پاسخگو | جنسیت | سن | تحصیلات | تأهل |
مشارکتکننده 1 | زن | 38 | فوقدیپلم | متأهل |
مشارکتکننده 2 | زن | 24 | لیسانس | مجرد |
مشارکتکننده 3 | مرد | 30 | لیسانس | مجرد |
مشارکتکننده 4 | مرد | 35 | لیسانس | متأهل |
مشارکتکننده 5 | مرد | 27 | بیسواد | مجرد |
مشارکتکننده 6 | زن | 18 | دیپلم | مجرد |
مشارکتکننده 7 | زن | 16 | دبیرستان | مجرد |
مشارکتکننده 8 | مرد | 20 | فوقدیپلم | مجرد |
مشارکتکننده 9 | مرد | 35 | لیسانس | متأهل |
مشارکتکننده 10 | زن | 25 | دیپلم | مجرد |
مشارکتکننده 11 | زن | 23 | فوقدیپلم | مجرد |
مشارکتکننده 12 | مرد | 34 | دیپلم | متأهل |
مشارکتکننده 13 | مرد | 37 | لیسانس | متأهل |
مشارکتکننده 14 | زن | 25 | لیسانس | متأهل |
مشارکتکننده 15 | زن | 32 | فوقدیپلم | متأهل |
ردیف | عبارت | مفاهیم |
1 | از زمانی که به دنیا آمدهام تا الآن | ارثیبودن تالاسمی |
2 | سردردهای مزمن و گیجکننده، بدندرد، تب، لرزش، حالت تهوع | عوارض تالاسمی |
3 | بین من و برادرم و دیگر فرزندان خانواده فرق میگذاشتند | تمییزدادن |
4 | رابطهمون خوب است و همیشه مرا درک میکند | حفاظت |
5 | رابطه من با خانواده معمولی هستش و هیچوقت به من دلگرمی نداده و همیشه احساس کردم خانوادهای ندارم که با من صمیمی باشن و خیلی معمولی با هم رفتار میکنیم | بدگمانی |
6 | مادرم تنها کسی است که همیشه با من بوده و پشت مرا میگیرد و در خیلی جاها مثل فرشته از من نگهداری کرده | کمککردن |
7 | بسیار دشوار، از این بیماری واقعاً ناامید از زندگی شده و همیشه خود را یک شخص نامفید و بیفایده احساس میکنم و هرلحظه مرگ را احساس میکنم | ناامیدی |
8 | همیشه ناراحتی حرف اول زندگی من بوده و همیشه خجالت میکشم که با دوستان صحبت کنم و ایجاد رفاقت و صمیمیت کنم تا اوقات خوب و بهیادماندنی با آنها داشته باشم | تماسنگرفتن با اطرافیان |
9 | میدانند و رفتار خوبی با من دارند ولی من احساس میکنم که از طریق شفقت و دلسوختن به من نگاه میکنند | دلسوزی |
10 | از ستاد و انجمن بیمارهای خاص کمک میگیرم | حمایت جامعه |
11 | هیچ ترسی ندارم | تقبل شرایط |
12 | سعی میکنم خیلی با اطرافیان گرم نگیرم و بیشتر شنونده باشم تا وارد جامعه شوم | ارتباطنگرفتن |
13 | سعی میکنم بر بیماری و مشکلاتم مسلط باشم | تقبل وضعیت |
14 | دیگران من را به چشم یک انسان کامل نگاه نمیکنند | سوءظن |
15 | اکثر اوقات حرف دکترم را قبول نمیکنم و احساس میکنم که به من دروغ میگوید تا به زندگی امیدوار شوم | بیاعتمادی |
16 | بیماریی که دارم اساس کل بیماریها است | ناامیدی مفرط |
17 | در دیدگاه دیگران انسان کاملی نیستم | طرد اجتماعی |
18 | سعی میکنم که از اطلاعات دیگر دوستانم استفاده کنم | اطمینان |
19 | دست کمک را میپذیرم و خیلی خوشحال میشوم که کسی به من کمک میکند | رابطه اجتماعی |
20 | از جامعه خواهان آن هستم که ما را تقبل کنند و سعی میکنند که مسئولین و متصدیان جامعه به کم و کسری ما گوش بدهند و کاری برای ما انجام دهند | درخواست همیاری |
21 | از بدو تولد و فهمیدن خانواده به حالتم مرا در آغوش گرفته و تفهم حالم را کردند | رسیدگی |
22 | همیشه در شادیها و سختیها دوستانم با من بوده و هستند | همدلی |
23 | این بیماری تا این لحظه مرا بیشتر به خانواده متصل کرده و احساس صمیمیت زیادی بین من و خواهرانم است | درککردن |
24 | نتوانستم کار کنم با اینکه رشته من مهندسی عمران هست و آنهم به علت اینکه همه تالاسمی را نوعی معضل در کار میبینند؛ از این نظر به من و امثالم ظلم بیپایان شده | حمایتنکردن جامعه |
25 | زیاد بیرون از خانه نمیآیم | گوشهنشینی |
26 | فراهمکردن اشتغال برای بیماران تالاسمی، عدم تبعیض، امکانات پزشکی در اختیار ما قرار دهند | درخواست حمایت |
27 | دوستان زیادی ندارم | تماسنداشتن |
28 | از ارگانی حمایت نمیشوم | پشتیباننداشتن |
29 | نیاز به حمایت دارم و مردم نگاه مثبت به ما داشته باشند | همیاری |
30 | اصلاً روحیهام را خراب نمیکنم و به زندگی ادامه میدهم | اعتمادبهنفس |
31 | برای استخدام مانعی نگذارند | عدم ایجاد انسداد |
32 | قبلاً نگران بودم اما الآن اصلاً مشکلی استخدام مانعی نگذارند ندارم | نداشتن دغدغه |
33 | با دوستان و پزشک خودم در مورد بیماری مشورت میگیرم | حمایت اطلاعاتی |
34 | دردهای طاقتفرسایی که با من همراه بود را سالها تحمل کردم و احساس شرم ندارم | عدم شرمساری |
35 | روش زندگی من بر اساس تنظیم برنامههای روزانه است و سر وقت کارهای خود را انجام میدهم و به زندگی ادامه میدهم | امیدواری |
36 | خیلی از دوستان میدانند بیماری دارم و بسیار خوشبرخورد هستند | همدردی |
37 | سعی میکنم همیشه طرف پر لیوان را نگاه کنم و بگویم حتماً جای هیچ نگرانی نیست | خوشبینی |
38 | همیشه با روی باز کمک دوستان و خانواده را پذیرا بودم و خوشحالم که چنین دوستان و خانوادهای دارم | اعتماد |
مقوله اصلی (کدگذاری) |
مقوله فرعی (کدگذاری محوری) |
مفاهیم (کدگذاری باز) |
|
حمایت اجتماعی |
حمایت عاطفی | همدلی | |
همیاری | |||
درککردن | |||
حمایت فیزیکی | نگهداریکردن | ||
کمککردن | |||
امیدواری |
امید فردی |
خوشبینی | |
قبول شرایط | |||
انسداد اجتماعی | عدمحمایت جامعه | مانع تحرک | |
عوارض تالاسمی | پیامد بیماری | سردردهای مزمن و گیجکننده، بدندرد، تب | |
ارثیبودن تالاسمی | مادرزادی | از زمانی که به دنیا آمدهام تا الآن | |
ناامیدی اجتماعی |
تبعیض | تفاوت قائلشدن بین فرزندان | |
شرمساری خانواده | |||
یاس |
تسلیمشدن | ||
شرمساری از بیماری خود | |||
بیاعتمادی | عدم قبول دیگران (دکتر) | ||
بدبینی | عدم پذیرش توسط خانواده و دیگران | ||
ناامیدی مفرط | |||
انزوا |
عدم ارتباط | دوری از اجتماع و دوستان | |
عدم برقراری رابطه | |||
ماندن در خانه | نداشتن دوست | ||
گوشهنشینی | |||
اعتماد | اعتماد روانشناختی | اعتمادبهنفس | |
اعتماد اجتماعی | |||
اطمینان | |||
درخواست پشتیبانی | |||
حمایت جامعه |
مقوله | تعریف | مثالها |
حمایت اجتماعی | احساس آرامش و امنیتی که از طرف دیگران به ما القا شده و برای ما این معنا را دارد که جامعه، ما را بخشی از خود دانسته و برای ما ارزش قائل است. | از ستاد و انجمن بیمارهای خاص کمک میگیرم. |
حمایت عاطفی | باارزش قلمدادکردن احساسات طرف مقابل و احترام گذاشتن به عواطفش | همیشه در شادیها و سختیها دوستانم با من بوده و هستند |
حمایت فیزیکی | اقداماتی همچون کمک به حل مشکلات مالی دیگران، پرستاریکـردن از بیمار، نگهداری از کودک دیگری، در اختیار گذاشتــن خودرو شخصی در صورت نیــاز، تأمین مایحتاج ضروری برای نیازمندان و ... در زمره حمایت ابــزاری و فیزیکــی قرار میگیرند. | مادرم تنها کسی است که همیشه با من بوده و پشت مرا میگیرد و در خیلی جاها مثل فرشته از من نگهداری کرده |
امیدواری | توانایی برای قدم گذاشتن در مسیرهایی به سمت مقصدی مشخص است و به فرد انگیزه لازم برای گام برداشتن در آن مسیرها را میدهد | روش زندگی من بر اساس تنظیم برنامههای روزانه است و سروقت کارهای خود را انجام میدهم و به زندگی ادامه میدهم |
امید فردی | خوشبین بودن نسبت به آینده خود | سعی میکنم همیشه طرف پر لیوان را نگاه کنم و بگویم حتماً جای هیچ نگرانی نیست |
انسداد اجتماعی | مسدودبودن راه ارتقاء و تحرک اجتماعی | نتوانستم کار کنم با اینکه رشته من مهندسی عمران هست و آنهم به علت اینکه همه تالاسمی را نوعی معضل در کار میبینند از این نظر به من و امثالم ظلم بیپایان شده |
عوارض تالاسمی | یک پدیده عینی و قابلاندازهگیری است و توسط پزشک یا تیم درمانی و پس از انجام معاینه و آزمایشهای پزشکی روی بیمار مشخص میشوند | سردردهای مزمن و گیجکننده، بدندرد، تب، لرزش، حالت تهوع |
ارثی بودن تالاسمی | انتقال بیماری از والدین به فرزندان | از زمانی که به دنیا آمدهام تا الآن |
ناامیدی اجتماعی | غم و ناراحتی، احساس از دست دادن و شکافی دردناک یا آزاردهنده میان انتظارات ما و واقعیت | از ارگانی حمایت نمیشوم |
بدبینی | نگرش منفی نسبت به دیگران | بیماریای که دارم اساس کل بیماریها است |
یاس | احساس تردید نسبت به ارزشمندی خود، آینده و جهان | بسیار دشوار از این بیماری واقعاً ناامید از زندگی شده و همیشه خود را یک شخص نامفید و بیفایده احساس میکنم و هرلحظه مرگ را احساس میکنم. |
بیاعتمادی | از دست دادن اطمینان خود به دیگران و اطرافیان | اکثر اوقات حرف دکترم را قبول نمیکنم و احساس میکنم که به من دروغ میگوید تا به زندگی امیدوار شوم |
تبعیض | موقعیتی است که افراد در برابر نقشها و موقعیتهای برابر از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار میشوند و برخی بر دیگران و بدونِ برتری داشتن، برتری داده میشوند | بین من و برادرم و دیگر فرزندان خانواده فرق میگذاشتند |
انزوا اجتماعی | عدم ارتباط کامل یا تقریباً کامل بین یک فرد و جامعه | بهندرت با کسی دوست میشوم |
عدم ارتباط | یعنی عدم هر نوع تعامل دوسویه | سعی میکنم خیلی با اطرافیان گرم نگیرم و بیشتر شنونده باشم تا وارد جامعه شوم |
گوشهنشینی | گرایش به درون و خلوت خود | زیاد بیرون از خانه نمیآیم |
اعتماد | اطمینان و وثوق کردن | همیشه باروی باز کمک دوستان و خانواده را پذیرا بودم و خوشحالم که چنین دوستان و خانوادهای دارم |
اعتماد روانشناختی | باورداشتن به خود و تواناییهایمان فارغ از هر قضاوتی | سعی میکنم بر بیماری و مشکلاتم مسلط باشم |
اعتماد اجتماعی | حسن ظن فرد نسبت به سایر اعضای جامعه | سعی میکنم که از اطلاعات دیگر دوستانم استفاده کنم |
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |