دوره 24، شماره 95 - ( 10-1403 )                   جلد 24 شماره 95 صفحات 0-0 | برگشت به فهرست نسخه ها


XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

ghaderzadeh O. (2024). Gender Violence: Presenting a Grounded Theory. refahj. 24(95), : 5 doi:10.32598/refahj.24.95.291.3
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4327-fa.html
قادرزاده امید. خشونت جنسیتی: ارائه یک نظریه زمینه‌‌ای رفاه اجتماعی 1403; 24 (95) 10.32598/refahj.24.95.291.3

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4327-fa.html


متن کامل [PDF 660 kb]   (2799 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (1088 مشاهده)
متن کامل:   (162 مشاهده)
مقدمه
 خشونت جنسیتی مسئله جهانی حقوق بشر و بهداشت عمومی است. خشونت جنسیتی- ازجمله تجاوز جنسی، خشونت شریک زندگی، خشونت خانگی، قاچاق جنسی و قتل ناموسی بخشی از یک الگوی جهانی خشونت علیه زنان است؛ الگویی که توسط تبعیض آموزشی، اقتصادی و شغلی حمایت میشود. خشونتِ شریک زندگی، خانواده و خشونت جنسی دلیل اصلی مرگ و ناتوانی زنان 16 تا 44 ساله در سراسر جهان است (روز،2013).
 سوابق پژوهشی مرتبط با خشونت جنسیتی در ایران گویای آن است که تنها در دو دهه اخیر توجه مجامع علمـی را به خود جلب کرده است. «این امر بـه معنی عدم حضور این موضوع در جامعه کنونی ما نیست، بلکه میتوانـد حامل این معنـی ضـمنی باشد که با این موضوع برخوردی هنجاری صورت گرفته و این هنجار در لایههای زیرین فرهنگ جامعه مـا رسـوخ پیـدا کـرده است»(همتی،2004).
نتایج مطالعه فساییصادقی گویای آن است که در جامعه ایران، خشونت علیه زنان، امری شخصی و خانوادگی تلقی میشود اما «الگوهای مشابهی کـه در تجربیـات تعرض به زنـان وجود دارد، آشکار میشود که خشونت علیه زنان چیزی فراتر از یک موضـوع خـصوصی است و ریشه در عمق رویههای فرهنگـی و اجتمـاعی دارد (صادقی فسایی،2010).
در مطالعات دیگر نیز به سویههای فرهنگی (حجتی کرمانی و زکریایی،2013) خشونت جنسیتی توجه شده است. رایجترین دلیل برای نفی حقوق بشر در زنان، حفظ خانواده و فرهنگ است(روز،2013) و خشونت از نظر فرهنگی، پدیده پذیرفتهشده توسط مردان است و بهعنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی عمل میکند (استادهاشمی و همکاران،2015). بر این اساس، دو مضمون فرهنگی مردسالاری و نگرشهای فرهنگی نادرست، اصلیترین زمینههای خشونت علیه زنان در خانواده به شمار میآیند (یکهکار و حسینی حاجی بکنده،2017).
فراتحلیل عوامل مؤثر بر خشونت علیه زنان نیز نشان میدهد که با تنوعی که در ابعاد خشونت علیه زنان در استانهای مختلف وجود دارد، جامعهپذیری جنسیتی، فرهنگ و قومیت تأثیر بسزایی در این رابطه دارد (نیازی و همکاران،2018).
 دادههای طرح پژوهش ملّی که در دهه هشتاد توسط وزارت کشور و مرکز امور مشارکت زنان در مرکز 28 استان به انجام رسید، گویای آن بود که در یک سال منتهی به پژوهش، زنان حداقل تجربه یکی از انواع خشونت را داشتهاند. برمبنای نتایج، شهر سنندج با آمار خشونت خانگی بالایی روبهرو بوده است (قاضی طباطبایی،2004).
یکی از اصلیترین مسائل اجتماعی در استان کُردستان، گستردگی خشونت است و یکی از وجوه آن، خشونت خانوادگی است. در جامعه کردستان، زنان در جایگاه «مادر»، «همسر»، «دختر»، «زنان بیوه» و «زنان سرپرست خانوار» هرکدام خشونت ویژهای را متحمل میشوند.
یکی از وجوه شایع، پدیده قتلهای ناموسی (ریاحی و اسماعیلی، 2017) است. بیگمان، انواع دیگری از خشونتها هستند که گرچه آمار و ارقامی در رابطه با آنها وجود ندارد، لیکن سوابق پژوهشی و تجربیات روزمره نشان از حضور آنها دارد؛ ازجمله میتوان به خشونت جنسی (محمدی و میرزایی،2013؛ رضایی و آبدار،2017)، خشونتهای کلامی و روانی (میرزایی،2014؛ شربتیان و طوافی،2017) و خشونت در محیط کار (مظهری،2020) اشاره کرد.
 اهمیت عملی پرداختن به مقوله خشونت جنسیتی در بستر جامعه کردستان، زمانی موضوعیت بیشتری مییابد که در این بستر، زنان در عرصههای مختلف مورد آزار آشکار و نهان قرار میگیرند. برای نمونه، در فاجعه مرگ ناخواسته و از روی استیصال زن جوان مریوانی (شلیر رسولی) که در مواجهه با خطر تجاوز جنسی به ناچار خود را از طبقه دوم پرت و به زندگی خود خاتمه داد، ردپای جامعهپذیری جنسیتی سنتی مردسالار بیش از هر زمینه دیگری خودنمایی میکند.
قتلهای ناموسی و قتل توسط پدر و یا شوهر، بازنمایی روزانه اخبار مربوط به تعرض زنان در شبکههای اجتماعی کردستان و رشد آن که به امری عادی در کنار رخدادهایی چون تصادف درآمده است؛ نشان از نامتقارنشدن روابط اجتماعی در بین زنان و مردان در عرصههای مختلف دارد (قادرزاده و خیراندیش،2024).
نظر به پیامدهای اجتماعی، ایجاب میکند تا خشونت جنسیتی موردبررسی علمی قرار گیرد. اهمیت پرداختن به خشونت جنسیتی و انواع آن در استان کردستان تا جایی است که آن را به یکی از دغدغههای مسئولین، نهادهای مدنی و فعالان فرهنگی و اجتماعی تبدیل کرده است. به دلیل ماهیت چندوجهی، اقتضایی و سیال خشونت جنسیتی و همچنین با اذعان به این واقعیت که در میدان موردمطالعه، عمدتاً زن با ناموس تداعی میشود، با نگاه بیرونی نمیتوان به ابعاد و زوایای این مسئله پی برد. بر این اساس، در پژوهش حاضر با رجوع به تجربهزیسته زنان، شرایط و بسترهای خشونت در عرصههای مختلف احصاء و پیامدهای آن در زندگی اجتماعی بررسی میشود و به میانجی آن راهکارهای مقابله با خشونت جنسیتی ارائه میشود.
پیشینه تجربی
 پژوهشهای انجامشده گویای آن است که خشونت مبتنی بر جنسیت، یک مسئله جهانی است. با پذیرش این فرض که بازسازی معنایی تجربهزیسته زنان درگیر در خشونت، پیشدرآمد فهم گستره معنایی، ابعاد خشونت، بسترها و پیامدهای خشونت است، در این مقاله عمدتاً بهمرور آن دسته از مطالعات تجربی پرداخته شده است که زنان قربانی، مشارکتکنندگان پژوهش بوده و با روششناسی کیفی به انجام رسیده است.
 لنون و همکاران (2021) در «مطالعه کیفی عوامل مرتبط با خشونت شریک زندگی در کلمبیا» با اجرای بحث گروهی متمرکز با زنان آسیبدیده و مصاحبه با متخصصان روانشناسی، اجتماعی و حقوقی و رهبران جامعه محلی بود، به 4 مضمون اصلی دستیافتهاند: باورهای فرهنگی، حسادت، سوءمصرف الکل و تاریخچه شخصی خشونت شریک زندگی. مضامین فرعی باورهای فرهنگی عبارتند از: مردسالاری، نقشهای جنسیتی، عادیسازی خشونت و ناآگاهی از حقوق، وابستگی اقتصادی و مرد بهعنوان مالک زن.
برمبنای نتایج، خشونت شریک زندگی، یک سازه اجتماعی و فرهنگی محسوب میشود که توسط ارزشهای پدرسالارانه در هنجارهای جامعه و فرآیندهای فردی ریشه دوانده است.
 شمس و همکاران (2020) در مقاله «دیدگاههای زنان در مورد خشونت خانگی: یک مطالعه کیفی در ایران» نشان داده است که بیشتر مشارکتکنندگان ضمن آگاهی از تعریف خشونت، بر این مسئله واقف بودند که در ایران خشونت خانگی یک رویداد معمول محسوب میشود.
 رولرو (2020) در مقاله «ابعاد اجتماعی خشونت همسر: مطالعه کیفی مرتکبین مرد» ضمن برشمردن اشکال خشونت شریک زندگی نظیر خشونت فیزیکی و جنسی، سوءاستفاده عاطفی و اجتماعی، تهدید و ارعاب و محرومیت اقتصادی، به مطالعه 21 نفر مرتکب خشونت شریک زندگی تحت درمان پرداخته است. «پنداشت از خشونت و تأثیر کلیشههای جنسیتی، فرآیند تغییر در طول درمان و بازنمایی اجتماعی و فرهنگی مرتکبین خشونت جنسیتی»، مضامین اصلی را شکل دادهاند. نتایج بر ضرورت درنظرگرفتن زمینههای اجتماعی و فرهنگی تأکید دارد.
یکهکار و حسینی حاجیبکنده (2017) در مقاله «ویژگیهای خشونت خانگی علیه زنان و زمینههای فرهنگی مرتبط با آن»، با تمرکز بر زنان قربانی خشونت در تهران به دو مضمون فرهنگی مردسالاری و نگرشهای فرهنگی نادرست بهعنوان اصلیترین زمینههای خشونت در خانواده دستیافتهاند.
 موهه و همکاران (2017) در مقاله «خشونت جنسیتی در میان زنان متأهل در شهر دبره تابورِ اتیوپی» به ارزیابی ادراک اجتماع نسبت به خشونت جنسیتی از منظر زنان متأهل در شمال غربی اتیوپی پرداختهاند. از منظر مشارکتکنندگان، خشونت جنسیتی در اجتماع با پذیرش عمومی همراه بوده و بهجای محکومکردن اعمال خشونتآمیز، باید بهطور قابلتوجهی تحمل شوند. با وجود رواج خشونت خانگی، تمایلی برای عدمتأیید آن وجود ندارد. این مطالعه نشان داد که نگرش مردم و هنجارهای سنتی نقش عمدهای در تعیین میزان پذیرش خشونت علیه زنان متأهل دارد.
رضایی و آبدار (2017) در مقاله «خشونت جنسی در خانواده» به بررسی ابعاد، زمینهها و پیامدهای خشونت در میان زنان خشونت دیده شهر ارومیه پرداختهاند. زنان موردمطالعه، رابطه جنسی در زمان عادت ماهیانه، رابطه از دبر، بیتوجهی به خواست زن و عدم آمادهسازی عاطفی در ابتدای روابط زناشویی را نوعی تعرض به خود تلقی کردهاند و به فاصله طبقاتی، بیکاری، توجیهات دینی، مشاهده فیلمهای پورن، دیدگاه مردسالاری و نگاه کالایی به زن، بهعنوان زمینههای مسبب خشونت اشاره کردهاند که با پیامدهایی چون ناراحتیهای عصبی، بدرفتاری با فرزندان، تنفر از شوهر، تمایل به طلاق، تنفر از مردان بهطور عام و خیانت زنان همراه بوده است.
 استادهاشمی و همکاران (2015) در مقاله «مطالعه خشونت خانگی علیه زنان: فراسنتز کیفی»، بهمرور سیستماتیک 10 مطالعه کیفی خشونت خانگی پس از سال 2001 در ایران پرداختهاند. برمبنای یافتهها، برداشت و تعریف زنان از خشونت با توجه به سن، تحصیلات و طبقه اجتماعی متفاوت است. از منظر زنان، خشونت ازنظر فرهنگی یک پدیده پذیرفته شده است. خشونت علیه زنان بهعنوان ابزار مشروعیت بخشی به سلطه مردانه بکار میرود. استراتژیهای مقابلهای زنان شامل رویکردهای غیرفعال و ناکارآمد بوده که به تداوم وضعیت یا تحمل خشونت منجر شده است.
کور و گارگ (2010) در مقاله «خشونت خانگی علیه زنان: مطالعه کیفی در یک اجتماع روستایی» با اذعان به این واقعیت که پایاندادن به تبعیض جنسیتی و خشونت علیه زنان مستلزم درک فرهنگ غالب تعصب و خشونت است، با انجام بحثهای گروهی متمرکز در میان زنان متأهل 18 تا 35 ساله در یک منطقه روستایی هند نشان دادهاند که خشونت جنسیتی در اشکال مختلف آن بهویژه خشونت فیزیکی عامل اصلی نگرانی زنان بوده و تحریک بستگان شوهر به کتکِ زن، امری رایج بود. اکثر زنان با وجود قربانیشدن ترجیح دادند سکوت کنند و زنان به دلیل پیامدهایی مانند انزوای اجتماعی از توسل به قانون میترسیدند.
 حجتی کرمانی و زکریایی (2013) در مقاله «فرهنگ و خشونت: تجربهزیسته زنان تهرانی»، نشان داده است که عامل فرهنگی مهمترین عامل خشونت بوده و هر جا فرهنگ خشونت را تجویز کرده یا در برابر آن سکوت کرده، اعمال خشونت بیشتر مشاهده شده است. برمبنای این مطالعه، برداشتهای نادرست از دین، مردسالاری و قوانین تبعیضآمیز در تشدید خشونت مؤثر بودهاند.
سازههای نظری و مفهومی
 یکی از مفاهیم راهگشا در فهم و تبیین خشونت، قشربندی جنسیتی و ماهیت سلسلهمراتب جامعهای است که در آن جنسیت مهم است و خشونت نقش عمدهای در کنترل اجتماعی زنان ایفا میکند و هم از طرف مردان و هم از طریق نهادینهشدن خشونت در ساختار اجتماعی تحت سلطه مردان بهعنوان یک گروه اعمال میشود.
اصطلاح قشربندی جنسیتی، بر رابطه نابرابر قدرت بین زن و مرد در حوزههای عمومی و خصوصی دلالت دارد. واکاوی خشونت، ازجمله تهدید و ترس از خشونت، برخی از مکانیسمها را نشان میدهد که از طریق آن سلطه و انقیاد حفظ و بازتولید میشود. مطالعات فمینیستی در دهه 1980 حکایت از ساختار پیچیده اجتماعی دارد که در آن قدرت، نابرابری و ستم در امتداد خطوط جنسیت که به لحاظ اجتماعی ساخته شده است، عمل میکند (هانمر و مینارد،1987).
 در اوایل 1970 جامعهشناسی دانشگاهی به دلیل مواجهه ناکافی با شکافها و نابرابریهای جنسیتی و نادیدهانگاشتن اهمیت روابط جنسیتی بهعنوان عامل اصلی درک خشونت با نقد جدی روبهرو بود. در این مطالعات، از بهکارگیری مفهوم قدرت مردانه بهعنوان مشخصه مواجهات بین فردی زن و مرد یا بهعنوان بعد ساختاری جامعه غفلت و بر میزان آسیبدیدگی قربانیان و آسیبشناسی روانی فردی بهعنوان علل موجبه خشونت زن و مرد تمرکز شده بود.
امروزه خشونت مردان اغلب بهعنوان پدیده واحد همراه با سایر اشکال قدرت مردان، در بازتولید و حفظ سلطه مردان و انقیاد زنان از جانب فمینیستها مهم تلقی میشود (ادواردز، 1987).
 لیز کِلی در مقاله «پیوستار خشونت جنسیتی»، به تشریح مفهوم خشونت پرداخته است. اصطلاح «خشونت جنسیتی» بر انواع مختلف بدرفتاری، زورگویی، اجبار و تعرضی که زنان تجربه میکنند، دلالت دارد. استفاده از مفهوم پیوستار این واقعیت را نمایان میکند که همه زنان در برههای از زندگی خود خشونت جنسیتی را تجربه کردهاند.
پیوستار، پیوند بدرفتاریهای رایج و روزمره زنان با تجارب کمتر رایج که بهعنوان جرم برچسب میخورد را ممکن میکند. دلالت و کاربرد مهم این شیوه نگریستن به خشونت جنسیتی این است که نمیتوان بین «قربانیان» و سایر زنان تمایز واضحی قائل شد (کلی،1987).
 خشونت را باید هر عمل یا ساختاری دانست که دیگری را کوچک جلوه میدهد. در پذیرش این تعریف، باید دید که ساختارهای اساسی جامعه اغلب خشونتآمیز است. باید خشونتی را که در بسیاری از نهادها ایجاد میشود تشخیص دهیم؛ مانند مدارس و محل کار که ماهیت رقابتی، سلسله مراتبی، غیردموکراتیک و گاه ناعادلانه دارند.
آکر (1992)، در چارچوب رویکرد «مؤسسات جنسیتی»، بر این باور است که ساختارهای نهادی بر اساس جنسیت سازماندهی میشوند و این نهادها تحت تسلط مردان هستند و از منظر مردان تفسیر میشوند. کار و خانواده ازجمله نهادهای جنسیتی به شمار میآیند که منابع قدرت را به طرز نابرابر توزیع و خشونت جنسیتی را پیریزی میکنند (آکر،1992).
 بهزعم ژیژک، بازنمایی خشونت در وجوه مرئی آن موجب میشود تا سویههای نهان خشونت که جنبه ساختاری و نمادین دارد، نادیده گرفته شود و تلاشها به مقابله با خشونت و عاملان پیدای خشونتورز محدود شود. برای فهم خشونت، بایستی یک قدم به عقب رفت و پسزمینهای که اینگونه فورانهای خشونت را پدید میآورد، شناسایی کنیم. نخست، «خشونت نمادین» که در زبان و قالبهای آن تبلوریافته است، شکل بنیادیتری از خشونت است که بازهم به زبان در معنای دقیق کلمه یعنی به تحمیل جهان معینی از معانی توسط زبان بازمیگردد. دوم، «خشونت سیستمی» که بر پیامدهای غالباً فاجعهباری که عملکرد بیتلاطم نظامهای اقتصادی و سیاسی به بار میآورد، دلالت دارد (ژیژک،2017).
از منظر بوردیو، «خشونت نمادین» نوعی از خشونت است که تحمیلکننده فرمانبرداریهایی است که نهفقط بهعنوان فرمانبرداری درک نمیشوند، بلکه بر مبنای باورها و انتظارات اجتماعی نهادینه و درونی شدهاند. این نوع خشونت با همراهی تلویحی افرادی که این نوع تعرض بر آنها اعمال میشود و افرادی که آن را اعمال و تحمیل میکنند، به انجام میرسد؛ زیرا هردو گروه، نسبت به اعمال آن فاقد آگاهی هستند (بوردیو،2014).
 هانمر برای اولین بار در سال 1978 استدلال کرد که خشونت بایستی از منظر و چشمانداز قربانی تعریف شود. ترس از خشونت، آزادی فعالیت زنان را محدود میکند. هم اعمال خشونت بهصورت عملی و هم تهدید به خشونت، بهعنوان شکلی از کنترل اجتماعی عمل میکند (هانمر و مینارد، 1987).
 گرین و همکاران در مبحثی با عنوان «زنان، فراغت و کنترل اجتماعی» بر اساس دادههای متعدد تجربی، استدلال میکنند که اوقات فراغت یکی از عرصههایی است که رفتار زنان در حوزه خصوصی و عمومی، بیشازاندازه مراقبت، کنترل و تنظیم میشود. بخش اعظم کنترل فراغت زنان بر مبنای پنداشتهای متعارف در باب چگونگی رفتار زنان انجام میشود و ازاینرو کنترل فراغت زنان از طریق «رضایت» انجام میشود تا «اجبار». حتی وقتیکه این شکل از محدودیتها شکسته شود، مردان روشهای نظارتی دیگری را در دستورکار قرار میدهند که در این میان میتوان به کار و تکلیف و تهدید به خشونت جسمی و سایر اشکال خشونت اشاره کرد (گرین و همکاران،1987).
 مروری بر ادبیات نظری و تجربی گویای تنوع و فراگیری خشونت جنسیتی است. مفروضه اساسی پژوهش حاضر آن است که فراگیری خشونت ارتباط وثیقی با «ردهبندی جنسیتی» در مقام یک سازه اجتماعی دارد.
ردهبندی جنسیتی، نظام معنایی و کردارهای اجتماعی معطوف به جنسیت است که برمبنای آن مناسبات اجتماعی آمیخته با نابرابریهای اجتماعی، صورتبندی میشود (وارتون،2012). ردهبندی جنسیتی بازنمای نگرش طبیعی مربوط به جنسیت است و همیشه بهعنوان مبنایی برای تفسیر رفتار مردان و زنان در دسترس هست (وست و فنسترمیکر،1995).
عامل میانجی در این میان، «زمینه اجتماعی» است که مشتمل بر مشارکتکنندگان در یک محیط است که کنش متقابل در آن رخ میدهد. بر این اساس، موقعیت مسلط مردان در کنش متقابل، بیشتر به انواع شرایطی که زنان و مردان بهطورمعمول در آن با یکدیگر روبرو شوند، مرتبط است (وارتون،2012).
ردهبندی جنسیتی، با بدیهیسازی و عقلانیسازی مردسالاری و موقعیت مسلط مردان در جایگاههای مختلف اجتماعی، کارگزار خشونت جنسیتی است. بر این اساس، خشونت جنسیتی بهعنوان سازوکاری برای طرد اجتماعی و کنترل اجتماعی زنان عمل میکند و عامل بازتولید مردسالاری است. این رویکرد در دستگاه نظری آکر (1992ژیژک (2017بوردیو (2014هانمر و مینارد (1987) و مطالعات تجربی شمس و همکاران (2020رلرو (2020موهه و همکاران (2017) استادهاشمی و همکاران (2015) و اعزازی (2005) مفهومسازی و عملیاتی شده است.
روش
 ازآنجاکه پژوهش حاضر به دنبال واکاوی زمینههای خشونت جنسیتی، راهبردهای مواجهه زنان با خشونت و پیامدهای آن بر زندگی فردی و اجتماعی زنان است، نظریه زمینهای بهعنوان روش مطالعه انتخاب شده است. برای انجام نظریه زمینهای، از رویکرد سازهگرایی چارماز استفاده شده است. این رویکرد به لحاظ هستیشناسی بر نسبیگرایی و به لحاظ معرفتشناختی بر روابط بین محقق و مشارکتکنندگان و برساخت معنا توسط محقق و مشارکتکنندگان تأکید دارد (میلز و دیگران،2006).
 دادههای این مطالعه در بهار 1401 در شهر سنندج گردآوری شد. مشاهده و داشتن تجربه تعرض و خشونت جنسیتی در عرصههای مختلف (خصوصی، عمومی و محیطهای سازمانی)، تمایل به همکاری و مشارکت در پژوهش، داشتن زمان کافی برای مصاحبه و توانایی برقراری ارتباط ازجمله معیارهای موردتوجه برای ورود به مطالعه بوده است. بر این اساس، در این مطالعه با زنانی مصاحبه به عمل آمد که به دلیل تجارب سازمانی و مدنی با زنان آسیبدیده در ارتباط بوده و همچنین زنانی که از تجربه خشونت در زندگی برخوردار بوده و سابقه مراجعه به مراکز مشاوره و یا دادگاه را داشتند و یا به برای تجربه خشونت و تعرض در عرصههای عمومی به کلانتریها مراجعه کرده بودند.
سوابق این دسته از مشارکتکنندگان و امکان دسترسی و هماهنگی به آنها از سوی دفتر امور زنان و خانواده و دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری کردستان (بهعنوان کارفرما) برای پژوهشگر فراهم شد.
دومین مجرای دسترسی به مشارکتکنندگان، نهادهای مدنی فعال در حوزه زنان در سنندج و پژوهشگران مطالعات زنان بود. با توجه به حساسیت موضوع در میدان موردمطالعه و اکراه و امتناع زنان آسیبدیده برای انجام مصاحبه، کارشناسان دفتر امور زنان و خانواده استانداری و فعالان مدنی مقدمات و هماهنگی اولیه را برای طرح موضوع به عمل آورده و برای کسب اعتماد و جلب رضایت آگاهانه مشارکتکنندگان ضمن حصول اطمینان از محرمانهماندن مشخصات مشارکتکنندگان و عدم انتشار اظهارات آنان با ذکر نام، مصاحبهها توسط سه پژوهشگر زن و دانشآموخته علوم اجتماعی که از سابقه فعالیت مدنی نیز بهرهمند بودند، انجام شد.
با مشورت و توافق مشارکتکنندگان، مصاحبهها در دفتر سمنهای حوزه زنان، دانشگاه کردستان و فضاهای عمومی چون پارکها انجام شد. در صورت خودسانسوری، اظهارات سطحی، سربسته و کلیشهای توسط مشارکتکنندگان، مصاحبه خاتمه و مشارکتکننده از فرایند تحقیق خارج میشد. ضمن اذعان به پیوند خشونت جنسیتی با مردسالاری و ماهیت رابطهای آن و ضرورت انجام مصاحبه با مردان، به دلیل تقاضامحور بودن پژوهش حاضر، بنا به تقاضای کارفرما، میدان موردمطالعه به زنان محدود شد. بنا به مختصات روششناسی کیفی و نظریه زمینهای از قبل نمیتوان تعداد نمونهها را مشخص کرد. با لحاظ معیار نمونهگیری نظری، نمونهگیری با حداکثر تنوع و اشباع نظری نمونهها انتخاب و در باب تعداد مصاحبهشوندگان تصمیمگیری به عمل آمد و بر این اساس با 35 نفر مصاحبه به عمل آمد.
در این پژوهش، مصاحبه نیمهساختیافته اصلیترین ابزار گردآوری اطلاعات بود. از آنجایی که پژوهش کیفی در محیط طبیعی انجام میشود، ضمن هماهنگی با مشارکتکنندگان از طریق معرفهای سازمانی (دفتر امور زنان و خانواده استانداری) و مدنی (فعالان مدنی حوزه زنان) در جلسه مقدماتی هدف مطالعه و سهم مشارکتکنندگان در تحقیق تشریح و پس از جلب نظر مساعد مشارکتکنندگان، برای زمان و مکان مصاحبه با آنها هماهنگی کامل به عمل آمد. در طی فرایند مصاحبه سؤالات بهتناسب اشخاص تغییر پیدا میکرد؛ چراکه تجربیات متنوع و متعدد از خشونت در فضاهای عمومی و خصوصی، باعث حذف برخی از پرسشها و گاهی ظهور پرسشهای جدیدی میشد. مدت مصاحبهها به لحاظ زمانی در بین نمونهها متفاوت و از 90 دقیقه تا 120 دقیقه متغیر بود. استراتژی تحلیل دادهها در چارچوب نظریه زمینهای شامل کدگذاری باز، محوری و انتخابی بود.
برای اعتباریابی دادههای تحقیق اقدامات زیر به عمل آمد:1) استفاده زیاد از نقلقولهای مشارکتکنندگان.2) تکنیک ممیزی: یکی از پژوهشگران مطالعات جنسیتی، بر نحوه مفهومسازی خشونت جنسیتی نظارت و تجارب یکی از پژوهشگران نظریه زمینهای، بهعنوان راهنمای کدگذاری دادهها، ارزیابی یافتههای میدانی و روند تحلیل و انسجامبخشی یافتهها قرار گرفت.3) کنترل یا اعتباریابی از سوی اعضا: دو نفر از مشارکتکنندگان، یافتههای تحقیق را ارزیابی و نظرات و پیشنهادهای آنها در تدوین گزارش نهایی لحاظ شد.4) تکنیک خودبازبینی محقق: در راستای مفهوم تأییدپذیری، تمامی دادههای خام، اسناد کتبی و شفاهی (ضبطشدهها)، بار دیگر توسط خود محقق مورد بازبینی قرار گرفت.
میدان پژوهش حاضر معطوف به زنان ساکن در شهر سنندج بود. نمونهها به لحاظ سنی متنوع بود و رده سنی زیر 20 سال تا 60 سال را در برمیگرفت. در نمونهها، 2 نفر (زیر 20 سال)، 7 نفر در رده سنی (29-20 سال)، 13 نفر در رده سنی (39-30 سال)، 8 نفر در رده سنی (49-40 سال) و 5 نفر در رده سنی (60-50 سال) بودند. نمونهها، شامل دختران مجرد، زنان متأهل و مطلقه بود. 17 نفر از افراد نمونه مجرد، 16 نفر متأهل و 2 نفر مطلقه بودند. به لحاظ سواد، 7 نفر زیر دیپلم، 7 نفر دیپلم، 13 نفر لیسانس، 5 نفر فوقلیسانس و 3 نفر دکترا داشتند.
جدول (1) مشخصات مشارکتکنندگان
وضعیت اشتغال سطح تحصیلات وضع تأهل سن
دانشجو کارشناسی ارشد مجرد 29
کارمند لیسانس روانشناسی متأهل (بدون فرزند) 27
خانهدار و انجام (بافندگی و خیاطی) لیسانس متأهل (دارای 3 فرزند) 50
کار پارهوقت همزمان با تحصیل دانشجوی دکتری مجرد 28
ازدست دادن شغل دولتی لیسانس روانشناسی مجرد 31
سابقه نائب رئیسی فدراسیون ورزشی/راهاندازی دفتر بیمه به همراه برادر لیسانس تربیتبدنی مجرد 40
کار پارهوقت (عکاسی برای خبرگزاری) لیسانس هنر مجرد 30
راهاندازی کارگاه صنایع چوبی (به همراه دوستان)، مهاجرت از روستا لیسانس مجرد 33
اسکان در خانه امن بهزیستی
 
دانشآموز مجرد (بچه طلاق) 17
دانشآموز مجرد (بچه طلاق) 16
زیردیپلم متأهل 30
پزشک زنان دکترای تخصصی متأهل و دارای فرزند 45
فیزیوتراپیست کارشناسی ارشد مجرد 28
کارمند کارشناسی متأهل 45
آرایشگر تحصیلات زیر دیپلم متأهل (ازدواج مجدد) 46
خانهدار دیپلم متأهل (بدون فرزند) 41
کارمند ارگان دولتی لیسانس حسابداری متأهل (دارای 2 فرزند) 44
بیکار فوقلیسانس مجرد 34
روانشناس کلانتری فوقلیسانس متأهل 38
مشاور و روانشناس دفتر تسهیلگری نایسر لیسانس مجرد 35
دانشجو لیسانس مجرد 23
فروشنده دیپلم مجرد 25
معلم فوقلیسانس مطلقه (دارای فرزند) 39
خانهدار دیپلم متأهل (دارای سه فرزند) 49
معلم لیسانس متأهل (دارای سه فرزند) 52
خیاط بیسواد متأهل (دارای فرزند و نوه) 56
خانهدار بیسواد متأهل (دارای پنج فرزند) 60
دانشجو لیسانس متأهل 26
کارمند فوقلیسانس مجرد 39
خانهدار لیسانس متأهل (بدون فرزند) 37
خانهدار زندگی با مادر بیکار مطلقه 36
کارمند دیپلم مجرد 52
خانهدار بیسواد متأهل (ازدواج مجدد شوهر) 48
وکیل کارشناسی ارشد مجرد 35
مشاور اورژانس اجتماعی لیسانس متأهل 40

یافتهها
1. تجربه و درک زنان از خشونت جنسیتی
این بخش معطوف به واکاوی فهم و تجربهزیسته زنان از خشونت در عرصههای مختلف است. از متن مصاحبهها، 95 مفهوم، 11 خرده مقوله و 4 مقوله محوری به شرح زیر استخراج شد.
جدول (2) کدگذاری باز و محوری تجربه و درک از خشونت جنسیتی
مقولات خردهمقولات مفاهیم
خشونت نمادین کالاییشدن بدن زن ابژه جنسی، زن منبع لذت، رواج عملهای زیبایی جنسی، تابوشدن نیازجنسی، گناهبودن ارتباط نامتعارف، تملک دیگری بر بدن، تقلیل رابطهای (تلقی جنسی از رابطه دختران)، غیاب رابطه ناب
تقلیل/تعلیق هویت ازدواج و تعلیق هویت فردی، گرهخوردن هویت به ازدواج، نفی حق انتخاب زندگی، اولویت ازدواج بر تحصیل، عدم تصدیق، انکار هویتی، نداشتن مالکیت زنان بر بدن خود، زن علیه زن
ترس از بدنامی
(داغ ننگ)
ترس دائمی از تجاوز، ترس از بازخواست شدن، سکوت در برابر تعرض، ترس از بدنامی، بار اضافی، آسیبپذیر تلقیکردن زنان، قتلهای ناموسی، ناامنی هستی شناختی، تابوبودن موضوعات جنسی، سرکوب جنسی، غیرطبیعی بودن مطالبه حقوق، حفظ آبرو، گواهی باکرگی و تداوم بدبینی، نگاههای خیره، مقصرانگاری زنان
خشونت نهادی قوانین ناعادلانه شفافیتنبودن قانون، غیرمنصفانهبودن مجازات، قوانین طردکننده، دشواری اثبات جرمبودن تعرض، جنسیتیشدن قوانین، قوانین ضدزن، نابرابری، نداشتن حضانت فرزند، ناامنی اجتماعی
شیواره شدن کار زنان ناچیزانگاری اشتغال زنان، بیاهمیتی خانهداری، جنسیتیشدن ورزش، ناچیزانگاری کار زنان شاغل، نادیده انگاری حقوق زنان شاغل، عدم استقلال مالی زنان شاغل، بیپشتوانگی، تبعیض جنسیتی در خانواده، نابرابری شغلی، عدمحمایت نهادی، کمتوجهی نهادی به بهداشت جنسی زنان، همسویی کنترل رسمی و غیررسمی، مشاغل حقارت آمیز، جنسیتیشدن مشاغل، فشار نقشی زنان شاغل
خشونت مرئی خشونت جنسی ناقصسازی اندام جنسی، تجاوز و تعرض بستگان، اجبار ازسرگیری روابط جنسی بلافاصله پس از زایمان، کودکآزاری، روسپیگری، کودک همسری، ارتباط جنسی اجباری
خشونت کلامی شوخیها و کلام جنسی، آزار کلامی، توهین، خشونت کلامی، پیشنهادهای توهینآمیز در محیط کار
خشونت فیزیکی خشونتهای فیزیکی در دوران بارداری و پسازآن، قتلهای ناموسی، کتککاری، دعوا، خشونتهای رفتاری، تعرض و لمس بدنی، کنترل ارتباطی
خشونت اقتصادی عدم استقلال مالی زنان شاغل، عدم اختیار خرج، زنان شاغل و تحمیل مخارج منزل، وابستگی معیشتی، تندادن به مشاغلی با امنیت جسمی/روانی و حقوق خیلی کم، بیپشتوانگی مالی، خانهداری کار بیمزد
خشونت روانی خشونت روانی خشونت روانی، تحقیر، محدودیت پوشش، پوشش اجباری، عدم اجازه تحصیل، احساس حقارت

1-1. خشونت نمادین
 آنچه در اظهارات مشارکتکنندگان مبرهن بود، عجینشدن زیست جهان آنان با خشونت است. یکی از اشکال ماندگار خشونت، خشونتی است که خاستگاه فرهنگی و اجتماعی دارد و به میانجی سنت، عرف و فهم عامه تولید و بازتولید میشود. بوردیو از این نوع خشونت بهعنوان «خشونت نمادین» یاد میکند (بوردیو، 2014). یکی از ابعاد خشونت نمادین، تقلیل و تعلیق هویت زنان است. زندگی زنان مشارکتکننده آکنده از دوراهیها و دوگانههایی بوده است که در سایه فهم متعارف از زنان، به انکار هویت فردی و چشمپوشی از تحصیل و شغل و استقلال فردی انجامیده است. تجربه یکی از زنان مطلقه شنیدنی است:
در فرهنگ ما دختر رو موجود مصرفکننده و بیسواد میدونن و هزینهکردن برای دختر رو اتلاف پول میدونن. به خاطر همین ترجیح میدن هر چه زودتر شوهر کنه. منرو در 14 سالگی شوهر دادن که بعدش فهمیدم معتاده و مجبور شدم طلاق بگیرم. در 18 سالگی واسه بار دوم ازدواج کردم با کسی که اصلاً دوستم نداشت و طلاقم داد. الآن 36 سالمه بیوه هستم با دو بار شکست. امیدی هم ندارم که بتونم ازدواج کنم (مشارکتکننده 36 ساله، مطلقه).
 یکی از وجوه خشونت نمادین، تلقی زن بهعنوان منبع لذت است. مشارکتکنندگان این تلقی را نوعی تعرض به خود میدانستند که مانع شکلگیری روابط ناب در زندگی شده است:
پنج سال اول زندگی مشترک شوهرمو فقط تحمل میکردم چون در رابطه خیلی خشن بود و هر بار احساس میکردم بهم تجاوز میکنه. با وجود اعتراضای من، همین روشو ادامه میداد. از طرفی شرم میکردم که برگردم خونه بابام و بگم بخاطر این موضوع قهر کردم. ولی در نهایت به خودم جرئت دادم و جدا شدم (مشارکتکننده 39 ساله، مطلقه).
 بدنامی و ترس از لکهدار شدن آبرو، ترسی همراه با زنان است. به قول مشاور و روانشناس دفتر تسهیلگری امور ناحیهای نایسر، لکهدارشدن آبرو دلیل موجهی برای قتلهای ناموسی در این منطقه است:
در اینجا این فرهنگ وجود نداره که دخترها قبل از ازدواج بتونند با کسی ارتباط بگیرند. اگر رابطه پنهانی شکل بگیره و خانواده پیببره مشکلات زیادی برای دختر بوجود میاد ازجمله قتلهای ناموسی که تعدادشون اینجا کم نیست...برای زنها این تصور وجود نداره که شرایط میتونه تغییر کنه و زندگی طور دیگهای باشه (مشارکتکننده 35 ساله).
2-1. خشونت نهادی
 خشونت نهادی به میانجی قواعد اجتماعی و قوانین برساخت میشود و محصول تقسیمکار اجتماعی در نهادهایی چون خانواده، کار و اشتغال، فراغت و عرصه سیاسی است. اشاره مکرر مشارکتکنندگان به مضامینی چون «قوانین زنستیز، غیرمنصفانه بودن مجازات، دشواری اثبات جرمبودن تعرض، نابرابری، نداشتن حضانت فرزند، ناامنی اجتماعی» نشان از ناعادلانه بودن قوانین در جامعه دارد:
... هر روز میبینیم که قوانین ضد زن دارن بیشتر میشن. در نظر بگیرید فعالیت سادهای مثل دوچرخهسواری برای زنها تبدیل شده به یک آرزو (مشارکتکننده 28 ساله، مجرد).
یکی از مشارکتکنندگان، در پاسخ به این پرسش که «شما بهعنوان وکیل وضعیت ازدواج امروز زنان را چگونه تحلیل میکنید؟» چنین اظهار داشت:
...متأسفانه خیلی از بندهای قوانین ازدواج به نفع زنها نیست و زنها آگاهی به این موضوع ندارن. هیچ زنی قبل از ازدواج نمیاد پیشِ ما تا از حقوحقوق خودش آگاه بشه. بعد از ازدواج وقتیکه دچار اختلاف میشن و دنبال جدایی میرن تازه میفهمن که چیزایی رو امضاکردن که نباید امضا میکردن (مشارکتکننده 35 ساله، وکیل).
 شیءواره شدن کار زنان و سیطره نگرش طبیعی از دیگر مضامین مشارکتکنندگان بود؛ اینکه بهتبع ناچیزانگاری کار زنان در خانواده، حقوق زنان در هالهای از ابهام باقیمانده است:
خانمهای شاغل و خانهدار هر دو آسیب میبینن. من از سرِکار که برمیگردم شغل دومم یعنی خانهداری تازه شروع میشه. ولی همسرم استراحت میکنه و به کارای خودش میرسه. خانمهای خانهدار هم ازاینجهت اذیت میشن که همیشه در حال کار کردن هستن بدون اینکه حقوق و مزایایی دریافت کنن (مشارکتکننده 52 ساله).
بنا به روایت مشارکتکنندگان، در عرصه کار حضور زنان ضروری تلقی نمیشود و پنداشت متعارف از کار زنان، به امر مسلط بدل شده است:
کارها و شغلهایی که زنها در مناطق حاشیهای دارن اغلب شغلهای کاذب هست مثل کارهای خدماتی تمیزکردن منزل دیگران، یا کارهای دستی، دستفروشی و یا تکدی گری (مشارکتکننده 35 ساله، مجرد).
3-1. خشونت مرئی
 خشونت مرئی، بر انواع مختلف بدرفتاری، زورگویی، اجبار و تعرضی که زنان تجربه میکنند، دلالت دارد. در اظهارات مشارکتکنندگان به مواردی چون «تجاوز و تعرض بستگان، روسپیگری، ختنه، کودک همسری» اشاره شده است:
... بخاطر یک سری عقاید غلط، در بچگی ختنه شدم و همین موضوع بهظاهر پیشپاافتاده، روی همه جنبههای زندگی زناشوییم تأثیرات منفی گذاشته و متأسفانه اونقدر موضوع تابو هستش که حتی نمیتونم بهش اعتراض کنم (مشارکتکننده 31 ساله).
 کودک همسری از منظر مشارکتکنندگان از مصادیق خشونت محسوب میشود و اثرات جبرانناپذیری بر جسم و روان و آینده زنان برجای گذاشته است:
من رو زمانی که تنها 11 سال داشتم شوهر دادن این بزرگترین خشونت زندگی من بوده. از من بدتر مادرم بوده که تو 9 سالگی شوهرش دادن. ولی الآن خودم به دخترهام برای ازدواج اصلاً سخت نمیگیرم و اجازه میدم آزادانه انتخاب کنن (مشارکتکننده 50 ساله).
 خشونت فیزیکی و آزار کلامی از دیگر تجارب مورداشاره مشارکتکنندگان بود:
 پدرم بارها مادرم رو جلوی چشم ما کتک زده. این کارش باعث شده برادرم که 7 سال از من کوچکتره از مادرم حساب نبره و وقتایی که پدرم خونه نیست هر کاری بخواد میکنه حتی به مادرم حرفهای زشت میزنه (مشارکتکننده 30 ساله، مجرد).
 خشونت اقتصادی از دیگر مقولههای مورداشاره مشارکتکنندگان بود و مضامینی چون عدم استقلال مالی، نداشتن قدرت خرج درآمد حاصله از کار و عدم پرداخت نفقه را در برمیگرفت:
من و شوهرم هر دو شاغل هستیم. شوهرم برای تأمین هزینههای زندگی از من پول درخواست میکنه و خیلی از هزینههای زندگی مثل لباس، شهریه بچهها، یا وسایل بازی بچهها رو من انجام میدم ولی جالبه در نهایت مردها نانآور خونواده تلقی میشن و خرجهایی که زن میکنه رو معمولاً جزئی میدونن (مشارکتکننده 44 ساله، متأهل).
4-1. خشونت روانی
 اظهارات مشارکتکنندگان بر تجربه خشونت روانی در زندگی دلالت دارد. یکی از ابعاد این تجربه، تحقیر، تهدید به جدایی و ازدواج مجدد شوهر بود:
شوهرم به قصد تحقیر همیشه تو جمع اینرو مطرح میکنه که دلش میخواد زن دوم بگیره یا از زیبایی زنهای دیگه تعریف میکنه. نمیدونم چرا این مدل حرفها برای مردها جایز هستش ولی زنها هیچوقت نمیتونن به شوخی هم بر زبان بیاورن (مشارکتکننده 49 ساله).
 اجبار به قطع ارتباط با بستگان و دوستان از دیگر مضامین خشونت روانی در اظهارات مشارکتکنندگان بود:
مثل گذشته با فامیل و حتی بستگان نزدیک ارتباط ندارم. اگر شوهرم روی خوش نشون میداد دوست داشتم مثلاً با دخترخاله و پسرعمو که با هم بزرگشدهایم ارتباط خونوادگی داشتم. ولی چه میشه کرد (مشارکتکننده 41 ساله).
2. زمینهها و بسترهای خشونت جنسیتی
برای پاسخ به این پرسش که زمینههای خشونت جنسیتی در عرصههای خصوصی، عمومی و رسمی کدام است؟ از زنان مصاحبه به عمل آمد و دادهها استخراج شد. از متن مصاحبهها، 114 مفهوم، 9 خردهمقوله و 3 مقوله محوری به شرح زیر استخراج شد.
جدول (3) کدگذاری باز و محوری زمینههای خشونت
مفاهیم خرده مقولات مقوله محوری
دستکم گرفتن توانمندی زنان، تردید از هوش زنان، زن بهعنوان ملک مرد، تعریف زن در قالب کلیشهها، زن موجودی ضعیف، لزوم مراقبت از زن، پرهیز از ماندن در تاریکی، غیرت و تعصب مردانه، بار اضافی، تعاریف کلیشهای از زیبایی، زیبایی ضرورت و امری هنجاری، فرهنگ سنتی، خشونت بهمثابه امر شخصی، ناموسی و خانوادگی، ناموسپرستی کلیشههای جنسیتی جامعهپذیری جنسیتی
ازدواج زودهنگام و به بیراه کشیده نشدن دختران، مشارکت زنان در تداوم نابرابری، زن علیه زن، زن بهمثابه طبقه درخود، عدم آگاهی جنسیتی، اختلال در آموزش و تربیت جنسیتی، آبرو، ارجحیت فرزندآوری پسر، گرهخوردن هویت زن به ازدواج، تداعی زن با حجب و حیا پذیرش هویت متعارف
تابوی مسائل جنسی، سردی جنسی همسر و عدم تلاش برای درمان، نادیده انگاری نیاز جنسی زن، ارتباط عاطفی یا جنسی بهمثابه اشتباه، طبیعیبودن بیان نیاز جنسی توسط مردان و غیرطبیعی بودن برای زنان، سرکوب نیاز جنسی، گناهبودن ارتباط با جنس مخالف، تابوی نیازهای جنسی زنان تابو بودن مسائل جنسی
محدودیت ارتقای سازمانی، فرصتهای شغلی نابرابر، کنترل در محیط کار، شرایط تبعیضآمیز کار، ناامنی شغلی، اشتغال زنان و فشار مضاعف، نداشتن آینده شغلی ناامنی شغلی، انسداد ارتقای سازمانی تبعیض نهادی
نداشتن قدرت تصمیمگیری، کار بیمزد، خانهداری و فرسودگی جسمی و روانی و پسزدگی توسط همسر، کار زنان بهعنوان تفریح، وابستگی مالی، نداشتن حمایت عاطفی خانواده نادیده انگاری خانهداری
جنسیتیبودن مشاغل، محدودیت ورزش زنان، تبعیض جنسیتی در بندهای قانون ازدواج، عدم آگاهی زنان از مفاد سند ازدواج، مسئلهزابودن قوانین ازدواج، ناآگاهی زن به حقوق، آموزش ناکافی، قوانین نابرابر، عدم داشتن حضانت فرزند، سختی اثبات جرم به هنگام تعرض، خلأ قانونی، ناشفافی قانون در موضعگیری جرم علیه زنان، مجازاتهای غیرمنصفانه، تعدد زوجات، مماشات نیروی انتظامی، غیرطبیعی انگاری مطالبه حق طلاق، بیاعتمادی به نهادهای انتظامی، غیاب نظارت رسمی طرد نهادی، جنسیتی شدن قوانین
نابرابری جنسیتی، خانهداری و بیپشتوانگی، فقدان پشتوانه اجتماعی، کاربیمزد، وابستگی اقتصادی، طرد اجتماعی، بیقدرتی، رهاشدگی، نابرابری، غیاب در عرصههای تصمیمگیری، محرومیت اجتماعی فقدان شبکههای حمایت اجتماعی محرومیت از منابع قدرت


1-2. تبعیض نهادی
 اشاره مشارکتکنندگان به مضامینی چون «جنسیتیشدن قوانین، دشواری اثبات جرم تعرض به زنان، نابرابری در برابر قانون، نابرابری فرصتها، محدویت ارتقای سازمانی، عدم شفافیت قانون، غیرمنصفانه بودن مجازات، قوانین زنستیز، ضعف مداخله نهادی/سازمانی و نظم مراقبتی» نشان از آن دارد که ساختارهای نهادی ماهیت فراجنسیتی ندارد و ساحت خانواده، اقتصاد و سیاست بر مبنای جنسیت تنظیم یافتهاند. زنان شاغل در محل کار با سقف شیشهای روبهرو بودهاند. سقف شیشهای شامل موانع ساختگی مبتنی بر تعصبات نگرشی یا سازمانی است که موجب شکست زنان و اقلیتها در دستیابی به سطوح بالای سلسلهمراتب میشود (ضرغامیفرد و بهبودی،2014) از منظر مشارکتکنندگان، یکی از وجوه تبعیض نهادی، شرایط نابرابر در محیط کار و انسداد ارتقای سازمانی برای زنان شاغل است:
ازنظر من بیشترین خشونتی که در محیطهای دولتی به زنها اعمال میشه اینه که زنها برای رسیدن به مناصب بالا راه خیلی سختی پیشِرو دارند. تا وقتی مردها باشن معمولاً زنها ترجیح داده نمیشن. من خودم یک کارمند هستم. شاید با تلاش زیاد بتونم یک سمت بالاتر به دست بیارم ولی چندان به سمتهای خیلی بالا فکر نمیکنم چون میدونم که شدنی نیست (مشارکتکننده 38 ساله).
مصاحبه با زنان شاغل نشان داد آن دسته از زنانی که توانسته بودند از «سقف شیشهای» گذر کنند در مناصب مدیریتی با مانع «صخره شیشهای» نیز روبهرو بودهاند. به باور ضرغامیفرد و بهبودی (2014)، این مانع دربردارنده تمام حواشی انتصاب زنان به مشاغل مدیریتی متزلزل (ناامن) است:
بنا بر تجربه من زنها در سمتهای مدیریتی منضبطتر و قانونمندتر عمل میکنن اما در عمل آنقدر برایت مشکل تراشی میکنند که عطای آن را به لقایش میبخشی. مردان هم دلایل خودشون رو هم برای این کار دارن مثل اینکه زنها بیشتر مواقع احساسی عمل میکنن تا عقلانی یا اینکه مدیریت کردن مسئولیت داره و زنها چون وظایف خانهداری و بچهداری هم دارن از پسِ این همه مسئولیت بر نمیان (مشارکتکننده 44 ساله، دارای 2 فرزند).
 زنان ضمن اذعان به فراگیری خشونت در عرصههای خصوصی و عمومی، نحوه مواجهه کارگزاران امنیت اجتماعی را در پیچیدهترشدن مساله خشونت مؤثر میدانستند:
متأسفانه نیروی انتظامی خیلی وقتها نمیتونه به زنها کمک کنه دلیلش هم اینه که باید کلی قانون طی کنیم. قانون دستوپا رو بسته. خیلی وقتها خشونتی که نسبت به یک خانم اعمالشده باید فوراً و بهصورت آنی در مورد اون عملی انجام بشه اما قانون این اجازه رو نمیده (مشارکتکننده 40 ساله، متأهل).
 رویکرد غالب در مواجهه با خشونت جنسیتی که بهنوعی نشان از ضعف حمایت نهادی دارد، تقلیل خشونت و تعرض جنسیتی به امر شخصی است. یکی از زنان مشارکتکننده در پاسخ به این پرسش که «فکر میکنید تا چه حد به خشونتهای اعمالشده به زنان رسیدگی میشود؟» چنین اظهار داشت:
خودم بهشخصه شاهد بودم که خیلی از خشونتهایی که مردها نسبت به زنها اعمال میکنن، مردها اونرو مسئله شخصی، خانوادگی و ناموسی جلوه دادهاند و بهنوعی قضیه بهراحتی فیصله داده شده و پلیس هم به همین خاطر پیگیری چندانی نکرده (مشارکتکننده 31 ساله، مجرد).
2-2. جامعهپذیری جنسیتی
 جامعهپذیری جنسیتی به انتقال هنجارها، رفتارها، ارزشها و مهارتهای لازم برای اینکه افراد به زن یا مرد موردقبول جامعه تبدیل شوند، اشاره دارد. جامعهپذیری جنسیتی کلیشههای جنسیتی را شکل میدهد و زنان را به نقشهای خاصی محدود میکند (لاوسون و همکاران،2015).
 اذعان مشارکتکنندگان به مقولههایی چون «زن موجود ضعیف و عاطفی، تردید نسبت به هوش زنان، زن بهعنوان ناموس و ملک مرد، لزوم مراقبت از زن، پرهیز از ماندن در تاریکی، غیرت و تعصب مردانه و بار اضافی» نشان از جنسیتیشدن جامعهپذیری در میدان موردمطالعه دارد. آنچه در اظهارات مشارکتکنندگان به کرات آمده بود، تابعبودن هویت زنان و محولشدن تصمیمگیریهای مرتبط با زنان به مردان با توسل به کلیشههایی چون «ترس از بدنامی، ضعیفبودن زنان و ضرورت محافظت از دختران و زنان» است:
من بهواسطه شغلی که دارم گاهی مجبور میشم شبها وقتی هوا تاریک شده به خونه برگردم و بخاطر این موضوع، هر بار خانوادهام بهم تذکر میدن. من همیشه با این موضوع مشکل دارم که چرا من باید قبل از تاریکی هوا خونه باشم ولی برادرم میتونه حتی ساعت یک نصف شب هم بیرون باشه (مشارکتکننده 25 ساله، مجرد).
از دیگر وجوه جامعهپذیری جنسیتی، تداعی زن باآبرو است. این درک با ترس همیشگی همراه بوده است. دو نفر از مشارکتکنندگان به این پرسش «بهعنوان یک زن از چه چیزی میترسید؟» اینگونه پاسخ دادند:
یکی از بزرگترین فوبیاهای زندگی من اینه که یک روزی آبروم بره (مشارکتکننده 34 ساله، مجرد).
همین چند روز پیش بود که تو خیابون یه مرد بدنم رو لمس کرد. دستپاچه شدم اصلاً فکرم کار نمیکرد. مثل خیلی از دخترها از ترس آبروم واکنش نشون ندادم. هرچند این سکوت خیلی من را آزار داد (مشارکتکننده 27 ساله، متأهل).
«اینهمانی زن با حجب و حیا» یعنی اینکه نبایستی از نیازهای طبیعی خود سخن به میان آورد و بیان آن در حریم خصوصی خانواده نیز غیرطبیعی محسوب میشود:
...همسرم درخواست سکس رو فقط از جانب مردها جایز میدونه. من که چندبار درخواست دادم حس بد و ناخوشایندی بهش داده و نسبت به من سرد شده (مشارکتکننده 37 ساله، متأهل).
 تلقی زن بهمثابه موجود عاطفی، شکننده و آسیبپذیر، ازدواج بهویژه در سن پایین را به اولویت و پیگیری تحصیل، اشتغال و دغدغههای فردی را به موضوعی فرعی برای زنان در میدان موردمطالعه بدل کرده است:
وقتی از خشونت پدرم به عموهام پناه میبردم، همیشه حق رو به پدرم میدادن و میگفتن تو دختر هستی چرا باید درس بخونی؟ باید ازدواج کنی (مشارکتکننده 30 ساله، مجرد).
یکی از پزشکان زن، مشاهدات خود را در قالب مضامینی چون «ازدواج و بارداری زودهنگام، نگاه جنسیتی و رهاشدگی» اینگونه بیان میکرد:
 سالهاست با خانمها سروکار دارم. انواع خشونتها رو دیدهام و هر روز میبینم. دختری که هنوز به سن ازدواج نرسیده رو شوهر میدن، بلافاصله باید باردار بشه. خیلی از خانمها از سن بارداریشون گذشته اما به اصرار شوهرشون باردار میشن چون پسر میخوان. البته در این مورد دلایل حقوقی و قانونی هم بیتأثیر نیست. وقتی دختردار میشن احساس پشتوانه نمیکنند، فکر میکنند دختر موجودیه که بیشتر باید مواظبش بود. بارها در بلوک زایمان دیدهام مادری که فرزند دختر به دنیا آورده اصلاً همسر و خانوادهاش دنبالش نیومدن... میل به پسردار شدن رو حتی در میان خانوادههای سطح بالا هم دیدهام (مشارکتکننده 45 ساله، پزشک).
3-2. محرومیت از منابع قدرت
 بر مبنای دادههای میدانی، در جایی که قدرت نمود دارد در آن ساحتها زنان غایب هستند و بیقدرتی اقتصادی، اجتماعی و نهادی مشخصه مشترک زنان موردمطالعه به شمار میآید. زنان ابتدا بیقدرتی را در میدان خانواده تجربه میکنند. اغلب دختران و زنان، به غیاب پشتوانه و حمایت اجتماعی بهعنوان یکی از زمینههای خشونت در خانواده و جامعه اشاره کردهاند:
 هیچوقت فراموش نمیکنم روزی که خواهرم فقط 14 سال سن داشت گریه و زاری میکرد، پدرم هم بهزور دست خواهرم رو جلوی عقدنامه میکشید تا سند رو امضا کنه. بعد از ازدواج هم هر بار که خواهرم قهر میکرد و برمیگشت، برادرهام با کتک برش میگردوندند خونه شوهرش (مشارکتکننده 33 ساله، مجرد).
عدم بهرهمندی از منابع اقتصادی مختص دختران نیست و زنان متأهل نیز بهره چندانی از منابع اقتصادی در زندگی مشترک نبردهاند:
من فوقلیسانس دارم کلی درس خوندم و تلاش کردم ولی بیکارم؛ اما پسرای همکلاسیم بیشترشون سرکارن. پدرم وقتی بازنشسته شد من و برادرم بیکار بودیم ولی بابام برادرم رو جایگزین خودش کرد. برادرم 10 ساله سرکاره ولی من هنوز از بابم پول توجیبی میگیرم چون کار برادرم اولویت داشت (مشارکتکننده 34 ساله، مجرد).
 تصمیمگیری نیابتی و غیاب زنان در عرصههای تصمیمگیری از وجوه بیقدرتی زنان در عرصههای مختلف است و مشارکتکنندگان از اینکه طرف مشورت قرار نمیگرفتند ناخرسند بودند:
پدرم هیچوقت خشونت فیزیکی مثل کتک رو علیه ما انجام نداده ولی بزرگترین مشکل پدرم اینه که اجازه میده برادرم واسه من و خواهرهام تصمیمگیری کنه. این از کتک هم برای من آزاردهندهتره (مشارکتکننده 31 ساله، مجرد).
3. راهبردهای مواجهه با خشونت
زنان بنا به تجربهزیسته، از خشونت راهبردهایی اتخاذ میکنند. از مشارکتکنندگان پرسیده شد که برای برونرفت از خشونت و تعرض چه راههایی در پیش گرفتهاند؟ از متن مصاحبهها، 45 مفهوم، 6 خردهمقوله و 4 مقوله محوری به شرح زیر استخراج شد.
جدول (4) کدگذاری باز و محوری راهبردهای مواجهه با خشونت
مقولات خرده مقولات مفاهیم
تقدیرگرایی و انقیاد پذیری استیصال، مشارکت در انقیاد پنهانسازی، کتمان، مدارا در برابر تعرض، سکوت، انقیادپذیری، ناامیدی از اقدامات نهادی، مشارکت در انقیاد، همراهی در خشونت، خودکشی، ناتوانی در ترسیم بدیل
مذاکره اقناع گفتگو مجرای دموکراتیک ساختن جو خانواده، گفتگو بر سر انتظارات و تکالیف زن و مرد در منزل، اقناع
گریز مهاجرت مهاجرت، ناتوانی برای ماندن و مبارزه، فرار از خانه و توسل به خانه امن بهزیستی، عدم امنیت جانی، بیپناهی و زندگی در خانه امن بهزیستی
کنشگری زنان آگاهی جنسیتی، مقاومت
 
آگاهی جنسیتی، خودسازی و بیاعتنایی به انتظارات اجتماعی، اولویت هویت فردی بر هویت اجتماعی، توانمندسازی، تابآوری، دوری از مشاغل بردگی، مرزبندی زنان صاحبمنصب با همترازان مرد، پیشاهنگی زنان صاحب قدرت، ارجحیت آزادیهای اجتماعی، ایستادگی و پسدادن تاوان، مقابله با عاملان خشونتورز، ایستادگی در برابر تبعیض جنسیتی، هنجارشکنی، کارسازبودن کارزارهای مقابله با تعرض و اقدام به خودکشی


1-3. تقدیرگرایی و انقیادپذیری
 مشارکتکنندگان در مواجهه با شرایط تنشزا و خشونتآمیز به شیوههای مختلفی رفتار کرده‌‌اند؛ یکی از شیوههای متعارف، تقدیرگرایی (پذیرش استیصال و تعرض در اشکال متنوع آن بهمثابه تقدیر) بود. این راهبرد در اظهارات مشارکتکنندگان نمود قابلملاحظهای داشت:
وقتی قهر کردم، حمایتی از طرفشون ندیدم و چند روز بعد برگشتم پیش شوهرم و اولین صحبتش این بود که بدبخت تو که جایی نداری در نهایت باید برگردی همینجا. خدا میدونه این حرف چقدر آزاردهنده است. حق با اون بود جایی ندارم. دیگه هیچوقت خونه رو ترک نکردم و با هرچی سرم اومد مدارا کردم (مشارکتکننده 48 ساله).
حد اعلای تقدیرگرایی، اقدام به خودکشی است که مشارکتکنندگان در اظهارات خود بدان اذعان داشتهاند. این راهبرد به تداوم و بازتولید نابرابری جنسیتی و خشونت منتج شده است:
برای اولین بار سال اول دبیرستان بودم که اقدام به خودکشی کردم. یک مشت قرص خوردم ولی دوستم سررسید و خانوادهام رو خبردار کرد. معدهام رو شستشو دادن و جان سالم به در بردم. در همون سال دختر عموم خودکشی کرد و از دنیا رفت (مشارکتکننده 30 ساله، مجرد).
2-3. مذاکره
 یکی از راهبردهای مواجهه با تعرض و تنش در میدان خانواده، گفتگو در باب انتظارات نقشی و تلاش برای نیل به مفاهمه است. این راهبرد عموماً توسط زوجین تحصیلکرده و شاغل با هدف دموکراتیکشدن جو خانواده و افقیسازی مناسبات دنبال شده بود:
 همین چند روز پیش میخواستم برای خونوادهم یه مهمونی بدم. شوهرم همهش میگفت ما همیشه همدیگرو میبینیم چه نیازی به مهمونی هست؟ آخرش بهسختی قانع شد. هرچند به خاطر اینکه شوهرم رو بهزحمت نندازم خودم کارهای خریدرو انجام دادم. خداروشکر شوهرم اون شب عادی رفتار کرد (مشارکتکننده 45 ساله).
3-3. گریز
 برای برخی از مشارکتکنندگان تغییر با دشواریهای زیادی همراه و گاهی ناممکن بوده و به گریز از موقعیت در قالب مهاجرت و فرار از خانه و توسل به خانه امن بهزیستی پناه جستهاند. خانمی که تجربه ازدواج زودهنگام و ناموفق را داشته و در خانه امن بهزیستی نگهداری میشود، تجربه خود را اینگونه روایت میکند:
زندگی من سرتاسر تا به الآن خشونت بوده.4 ساله بودم که بخاطر اختلافات خانوادگی جلوی چشمام مادرم رو کشتند. سال اول راهنمایی بودم پدرم ازدواج کرد و من پیش برادرهام رفتم.16 سالگی منرو شوهر دادن.18 سالگی باردار شدم و الآن یک پسر 12 ساله دارم. شوهرم بخاطر فعالیت سیاسی افتاد زندان. برای بار دوم منو شوهر دادن. 2 ساله که پدر و برادرام از من خبری نگرفتن. به بهزیستی پناه آوردم تا شاید بتونم شوهر اولم رو آزاد کنم و با بچهم برگردیم پیش هم. چند ساله که بچهام رو ندیدم (مشارکتکننده 30 ساله).
 برای برخی از دختران، ادامه تحصیل، مجرای برونرفت از شرایط تنشزای زندگی و تسهیلگر مهاجرت بوده است:
من آدمی نیستم که بمونم و مبارزه کنم. ترجیح میدم با درس خوندن مهاجرت کنم و برای خودم زندگی آرام و بیدغدغهای درست کنم...معمولاً پیمانکارها تو رشتههای مهندسی به دخترا اعتماد نمیکنن. بیشتر دوستام که مهاجرت کردن شغلهای خوبی به دست آوردن منم بهزودی مهاجرت میکنم (مشارکتکننده 28 ساله، مجرد).
4-3-7. کنشگری
 کنشگری راهبردی است که با به پرسش کشیدن شرایط و مناسبات نابرابر به دنبال رمزگشایی از قواعد اجتماعی و بازتعریف هویت اجتماعی است. این راهبرد عمدتاً موردتوجه دختران و زنان جوان، تحصیلکرده و شاغل بوده است. «آگاهی جنسیتی» ازجمله مضامین موردتوجه این دسته از مشارکتکنندگان بود:
من فکر نمیکنم خشونت بر ضد زنها هیچوقت از بین بره حتی تو کشورهای غربی اما دستکم میتونیم خودمون رو مقابل مشکلات قویتر کنیم. تنها راهش آگاهیه. زنها باید آگاه بشن؛ از تکالیف و وظایفشون، از حقوحقوق شون و از هر چیزی که شایستگی به دست آوردنش رو دارن (مشارکتکننده 28 ساله، مجرد).
اقدام جمعی در قالب «کارزارهای مقابله با خشونت» و «ایستادگی در برابر تبعیض جنسیتی» بهعنوان راه مقابله با خشونت موردتوجه این دسته از زنان بوده است:
به نظرم جنبشهایی مثل میتو که این روزها راه افتاده خیلی میتونه کمککننده باشه. یا زنهایی که ان.جی.اوهایی رو راه میندازن با هدف آگاهیدادن به بقیه زنها (مشارکتکننده 31 ساله، مجرد).
 یکی از وجوه کنشگری از منظر مشارکتکنندگان، «پرهیز از مشاغل بردگی» است؛ مشاغلی که حقارت زنان را به دنبال دارد:
زنها اگه در بدترین شرایط مالی باشن نباید تن به کارهایی بدن که اونهارو به بردگی میگیره. شغلهایی که تایم زیادی از اونها میگیره ولی حقوق ناچیزی داره. دلیل اینکه کارفرماها زنهارو برای شغلهای سطح پایین ترجیح میدن اینه که مردها حاضر به انجام آنها با حقوق خیلی کم نیستن (مشارکتکننده 45 ساله، متأهل).
«خودسازی»، «هنجارشکنی»، «اولویت هویت فردی»، «توانمندسازی و تابآوری» از دیگر مضامین مورداشاره برخی از مشارکتکنندگانِ تحصیلکرده بود:
وقتی بدون تکیهگاه بخوای تحصیل کنی، کار کنی و زندگیترو پیش ببری اوضاع خیلی سخت میشه مخصوصاً اگه یک دختر روستایی توی یک شهر به نسبت بزرگ باشی... چند سالی هست که درسم تمام شده و با دوستم مغازه زدهایم و این خانهرو اجاره کردیم. جالب اینه بعد از من، توی روستای ما چند دختر دیگه رو به شهر فرستادهاند واسه درس خوندن و کمکم مسیر داره هموار میشه برای بقیه دخترها. ایرادی نداره که اون دختر هنجارشکن من بودم و کلی تاوان دادم مهم اینه که ایستادگیام نتیجه داد (مشارکتکننده 33 ساله، مجرد).
4. پیامدهای خشونت جنسیتی
 در این بخش به میانجی دادههای حاصل از مصاحبه، به پیامدهای خشونت جنسیتی بر زندگی فردی و اجتماعی زنان میپردازیم؛ اینکه تجربه خشونت چه تبعاتی در زندگی آنان داشته است؟ پس از کدگذاری مصاحبهها، از متن مصاحبهها 52 مفهوم، 5 خرده مقوله و 3 مقوله محوری به شرح زیر استخراج شد.

جدول (5) کدگذاری باز و محوری پیامدهای خشونت جنسیتی
مقولات خرده مقولات مفاهیم
پذیرش هویت متعارف پذیرش کلیشههای جنسیتی مشارکت در تداوم نابرابری، زن علیه زن، عمل مادران بر مبنای باورهای متعارف، حفظ آبرو، خانهداری وظیفه زن، دمبرنیاوردن، طلاق، اولویت ازدواج بر تحصیل، تعاریف کلیشهای از زیبایی، هنجار زیبایی، جراحی جنسی پس از بارداری، دنبالهروی خانواده از باورهای مردسالارانه، گواهی بکارت و سلامت جنسی، خشونتِ زنهای خانواده و اقوام شوهر، مشاغل کاذب زنان، لزوم مراقبت از زن، مالکیت، غیرت و تعصب مردانه، ترس از بدنامی
بدبینی به مردان اینهمانیمردان باخشونت، ترس فراگیر برخورد فیزیکی، محدودکردن روابط و تعاملات، اهانت و تحقیر پدر و برادران، فضای متشنج، سرکوب، تعرض در عرصههای عمومی، ترس از مردان، گیردادن در محل کار، حس بد نسبت به همکاران مرد
غیاب سیاست زندگی مرگ خود و دغدغههای فردی کار زنان بهعنوان تفریح، محدودیت ورزش زنان، نداشتن وقت کافی برای خود/ مسئولیتهای زیاد، جدی نگرفتن، خودکشی، نادیده انگاری، تحققنیافتن آرزوها/آرزوهای برباد رفته

1-4. پذیرش هویت متعارف
تجربه خشونت در عرصههای مختلف موجب شده بود تا بخش قابلتوجهی از زنان هویت متعارف را بپذیرند. مُراد از هویت متعارف، عمل برمبنای تصور سنتی از نقش و جایگاه اجتماعی زنان در عرصههای مختلف اجتماعی است. «پذیرش تعاریف کلیشهای از زیبایی، جراحی جنسی پس از بارداری و زیبایی بهمثابه امری هنجاری» ازجمله مضامین مرتبط با پذیرش هویت متعارف است که در تجارب یکی از پزشکان زن چنین آمده است:
آزمایش پاپ اسمیر جزو غربالگری سرطانهای شایع زنان هست و همه زنها باید انجام بدن. اما جالب اینه خانمی که پیش من میاد، ناخن و ابرو کاشت کرده، دماغ عمل کرده و میخواد اندام جنسیش رو عمل کنه اما حتی یک بار پاپ اسمیر انجام نداده این یعنی ترجیح زیبایی به سلامتی. گاهی وقتها زنهایی این عملهای جنسی رو انجام میدن که زایمان کردهاند، بافت واژن و رحمشون تغییر شکل داده و از طرف شوهر تحتفشار هستن که باید جراحی انجام بدی. پزشکهای زنان با هزینههای گزاف، عملهایی رو انجام میدن که مطلقاً ضروری نیست و چقدر عوارض جانبی دارد (مشارکتکننده 45 ساله، پزشک).
«زن علیه زن، عمل مادران برمبنای باورهای متعارف، دنبالهروی باورهای مردسالارانه، اعمال خشونت از جانب زن» از دیگر مضامین مورداشاره در تعدادی از مصاحبهها بود:
 یکی از افتخارات خانواده ما این بود که همسایههامون اصلاً نمیدونستن که پدر و مادر من دختر دارن. شاید براتون جالب باشه که در خانواده ما بیشتر محدودیتهایی که من بهعنوان یک دختر تجربه کردم بیشتر از جانب مادرم بوده تا پدرم. مادرم یک زن بهشدت سنتیه (مشارکتکننده 29 ساله، مجرد).
«حفظ آبرو، ترس از بدنامی و اهمیت اطمینان از سلامت جنسی دختران» از دیگر مضامین خانوادههای تعدادی از مشارکتکنندگان بود:
همه خواهرهای من قبل از ازدواج برگه معاینه پزشکی آوردهاند... اگه از من هم این گواهی رو بخوان قطعاً ناراحت میشم اما مشکلی با آوردنش ندارم چون باکرهام (مشارکتکننده 31 ساله، مجرد).
2-4. بدبینی به مردان
تجربه خشونت در خانواده و سکوت و انفعال و گاهی همراهی مادران، تجربه آشنایی برای مشارکتکنندگان بود. از پیامدهای تجربه خشونت در خانواده، اختلال رابطهای، روابط شکننده، سردی عاطفی، عدم تمایل به زندگی مشترک و تسری بدبینی به مردان بود:
پدرم بهراستی منو آزار میداد، کارهایی میکرد که امروز میدونم که این تعرضه. بزرگتر که شدم حالم از خودم بهم میخورد. الآن هر دختری رو با پدرش میبینم میترسم و دوست دارم بهش بگم توروخدا مواظب خودت باش (مشارکتکننده 16 ساله، فرزند طلاق).
من در محیط کارم باوجوداینکه لباسم خیلی هم پوشیده هست، بارها بیجهت به من گیر دادهاند و هی تذکر میدهند. حتی زمانهایی هم که با احترام گفتهاند کاملاً احساس بدی به همکاران مرد داشتهام (مشارکتکننده 44 ساله، متأهل).
3-4. غیاب سیاست زندگی
سیاست زندگی با تکوین و بسط هویت فردی گرهیافته است. «سیاست زندگی در وهله نخست، سیاست انتخاب است. فرد بتواند روایتی که برای هویت شخصی خود در نظر آورده است تحقق ببخشد...زنانی که میخواهند چیزی بیش از زندگی خانوادگی داشته باشند، با هر گامی که از خانه دور میشوند درواقع بهنوعی سیاست شخصی روی میآورند» (گیدنز).
 برمبنای مضامین مندرج در اظهارات مشارکتکنندگان، زنان در عرصههای مختلف از امکان چندانی برای پیگیری علایق شخصی و شکلدادن به هویت شخصی برخوردار نبودهاند:
من روزی 7 ساعت کار میکنم و اگه بخوام در طول هفته یکی دو بار باشگاه برم یا پیادهروی کنم استدلال شوهرم و خانوادهاش اینه که تو روزی 7 ساعت بیرون خونه هستی و لزومی نداره در طول هفته بازم بیرون باشی. ساعات مربوط به کار رو نوعی تفریح حساب میکنن (مشارکتکننده 38 ساله).
خودکشی و خودسوزی زنان نشان از مرگ رؤیاها و استیصال از تحقق خویشتن در میدان موردمطالعه دارد:
خیلی از خودکشیها از طرف دخترهایی بوده که تمایل زیاد به درس خواندن داشتهاند ولی به اونها اجازه داده نشده. گاهی این خودکشیها به قصد ترساندن خانواده بوده که به مرگ منجر شده (مشارکتکننده 35 ساله، مجرد).
5. کدگذاری گزینشی؛ خشونت جنسیتی بهمثابه طرد اجتماعی
از سیزده مقوله محوری، چهار مقوله محوری عمده (طرد نهادی، خشونت نمادین و نهادی، از سازش تا استیصال و غیاب سیاست زندگی) استخراج شد که نشان از گستردگی خشونت در عرصههای خصوصی، عمومی و سازمانی دارد. در نهایت، مقوله هسته «خشونت جنسیتی بهمثابه طرد اجتماعی» استخراج شد. برمبنای مطالعات میدانی و مصاحبه با نمونهای از دختران و زنان سنندجی، تجربه خشونت برای زنان آمیخته با سلب قدرت، نادیدهانگاری، طرد نهادی، ترس فراگیر و بدبینی نسبت به مردان و فراگیری خشونت در اشکال عینی، نمادین، نهادی و روانی است.
هرچند دختران و زنان تلاش میکنند تا از طریق مذاکره و گفتگو شرایط زندگی را قابلپذیرش ساخته و در برابر تعرض مقاومت کنند، اما به دلیل غیاب آگاهی جنسیتی بهمثابه پیشدرآمد کنشگری، مقاومت و کنشگری به کنش غالب زنان در برابر تعرض بدل نشده است. ازاینرو، انقیادپذیری و گریز، عمومیترین راهبرد زنان برای مواجهه با خشونت بوده است؛ راهبردهایی که پذیرش هویت متعارف، فراگیری ترس و بدبینی نسبت به مردان و تعلیق هویت فردی را در پی داشته است.
بهبیاندیگر، گستردگی خشونت جنسیتی در عرصههای مختلف اجتماعی و طرد اجتماعی زنان نشان از خشونت ساختاری دارد. «خشونت ساختاری، خشونت مربوط به بیعدالتی و نابرابری است که در پیکره ساختار اجتماعی جای گرفته است و نهادها و مقررات آن را به هنجار تبدیل کردهاند» (وینتر و لایتون،2001). عدم بهرهمندی زنان به منابع قدرت، نابرابری فرصتها، عدم دسترسی به شبکههای اجتماعی حمایتی، تبعیض نهادی، انسداد ارتقای سازمانی بهمثابه وجوه نهادی و ساختاری طرد اجتماعی، نشان از شکنندگی و آسیبپذیری زنان در عرصههای مختلف و خشونتپذیری زنان دارد و با فراگیری خشونت، زنان طرد اجتماعی مضاعفی را نیز تجربه کردهاند.
بحث
 پژوهش حاضر به اتکای نظریه زمینهای به دنبال استخراج بسترها، تجربه و درک، راهبردها و پیامدهای خشونت جنسیتی بر زیستجهان و مناسبات اجتماعی نمونهای از زنان سنندجی بود. مقوله هسته «خشونت جنسیتی بهمثابه طرد اجتماعی» نشان از این واقعیت دارد که خشونت جنسیتی به طرد اجتماعی مضاعف زنان منتج و آن را تداوم میبخشد و نهادها و مؤسسات اجتماعی کارگزار طرد به میانجی جنسیت هستند.
یافته مذکور مؤید رویکرد «مؤسسات جنسیتی» است. برمبنای این رویکرد، تولید و بازتولید نابرابری جنسیتی به میانجی «مؤسسات جنسیتی» صورت میپذیرد. کار و خانواده ازجمله نهادهای جنسیتی به شمار میآیند که منابع قدرت را به طرز نابرابر توزیع و خشونت جنسیتی را پیریزی میکنند (آکر، 1992).
رویکرد نهادی و مؤسساتی، بازنمای سازههای مفهومی «خشونت نمادین» و «خشونت سیستمی» در دیدگاه ژیژک (2017) و بوردیو (2014) است؛ اینکه نظامهای اقتصادی و سیاسی و زبان و فرهنگ با تحمیل جهان معینی از معانی، خشونت جنسیتی بهمثابه طرد اجتماعی را موجب میشوند؛ زمینههایی که عمدتاً نامرئی هستند و زنان را عامل وقوع خشونت جلوه میدهد. آنچه ادواردز، «تحریک مرگ خود» مینامد. بر این اساس، زنانی که موردتعرض قرار میگیرند، نهتنها «قربانیان» رابطه نابرابر قدرت در خانواده بلکه قربانی سیستم حقوقی هستند که محافظت و حمایت واقعی چندانی از زنان در برابر تعرض به عمل نمیآورد (ادواردز،1987).
مظهری (2020) با «بررسی حقوقی حمایت از زنان کار در مقابل خشونت در محیط کار»، با اذعان به پیچیدگی خشونت جنسیتی در محل کار که ریشه در روابط مبتنی بر قدرت جنسیتی در جامعه، اقتصاد، بازار کار، اشتغال و فرهنگسازمانی دارد، نشان داده است که در قـانون کـار ایران، به موضوع خشونت در محـل کـار علیه زنان اشارهای نشده است. در مواد 75 تا 78 قانون کار که اختصاص به شرایط کار زنان دارد، نیز کمترین جنبه حمایتی از زنان در مقابل خشونت علیه ایشان در محیط کار را نمیتوان سراغ گرفت (مظهری، 2020).
 خشونت جنسیتی بر پایایی گفتمان مردسالاری دلالت دارد. این گفتمان به میانجی فرهنگ و سنت و مراجع اقتدار تقویت و بازتولید میشود. فرهنگعامه و نظام فرهنگی ما مملو از نشانگانی است که جذبه و تحکم مردانه را میستاید و توسل به خشونت را عادی و بخشی از هیمنه مردانه تلقی میکند. در اغلب مطالعات داخلی و خارجی به نقش فرهنگ در پیریزی و عادیسازی خشونت جنسیتی اشاره شده است.
مطالعه لنون و همکاران (2021) مؤید آن است که خشونت شریک زندگی، بهعنوان یک سازه اجتماعی و فرهنگی توسط ارزشهای پدرسالارانه بنیان نهاده شده است. رولرو (2020) نیز توجه به زمینههای اجتماعی و فرهنگی که در آن خشونت شریک زندگی اتفاق میافتد را ضروری میداند. در مطالعات یکهکار و حسینی حاجیبکنده (2017) و رضایی و آبدار (2017)، استادهاشمی و همکاران (2015) و حجتی کرمانی و زکریایی (2013) نیز بر زمینههای فرهنگی و پذیرش فرهنگی خشونت جنسیتی در تأکید شده است.
مطالعه شمس و همکاران (2020) نیز نشانگر آن است که در ایران خشونت خانگی یک رویداد معمول محسوب میشود. ازاینرو، مشارکت مراجع اقتدار و رهبران افکار عمومی برای از بین بردن تابویی که مخالف تلقی خشونت علیه زنان بهعنوان جرم است، ضرورت دارد.
 نتایج پژوهش حاضر نشانگر آن است که خشونت منحصر به یک عرصه و میدان اجتماعی نیست. گستردگی خشونت نشان از وجه ساختاری خشونت دارد. «خشونت ساختاری بایستی بهعنوان هر نوع رنج اجتنابپذیر انسان تعریف شود که از طریق دسترسی نابرابر به فرصتهای زندگی تحقق مییابد» (گالتونگ، 1974). این فرصتها شامل توزیع و دسترسی نابرابر به منابع (خدمات بهداشتی و پزشکی، آموزش و مشاغل خاص) و فقدان توانایی تأثیرگذاری در ساحتهای تصمیمگیری است.
به عقیده گالتونگ، این اشکال از خشونت، ساختاریاند و ازآنجاکه انتخابها و فرصتهای افراد را تحتتأثیر قرار میدهند و به جسم یا روان قربانیان صدمه میزنند، خشونت به شمار میآیند. با تأسی به یافتههای پژوهش حاضر نمیتوان خشونت جنسیتی را به مسئله فردی تقلیل داد و از تغییر و اصلاح بسترهای نهادی و ساختاری خشونت غفلت کرد. جنسیتیشدن قواعد و مؤسسات اجتماعی بر بنیانهای ساختاری خشونت جنسیتی دلالت دارد.
 برمبنای دادههای میدانی، تقسیم کار اجتماعی در خانواده، ماهیت اجباری و نابرابر دارد و بازسازی مناسبات نقشی در خانواده ضرورت دارد. در مقام راهبرد، دموکراسی عاطفی، عقلانیت ارتباطی و افقیشدن مناسبات قدرت در خانواده، درگرو بازتعریف نقش زنانگی و مردانگی با تأکید بر تناسب حقوق و تکالیف نقشی است. صحبت از بازسازی مناسبات نقشی در خانواده بدون بازتعریف و بازسازی نقش و جایگاه زنان اجتماع ناقص خواهد بود و لازمه این کار مشارکت زنان در پیریزی قواعد حاکم بر عرصههای مختلف بهعنوان پیششرط جنسیتزدایی از قواعد اجتماعی و مشارکت نهادمند زنان در عرصههای مختلف است. برای نمونه، در استان کردستان، حضور زنان در مناصب اجرایی بهویژه در سطوح میانی و بالای مدیریتی کمرنگ است و سهم بسیار پایین زنان از مناصب مدیریتی، نوعی خشونت نهادی را به ذهن متبادر میکند.
در سطح استانداری، از 21 موقعیت مدیریتی، فقط 2 موقعیتِ «مدیریت امور بانوان و خانواده» و «مدیریت امور اجتماعی و فرهنگی» در اختیار زنان است و سهم زنان بخشدار در استان کردستان،3 نفر، سهم زنان از مدیران کل، 3 نفر (مدیرکل محیطزیست، استاندارد و اموربانوان استانداری) و از شهرداران استان،1 نفر است. در شهرداری، از 30 منصب مدیریتی،4 منصب به زنان تعلق دارد. حتی سهم زنان از عضویت در هیئتعلمی دانشگاه کردستان بهعنوان دانشگاه مادر استان، از مجموع 356 نفر عضو هیئتعلمی، معادل 6/7 درصد است.
 خشونتزدایی از عرصههای خصوصی و عمومی و حذف موانع مرئی و نهان حضور زنان در مناصب اجرایی و ارتقای سازمانی (بهعنوان یکی از وجوه خشونت نهادی) بدون حمایت نهادی و قانونی امکانناپذیر است و اصلاحات حقوقی، یکی از ابزارهای کلیدی و مهم برای نیل به برابری جنسیتی است. ازجمله اقدامات نهادی و اثربخش، پیریزی عدالت جنسیتی در برنامههای پنجساله توسعه است. مطالعات گویای آن است که «اهمیت جنسیت در برنامهریزیهای توسعه در ایران چندان که باید موردتوجه قرار نگرفته است. هرچند برنامه ششم توسعه، در مقایسه با برنامههای قبلی توسعه، به مسئله جنسیت حساسیت نشان میدهد» (علیپور و همکاران،2017)؛ اما آشفتگی گفتمان مسلط سیاسی در خصوص عدالت جنسیتی و انقطاع و گسست در برنامههای توسعه موجب شده است تا بنا به گزارش جهانی شکاف جنسیتی (2023)، رتبه ایران در قعر جدول شاخص شکاف جنسیتی قرار گیرد و در بین 146 کشور جهان، به رتبه 143 تنزیل یابد.
 برمبنای نتایج، زنان موردمطالعه در محیطهای سازمانی بهانحاءمختلف خشونت را تجربه کردهاند. اصلیترین مانع پیشروی زنان در محیطهای سازمانی، سقف شیشهای و صخره شیشهای است که علاوه بر خشونت کلامی، روانی و اقتصادی در محل کار، ارتقای سازمانی زنان را مختل و مسدود کرده است. هرچند در اکثر سازمانها و مراکز اداری کردستان، پست و منصبی بهعنوان (مشاور مدیر/رئیس در امور زنان و خانواده) تعریف شده است، اما بنا به روایت زنان شاغل، مناصب مشاورهای در حوزه زنان، ضمانت اجرایی برای مدیران ندارد و تسهیلگر توانمندسازی زنان در محیط کار و عدالت سازمانی و تقسیم منصفانه و عادلانه قدرت در سازمان نبوده است.
 بر مبنای نتایج، یکی از عرصههای خشونت، خانواده است و جامعهپذیری جنسیتی به قوام و عادیسازی خشونت انجامیده است. آگاهسازی و حساسسازی خانواده نسبت به اشکال خشونت ضرورتی انکارناپذیر دارد. بر مبنای درک متعارف، خشونت عمدتاً با خشونت فیزیکی و جسمی تداعی میشود و دیگر ابعاد خشونت (روانی، جنسی، نمادین، مالی و اقتصادی) در فرهنگ کردستان جدی گرفته نمیشود. یکی از راهکارهای اصلی پیشگیری از خشونت خانگی، افزایش آگاهی و حساسسازی عمومی است.
شمس و همکاران (2020) نیز بر استفاده از رسانههای جمعی برای آموزش شهروندان در مورد خشونت خانگی و تدوین برنامههای آموزشی مناسب برای توانمندسازی زنان در جلوگیری از بروز مسئله تأکید کردهاند. ازاینرو، ضرورت دارد تا نهادهای مدنی، رسانههای ارتباطجمعی، مدارس و انجمن اولیا و مربیان، دانشگاهها و مراجع اجتماعی، ابعاد خشونت جنسیتی را مفهومسازی و مردم را نسبت به آن حساس کنند.
 برمبنای نتایج، آنچه بر پیچیدگی خشونت در محیط خانواده میافزاید، نوع راهبرد زنان برای مواجهه با خشونت است. اصلیترین راهبرد زنان در مواجهه با خشونت، سکوت، کتمان و عدم انعکاس است. نتایج مطالعه موهه و همکاران (2017) نیز مؤید پذیرش عمومی خشونت جنسیتی در اجتماع و عدم محکومیت خشونت بهویژه خشونت خانگی و تأکید بر مدارای زنان بوده است. برمبنای مطالعاتِ صادقیفسایی (2010) و استادهاشمی و همکاران (2015)، استراتژیهای مقابلهای زنان در مواجهه با خشونت خانگی به تداوم وضعیت یا تحمل خشونت منجر شده است. سیطره راهبردهای انفعالی زنان که بهنوعی بازنمای زمینههای اجتماعی و فرهنگی پذیرش فرهنگی سکوت در برابر خشونت است، مداخله اجتماعی را ضروری میکند. برداشتن سایه خشونت از عرصههای خصوصی و عمومی و حذف موانع حضور زنان در مناصب مدیریتی (بهعنوان یکی از وجوه خشونت نهادی) بدون حمایت نهادی و قانونی امکانناپذیر است. بیش از یک دهه از لایحه «صیانت، کرامت و تأمین امنیت بانوان در برابر خشونت» (1392) میگذرد؛ لایحهای که در قوه قضاییه به «صیانت، کرامت و تأمین امنیت بانوان در برابر خشونت»(1398) تغییر پیدا کرد و در 20 فروردین 1402 با عنوان «پیشگیری از آسیبدیدگی زنان و ارتقای امنیت آنان در برابر سوءرفتار» کلیات آن در مجلس تصویب و هنوز جنبه اجرایی پیدا نکرده است.
 راهاندازی اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی در سالهای اخیر و تعریف مجراهای ارتباطی برای اطلاعدادن خشونتهای خانگی بهویژه کودکآزاری و همسرآزاری و راهاندازی خانههای امن بهزیستی، نوعی حمایت نهادی و مداخله سازمانی برای کاهش و مقابله با خشونت خانگی است. با توجه به خدمات حمایتی اورژانس اجتماعی ضرورت دارد تا این مراکز بیشازپیش در جامعه معرفی شوند و همچنین برای کیفیتبخشی به اورژانس اجتماعی و بسط جغرافیایی گستره فعالیتی آن در شهرهای کردستان، حمایت نهادی بیشتری در سطح کلان از اورژانس اجتماعی به عمل آید و در کنار آن میتوان از ظرفیت خیرین و سازمانهای مردمنهاد نیز برای تقویت اورژانس اجتماعی بهره گرفت.

محدودیتهای تحقیق
 در میدان موردمطالعه بهعنوان بخشی از جامعه ایران، خشونت در بستر خانواده، امر خصوصی تلقی میشود و به دلیل غلبه رویکرد مقصرانگاری زنان، خشونت جنسیتی به مخمصه فردی تقلیل یافته است. پژوهش در باب خشونت جنسیتی در چنین بستری، محقق را با محدودیتهایی ازجمله ابهام و تعلل زنان آسیبدیده برای مشارکت در پژوهش، تردید در بیان تجربهزیسته و ورود به لایههای عمیق معنایی، زمانبر بودن فرایند گردآوری داده، عدم تمایل برخی از زنان برای ضبط صدا، دشواری تبدیل فایلهای صوتی کردی به زبان فارسی و ضرورت حفظ معانی نهفته زبانی روبهرو ساخته بود.
معرفهای سازمانی و مدنی بهعنوان میانجی ارتباطی در جلب اعتماد مشارکتکنندگان سهم به سزایی داشتند. در کنار محدودیتهای یادشده، بیان تجربهزیسته و گفتگو، امکان تأمل و بازاندیشی را برای مشارکتکنندگان فراهم کرد.

ملاحظات اخلاقی
مشارکتکنندگان با رضایت خود در تحقیق شرکت کردند. همچنین فرایند انجام پژوهش و هدف تحقیق بهصورت کامل توضیح داده شد و اطمینان حاصل شد که فایلهای صوتی و مشخصات مشارکتکنندگان در اختیار کارفرما قرار داده نمیشود. به دلیل ملاحظات اخلاقی، اسامی مشارکتکنندگان ذکر نشده است.
حامی مالی: این تحقیق با حمایت مالی استانداری کردستان به انجام رسیده است.
تعارض منافع: بنا بر اظهار نویسنده این مقاله تعارض منافع ندارد.
اخلاق پژوهش: در مطالعه حاضر ملاحظات اخلاقی ازجمله شرط امانتداری، رازداری، گمنامی، صداقت و عدم سرقت ادبی رعایت شده است.
تشکر و قدردانی:
 این تحقیق با حمایت استانداری کردستان در سال 1401 به انجام رسیده است. نویسنده مقاله مراتب تشکر و قدردانی خویش را از سازمان مربوطه به عمل میآورد. بخشی از دادههای پژوهش توسط خانم سحر شکیبا گردآوری شده است. از جدیت و تعهد علمی ایشان سپاسگزارم. در فرایند گردآوری و تحلیل دادهها، گفتگوهای سازنده با خانم بیان عزیزی (فعال در حوزه مسائل اجتماعی زنان) و خانم لیلا آژیر (مدیرکل امور زنان و خانواده استانداری) به طراحی مصاحبهنامه و هدایت عملی پژوهش کمک کرد و از آنها قدردانی میشود.


منابع:
 
Acker, J. (1992). From sex roles to gendered institutions. Contemporary Sociology, 21(5), 565-569. https://doi.org/10.2307/2075528
Alipoor, P., Zahedi, M. J., Maleki, A., & Jvadi-Yeganeh, M. R. (2017). Discourse analysis of gender equality in the sixth 5-years plan for economic, cultural and social development of Islamic Republic of Iran. Quarterly of Social Studies and Research in Iran, 6(2), 203-229. https://doi.org/10.22059/JISR.2017.233842.527 (In Persian)
Bourdieu, P. (2014). The logic of practice (M. Mardiha, Trans.). NaghshuNegar (In Persian)
Edwards, A. (1987). Male violence in feminist theory: An analysis of the changing conceptions of sex/gender violence and male dominance. In J. Hanmer & M. Maynard (Eds.), Women, violence and social control (pp. 13-29). Macmillan Press Ltd.
Ezazi, S. (2005). Society structure and violence against women. Refahj, 4(14), 59-96. (In Persian) http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-1894-en.html
Ghaderzadeh, O.,& Khairandish,F. (2024). Thematic Analysis of the Dimensions and Sources of Gender Socialization in the Context of Patriarchy.Woman in Development and Plitics,22(3),1-20. https://doi.org/10.22059/jwdp.2024.372338.1008428(In Persian)
Giddens, A. (2014). Modernity and self-identity: Self and society in the late modern age (N. Moufaqian, Trans.). Ney. (Original work published 1991). (In Persian)
Green, E., Hebron, S., & Woodward, D. (1987). Women, leisure and social control. In J. Hanmer & M. Maynard (Eds.), Women, violence and social control (pp. 75-92). Macmillan Press Ltd.
Galtung, J. (1974). Is Peaceful Research Possible? On the Methodology of Peace Research. Chair in Conflict and Peace Research, University of Oslo.‌
Hanmer, J., & Maynard, M. (Eds.). (1987). Women, violence and social control. Macmillan Press Ltd.
Hemmati, R. (2004). Factors influencing women harassment: The case study of Tehran family. Refahj, 3(12), 227-256. (In Persian)
Hojjati-Kermani, S., & Zakariai, M. (2013). Violence and culture; Women’s life experiences in Tehran. Journal of Cultural Studies Communication, 10(34), 99-114. https://www.magiran.com/paper/1315581(In Persian)
Kelly, L. (1987). The continuum of sexual violence. In J. Hanmer & M. Maynard (Eds.), Women, violence and social control (pp. 46-60). Macmillan Press Ltd.
Kaur, R., & Garg, S. (2010). Domestic violence against women: A qualitative study in a rural community. Asia Pacific Journal of Public Health, 22(2),242-251.‌https://doi.org/10.1177/1010539509343949
Lawson, K. M., Crouter, A. C., & McHale, S. M. (2015). Links between family gender socialization experiences in childhood and gendered occupational attainment in young adulthood. Journal of Vocational Behavior, 90, 26-35. https://doi.org/10.1016/j.jvb.2015.07.003
Lennon, S. E., Aramburo, A. M. R., Garzón, E. M. M., Arboleda, M. A., Fandiño-Losada, A., Pacichana-Quinayaz, S. G., & Gutiérrez-Martínez, M. I. (2021). A qualitative study on factors associated with intimate partner violence in Colombia. Ciencia & saude coletiva, 26, 4205-4216.‌ https://doi.org/10.1590/1413-81232021269.21092020
Mazhari, M. (2020). Legal review of the protection of working women against violence in the workplace. Women’s Studies, 10(29), 99-123.
https://womenstudy.ihcs.ac.ir/article_4470.html?lang=en(In Persian)
Mills, J., Bonner, A., & Francis, K. (2006). The development of constructivist grounded theory. International journal of qualitative methods, 5(1), 25-35.‌ https://doi.org/10.1177/160940690600500103
Mirzaei, R. (2014). Investigation of the domestic violence situation in women referring to judicial centers in Paveh city. Journal of Social Work Research, 1(2), 61-78. https://doi.org/10.22054/rjsw.2014.1523(In Persian)
Mohammadi, F., & Mirzaei, R. (2013). Investigation of social factors affecting violence against women (Ravansar city study). Journal of Iranian Social Studies, 6(1), 102-129. https://www.sid.ir/paper/481418/fa(In Persian)
Muche,A.A.,Adekunle,A.O.,& Arowojolu, A. O. (2017). Gender-based violence among married women in Debre Tabor town, northwest Ethiopia: A qualitative study. African journal of reproductive health, 21(4), 102-109.‌https://doi.org/10.29063/ajrh2017/v21i4.11
Niyazi, M., Afra, H., Nejadi, A., & Vaskhai, A. (2018). Meta-analysis of the factors influencing violence against women. Women’s Studies, 8(4), 83-104. https://womenstudy.ihcs.ac.ir/article_2997.html(In Persian)
Ostadhashemi, L., Khalvati, M., Seyedsalehi, M., & Emamhadi, M. (2015). A study of domestic violence against women: A qualitative meta-synthesis. International Journal of Medical Toxicology and Forensic Medicine, 5(3), 155-163. https://doi.org/10.22037/ijmtfm.v5i3(Summer).7690
Qazi Tabatabai, M. (2004). National research on domestic violence against women. Women’s Affairs Participation Center of the Presidential Institution and the Ministry of Interior. (In Persian)
Rezaei, M., & Abdar, S. (2017). Sexual violence in family: A qualitative study. Women’s Studies, 8(19), 35-59. (in Persian) https://womenstudy.ihcs.ac.ir/article_2660.html?lang=en
Riahi, M., & Ismaili, V. (2017). Sociological investigation of the attitude towards honor killings and social factors affecting it in Marivan city. Journal of Iranian Social Studies, 12(3), 52-79. (In Persian)
Rollero, C. (2020). The social dimensions of intimate partner violence: A qualitative study with male perpetrators. Sexuality & Culture, 24(3), 749-763. https://doi.org/10.1007/s12119-019-09661-z
Rose, S. D. (2013). Challenging global gender violence. Procedia - Social and Behavioral Sciences, 82, 61-65. https://doi.org/10.1057/9781137388483
Shams, M., Kamal Khudzari, L., Parhizkar, S., & Mousavizadeh, A. (2020). Women’s views about domestic violence: A qualitative study in Iran. Journal of Interpersonal Violence, 35(17-18), 3666-3677. https://doi.org/10.1177/0886260517704959
Sadeghi Fasaei, S. (2010). A qualitative study of domestic violence and women’s coping strategies in Iran. Iranian Journal of Social Problems, 1(1), 107-142. https://ijsp.ut.ac.ir/article_20747.html?lang=en(In Persian)
Sharbatian, M., Danesh, P., & Tavafi, P. (2017). Sociological analysis of domestic violence against women and its impact on the sense of security (Case study 18 women 54 years in miyaneh). Strategic Research on Social Problems of Iran, 16, 47-72. https://doi.org/10.22108/SSOSS.2017.21280(In Persian)
West, C., & Fenstermaker, S. (1995). Doing Difference. Gender and Society, 9(1), 8–37. http://www.jstor.org/stable/189596
Wharton, A. S. (2012). The sociology of gender: An introduction to theory and research. John Wiley & Sons Ltd.
Winter, D. D., & Leighton, D. C. (2001). Structural violence. In D. J. Christie, R. V. Wagner., & D. D. Winter (Eds.), Peace, conflict, and violence: Peace psychology in the 21st century(pp. 98-104). New York: Prentice-Hall.
Yekekar, S., & Hosseini Haji Bekande, S. (2017). Properties of domestic violence against women and related cultural contexts. Journal of Social Work Research, 5(16), 41-100. https://doi.org/10.22054/rjsw.2018.11705(In Persian)
Zarghamifard, M., & Behboudi, M. (2014). The glass cliff phenomenon: Women experiences and challenges in leadership position. Organizational Culture Management, 12(2). (In Persian)
Zizek, S. (2017). Violence: Six sideways reflections (A.R. Paknehad, Trans.). Ney. (Original work published 2008). (In Persian)
نوع مطالعه: اصیل | موضوع مقاله: خشونت
دریافت: 1403/1/15 | پذیرش: 1403/6/11 | انتشار: 1403/10/10

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb