مقدمه: حاشیهنشینی و یا به عبارتی دیگر اسکان غیررسمی مصداق بارز نابرابری در برخورداری از فرصتهای حیات اجتماعی مطلوب و شکوفایی فردی و اجتماعی در هزارتوی اجتماع شهری و حکایت از زیست بر مدار رنج و تلاش سیزیفوار برای دسترسی به حداقلها است. پژوهش حاضر با تکیه بر آراء هانری لوفبر پیرامون انگارهی حقبهشهر، در پی تحلیل حیات اجتماعی حاشیهنشینان ناحیهی منفصل شهری در شهر سنندج است.
روش: رویکرد اتخاذشده برای این پژوهش، کیفی بوده و از روش تحلیل محتوای کیفی استقرایی با رویه عرفی برای احصای زمینهها، بسترها و عوامل مداخلهگر در شکلگیری مکان هدف و وضعیت زیسته مصاحبهشوندهها (12 نفر) از چگونگی حیات اجتماعیشان استفاده شده است.
یافتهها: دادههای به دست آمده در سه دستهی گزاره ها، مقولات عمده و مقولات محوری/اصلی دستهبندی شدند که مقولات اصلی شامل؛ مهاجرت در پیِ زندگی، فعالیت شبکههای رانتیِ ساختوساز شهری، ضایعشدن حقبهشهر، تکثر هویتی، ضعف زیرساختهای شهری، شکلگیری خُردهفرهنگ بزهکاری، رواداشتن انگ اجتماعی بر حاشیهنشینان، بنیادگرایی دینی و تعمیق الگوی یادگیری همسالان بوده است.
بحث: نتایج نشان داد که بیتوجهی به روستاها و نبود برنامههای مناسب برای توانمندسازی آنها در کنار مسایلی چون نبود بهداشت، درمان، آموزش و فرصتهای اشتغال نقش مهمی در موج مهاجرت به شهرها و متعاقباً ناتوانی مهاجران در تامین زندگی مطلوب در هستههای داخلی شهر و ناگزیرشدن در اسکان در حواشی شهر سنندج داشته است. انواع رانتهای مرتبط با زمین و مجوزهای ساختوساز نیز در کنار نبود عزم و ارادهای برای حل زیرساختیِ مشکلات، بر پیچیدگی و البته وخامت اوضاع افزوده است. مهمترین نگرانی در دوره اخیر از گسترش نایسر هم انگونه که در مصاحبهها نیز به آن اشاره شده است، رشد بیرویه و شبکهای بنیادگرایی دینی از نوع سلفیگری بر بستر فقر، بحران معنا و پوچی و البته بزهکاری است که ملغمهای از مذهب و تعصب و نفرت باندی را ایجاد نموده است.
نوع مطالعه:
اصیل |
موضوع مقاله:
حاشیه نشینی دریافت: 1402/12/13 | پذیرش: 1403/5/6 | انتشار: 1403/7/14
ارسال پیام به نویسنده مسئول