دوره 23، شماره 89 - ( 5-1402 )                   جلد 23 شماره 89 صفحات 206-165 | برگشت به فهرست نسخه ها


XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Zandi-Navgran L, Askari-Nodoushan A, Sadeghi R, Afrasiabi H, Abbasi-Shavazi M J. (2023). Identity Integration of Afghan Immigrants in Iran: A Grounded Theory Study. refahj. 23(89), 165-206. doi:10.32598/refahj.23.89.4154.1
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4084-fa.html
زندی ناوگران لیلا، عسکری ندوشن عباس، صادقی رسول، افراسیابی حسین، عباسی شوازی محمدجلال. ادغام هویتی مهاجران افغانستانی در ایران: یک مطالعه داده‌بنیاد رفاه اجتماعی 1402; 23 (89) :206-165 10.32598/refahj.23.89.4154.1

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4084-fa.html


متن کامل [PDF 620 kb]   (1306 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (1793 مشاهده)
متن کامل:   (573 مشاهده)
مقدمه
هویت، عنصر مهم در فرایند سازگاری و ادغام مهاجران است (لی، 2004، 2005؛ وانگ و همکاران، 2003؛ والش و همکاران، 2012). هویت را بهعنوان یک ارزش تعریف میکنند، بهعنوان یک منبع غیرپولی که ما به منظور بهینهسازی چگونگی ارائه خودمان در ارتباط با دیگران به نمایش میگذاریم، توصیف میکنیم، دفاع یا پنهان میکنیم (کوته، 1996).
ادغام هویت را میتوان بهعنوان ادغام افرادی که قادر به مذاکره درباره هویت شخصی خود بدون درگیری با اعضای جریان اصلی در جامعهای که در آن زندگی میکنند، تعریف کرد (آپاریکو و تورنس، 2017). مطالعات مختلف نشان دادهاند که توانایی مهاجران برای ادغام هویت فرهنگی کشور مبدأ و هویت فرهنگی کشور جدیدشان برای تشکیل یک خودپنداره هماهنگ، ارتباط مثبتی با اشکال مختلف به زیستن دارد (کراکر و همکاران، 1994؛ کامرون، 1999؛ رابرتز و همکاران، 1999؛ بنت مارتینز و همکاران، 2002؛ روکاس و بروور، 2002؛ داونی و همکاران، 2004؛ آمیوت و همکاران، 2007). بعلاوه، ادغام هویتی احساس تعهد آنها را نسبت به آینده جامعه میزبان افزایش میدهد.
مطالعات زیادی در حوزه هویت مهاجران در کشورهای مختلف انجام شده است. اکثر مطالعات انجام شده در حوزه هویت مهاجران و سلامت ذهنی (کیودر و همکاران، 2021؛ اولاو و همکاران، 2019؛ فینی و همکاران، 2001؛ اسکارت و همکاران، 2015)، هویت و اشتغال (ماکسول، 2016؛ دریداکیس، 2011؛ پیرکا و همکاران، 2021؛ کاسی و همکاران، 2010)، ارتباط هویت و تعلق اجتماعی (مارتین و همکاران، 2019؛ بولند، 2020؛ انتونول، 2021؛ استاکمر و مورئو، 2021) و بحران هویت (ماکسول، 2007؛ اسکانفر، 2007) بوده است. در تحقیق حاضر، به ادغام هویتی بیننسلی مهاجران افغانستانی در ایران پرداخته میشود. در تحقیقات قبلی، با وجود اینکه مطالعاتی درباره ابعاد مختلف (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) مهاجران افغانستانی انجام شده، اما به بحث هویت مهاجران در نسلهای متفاوت کمتر پرداخته شده است. ازاینرو، ادغام هویتی بیننسلی مهاجران افغانستانی در ایران، یکی از خلأهای پژوهشی است که تحقیق حاضر بر آن تمرکز کرده است.
ایران در چهار دهه گذشته میزبان مهاجران خارجی، عمدتاً افغانستانی و عراقی بوده است. تعداد مهاجران افغانستانی ثبتشده در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل تا سال 2021 در کشورهای مختلف نشان میدهد ایران بعد از پاکستان دومین مقصد مهاجران افغانستانی است و میزبان بزرگترین جمعیت پناهنده شهری در جهان است (کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، 2021). در سال 1399، حدود 780000 نفر پناهنده افغانستانی و نزدیک به 586000 دارنده گذرنامه افغانستان در ایران زندگی میکردند و تخمین زده میشود که حدود 2.6 میلیون نیز افغانستانی فاقد مدرک در ایران زندگی میکنند (آژانس پناهندگان سازمان ملل متحد، 2021). طبق نتایج سرشماری سال 1395، تعداد 1.5 میلیون نفر مهاجر افغانستانی در ایران وجود دارد. بیش از نیمی از این مهاجران در ایران متولد شدهاند که میتوان آنها را بهعنوان مهاجران نسل دوم شناخت (عباسیشوازی و صادقی، 2016). حدود 96 درصد از مهاجران خارجی ساکن در ایران، افغانستانیاند که کمتر از سه درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد. بیش از چهار دهه از ورود مهاجران افغانستانی به ایران میگذرد. هرچند مهاجران افغانستانی نسل دوم از موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالاتری از مهاجران نسل اول برخوردارند بااینحال، 35 درصد الگوی ادغام اجتماعی-فرهنگی دارند (عباسیشوازی و صادقی، 2014).
هویت اجتماعی مهاجران یک بعد اساسی از انطباق و سازگاری آنهاست، زیرا این هویتها، حس تعلق یا بیگانگی آنها را نسبت به جامعه میزبان مشخص میکند. حضور تعداد زیادی از مهاجران افغانستانی در ایران، اهمیت پژوهش و سیاستگذاری متناسب را برای این گروه بزرگ از مهاجران خارجی در ایران نمایان میکند. قابلتأمل است که با وجود همانندهای فرهنگی و ملیتی این مهاجران، تنوعات قابلملاحظهای نیز از نظر جغرافیایی، قومی، مذهبی و سایر ویژگیهای اجتماعی (مانند سطح مهارت، تحصیلات، مشاغلی که به آن وارد میشوند و ...) در بین آنها وجود دارد. از دیگر سو، مدتزمان حضور مهاجران افغانستانی در ایران طولانی است و هماکنون حضور همزمان مهاجران از نسلهای اول، دوم، حتی سوم در ایران قابلمشاهده است. این در حالی است که جمعیت این مهاجران در ایران رو به افزایش است و به نظر میرسد که در آینده قابل پیشبینی، این حضور و روند همچنان فزاینده ورود جمعیت مهاجر از افغانستان به ایران، استمرار و تداوم داشته باشد. مجموعه این شرایط، اهمیت ویژهای به موضوع ادغام مهاجران افغانستانی در جامعه ایران میبخشد.
هدف این مقاله کندوکاو ادغام هویتی در بین مهاجران نسل اول و دوم افغانستانی با استفاده از رویکرد تئوری زمینهای است. این پژوهش، به دنبال پاسخ به این سؤالات است: چگونه مهاجران خود را به دیگران در مکانهای مختلف معرفی میکنند؟ و چرا؟؛ الگوی هویت در بین مهاجران نسل اول و دوم چگونه است؟؛ و چگونه هویت مهاجران فرایند ادغام آنها را شکل میدهد؟
پیشینه تحقیق
تحقیقات زیادی در حوزه هویت مهاجران در کشورهای مختلف انجام شده است که آنها را در چند حوزه شامل: شکلگیری و بسترهای تغییرات هویتی مهاجران، هویت و سلامت ذهنی، هویت و اشتغال، هویت و تعلق اجتماعی و بحران هویتی دستهبندی و خلاصهای از نتایج آنها ارائه میشود.
در حوزه شکلگیری و بسترهای تغییرات هویتی مهاجران، فانگ و همکاران (2016) نشان دادند که پیشینه آموزشی مهاجران، هنجارهای جنسیتی، پویایی خانواده، مشارکت مدنی، واکنش مردم بومی، شرایط قانونی، رسانهها و سیاستهای دولت در ادغام مهاجران مؤثر است و بین هویت مهاجران و رفاه اجتماعی و اقتصادی آنها نیز رابطه معناداری وجود دارد. بهتویی (2021) در پژوهشی پیرامون ساخت هویت در میان فرزندان مهاجران در کشور سوئد، عوامل مختلف فردی (کشور مبدأ والدین، پیشینه طبقاتی) و عوامل اجتماعی (شبکههای دوستی و مدرسه) را در هویت جوانان مؤثر دانستند. حضور در مدارس جدا از هم و تعامل کمتر با مردم بومی ارتباط منفی با هویت سوئدی و ارتباط مثبت با هویت قومی و مذهبی مهاجران دارد. سورل2 و همکاران (2019) نشان دادند که مهاجران ایالاتمتحده را بهعنوان یک ملت سفیدپوست معرفی میکنند و در میان مهاجران، موانعی برای به رسمیت شناخته شدن بهعنوان آمریکایی وجود دارد.
در حوزه هویت و بهداشت ذهنی کاودر3 و همکاران (2021) در مطالعهای در میان فرزندان نوجوانی که بهعنوان مهاجر از ترکیه به بریتانیا وارد شدهاند، رضایت از زندگی، عزتنفس، سلامت روانشناختی و افسردگی را مرتبط با مؤلفههای هویت قومی دانستند. فینی4 و همکاران (2001) نقش روابط متقابل هویت قومی و ملی را در سلامت روانی مهاجران بهعنوان تعاملی بین نگرشها، ویژگیهای مهاجران و واکنش جامعه مقصد در نظر گرفتند. اسکارت5 و همکاران (2015) مسیرهای طولی ادغام هویت دوفرهنگی را در میان نوجوانان مهاجر اسپانیایی را بررسی کرده و نشان دادند نوجوانان با ادغام هویت دو فرهنگی ضعیف، عزتنفس پایینتر، خوشبینی کمتر، رفتار اجتماعی و روابط خانوادگی ضعیفتری را در مقایسه با افرادی که ادغام هویتی دو فرهنگی سطح بالا دارند، تجربه میکنند و ترویج ادغام هویت دو فرهنگی بهعنوان راهی برای تسهیل رفاه و عملکرد مثبت خانواده لازم میدانند.
در بحث هویت و اشتغال دریداکیس (2011) رابطه هویت قومی و سطح دستمزد مهاجران را در یونان بررسی کرده و نشان داد که جذب و ادغام مهاجران با مقدار دستمزد آنها ارتباط مثبت و حال آنکه جدایی و به حاشیه راندن ارتباط منفی با مقدار دستمزد آنها دارد. مهاجرانی که ازلحاظ فرهنگی با جامعه میزبان سازگاری بالایی دارند ازلحاظ اقتصادی وضعیت بهتری از مهاجرانی دارند که هویت قومی قوی خود را حفظ کردهاند.
ماکسول (2016) نشان داد که افراد بومی و مهاجر در مشاغلی که هویت ملی را منعکس میکنند، بیشتر بهعنوان نمایندگان ایدهآل ملت دیده میشوند. بااینحال، مزایای شغلی برای اینگونه مشاغل، در فرانسه و آلمان برای مهاجران ناچیز و تقریباً به اندازه یکسوم مزایایی است که به افراد بومی تعلق میگیرد؛ اما در ایالاتمتحده، این مزایا برای افراد بومی و مهاجر یکسان است. پیرکا و همکاران (2021) نشان دادهاند که هویت قومی همبستگی قوی با شغل و درآمد و همچنین میزان رضایت شغلی دارد.
در بحث هویت و تعلق، استاکمر و مورئو (2021) در مطالعهای پیرامون احساس هویت و تعلق مهاجران مسلمان در جهان غرب بیان کردند که احساس تعلق به کشور مقصد تا سطح بالایی از ادغام و وفاداری بالا، بستگی به کشور مقصد (در سطح کلان) و آموزش آنها (در سطح فردی) دارد. مارتین و همکاران (2019) نقش هویت ملی و قومی در ادغام مهاجران جوان را در نروژ بررسی و به این نتیجه رسیدند که این مهاجران، بیشتر از هویت ملی (یعنی نروژی) حمایت میکنند و کمتر هویت قومی خود را تأیید میکنند. علاوه براین، تأیید هویت ملی مهاجران بهطور مثبت با تأیید هویت دوگانه (بهعنوانمثال کرد- نروژی) مرتبط است.
ارتباط مثبت با جامعه مقصد باعث احساس ادغام در مهاجران جوان در نروژ میشود. انتونول (2021) ادغام فرزندان مهاجران در مادرید را مطالعه کرد. بر اساس نتایج این مطالعه، یک هویت ترکیبی یا پیوندی در بین مهاجران شکل گرفته است که عناصر فرهنگی الجزایر و فرانسه را با درجات مختلف دارند و جذب بخشی با توجه به تعلقات فرهنگی و شدت عقاید مذهبی وجود دارد. بولند (2020) جوانان مهاجر مسلمان مادریدی را بررسی کرد. اکثر مشارکتکنندگان در این پژوهش، یک هویت ترکیبی یا پیوندی2 را از خود نشان دادند: آنها یک یا چند جنبه از هویتهای مذهبی، فرهنگی یا قومی را در کنار همذاتپنداری با اسپانیا یا مادرید ترکیب کردند. مهاجران از هویتهای ترکیبی برای بازنمایی خود و یافتن زمینههای مشترک استفاده میکنند: آنها دلبستگی به مادرید و اسپانیا را در کنار هویت اقلیت و با شیوهای گوناگون فرهنگی نگه داشتهاند.
در حوزه بحران هویتی ماکسول3 (2007) نشان داد عواملی مانند مشکلات اقتصادی و شبکههای تفکیکشده قومی و مذهبی تأثیر مهمی روی بیگانگی مسلمانان و آسیاییهای جنوبی با جامعه میزبان (بریتانیا) نداشته است. بهطور ویژه، تبعیض بیشترین تأثیر را بر همذاتپنداری با هویت بریتانیایی دارد.
اسکانفر4 (2007) بر این باور است که با وجود رویکردهای تاریخی بسیار متفاوت به نقش مهاجرت در بریتانیا، فرانسه و آلمان، هر سه با مشکل مشترکی به نام بحران هویت ملی روبرو هستند. در سراسر اروپا وابستگی مردمی قوی به هویتهای فرهنگی ملی همچنان باقیمانده است و همین امر، سازگاری مهاجران با جامعه میزبان را با موانعی مواجه میکند.
تیموتویک و بریکول5 (2000) مهاجران واردشده به بریتانیا از یوگسلاوی سابق را (پس از وقوع جنگ داخلی در یوگسلاوی) موردمطالعه قرار دادند و ادراک آنان را از تجربه عاطفی و شناختی تهدید هویت بررسی کردند. نتایج این پژوهش نشان داد که مهاجران تلاش دارند تا در فرآیند معناسازی شرکت کنند و موقعیت خود را در میان یک سیستم پیچیده از دستهبندیهای گروهی و ارزشهای فرهنگی تثبیت کنند تا بدینوسیله، حس خودکارآمدی، تداوم، متمایز بودن و عزتنفس خود را حفظ کند. لوین (2001) نگرشهای متفاوت مهاجران ایرانی نسبت به ادغام در جامعه سوئد را بررسی و نشان داد. زنان مهاجر ایرانی در سوئد درنتیجه بهبود وضعیت شغلی و بهبود موقعیت اجتماعی، بیشتر از مردان مهاجر ایرانی بر بحرانهای هویتی غلبه میکنند. این امر بهنوبه خود منجر به نگرش مثبت زنان نسبت به جامعه جدید میشود و تمایل آنها را برای ادغام در جامعه جدید افزایش میدهد.
میرزایی (1392) هویت زبان مهاجران افغان در ایران را بررسی و بیان کرد که هویت جدید بدون شک از خلال زبان صورت میپذیرد و شکلگیری این هویت میتواند در زمینهسازی حضور رسمی اقلیت جدید «ایرانی-افغانی» در ایران به طور مؤثر عمل کند. خیری و رحیمی (1397) تفاوت هویتی نسل اول و دوم مهاجران افغان به ایران را مورد ارزیابی و پژوهش قرار داده و بیان کردند که فرهنگ قوم هزاره و شیعیان در بخشهای مختلف هویت ملی، دینی-مذهبی، هنجاری-رفتاری در میان هر دو نسل دچار تغییر شده است.
مطالعات مختلفی در بسترهای عمدتاً توسعهیافته به بررسی ادغام و تغییرات هویتی مهاجران، زمینههای شکلگیری و پیامدهای آن پرداختهاند. با توجه به اینکه جذب و ادغام هویتی مهاجران و آثار و پیامدهای مترتب بر آن، هم برای جمعیت مهاجر و هم برای جامعه مقصد حائز اهمیت است، شناخت علمی از بسترهای شکلگیری و فرآیندهای تغییر هویتی مهاجران ضرورت دارد.
مقاله حاضر در تلاش است تا خلأ پژوهشی موجود در تحقیقات گذشته، پیرامون ادغام هویتی مهاجران افغانستانی در ایران را موردتوجه و واکاوی قرار دهد. حضور بلندمدت و پرشمار مهاجران افغانستانی در جامعه ایران، اقامت مهاجرانی از نسلهای اول، دوم، سوم و حتی چهارم و نیز تداوم آهنگ این جریانهای مهاجرتی از مبدأ افغانستان به مقصد ایران، نیاز به تحقیقاتی بیش از این در خصوص ابعاد مهاجرتها و آثار و پیامدهای آن دارد.
چارچوب مفهومی
پژوهش حاضر یک مطالعه کیفی است و از همینرو نظریههای موجود عمدتاً با هدف آشنایی مفهومی و حساسیت نظری بهصورت مختصر مرور شده است. دیدگاه هویت اجتماعی که شامل نظریه هویت اجتماعی (تاجفل و ترنر، 1979) و نظریه دستهبندی خود (ترنر، هاگ، اواکس، ریچر و وترل، 1987) است، بیان میکند که مهاجران بهعنوان اعضای گروه چگونه خود را در محیط اجتماعی قرار میدهند و توسط دیگران مورد ارزیابی قرار میگیرند؛ و همچنین اینکه چگونه معنا و ارزش را از این موقعیتها میگیرند (تاجفل و ترنر، 1979). تمرکز این دیدگاه بر تعیین هویت خود با یک گروه است (تویتس و ویرشاپ، 1997). وقتیکه مهاجران خودشان را متعلق به یک دسته معرفی میکنند تمایل دارند آن را با دیگران مقایسه کنند. این مقایسه منجر به ارزیابی سایر افراد بهعنوان «ما» یا «آنها» میشود. همذاتپنداری با برخی دستهبندیها به معنای ایجاد هویت اجتماعی است که مبتنی بر تعلق است و بنابراین مستلزم رفتار متناسب با آن دسته است (دیویس، 2014).
از دیدگاه رشد روانی- اجتماعی اریکسون (1968)، شکلگیری هویت اگرچه فرآیندی در طول عمر است، اما هویتیابی اصلی فرد در نوجوانی و اوایل بزرگسالی صورت میگیرد. توسعه هویت شامل ایجاد یک حس منسجم از خود در طول زمان، مکان و موقعیتها و ادغام تمام بخشهای هویت (ازجمله هویت قومی) است (سید و مکلین، 2016). هویتیابی البته برای مهاجران بسیار سخت و پیچیده است، زیرا آنها فرآیند فرهنگپذیری را نیز طی میکنند (شوارتز و همکاران، 2010؛ فینی، 1990). هویت قومی از طریق تجربیات زیسته در یک بافت اجتماعی ایجاد میشود که سپس میتواند در مفهوم خود ادغام شود (فینی و اونگ، 2007؛ اومانا-تیلور و همکاران، 2014).
مدل فرهنگپذیری بری (1990، 1997) نقطه شروع مفیدی برای درک تنوع در هویت قومی است (فینی، 1990). مهاجری که هویت قومی قوی خود را حفظ میکند و درعینحال با جامعه جدید همذاتپنداری میکند، دارای هویت یکپارچه (یا دوفرهنگی) است. کسی که هویت قومی قوی دارد، اما با فرهنگ جدید همذاتپنداری نمیکند، هویتی جدا دارد، درحالیکه کسی که هویت قومی را رها میکند و تنها با فرهنگ جدید همذاتپنداری میکند، هویتی جذبشده دارد.
مهاجری که با هیچکدام همذاتپنداری نمیکند، هویتی به حاشیه رانده دارد. مطالعات فراتحلیلی نشان دادهاند استراتژی یکپارچه (یا دوفرهنگی) از نظر روانشناختی سازگارترین استراتژی است (مارتین-بنت و نگیان، 2013؛ یون و همکاران، 2013).
بارث (1994) یک رویکرد چندسطحی را برای هویت قومی پیشنهاد میدهد که مستلزم ترکیبی از تعاملات در سطح خرد، در سطح میانی و در سطح کلان است. بر اساس نظر بارث (2010)، دستهبندیهای قومی میتواند در نظامهای اجتماعی-فرهنگی مختلف متفاوت باشند. آنها ممکن است «غیرفعال» باشند یا ممکن است زندگی اجتماعی را در برگیرد. بارث (1994) معتقد است که برجسته شدن قومیت در جامعه میزبان منجر به تبدیلشدن قومیت به بخشی جداییناپذیر از دیدگاه مهاجر نسبت به خود میشود.
بر اساس دیدگاه روانشناختی پس از اریکسون، هویت از «کیفیتهای ایستا بهوضوح قابلشناسایی تشکیل شده است که بدون آنها اعضای گروههای قومی احتمالاً آسیب خواهند دید» (راتسین و فونیکس 2005). این رویکرد بر این فرض است که یک هویت قومی امن و قوی یک تأثیر مثبت بر سلامت روانشناختی مهاجران و فرزندان آنها دارد (فینی و همکاران، 2001). در این دیدگاه، هویتهای قومی در سلسله مراتبی از مقولههای هویتی (یعنی ادغامشده، جذبشده و به حاشیه رانده شده) قرار میگیرند (فنیکس، 2010).
مشکل اصلی این دیدگاه همانطور که فینیکس (2010) بیان میکند این است که تمایل به بازتولید ایدهای از هویت قومی دارد که «ایستا، منسجم و غالباً واحد» است. هال (2017) بیان میکند که هویتیابی، هرگز کامل نیست بلکه فرآیندی است که همیشه در جریان است.
کوته (1996) از سه جنبه به مسئله هویت پرداخته است که شامل: ساختارهای اجتماعی، نوع تعامل این ساختارها و انواع هویت غالب در آنهاست. در جوامع امروزی، مذاکره درباره هویت تعیینکننده است. تا آنجا که ادغام هویت را میتوان بهعنوان ادغام افرادی که قادر به مذاکره درباره هویت شخصی خود بدون درگیری با اعضای جریان اصلی در جامعهای که در آن زندگی میکنند، تعریف کرد. در مورد مهاجران نسل دوم، بدون شک این امر منجر بهنوعی چالش هویتی میشود که در جامعه ما وجود دارد. این بحث را بررسی مذاکرات هویتی که توسط نسل دوم انجام میشود، درحالیکه بخشی از جامعه میشوند، تقویت میکند، زیرا این هویتها عمدتاً (جهتیافته) خواهند بود.
مدل رشد شناختی ادغام هویت اجتماعی[1] یک مدل پویا است و فرایندی را که طی آن هویتهای اجتماعی در خودپنداره[2] ادغام میشوند را مفهومسازی میکند. این مدل در نظر میگیرد که هویتهای چندگانه زمانی در خودپنداره ادغام میشوند که بتوانند بهطور همزمان و به همان اندازه برای فرد مهم باشند (روکاس و بروور، 2002؛ آمیوت و همکاران، 2007). فردی با ساختار یکپارچه خود بهطور مساوی به هر یک از گروههای که به آن تعلق دارد، هویت میدهد و درعینحال هر یک از آنها را در خودپنداره جهانی خود متمایز میکند (دوناهو و همکاران، 1993؛ رافائلی مور و استاینبرگ، 2000).
مدل ادغام شکلگیری هویت (دواکس و مارتین، 2003) بیان میکند که شبکههای اجتماعی نقش مهمی در شکلگیری هویت دارند. هویت اجتماعی یک فرد از طریق مشارکت در یک شبکه اجتماعی تقویت میشود، بهویژه زمانی که اعضای شبکه آن شخص را درک کنند و بپذیرند (دوکس و مارتین، 2003؛ مکفارلند و چالس، 2005). داشتن تماس مثبت و دوستان بیشتر متعلق به گروه اکثریت قومی با همذاتپنداری بالاتر با جامعه پذیرنده مرتبط است (فرولیچ و همکاران، 2020؛ مارتینی و همکاران، 2017، مارتینوویچ و ورکویتن، 2012؛ شولز و لزچنسکی، 2016). مدل رد-هویت (برانسکوم، اشمیت و هاروی، 1999؛ اشمیت و برانسکوم، 2002) بیان میکند که تبعیض و تجربیات منفی با اعضای جامعه پذیرنده، منجر به کاهش هویت ملی و افزایش هویت قومی میشود. مخصوصاً برای مهاجرانی که بهطور مشهودی از اعضای جامعه پذیرنده متمایز هستند، مرزهای گروهی را میتوان غیرقابل نفوذ تلقی کرد و بنابراین آنها تنها میتوانند با افزایش همذاتپنداری با گروه قومی خود از هویت اجتماعی مثبت خود محافظت کنند (تاجفل و ترنر، 1979).
بدین ترتیب، بر اساس مرور نظریات مذکور میتوان گفت که هویت مهاجران در بافتار اجتماعی شکل میگیرد و ترکیبی از تعاملات در سطوح خرد، میانی و کلان نقش دارند. شبکههای اجتماعی و ارتباط مثبت با جامعه میزبان باعث میشود مهاجران احساس تعلق بیشتر و همذاتپنداری با جامعه میزبان داشته باشند و اگر تبعیض را درک کنند مرزهای قومی و گروهی به وجود میآید که باعث افزایش همذاتپنداری با گروههای قومی خود میشود.
روش
رویکرد کیفی مناسبترین روش برای ارزیابی تجربیات و احساسات در رابطه با پیوندهای اجتماعی، ادراکات و هویتها است. این رویکرد روششناختی ابزار تحلیل مفیدی برای درک ابعاد در سطح خرد فرایند ناهمگون و پیچیده ادغام هویتی است و ارائه پاسخهای دقیق بر اساس دیدگاهها و برداشتهای مهاجران را ممکن میکند. در این تحقیق از روش دادهبنیاد و از نوع برساختگرا استفاده شده است که بنای این روش بر واقعیتهای چندگانه است.
برای گردآوری دادههای پژوهش، مصاحبههای نیمهساختار یافته با 45 مهاجر نسل اول و دوم در شهرهای تهران و یزد انجام شد. بر اساس دادههای سرشماری 1395 بیشترین نسبت مهاجران افغانستانی (32 درصد) در شهر تهران ساکن هستند و خیلی از مهاجران که کارت آمایش از استانهای دیگر (شیراز، اصفهان، مشهد و ...) دارند، به تهران مهاجرت کردهاند. یزد هم بر اساس دادههای سرشماریهای 85، 90 و 95 روند افزایشی را در پذیرش تعداد مهاجران افغانستانی داشته است[3] (مرکز آمار ایران، 1395). مصاحبهها از تیر 1400 تا اواخر فروردین 1401 صورت گرفت. مشارکتکنندگان از طریق ارتباط با افراد معتمد در بین مهاجران و معرفی کردن آنها از طریق این افراد و مراجعه به اداره اتباع بهصورت نمونهگیری هدفمند گلوله برفی انتخاب شدهاند. با رعایت اصل حداکثر تنوع، تلاش شد تا تنوعی از افراد در نمونه باشند. به این جهت، دامنه سنی مصاحبهشوندگان از سنین 18 تا 65 سال، در وضعیتهای مختلف اقامتی (دارای کارت آمایش، پاسپورت و داشتن شناسنامه ایرانی بهواسطه ازدواج و افراد بدون کارت اقامتی (به عبارتی غیرقانونی) و با مدنظر قرار دادن جنسیت، قومیت و وضعیت نسلی آنها، در تحقیق مشارکت داشتند. در تهران بیشتر مهاجران در مناطق 20 و 15 متمرکز هستند (که به ترتیب 20 درصد و 15 درصد از مهاجران در این دو منطقه ساکن هستند). در شهر یزد بیشترین تمرکز مهاجران در مناطق امامشهر، بلوار جمهوری، اکرمآباد، آزادشهر و در شهرکی به اسم افغانآباد است.
مصاحبهها در کافهها، مکانهای عمومی (مانند مدرسه، پارک و غیره) انجام شد. بعضی از مصاحبهها نیز بهصورت ترکیبی انجام شد. برخی از مصاحبهها که نیاز به تکمیل اطلاعات و یا مراجعه مجدد بود، در مواردی بهصورت غیرحضوری و به کمک شبکههای اجتماعی انجام شد. برای ارزیابی و اعتباریابی مقولهها از ملاک لینکون و گوبا (1985) استفاده شد ابتدا از تکنیک کنترل توسط اعضا استفاده شد، بدینصورت که بعد از تحلیل یافتهها مفاهیم و مقولهها، از تعداد از مشارکتکنندگان خواسته شد تا ارزیابی خود را در مورد صحت یافتهها بیان کنند. در این مرحله، با 10 نفر از مشارکتکنندگان مصاحبه مجدد برای ارزیابی مقولهها صورت گرفت. علاوه براین از تکنیک کنترل همتایان نیز استفاده شد. برای این منظور، کدها و مقولههای برساخته در طول تحلیل دادهها، بهطور مرتب با اعضای تیم تحقیق چک و کنترل میشد و در صورت نیاز ویرایش و بازنگری میشد تا مقولهها مبتنی بر متن مصاحبه و دادههای گردآوری شده باشد.
در مراحل گردآوری، تحلیل و ارائه گزارش تحقیق، سه اصل اخلاقی آگاهی، رضایت و رازداری مدنظر بوده است. قبل از انجام هر مصاحبه اهداف و ماهیت مطالعه به اطلاع مشارکتکنندگان رسید و آنها در موردتحقیق آگاه شدند. علاوه براین از رضایت افراد برای شرکت در مطالعه اطمینان به دست آمد. در گردآوری دادهها، اصول محرمانگی، حفظ حریم خصوصی، مناعت طبع و حرمت شرکتکنندگان رعایت شد.
در این تحقیق از استراتژی تحلیل دادهبنیاد بهره گرفته شد. براین اساس، پژوهش تمامی توجه خود را بر تفسیر دادهها متمرکز کرد و به جای استفاده از روش خطی، روش دورانی (رفتوبرگشت مداوم بین جمعآوری و تحلیل دادهها) را به کار گرفت و به دنبال کشف تمهای مشترک یا متناقض بود. این پژوهش بر درک بافت و زمان تأکید داشت، به دیدگاههای پاسخدهندگان وفادار ماند و جهتگیری استقرایی داشت. برای مدیریت دادهها و تسهیل در تحلیل، از نرمافزار مکس کیودا استفاده شد.
یافتهها
دادهها با استفاده از کدگذاری دادهبنیاد مورد تحلیل قرار گرفت. در این فرایند سه نوع کدگذاری اولیه، متمرکز و نظری دنبال شد. در کدگذاری اولیه، متن مصاحبهها بعد از پیادهسازی بهصورت سطر به سطر کدگذاری شد و مفاهیم اولیه در این مرحله شکل گرفت. در ادامه مفاهیم و کدهای اولیه مشابه، در قالب مقولههای اصلی تلفیق شد. در کدگذاری متمرکز مهمترین مقولهها انتخاب و ربط بین مقولهها و ابعاد آن مشخص شد. نهایتاً در کدگذای نظری ربط بین مقولههای اصلی و مهم در قالب مدل مفهومی و مقوله مرکزی تحقیق برساخته شد. درنهایت 8 مقوله اصلی از تحلیل دادهها کشف شد که عبارت است از ترس از ابراز هویت، هویتیابی ایرانی، پنهانسازی هویت، بحران هویتی، قیاس با همسالان ایرانی، جوان افغانستانی و قیاس با همسالان افغانستانی است. در آخر مقوله هسته «برزخ هویتی» کشف شد که 7 مقوله دیگر را تحت پوشش خود قرار میدهد.

جدول (1) مفاهیم و مقولههای مربوط به برزخ هویتی
مقوله اصلی مفاهیم
نسل اول و دوم ترس از ابراز هویت بندری معرفی کردن، فرزندانم خود را ایرانی معرفی میکنند، بچهها در محیط بازی ایرانی معرفی کردن، به خاطر پذیرش دوستان ایرانی معرفی کردن، ترس از واکنش افغانی، به خاطر تحقیر نشدن، مخفی کردن هویت از ترس، احساس خطر از هویت خود، انجام شدن کار، به خاطر نداشتن مدرک
هویتیابی ایرانی دنبال شناسنامه ایرانی، دنبال شناسنامه ایرانی برای نرفتن، دنبال شناسنامه ایرانی برای از نو شروع نکردن، بهصورت غیرقانونی شناسنامه در آوردن، از کارت ملی دوستان استفاده کردن در سرکار خود را ایرانی معرفی کردن، هزینه زیاد کردن برای در آوردن شناسنامه ایرانی
پنهانسازی هویت خیلی جاها خودم را ایرانی معرفی کردم. اگر بدانند افغانی هستی اهمیت نمیدهند. اگر بدانند افغانی هستی کارت را انجام نمیدهند. شاید کار انجام شود. ناراحت شدن از مخفی کردن هویت، احساس غرور نکردن برای مخفی کردن هویت.
نسل دوم بحران هویتی نه اینوریام نه اونوری، به هر دو شبیه میبینم، یک جوان مهاجر، جامعه مهاجر، تضاد در ملیت، بچه ایرانی یا افغانستان، کجایی بودن، از این بیکشوری در بیام. تعریف ملیت، جایی که متولد شدم. نه اینجا قبول داره نه اونجا. یک جوان بلاتکلیف ایرانی گگ، اگر جامعه یادآوری نکند ایرانیام، ماندن در جواب کجای بودن برای فرزندان.
قیاس با همسالان ایرانی با ایرانی صد درصد مقایسه میکنم، مقایسه میکنم برای گرفتن گواهینامه، رفتن به دانشگاه، برای سرمایهگذاری کردن، با ایرانی قطعاً مقایسه میکنم چون بیشترین ارتباط را با ایرانی دارم، مقایسه کردن برای تفریحاتی که دارند، مقایسه کردن برای سفرهای که میتوانند بروند.
نسل اول قیاس با همسالان افغانستانی با افغانی مقایسه میکنم چون شناخت زیادی ندارم، با قوم و خویشهای خودم که مایه دارند مقایسه میکنم، با افغانستان مقایسه میکنم بهترم اما با ایران مقایسه میکنم ضعیفترم، با فامیلهای خود مقایسه کردن.
احساس تعلق به هویت قومی یک افغانستانی میبینم چون هر جای میرم به چشم یک افغانی میبیند، هنوز مانده است که ایرانی باشم، مانند یک ایرانی با ما رفتار نمیشود.

1- ترس از ابراز هویت
اکثر مشارکتکنندگان در تحقیق تجربهای از ترس واکنش مردم برای فهمیدن هویت خود بهعنوان افغانی بودن را داشتند و این نگرانی را داشتند که زمانیکه متوجه شوند، چه واکنشی به هویت قومی آنها خواهند داشت؟ این نگرانی و ترس در هر دو نسل اول و دوم مهاجران مشاهده میشود. با وجود اینکه، مهاجران نسل دوم در ایران متولد و بزرگ شدهاند زمانیکه مهاجر احساس ناامنی و خطر کند، هویت خود را بهعنوان یک افغانستانی معرفی نمیکند.
من تو تهران میخواستم خونه بگیرم، یک خانمی که در سریال لیسانسهها بازی کرده با هم داشتیم یک پروژه مشترک کار میکردیم. با هم دنبال خونه میگشتیم تو هر بنگاهی که میرفتیم این خانوم رو میشناختن و سلام و علیک داشتن من این خونه رو گرفتم تو تهران. دو سال پیش اومدم قرارداد ببندم خوب از روی کارت ملی قرارداد میبندند پاسپورتم رو که گذاشتم اونجا یارو شکه شد. صاحبخونه ما یک فرهنگی بود یک خانم فرهنگی بود. این ترس است که اگر من اینجا خونه بگیرم و بفهمند افغانستانی هستند یا افغانی هستم چه واکنشهایی دارند (مرد، نسل دوم، 37 ساله، متأهل، فیلمساز)
دوستم بهم گفت خودت رو بندری معرفی کن چون قیافهام سبزه بود. بعضی جاهایی که یه کم احساس خطر و ترس میکردم خودم را بندری معرفی میکردم (مرد، نسل اول 50 ساله، متأهل، معلم)
این تغییر هویت، ناشی از فقدان شناخت و پذیرش فرهنگ جامعه میزبان است. این نگرش قالبی نسبت به مهاجران افغانستانی در فرهنگ جامعه میزبان منجر به احساس دور شدن از جامعه شده است که غیرایرانی بودن طبیعی نیست و زمانیکه مهاجر، تجربه منفی در ارتباط با اعضای جامعه اکثریت داشته باشد، موجب میشود که همذاتپنداری کمتری با گروه اکثریت جامعه یا هویت ملی (ایرانی) داشته باشد. ارتباط مثبت با اعضای جامعه میزبان یکی از تعیینکنندههای مهم همذاتپنداری با هویت ملی (ایرانی) و احساس تعلق به هر دو گروه یا هویت دوگانه (ایرانی-افغانستانی) میشود.
2- هویتیابی ایرانی
با توجه به اینکه برای مهاجران موانع و محدودیتهای قانونی وجود دارد که نمیتوانند از فرصتهای اقتصادی و آموزشی استفاده کنند، با استفاده از راهکارهای دیگری به دنبال این هستند که هویت ایرانی یا شناسنامه ایرانی را داشته باشند که به این اهداف برسند. تلاش برای داشتن شناسنامه ایرانی (تابعیت ایرانی) برای هر دو نسل وجود دارد. همچنین برای مهاجرانی که هم کارت آمایش دارند و بهصورت قانونی در ایران زندگی میکنند دنبال شناسنامه ایرانی و یا به عبارتی دنبال تغییر هویت هستند.
من 12 سال پیش ازدواج کردم. آرایشگری میکردم. با شرایط ایرانی میرفتم. با شناسنامه ایرانی میرفتم. کد ملی دوستم را میبردم. نمیگفتم که افغانی هستم. فقط یکی میدونست که افغانی هستم. اگر میگفتیم افغانی هستیم، باید کلی سفته بزاریم و خیلی شرایط سخت میگرفتن. چون افغان هستی بهت اعتماد ندارن. ... یکی از دوستهای دختر خواهرم کپی کارت ملیاش را داده. هرجا که میریم، میگه کد ملی بده. دکتر که میریم میگه باید کد ملی بدین (زن، متأهل، خانهدار، نسل دوم، 36 ساله).
خیلی از قوم و خویشها رفتن دنبالش شناسنامه ایرانی بگیرن و داشته باشند. من خودم از روز اول دنبال هیچ کاری نرفتم. قوم و خویشها رفتن پول دادن و هیچ کاری هم نکردن پولها رفت من خودم نرفتم (مرد، متأهل، بیکار، نسل اول، 57 ساله).
زمانی که موانع قانونی و تابعیتی وجود دارد، این موانع باعث میشود همه فرصتهای اقتصادی و آموزشی به سهولت و بدون دردسر در دسترس مهاجران نباشد. ازاینرو، برای به دست آوردن برخی از فرصتها، به ناگزیر باید هویت ایرانی داشته باشند. این شرایط موجب میشود مهاجر تبعیض را احساس و تجربه کند. این تجربه بهنوبه خود باعث میشود مهاجر احساس فاصله با جامعه میزبان را داشته باشد و خود را بهعنوان یک دیگری در جامعه ببیند و حس تعلق بیشتری به هویت قومی نسبت به هویت ملی مقصد داشته باشند و در نهایت باعث جداسازی هویت در جامعه میشود.
3- پنهانسازی هویت
بر اساس روایت مهاجران، زمانیکه مهاجران کارت آمایش ندارند و بهصورت غیرقانونی زندگی میکنند هویت خود را پنهان میکنند، چون این ترس را دارند که اگر دستگیر شوند به افغانستان برگردانده میشوند. یا اینکه چون مهاجران از حمایت قانونی برخوردار نیستند هویت خود را مخفی میکنند، بااینحال بیان میکنند که زمانی که هویت خود را مخفی میکنیم، احساس خوبی نداریم و ناراحت هستیم که باید هویت خود را عوض کنیم.
خیلی جاها اتفاق افتاده خودم رو ایرانی معرفی کردم چون خیلی جاها اهمیت نمیدن الآن اگه بگی افغانی هستم دیگه اون کاری که بگی دیگه انجام نمیدن. مثلاً کار اینجا شدنی نیست. وقتیکه کوچک بودم هی میگفتن افغانیا و بچهها با ما بازی نمیکردند، میگفتن افغانی، باعث میشد ما به این فکر کنیم چرا به ما میگن افغانی؟ ما را فحش میدادند. تو خیابان بازی میکردیم، بیشترشون با ما بازی نمیکردن (زن، متأهل، تمیزکار، نسل دوم، 26 ساله).
خودم گذرنامه دارم ولی همسرم هیچ کارتی نداره. دو تا دخترام حالا هیچ کارت هویتی ندارند و با اسم یکی دیگه از فامیلهام در مدارس ثبتنام کردم. هرجایی که میرم باید دروغ بگم و خیلی عذاب وجدان دارم که هرجایی که میرم باید دروغ بگم برای نداشتن کارت هویتی بچههام (زن، متأهل، خانهدار، نسل دوم، 33 ساله).
تغییردادن هویت و احساس ناراحتی از آن باعث میشود روی عزتنفس و سلامت روان افراد تأثیر بگذارد. حال آنکه اگر مهاجر سلامت روان داشته باشد، باعث میشود تضادهای بیرونی و درونی بین هویتها کاهش یابد. درنتیجه انسجام هویتی فرد افزایش مییابد. از طرفی، اگر ادغام هویتی در جامعه میزبان شکل بگیرد، همذاتپنداری قوی با هویت قومی و هویت ملی خواهد یافت که روی سلامت مهاجران تأثیرگذار خواهد بود. برای مثال، کارهای تحقیقاتی در ارتباط با هویت و بهداشت ذهنی مهاجران در بریتانیا، اسپانیا و کانادا نشان داده است که مؤلفههای قومی ارتباط مثبتی با سلامت روان مهاجران دارد و سطح بالایی از ادغام هویتی دوفرهنگی مرتبط با بهداشت ذهنی مهاجران است (کیودر و همکاران 2021؛ اولا و همکاران 2019، اسکارت و همکاران 2015).
4- بحران هویتی
بحران هویتی در میان مهاجران نسل دوم وجود دارد. منظور از مقوله بحران هویتی این است که مهاجر نسل دوم سردرگم است از اینکه ایرانی است یا افغانستانی؟ و خود را نه شبیه به یک جوان ایرانی کامل میبیند و نه یک جوان افغانستانی. مهاجران نسل دوم در اینجا متولد شدهاند، رشد کردهاند و جامعهپذیری و آموزش آنها در ایران شکل گرفته است. بر اساس روایت مشارکتکنندگان، برخی از آنان خود را یک جوان بلاتکلیف یا مابین میبینند. یا اینکه خود را ایرانی میدانند تا با تبعیضها در جامعه روبرو نشوند. چنین احساس بحرانی در هویت، نشاندهنده آن است که جامعه میزبان هنجارها و ارزشهای ادغام هویتی را برای مهاجران ندارد و اینکه موانع قانونی و تابعیتی برای مهاجران نسل دوم برای شهروند شدن وجود دارد.
من نمیدونم یک جوان افغانستانی به چه صورتی است و همسنهای خودم رو تو ایران هم نمیدونم که مثلاً یک جوان ایرانی چه کارهای میکنن. همینطور، مثلاً شما از عمق زندگی یک مهاجر افغانستانی نمیدونی چه جوریه؟ یه چیز سطحی میدونی و من هم از عمق زندگی یک جوان ایرانی چیز سطحی میدونم. عمق خوشگذرونیهای اونها رو نمیدونم چه چیزهاییه؟ من نه اینوری هستم نه اونوری هستم چیزی مابین هستم. جامعه مهاجر یا یک جوان مهاجر هستم (زن، مجرد، بایگانی مدرسه نسل دوم 21 ساله)
تا زمانیکه جامعه به من یادآوری نکند خودم را ایرانی میدانم حتی زمانی که بخواهم فیلمها را به جشنواره بفرستم بهعنوان یک ایرانی میفرستم (مرد، متأهل، فیلمساز، 36 ساله، نسل دوم)
بنابراین، در بین مهاجران نسل دوم انتقال هویتی صورت نگرفته تا نسبت به مهاجران نسل اول تمایل به همذاتپنداری بیشتر با هویت ملی داشته باشند. این نسل بیشتر با یک بحران هویتی یا یک هویت تعریفنشده روبرو هستند. از مهاجر نسل دوم این انتظار میرود چون در اینجا به دنیا آمدهاند و بخشی از اینجا شدهاند، همذاتپنداری بیشتری با هویت ملی (ایرانی) داشته باشند و هویتی پیوندی و دوگانه داشته باشند؛ یعنی هم هویت قومی و هم هویت ملی را نگه دارند. جامعه ایران هنجارهای ادغام هویتی را برای مهاجران ندارد که این میتواند بهعنوان تهدیدی برای هویت قومی مهاجران باشد. تهدید درکشده بهنوبه خود میتواند نیاز به احراز هویت تهدید شده آنها را ایجاد کند. درنتیجه، انسجام هویتی مهاجران کاهش مییابد.
5- قیاس با همسالان ایرانی (نسل دوم)
مهاجران نسل دوم که در ایران بزرگ شدهاند و جامعهپذیری و آموزش آنها در جامعه مقصد صورت گرفته است خود را با افراد بومی یا ایرانی مقایسه میکنند. این نوع مقایسههای اجتماعی، احساس رقابت را در افراد به وجود میآورد. اکثر مهاجران نسل دوم در مصاحبهها بیان کردند که خود را با مردم بومی مقایسه میکنند چون بیشترین ارتباط و تعامل را با آنها دارند. قاعدتاً باید همذاتپنداری بیشتری با هویت ملی (ایرانی) را داشته باشند اما چون با محدودیتها و موانعی در برابر خواسته خود روبرو هستند و جامعه آنها را بهعنوان دیگری میشناسد، خود را بیشتر یک جوان مهاجر، یا یک جوان بلاتکلیف یا یک چیز مابین معرفی میکنند تا اینکه خود را یک جوانی ایرانی- افغانستانی ببینند.
قطع به یقین خودم را با جوانان ایرانی مقایسه میکنم. برای اینکه من در طول روز بلند میشم و یک روزی رو شب میکنم. اگر بهطور مثال با 100 نفر برخورد داشته باشم 90 درصد از دوستان من ایرانی هستند و معاشرتمون با ایرانیها بیشتره. آدم با بالاتر از خودش رقابت میکنه نه پایین تر از خودت (مرد، متأهل، نسل دوم 37 ساله)
من تو ایران بزرگ شدم و قاعدتاً با هم سن و سالهای خودم در ایران مقایسه میکنم. معمولاً در جایی که بزرگ میشی خود را با افراد اونجا مقایسه میکنی. من خودم رو با اروپایی مقایسه نمیکنم. اگر در افغانستان بودم و در اونجا بودم، با افراد اونجا مقایسه میکردم. ولی چون در ایران بزرگ شدم و با شرایط اینجا بزرگ شدم، خودم را با ایرانیها مقایسه میکنم. چه جوری زندگی میکنند؟ چه خواستهای دارند؟ چه مشکلاتی دارند؟ خودم را با افراد اینجا مقایسه میکنم (مرد، متأهل، خیاط، نسل دوم، 37 ساله)
این مقایسه اجتماعی باعث میشود که مهاجران نه همذاتپنداری کامل با جامعه مبدأ و نه همذاتپنداری قوی با جامعه میزبان داشته باشند. ازاینجهت، احساس تعلق قوی را به هیچکدام نشان نمیدهند. مهاجران نسل دوم وقتیکه خود را با افراد جامعه اکثریت مقایسه میکند باید همذاتپنداری بیشتری با هویت جامعه میزبان را داشته باشد که این اتفاق در تعداد کمی از مهاجران افغانستانی در ایران افتاده است. هویت ملی مهاجران پیامدهای مثبتی برای تحصیل، مشارکت در بازار کار و احساس ادغام در جامعه پذیرنده دارد.
6- قیاس با همسالان افغانستان (نسل اول)
مهاجران نسل اول خود را با همسالان خود در افغانستان مقایسه میکنند. دلیل این امر میتواند این باشد که جامعهپذیری آنها در کشور مقصد شکل نگرفته و در ایران بزرگ نشدهاند و احساس تعلق را به جامعه مبدأ خود دارند. درنتیجه، مقایسه با جامعه مبدأ صورت میگیرد و تمایل به حفظ هویت قومی خود دارند. همچنین میتوان گفت چون مهاجر نسل اول برای زندگی بهتر نسبت به مبدأ مهاجرت میکنند و بنابراین مقایسه را با جامعه مبدأ انجام میدهد. بعضی از مهاجران نسل اول با اقامت طولانیمدت هنوز خود را با افراد جامعه اکثریت مقایسه نمیکنند.
خودم را با هم سن و سالهای افغانستانی مقایسه میکنم. چون اگر با هم سن و سالهای خودم در ایران مقایسه کنم زود ناامید میشم. چون سیستم خانوادگی با ما فرق میکنه. چون پشتوانه مالی و خانوادگی قوی دارند. اگر با اینها مقایسه کنم ممکنه تا یه جایی بتونم. از یه جایی دیگه خودخوری کنم و ناامید میشم. مثلاً با یکی از دوستام رقابت میکردم. رقابت که نه مثلاً میگفتم پسر فلانی همسن من با هم شروع کردیم. باید من هم مثل اون باشم. بعد دیدم اینا پشتوانه مالی قویتری دارند، از ما زرنگتر هستند. من هر کاری کنم نمیشه ما محدودیت داریم (مرد، متأهل، چوبکار، نسل اول، 30 ساله)
خودم را با همسنهای خودم در افغانستان مقایسه میکنم. واسه این که شرایط من فرق میکنه چون اونها خیلی مایهدار هستند. من هم دوست دارم من هم مثل فامیلهام جلو برم. یه سری از فامیلهام هستند که مایهدار هستند، سرمایهدار هستند. زمین دارن، گاوداری دارن، کشاورزی دارن و مغازه دارن. من هم دوست دارم مثل اونها باشم و مسافرت نیام دیگه (مرد، متأهل، فضای سبز، نسل اول، 24 ساله)
با مقایسه کردن مهاجران با افراد دیگر میتوان این را درک کرد که با چه گروههایی همذاتپنداری میکنند و به چه گروهی بیشتر احساس تعلق میکنند؟ بنابراین مهاجران نسل اول تمایل به همذاتپنداری با هویت قومی خود دارند.
7- احساس تعلق به هویت قومی
مهاجران نسل اول حس ایرانی بودن را ندارند. روایت پاسخدهندگان دلایل این امر را این بیان میکنند که هنوز نگاه افغانستانی به ما میشود و جامعه میزبان آنها را بهعنوان افغانی میبیند؛ بنابراین خود را ایرانی متصور نمیکنند و زمانیکه مهاجران تبعیض را درک و تجربه کنند، باعث میشود هویت جداسازی شده یا حاشیهای داشته باشند. البته تفاوتی که در اینجا با نسل دوم وجود دارد این است که نسل دوم خود را بهعنوان افغانستانی نمیبیند. باوجود تبعیضی که برای هر دو نسل وجود دارد دلایل این امر برای این است که مهاجر نسل دوم اینجا دوران جامعهپذیری و آموزش دیده است.
من احساس میکنم افغانستانی هستم. هنوز به اونجا نرسیدم چون به جاهایی که میرم مراجعه میکنم، خیلی هنوز نگاه افغانستانی به من میشه، خیلی زیاد. اگر به جایی که وارد میشم، همون جوری که با یک ایرانی رفتار میشه با من هم رفتار بشه، اون حس ایرانی بودن به من میاد. (مرد، نسل اول، 30 ساله)
8- برزخ هویتی
با مرور، ترکیب و پالایش مقولههای اصلی میتوان «برزخ هویتی» را بهعنوان مقوله نهایی و مفهوم یکپارچهکننده مقولههای برساخته این پژوهش در نظر گرفت. بدین معنی که مهاجران با توجه به اینکه مهاجران نسل دوم هویت تعریفنشده یا سرگردان از اینکه ایرانی یا افغانستانی هستند و اینکه هر دو نسل مهاجر نسل اول و دوم در معرفی کردن خود در مکانهای عمومی بهعنوان مهاجر افغانستانی تردید دارند. تردید و نگرانی مهاجران از ابراز هویت قومی خود و تلاش برای گرفتن شناسنامهای ایرانی و تابعیت ایرانی آنها را در یک برزخ هویتی قرار داده است.
ادغام هویتی زمانی اتفاق میافتد که مهاجر همذاتپنداری قوی با هویت ملی جامعه میزبان و با گروه قومی خودش دارد در این موارد مهاجر یک هویت پیوندی (ایرانی-افغانستانی) دارد که نشاندهنده پیوندهای همزمان او با کشور مبدأ و با جامعه میزبان است. این امر، بستگی به این دارد که جامعه میزبان آنها را بپذیرد و یا درجاتی از تفاوتها را در نظر بگیرد. یک مهاجر زمانی هویت جذبشده دارد که همذاتپنداری با قومیت خود ضعیف است. همذاتپنداری با جامعه میزبان قوی است، به عبارتی تمایل بیشتر و قویتر به هویت ملی (ایرانی) دارد با جذب قوی قومیت در بین مهاجران ناپدید میشود. گوردن[4] این وضعیت را «همانندی هویتی»[5] یا «هویت بدون خط»[6] مینامد.
نقطه مقابل این موقعیت زمانی است که مهاجر همذاتپنداری قوی با هویت قومی خود دارد. زمانیکه مهاجر همذاتپنداری ضعیفی با جامعه میزبان داشته باشد، هویت حاشیهای و به عبارتی هویت واکنشگرا دارد، یک هویت جداسازی شدهای را برای خود ترسیم و انتخاب میکند. اینکه مهاجر هویت جذب یا جدایی را انتخاب کند، به ارزش قومیت (درونگروهی) خود در مقابل ارزش ایجاد روابط اجتماعی با جامعه میزبان بستگی دارد. هویت قومی قوی میتواند برخی از گروهها را به جدایی از خود (مثلاً گروههای قومی) ترغیب کند تا از ارتباط ناخواسته با فرهنگ میزبان و پیامدهای آن برای اجتماعی شدن اعضای گروه جوانتر اجتناب کنند. فقدان فرصتهای اقتصادی یا پذیرش اجتماعی در جامعه میزبان میتواند انگیزهای برای جدایی باشد و همچنین میتواند منجر به مهاجرت دوباره به مقصد دیگری شود.
جدول (2) مدل مفهومی همذاتپنداری مهاجران با گروهها
 همذاتپنداری با هویت قومی
ضعیف قوی همذاتپنداری با جامعه میزبان
هویت جذبشده
هویت ملی (ایرانی)
ادغام هویتی
هویت پیوندی یا دوگانه
قوی
هویت حاشیهای
هویت واکنشگرا
هویت جداسازی
هویت قومی
ضعیف

بر اساس اطلاعات بهدستآمده از روایت شرکتکنندگان در تحقیق، اگر هویت اجتماعی مهاجران افغانستانی را در چارچوب مدلبالا قرار دهیم، مهاجر نسل اول همذاتپنداری بیشتر با هویت ملی مبدأ یا هویت قومی خود دارند و مهاجران نسل دوم مواجه با بحران هویتی یا هویتی واکنشگرا دارند. ازیکطرف خود را با همسن و سالهای خود در ایران مقایسه میکنند، اما خود را شبیه یک جوان ایرانی یا یک فرد ایرانی نمیبینند. درواقع، خود را یک جوان مهاجر یا یک جوان بلاتکلیف میبیند؛ بنابراین مهاجر نسل دوم با بحران هویتی مواجه است و میتوان گفت همذاتپنداری زیادی با هویت ملی (ایرانی) ندارند که این به دلیل محدودیتها و نبود فرصتهای برابر اقتصادی و اجتماعی برای مهاجران است که منجر به این شده است که مرزبندیهای قومی به وجود بیاید و انتقال هویتی در بین مهاجران نسل دوم صورت نگیرد.
بحث
یکی از عوامل مهم در فرایند سازگاری مهاجران هویت است. ادغام هویت را میتوان بهعنوان ادغام افرادی که قادر به مذاکره درباره هویت شخصی خود بدون درگیری با اعضای جریان اصلی در جامعهای که در آن زندگی میکنند، تعریف کرد. هدف از این تحقیق این بود که ادغام هویتی در بین نسل اول و دوم مهاجران افغانستانی چگونه شکل گرفته است؟ و اینکه چه تأثیری روی فرایند ادغام مهاجران دارد. دادهها با استفاده از شناسهگذاری نظری در سه سطح (باز، محوری و گزینشی) مورد تحلیل قرار گرفت. در نهایت 8 مقوله اصلی از تحلیل دادهها کشف شد که این مقولهها ادغام هویتی مهاجران افغانستانی را در بین نسل اول و دوم نشان میدهد که مقولهها شامل: ترس از ابراز هویت، هویتیابی ایرانی، پنهانسازی هویت، بحران هویتی، قیاس با همسالان ایرانی، قیاس با همسالان افغانستانی و احساس تعلق به هویت قومی است. در آخر مقوله هسته «برزخ هویتی» کشف شد که 7 مقوله دیگر را تحت پوشش خود قرار میدهد.
همانطور که در قسمت یافتهها اشاره شد مهاجران در بعضی شرایط و مواقع هویت خود را پنهان و نگرانی و ترسی از بیان هویت قومی خود به افغانستانی بودن داشتند؛ بنابراین هویت قومی و اجتماعی مهاجران از طریق تعامل آنها با اعضای جامعه میزبان شکل میگیرد. وقتی این تعاملات مثبت باشد، مهاجران تمایل به جذب یا ادغام دارند. ولی هنگامیکه این تعاملات منفی باشد مهاجران احساس میکنند به حاشیه رانده شدهاند. در این شرایط هویتهای واکنشگرا ایجاد میشود که با درگیری بینگروهی مرتبط است. محیط اجتماعی و فرهنگی ایران خیلی تعامل مثبت و سازنده را بین مهاجران و اجتماع ایجاد نکرده است. این یافته تا حدودی با رویکردهای روانشناختی به موضوع هویت هماهنگی دارد که به سلسهمراتبی از هویتهای قومی، شامل ادغام شده، جذب شده و به حاشیه رانده شده قائلاند (راتسین و فونیکس، 2005؛ فینی و همکاران، 2001؛ فنیکس، 2010).
مهاجران ابراز میکردند که جامعه میزبان آنها را بهعنوان یک شهروند نپذیرفته است و هنوز بهعنوان یک افغانی به آنها نگاه میشود. بر اساس تئوری هویت اجتماعی، تبعیض و تجربیات منفی با اعضای جامعه میزبان منجر به کاهش همذاتپنداری با هویت ملی (ایرانی) میشود. تئوری هویت اجتماعی (تاجفل و ترنر، 1979؛ ترنر، هاگ، اواکس، ریچر و وترل، 1987) بیان میکند وقتیکه مهاجران با دسته بندیهای قومی یا ملی همذاتپنداری میکنند، هویت اجتماعی ایجاد میشود که مبتنی بر تعلق است و بنابراین مستلزم رفتار متناسب با آن دسته است. ترجیحات فردی، با توجه به این مقولات و هنجارها چارچوببندی میشوند. بنابراین درک مهاجران از تبعیض ممکن است هویت قومی آنها را تقویت کند و حتی میتواند یک مانع برای سازگاری با هویت ملی شود. این پدیده میتواند مرزهای قومی یا گروهی را ایجاد کند. حتی مهاجران نسل سوم و چهارم بهعنوان یک خارجی در بعضی زمینهها دیده شوند و نسبت به آینده جامعه میزبان بیتفاوت خواهند بود.
نتایج تحقیق همچنین نشان داد که برای مهاجران بههرحال چالشی است که هویتهای اجتماعی متفاوت خود را بهگونهای توسعه دهند که به آنها امکان دهد هویت قومی و هویت ملی خود را تأیید کنند- الگویی که بیشترین فایده را برای ادغام آنها دارد-. هویت اجتماعی مهاجران یک بعد اساسی از انطباق آنها است. زیرا این هویتها حس تعلق یا بیگانگی آنها را با فرهنگ جریان اصلی منعکس میکند. احساس تعلق مهاجران برای حفظ انسجام اجتماعی ضروری است؛ اما مهاجران افغانستانی در ایران با این چالش روبرو هستند.
مهاجران نسل اول تمایل به ترجیح هویت ملی- مبدأ (افغانستانی) دارند. در حالی که مهاجران نسل دوم بیشتر خود را یک جوان مهاجر، بلاتکلیف یا مابین میبینند و انتظار بر این است که مهاجر نسل دوم هویت پیوندی یا دوگانه (ایرانی-افغانستانی) داشته باشند، اما چنین هویتی شکل نگرفته است؛ بنابراین فرایند ادغام هویتی یک فرایند بیننسلی نبوده است و انتقال هویتی در بین مهاجران نسل اول و دوم شکل نگرفته است.
هویت ملی مهاجران پیامدهای مثبتی برای تحصیل، مشارکت در بازار کار و احساس ادغام در جامعه پذیرنده دارد. همذاتپنداری بیشتر با هویت ملی (ایرانی) و هویت دوگانه (ایرانی-افغانستانی) این احساس را به وجود میآورد که در جامعه ایران ادغام شدهاند. برای مثال کارهای تحقیقاتی در اسپانیا، مارسی و نروژ که در قسمت پیشینه به آنها اشاره شده است نشان میدهد که هویت پیوندی و ملی در بین مهاجران شکل گرفته است و هرچه مهاجران بیشتر هویت ملی و هویت دوگانه (پیوندی) خود را تأیید کنند بیشتر احساس میکنند که در جامعه میزبان ادغام شدهاند (بولند، 2020، لئونول، 2021 و استاکمر و مورنو، 2021)؛ اما بر اساس روایت مصاحبهکنندگان در این تحقیق، هویت پیوندی و ملی قوی در بین مهاجران نسل اول و دوم افغانستانی در ایران شکل نگرفته است.
بر اساس رویکرد چندسطحی بارث (1969) شکلگیری چنین هویتی، بستگی به تعاملات بینفردی در سطح خرد، فرایندهایی در سطح میانی برای ایجاد جمعها و نهایتاً نقش دولت در سطح کلان دارد.
این یافتهها بر فهم ما از اینکه چگونه مهاجران افغانستانی در ایران خودشان را میبینند، تعریف یا معرفی میکنند و ادغام هویتی مهاجران افغانستانی در ایران چگونه است تأثیر میگذارد. همچنین به درک چگونگی ارتباط با اعضای جامعه اکثریت یا گفتمان غالب در جامعه بر شکلگیری هویت مهاجران و تأثیرات آن بر هویت فردی مهاجران کمک میکند.
یافتههای این تحقیق، نشان داد که مهاجران افغانستانی چگونه خود را در ساختار اجتماعی ایران بهواسطه گفتمانهای هویتی غالبی که در جامعه وجود دارد محدود میبینند. همچنین نتایج این تحقیق نشان میدهد که سیاستگذاران چگونه میتوانند برای رفع نابرابریها و موانع ساختاری در ایران تصمیمگیری کنند. درمجموع بر اساس ملاحظات نظری و نتایج تحقیق پیشبینی میشود که در ایران (باوجودآنکه بیش از چهار دهه هست که میزبان مهاجران افغانستانی است، اما) با توجه به اینکه مهاجران با محدودیتهای قانونی و تابعیتی روبرو هستند و سیاستهای مشخصی برای ادغام هویتی وجود ندارد، مهاجران همذاتپنداری قوی با هویت ملی (ایرانی) نخواهند داشت. چنین خلأ سیاستی، روی روند ادغام و سازگاری مهاجران در جامعه ایران تأثیرگذار خواهد بود و مهاجران نسبت به آینده جامعه ایران بیتفاوت خواهند شد، یا اینکه، مهاجرین، در جستجوی رفتن به مقصد دیگری خواهند بود.
تشکر و قدردانی و ملاحظات اخلاقی
مقاله حاضر برگرفته از رساله دکتری نویسنده اول در رشته جمعیتشناسی در دانشگاه یزد است که با بهرهمندی از فرصت مطالعاتی مقطع دکتری در دانشگاه تهران به نگارش درآمده است. به این وسیله از مساعدت دانشکده علوم اجتماعی و گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران سپاسگزاری میشود. همچنین از حمایت مادی و معنوی مرکز مطالعات راهبردی و آموزش وزارت کشور و معاونت توسعه مدیریت و منابع وزارت کشور برای انجام رساله یادشده قدردانی میشود. مطالعه حاضر در چارچوب مصوبه کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه یزد (مورخ 13/04/1401) انجام شده است و دارای کد اخلاق IR.YAZD.REC.1401.025 است.

 
 
 
[1]. The cognitive-development model of social identity integration
 
[2]. self-concept
 
[3]-براساس دادههای سرشماری تعداد مهاجران خارجی وارد شده به استان یزد در سال 1385، 1390 و 1395 بهترتیب 3624، 4246 و 51010 نفر بوده است. توزیع جغرافیای مهاجران افغانستانی براسااس سرشماری 1395 نشان میدهد که 81 درصد از مهاجران افغانستانی بهترتیب در استان تهران، خراسان رضوی، اصفهان، فارس، کرمان و یزد ساکن هستند.
 
[4]. Gordon
 
[5]. identificational assimilation
 
[6]. unhyphenated identities


منابع:

Abbasi-Shavazi, M. J., & Sadeghi, R. (2016). Integration of Afghans in Iran: Patterns, Levels and Policy Implications. Migration Policy and Practice,, 6(3), 22-29.
Amiot, C. E., De la Sablonniere, R., Terry, D. J., & Smith, J. R. (2007). Integration of Social Identities in the Self: Toward a Cognitive-Developmental Model. Personality and Social Psychology Review, 11(4), 364-388. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/1088868307304091
Aparicio, R., & Tornos, A. (2017). National Identity and the Integration of the Children of Immigrants. In C. Bolzman, Bernardi, L., Le Goff, JM. (Ed.), Situating Children of Migrants across Borders and Origins (pp. 215-230). Springer, Dordrecht. https://doi.org/https://doi.org/10.1007/978-94-024-1141-6_11
Barth, F. (1994). Enduring and Emerging Issues in the Analysis of Ethnicity. In G. C. Vermeulen H (Ed.), The Anthropology of Ethnicity: Beyond” Ethnic Groups and Boundaries” (pp. 11–32). Amsterdam: Het Spinhuis.
Barth, F. (1998). Introduction. In F. Barth (Ed.), Ethnic Groups and Boundaries: The Social Organization of Culture Difference. Prospect Heights, IL: Waveland Press.
Behtoui, A. (2021). Constructions of Self-Identification: Children of Immigrants in Sweden. Identities, 28(3), 341-360. https://doi.org/https://doi.org/10.1080/1070289X.2019.1658396
Berry, J. W. (1990). Psychology of Acculturation. In J. Berman (Ed.), Cross-Cultural Perspectives: Nebraska Symposium on Motivation (Vol. 1, pp. 201-234). Lincoln: University of Nebraska Press.
Berry, J. W. (1997). Immigration, Acculturation, and Adaptation. Applied Psychology: An International Review, 46(1), 5-68. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/j.1464-0597.1997.tb01087.x
Boland, C. (2020). Hybrid Identity and Practices to Negotiate Belonging: Madrid’s Muslim Youth of Migrant Origin. Comparative Migration Studies, 8(Article 26). https://doi.org/https://doi.org/10.1186/s40878-020-00185-2
Bourhis, R. Y., Moise, L. C., Perreault, S., & Senecal, S. (1997). Towards an Interactive Acculturation Model: A Social Psychological Approach. International journal of psychology, 32(6), 369-386. https://doi.org/https://doi.org/10.1080/002075997400629
Branscombe, N. R., Schmitt, M. T., & Harvey, R. D. (1999). Perceiving Pervasive Discrimination among African Americans: Implications for Group Identification and Well-Being. Journal of personality and social psychology, 77(1), 135-149. https://doi.org/https://doi.org/10.1037/0022-3514.77.1.135
Carpentier, J., & de la Sablonnière, R. (2013). Identity Profiles and Well-Being of Multicultural Immigrants: The Case of Canadian Immigrants Living in Quebec. Frontiers in psychology, 4(Article 80). https://doi.org/https://doi.org/10.3389/fpsyg.2013.00080
Cavdar, D., McKeown, S., & Rose, J. (2021). Mental Health Outcomes of Ethnic Identity and Acculturation among British‐Born Children of Immigrants from Turkey. New Directions for Child and Adolescent Development(176), 141-161. https://doi.org/https://doi.org/10.1002/cad.20402
Côté, J. E. (1996). Sociological Perspectives on Identity Formation: The Culture–Identity Link and Identity Capital. Journal of adolescence, 19(5), 417-428. https://doi.org/https://doi.org/10.1006/jado.1996.0040
Davis, J. B. (2014). Social Capital and Social Identity: Trust and Conflict. Economics Faculty Research and Publications, 406. https://epublications.marquette.edu/econ_fac/406
Deaux, K., & Martin, D. (2003). Interpersonal Networks and Social Categories: Specifying Levels of Context in Identity Processes. Social psychology quarterly, 66(2), 101-117. https://doi.org/https://doi.org/10.2307/1519842
Donahue, E. M., Robins, R. W., Roberts, B. W., & John, O. P. (1993). The Divided Self: Concurrent and Longitudinal Effects of Psychological Adjustment and Social Roles on Self-Concept Differentiation. Journal of personality and social psychology, 64(5), 834-846. https://doi.org/https://doi.org/10.1037//0022-3514.64.5.834
Drydakis, N. (2012). Ethnic Identity and Immigrants’ Wages in Greece. International Journal of Intercultural Relations, 36(3), 389-402. https://doi.org/https://doi.org/10.1016/j.ijintrel.2011.09.002
Eisikovits, R. A. (2014). Second Generation Identities: The Case of Transnational Young Females of Russian Descent in Israel. Ethnicities, 14(3), 392-411. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/1468796813501166
Erikson, E. H. (1968). Identity: Youth and Crisis. New York: Norton.
Fong, E., Verkuyten, M., & Choi, S. Y. (2016). Migration and Identity: Perspectives from Asia, Europe, and North America. American Behavioral Scientist, 60(5-6), 559-564. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/0002764216632845
Froehlich, L., Martiny, S. E., & Deaux, K. (2020). A Longitudinal Investigation of the Ethnic and National Identities of Children with Migration Background in Germany. Social Psychology, 51(2), 91-105. https://doi.org/https://doi.org/10.1027/1864-9335/a000403
Hall, S. (2017). The Fateful Triangle: Race, Ethnicity, Nation. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Hieronymi, O. (2005). Identity, Integration and Assimilation: Factors of Success and Failure of Migration. Refugee Survey Quarterly, 24(4), 132-150. https://doi.org/https://doi.org/10.1093/rsq/hdi095
Kheyri, H., & Rahimi, M. I. (2018). The Identity Difference between the First and Second Generation of Afghan Immigrants to Iran: A Case Study of Hazara Immigrants Resident in Qom in the Year 2017. Journal of Islam and Social Studies, 6(2), 131-151. https://doi.org/https://dx.doi.org/10.22081/jiss.2018.66664. (in Persian)
Kim, Y. Y., Lujan, P., & Dixon, L. D. (1998). “I Can Walk Both Ways” Identity Integration of American Indians in Oklahoma. Human Communication Research, 25(2), 252-274. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/j.1468-2958.1998.tb00445.x
Lewin, F. A. (2001). Identity Crisis and Integration: The Divergent Attitudes of Iranian Immigrant Men and Women Towards Integration into Swedish Society. International Migration, 39(3), 121-135. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/1468-2435.00159
Lincoln, Y. S., & Guba, E. G. (1985). Naturalistic Inquiry. Sage Publication Inc.
Marranci, G. (2012). Studying Muslims of Europe. In U. Kockel, Nic Craith, M., & Frykman, J. (Ed.), A Companion to the Anthropology of Europe (pp. 295-309). Blackwell Publishing Ltd.
Martinovic, B., & Verkuyten, M. (2012). Host National and Religious Identification among Turkish Muslims in Western Europe: The Role of Ingroup Norms, Perceived Discrimination and Value Incompatibility. European Journal of Social Psychology, 42(7), 893-903. https://doi.org/https://doi.org/10.1002/ejsp.1900
Martiny, S. E., Froehlich, L., Deaux, K., & Mok, S. Y. (2017). Defining Ethnic, National, and Dual Identities: Structure, Antecedents, and Consequences of Multiple Social Identities of Turkish‐Origin High School Students in Germany. Journal of Community & Applied Social Psychology, 27(5), 400-410. https://doi.org/https://doi.org/10.1002/casp.2318
Martiny, S. E., Froehlich, L., Soltanpanah, J., & Haugen, M. S. (2020). Young Immigrants in Norway: The Role of National and Ethnic Identity in Immigrants’ Integration. Scandinavian Journal of Psychology, 61(2), 312-324. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/sjop.12594
Maxwell, R. (2006). Muslims, South Asians and the British Mainstream: A National Identity Crisis? West European Politics, 29(4), 736-756. https://doi.org/https://doi.org/10.1080/01402380600842312
Maxwell, R. (2017). Occupations, National Identity, and Immigrant Integration. Comparative Political Studies, 50(2), 232-263. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/0010414016655535
McAreavey, R. (2017). Migrant Identities in a New Immigration Destination: Revealing the Limitations of the ‘Hard Working’migrant Identity. Population, Space and Place, 23(6), e2044. https://doi.org/https://doi.org/10.1002/psp.2044
McFarland, D., & Pals, H. (2005). Motives and Contexts of Identity Change: A Case for Network Effects. Social psychology quarterly, 68(4), 289-315. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/019027250506800401
Menéndez Alarcón, A. V. (2022). Identity and Belonging: Integration of Descendants of Immigrants in Marseille. Journal of International Migration and Integration, 23(2), 847-863. https://doi.org/https://doi.org/10.1007/s12134-021-00877-3
Mirzaei, H. (2014). An Anthropological Study of Linguistic Identity among Afghan Immigrants in Iran. Journal of Iranian Social Studies, 8(3), 109-128. https://doi.org/https://dorl.net/dor/20.1001.1.20083653.1393.8.3.6.6. (in Persian)
Olawo, O., Pilkington, B., & Khanlou, N. (2021). Identity-Related Factors Affecting the Mental Health of African Immigrant Youth Living in Canada. International Journal of Mental Health and Addiction, 19(3), 701-713. https://doi.org/https://doi.org/10.1007/s11469-019-00177-z
Phinney, J. S. (1990). Ethnic Identity in Adolescents and Adults: Review of Research. Psychological bulletin, 108(3), 499-514. https://doi.org/https://doi.org/10.1037/0033-2909.108.3.499
Phinney, J. S., Horenczyk, G., Liebkind, K., & Vedder, P. (2001). Ethnic Identity, Immigration, and Well‐Being: An Interactional Perspective. Journal of social issues, 57(3), 493-510. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/0022-4537.00225
Phinney, J. S., & Ong, A. D. (2007). Conceptualization and Measurement of Ethnic Identity: Current Status and Future Directions. Journal of counseling Psychology, 54(3), 271. https://doi.org/https://doi.org/10.1037/0022-0167.54.3.271
Phoenix, A. (2010). Ethnicities. In M. M. Wetherell, C. T. (Ed.), The Sage Handbook of Identities (pp. 297-320). Thousand Oaks, CA: Sage.
Piracha, M., Tani, M., Cheng, Z., & Wang, B. Z. (2021). Ethnic Identity and Immigrants’ Labour Market Outcomes. IZA Discussion Paper, (No. 14123). https://docs.iza.org/dp14123.pdf
Rafaeli-Mor, E., & Steinberg, J. (2002). Self-Complexity and Well-Being: A Review and Research Synthesis. Personality and social psychology review, 6(1), 31-58. https://doi.org/https://doi.org/10.1207/S15327957PSPR0601_2
Rattansi, A., & Phoenix, A. (2005). Rethinking Youth Identities: Modernist and Postmodernist Frameworks. Identity, 5(2), 97-123. https://doi.org/https://doi.org/10.1207/s1532706xid0502_2
Roccas, S., & Brewer, M. B. (2002). Social Identity Complexity. Personality and social psychology review, 6(2), 88-106. https://doi.org/https://doi.org/10.1207/S15327957PSPR0602_01
Schimmele, C. M., & Wu, Z. (2015). Policy Brief No. 22-the New Immigration and Ethnic Identity. Population Change and Lifecourse Strategic Knowledge Cluster Research/Policy Brief, 1(6), (Article 7). https://doi.org/https://ir.lib.uwo.ca/pclc_rpb/vol1/iss6/7
Schmitt, M. T., & Branscombe, N. R. (2002). The Internal and External Causal Loci of Attributions to Prejudice. Personality and Social Psychology Bulletin, 28(5), 620-628. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/0146167202288006
Schnapper, D. (1994). The Debate on Immigration and the Crisis of National Identity. West European Politics, 17(2), 127-139. https://doi.org/https://doi.org/10.1080/01402389408425018
Schulz, B., & Leszczensky, L. (2016). Native Friends and Host Country Identification among Adolescent Immigrants in Germany: The Role of Ethnic Boundaries. International Migration Review, 50(1), 163-196. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/imre.12163
Schwartz, S. J., Unger, J. B., Zamboanga, B. L., & Szapocznik, J. (2010). Rethinking the Concept of Acculturation: Implications for Theory and Research. American Psychologist, 65(4), 237-251. https://doi.org/https://doi.org/10.1037/a0019330
Sorrell, K., Khalsa, S., Ecklund, E. H., & Emerson, M. O. (2019). Immigrant Identities and the Shaping of a Racialized American Self. Socius, 5, 1-12. https://doi.org/https://doi.org/10.1177/2378023119852788
Stockemer, D., & Moreau, S. (2021). Muslim Immigrants’ Sense of Identity and Belonging in the Western World: A Comprehensive Review. Nations and Nationalism, 27(1), 223-237. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/nana.12691
Svensson, Y., & Syed, M. (2019). Linking Self and Society: Identity and the Immigrant Experience in Two Macro-Contexts. Journal of Applied Developmental Psychology, 64, 101056. https://doi.org/https://doi.org/10.1016/j.appdev.2019.101056
Syed, M., & McLean, K. C. (2016). Understanding Identity Integration: Theoretical, Methodological, and Applied Issues. Journal of adolescence, 47, 109-118. https://doi.org/https://doi.org/10.1016/j.adolescence.2015.09.005
Tajfel, H., & Turner, J. (2001). An Integrative Theory of Intergroup Conflict. In M. A. H. D. Abrams (Ed.), Intergroup Relations: Essential Readings (pp. 94-109). Psychology Press.
Thoits, P. A., & Virshup, L. K. (1997). Me’s and We’s: Forms and Functions of Social Identities. In R. D. A. L. Jussim (Ed.), Self and Identity: Fundamental Issues (pp. 106-136). New York: Oxford University Press.
Timotijevic, L., & Breakwell, G. M. (2000). Migration and Threat to Identity. Journal of Community & Applied Social Psychology, 10(5), 355-372. https://doi.org/10.1002/1099-1298(200009/10)10:5<355::AID-CASP594>3.0.CO;2-Y
Turner, J. C., Hogg, M. A., Oakes, P. J., Reicher, S. D., & Wetherell, M. S. (1987). Rediscovering the Social Group: A Self-Categorization Theory. Oxford, UK: Blackwell.
Umaña‐Taylor, A. J., Quintana, S. M., Lee, R. M., Cross, W. E., Rivas‐Drake, D., Schwartz, S. J., et al. (2014). Ethnic and Racial Identity During Adolescence and into Young Adulthood: An Integrated Conceptualization. Child development, 85(1), 21-39. https://doi.org/https://doi.org/10.1111/cdev.12196
UNHCR. (2001). Afghan Refugee Statistics. http://www.un.org.pk/unhcr/Afstatsstat.htm
 
نوع مطالعه: اصیل | موضوع مقاله: رفاه اجتماعی
دریافت: 1401/3/21 | پذیرش: 1401/10/10 | انتشار: 1402/5/24

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb