دوره 19، شماره 74 - ( 8-1398 )                   جلد 19 شماره 74 صفحات 206-167 | برگشت به فهرست نسخه ها

XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

kamrani fakoor S, rasoolzadeh tabtabaei K, razaghi R, ahmadi F. (2019). Explanation of Adoptive Families’ Experiences of Adopted Children Problems: a Grounded Theory Approach. refahj. 19(74), 167-206.
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3339-fa.html
کامرانی فکور شهربانو، رسول زاده طباطبایی کاظم، رزاقی رضا، احمدی فضل الله. تجارب خانواده‌های فرزندپذیر از مشکلات کودکان فرزندخوانده: رویکرد نظریه زمینه‌ای رفاه اجتماعی 1398; 19 (74) :206-167

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3339-fa.html


متن کامل [PDF 658 kb]   (7323 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (4780 مشاهده)
متن کامل:   (5664 مشاهده)
مقدمه
طبق گزارش آماری دفتر شبه خانواده سازمان بهزیستی، در کشور ما هرساله بیش از 2000 کودک به دلیل غفلت، خشونت یا سوء رفتار والدین و همچنین به علت مرگ یا طلاق والدین و درنتیجه از دست دادن سرپرست، در سیستمهای نگهداری و مراقبتی (مؤسسات شبانه‌روزی و شیرخوارگاهها) پذیرش می‌شوند(سازمان بهزیستی کشور، 2017). از سویی، خانواده‌هایی وجود دارند که به دلایل مختلف ازجمله ناباروری مایل به پذیرش این کودکان و تجربه نقش والدینی هستند، بنابراین، فرزندپذیری راهکاری برای تجربه این نقش برای زوجین نابارور و کودکانی است که از مراقبت و عاطفه والدینی محرومند.
فرزندپذیری فرآیند اجتماعی پیچیده‌ای است که اغلب چالش‌انگیز بوده و همیشه رضایت‌بخش نیست. اضطراب، مسائل ناباروری و نگرشهای منفی جامعه تنها برخی از عوامل استرس‌زای پیش از فرزندپذیری است که بسیاری از خانواده‌ها آن را تجربه می‌کنند (شاپی، 2013). والدین فرزندپذیر ممکن است شناخت، دانش و مهارتهای ضروری برای تطابق با نیازهای کودک فرزندخوانده را نداشته باشند (هارکینز2، 2014). مسائل سازگاری کودکان و فقدان مهارتهای فرزندپروری در خانواده‌های فرزندپذیر به‌عنوان عوامل تنیدگی‌زای پس از فرزندپذیری است که می‌تواند منجر به شکست یا انحلال فرزندپذیری شود (کوزنتسووا3، 2011).
ضربه‌های اولیه4 زندگی و تجربه زندگی در مؤسسات، کودکان فرزندخوانده را در خطر بالاتری برای ابتلا به مسائل رفتاری و هیجانی در مقایسه با کودکان غیر فرزندخوانده قرار می‌دهد. کودکان فرزندخوانده معمولا دامنه‌ای از تجارب آزار از قبیل آزار جسمی و غفلت توسط والدین زیستی را قبل از فرزندپذیری دارند که بر سازگاری آنان تأثیر منفی می‌گذارد (وایند، 2003؛ نوریس2، 2016). اکثر کودکان فرزندخوانده دارای تجربه زندگی مؤسسه‌ای هستند که با مشکلات گوناگون جایگزینی3 همبسته است (کانیج نشت4، 2008). کودکانی که در مؤسسات نگهداری می‌شوند به‌واسطه عدم تناسب تعداد مراقبان و کودکان و تغییر متناوب مراقبان و درنتیجه کیفیت پائین مراقبت، در معرض خطر تأخیر رشد شناختی–حرکتی، زبان و رشد مهارتهای ارتباطی قرار دارند (لارا سیبک5، 2012؛ نوریس، 2016). در این مؤسسات، مراقبان بندرت تعامل اجتماعی را با کودکان برقرار می‌کنند، بندرت به علائم اجتماعی کودک پاسخ می‌دادند، یا صمیمیت و عاطفه محدودی به کودک ابراز می‌کنند درنتیجه کودکان با محرومیت شدید تعاملات انسانی و عاطفی مواجه هستند (کاستون6، 2008؛ مرز7 و همکاران، 2013).
این کودکان، اغلب به دلیل کیفیت پایین مراقبت و تماس محدود با مراقبان در مؤسسات، فرصت شکل دادن دل‌بستگی ایمن با مراقب را از دست می‌دهند (ولش8 و همکاران، 2007). آلن شور9 نظریه‌پرداز جدید دلبستگی معتقد است تعامل مداوم مراقب- نوزاد نه‌تنها موجب شکل‌گیری ارتباط دلبسته ایمن در نوزاد می‌شود، بلکه مراقبت حساس10 و پاسخگو بودن هماهنگ11 چهره دلبستگی موجب رشد ظرفیتهای خودتنظیمی رفتاری و هیجانی در نوزاد می‌شود. ازاین‌رو، مراقبت غفلت‌گرایانه از کودکان در مؤسسات و یا توسط والدین زیستی، می‌تواند منجر به تأخیرهای تحولی و دشواری در کنترل رفتار و تنظیم هیجان شود.(هارکینز، 2014؛ شور و شور، 2008؛ واسکوز12، 2014). تأثیر غفلت سالهای ابتدایی زندگی نه‌تنها می‌تواند روی تنظیم هیجان در کودکان تأثیر بگذارد بلکه می‌تواند در تحول کنترل تکانه در نوجوانی و بزرگ‌سالی تعیین‌کننده باشد (واسکوز، 2014).
کودکانی که بعد از سالها مراقبت ناکافی و نامنظم به فرزندی سپرده می‌شوند، مشکلاتی در کنترل بازدارنده، توجه، پرخاشگری و دیگر جنبه‌های خودتنظیمی هیجانی و رفتاری دارند (بیمل، جافر2، ون و بیکرمنز3، 2003). محققین مشکلات نقص‌توجه-‌بیش‌فعالی، اختلالات شبه اتیسم4، تأخیرهای شناختی شدید و اختلال دلبستگی بازداری زدایی شده5 را به‌عنوان مشکلات ویژه مرتبط با محرومیتهای شدید و زودهنگام کودکی (سندروم محرومیت مؤسسه‌ای6) طبقه‌بندی می‌کنند.(گنار و ون دلمن7،2007؛ کرپنر8 و همکاران، 2001، لاراسی بک، 2012؛ استیل و استیل9، 2014).
بسیاری از مطالعات نشان می‌دهد که کودکان مؤسسه‌ای به دلیل نداشتن مراقب دائمی و پاسخگو، زمانی که به فرزندی پذیرفته می‌شوند، به میزان بالایی رفتار اجتماعی نامتمایز10 یا صمیمیت نامتمایز11 را از خود نشان می‌دهند (ون دن درایز12 و همکاران، 2012). 
رفتار اجتماعی نامتمایز یا صمیمت نامتمایز الگوی رفتاری در برخی کودکان فرزندخوانده است. این کودکان، فاقد ترس ذاتی و احتیاط از غریبه‌ها که اکثر کودکان دارند، هستند و تمایل دارند به غریبه‌ها، بدون در نظر گرفتن خطرات احتمالی و ایمن بودن آنها اعتماد کنند و توجه دیگران را به خود جلب کنند (بروس و همکاران، 2009؛ واسکوز، 2014). راتر در یک ارزیابی مستقیم از رفتارهای مراقبتی در محیط‌های موسسه‌ای، دریافت که کیفیت پائین مراقبت ممکن است احتمال بروز رفتارهای خرده طبقه بازداری‌زدایی شده را در کودکان افزایش دهد. این کودکان یک گرایش غیرعادی به بزرگ‌سالان غریبه و فقدان احتیاط از غریبه‌ها را نشان می‌دهند. همچنین، فقدان حریم13 جسمانی مناسب (مثلا رفتن به آغوش آنها)، دیده می‌شود (چاثام، 2008؛ گاروین و همکاران 2012؛ راتر و همکاران، 2007؛ ون دن درایز و همکاران، 2012).
به دلیل تغییراتی که یک کودک فرزندخوانده به خانواده می‌آورد و از سویی بسیاری از مسائل والدین فرزندپذیر همچون ناباروری حل‌نشده، این والدین و خانواده‌های ایشان نیاز به شناختن چالشهای بلندمدت و کوتاه‌مدت مرتبط با فرزندپذیری دارند. چراکه عدم آمادگی برای مواجهه با این چالشها ممکن است به عدم رضایت از فرزندپذیری و شکست آن منجر شود (فورد، 2016). همچنین، مرور منابع فارسی موجود درزمینه فرزندپذیری نشان می‌دهد که تحقیقات صورت‌گرفته در ایران به زمینه‌های فقهی و حقوقی فرزندپذیری به‌ویژه ازدواج و ارث مربوط بوده و پژوهشهای اندکی درزمینه علوم اجتماعی و روانشناسی به مسائل زوجهای نابارور و متقاضیان فرزندپذیری پرداخته است (رزاقی، 2016؛ رزاقی و قپانچی، 2018؛ ذوقی‌فیاض، آقامحمدیان‌شعرباف، علی‌پور و علی اکبری دهکردی، 2012؛ علی اکبری و توکل، 2010). پژوهش علی اکبری و توکل (2010) در خصوص بررسی تجارب روانی خانواده‌های دارای فرزندخوانده نشان داد فرزندپذیری آخرین راه‌حلی است که زوجین نابارور بعد از پیگیری درمان ناباروری انتخاب می‌کنند. از سویی، آمادگی برای پذیرش فرزندخوانده موضوع مهمی برای زوجین فرزندپذیر محسوب می‌شود و مردد بودن در تصمیم فرزندپذیری و نداشتن آمادگی برای پذیرش فرزند از مشکلات اساسی است که این خانواده‌ها با آن مواجه می‌شوند. از سویی، نگرانی از مطلع شدن فرزندخوانده از موضوع فرزندپذیری بر روابط زوجین با اطرافیان تأثیر می‌گذارد و موجب تغیر محل سکونت و محدود کردن روابط با اطرافیان می‌شود. از نگرانی اصلی این خانواده‌ها ترس از این است که فرزندخوانده در صورت اطلاع از موضوع فرزندپذیری آنها را ترک کند. لذا به دلیل محدود بودن مطالعات صورت گرفته درزمینه مسائل خانواده‌های فرزندپذیر، بررسی تجارب و چالشهای خانواده‌ها پس از فرزندپذیری ضروری به نظر می‌رسد.
روش
مطالعه حاضر به روش کیفی و با رویکرد نظریه زمینه‌ای نسخه اشتراوس و کوربین انجام شد. هدف، شناخت بهتر افکار، احساسات، تجارب و چالشهایی است که خانواده‌های فرزندپذیر در تعامل با کودک با آن مواجه می‌شوند. این روش تمایل به درک این مسئله دارد که مشارکت‌کنندگان، پدیده‌های خاص را چگونه تجربه می‌کنند، چگونه به این تجربه معنا می‌دهند، چگونه راجع به آن حرف می‌زنند و چگونه آنها را درک می‌کنند (اشتراوس و کوربین، 2008).
برای انتخاب نمونه‌ها ابتدا از نمونه‌گیری مبتنی بر هدف و سپس نمونه‌گیری نظری استفاده شد و اطلاعات در خصوص موضوع موردمطالعه طی مصاحبه با 30 مشارکت‌کننده به اشباع رسید. ملاکهای انتخاب نمونه شامل متأهل بودن، پذیرش کودک فرزندخوانده از بهزیستی و گذشت حداقل دو سال از فرزندپذیری بود. مشارکت‌کنندگان در پژوهش شامل والدین فرزندپذیری بود که قبل از سال 92 کودکی را از مراکز سازمان بهزیستی استان تهران به فرزندی پذیرفته بودند و مایل به شرکت فعال در پژوهش بودند و می‌توانستند حداکثر اطلاعات ممکن را در پاسخ به سؤالات پژوهش ارائه دهند. اطلاعات و شماره تماس این خانواده‌ها از دفتر شبه خانواده سازمان بهزیستی استان تهران دریافت شد. تلاش شد حداکثر تنوع در مشارکت‌کنندگان در پژوهش وجود داشته باشد (تنوع در سن و تحصیلات والدین فرزندپذیر و تنوع در سن کودکان فرزندخوانده در زمان مصاحبه، سن متفاوت کودکان زمان فرزندپذیری). برای جمع‌آوری داده‌ها از مصاحبه‌های عمیق و نیمه ساختاریافته استفاده شد. سرفصلهای کلی مطرح در مصاحبه با مرور متون و مشورت با صاحبنظران انتخاب شد و پس از چند مصاحبه پایلوت به دست آمد.
پس از جلب رضایت کامل مشارکت‌کننده با در نظر گرفتن راحتی و ایجاد احساس امنیت و اعتماد در والدین، محیط پژوهش دفتر مشاوره بهزیستی شهرری در نظر گرفته شد. هر مصاحبه با سؤالهای کلی آغاز و به‌تدریج با توجه به محتوای موضوعاتی که شرکت‌کننده مطرح می‌کرد، سؤالهای بعدی به‌صورت جزئی‌تر طرح و پرسیده شد. مصاحبه با این سؤال کلی آغاز می‌شد: «لطفا در مورد مسائل و چالشهایی که در جریان فرزندپذیری و بخصوص پس‌ازآن در جریان زندگی با کودک تجربه کرده‌اید توضیح دهید». به‌طور متوسط هر مصاحبه بین 30 دقیقه تا 90 دقیقه به طول می‌انجامید.
تجزیه تحلیل داده‌ها با استفاده از روش مقایسه‌ای مداوم2 و هم‌زمان با جمع‌آوری داده‌ها صورت گرفت و هر یک از مصاحبه‌ها بلافاصله بعد از انجام، پیاده‌سازی و تحلیل شد. محقق در جمع‌آوری و تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از روش یادآورنویسی3 و یادداشتهای عرصه نیز استفاده کرد.
برای تجزیه تحلیل داده‌ها از پارادایم اشتراوس و کوربین نسخه 2008 استفاده شده که دارای 4 مرحله تحلیل داده‌ها برای مفاهیم4، تحلیل داده‌ها برای زمینه5، واردکردن فرآیند به تحلیل6 و ادغام طبقات7 است. تحلیل نهایی یافته‌ها به آشکار شدن متغیر مرکزی به‌عنوان فرآیند روانی- اجتماعی «رویارویی مدبرانه والدینی» منجر شد. به‌منظور افزایش اعتبار و استحکام داده‌ها، اقداماتی مانند درگیری مداوم پژوهشگر با داده‌ها، اختصاص زمان کافی برای جمع‌آوری داده‌ها، بازبینی مصاحبه‌های کدگذاری شده توسط مشارکت‌کنندگان و متخصصان، تنوع در انتخاب مشارکت‌کنندگان، نسخه‌نویسی مصاحبه‌ها در اسرع وقت و استفاده از نظرات تکمیلی مشاوران فرزندپذیری و اساتید روانشناسی صورت گرفت. همچنین، محقق تلاش کرد تا تمامی مراحل تحقیق اعم از جمع‌آوری داده‌ها، تحلیل و شکل‌گیری مقولات را به‌طور کامل شرح دهد.
یافته‌ها
مشارکت‌کنندگان در پژوهش را در 8 مورد پدر فرزندپذیر، در 10 مورد مادر فرزندپذیر و در 12 مورد هر دو والد تشکیل می‌دادند. 17 نفر از مشارکت‌کنندگان کودک فرزندخوانده پسر و 13 نفر از آنها دختر را به فرزندی پذیرفته بودند. 20 نفر از مشارکت‌کنندگان کودکان دارای سن کمتر از یک سال را به فرزندی پذیرفته بودند. درحالی‌که به 10 والد مشارکت‌کننده دیگر کودکان واجد سن 2 سال و بالاتر جهت فرزندپذیری واگذار شده بود. در زمان مصاحبه، 11 نفر از مشارکت‌کنندگان دارای کودکان فرزندخوانده کمتر از 6 سال بوده و 19 والد مشارکت‌کننده کودک فرزندخوانده 6 تا 13 سال داشتند.
در روند تحلیل 30 مصاحبه با خانواده‌های فرزندپذیر، 1014 کد سطح اول با در نظر گرفتن همپوشانیها استخراج شد که با مقوله‌بندی کدهای اولیه، 135 مفهوم یا زیر طبقه اولیه به دست آمد که بر اساس شباهت و تفاوتشان در 18 مقوله اولیه، 6 مقوله محوری و 1 مقوله مرکزی طبقه‌بندی شدند که شرح آن در جدول شماره (1) ارائه شده است.






جدول (1) مقولات اولیه، محوری و مرکزی حاصل از نظام کدگذاری
مقولات اولیه    مقولات محوری    مقوله مرکزی
اختلال دلبستگی واکنشی
مسائل تنظیم هیجان
مسائل رفتاری درون نمود و برون نمود
بیماریهای جسمی کودکان
تأخیرهای تحولی و فقدان مهارت    مشکلات جسمی و رفتاری کودک    رویارویی مدبرانه والدینی
اثرات آسیبی والدین زیستی
تأثیر زندگی مؤسسه‌ای
تجربه فقدان، طرد و بریدگی    پیشینه ناگوار کودک پیش از فرزندپذیری    
استیصال و تردید در فرزندپذیری
حذف ناگزیر نیازهای خانواده
فرسودگی جسمی و روانی
کاهش صمیمیت و بروز مشکلات زناشویی
از دست دادن حمایت اجتماعی    تأثیرات کودکان با نیازهای ویژه    
توانمندیهای کودک
رفتارهای حمایتی    ظرفیتهای کودک و محیط    
حمایتهای متقابل همسران
راهبردهای رویارویی والدین    رویارویی مدبرانه والدینی    
پیامدهای مثبت فرزندپذیری    رضایت از فرزند پذیری    





دیاگرام شماره (1) الگوی پارادیمی تجارب و چالشهای خانواده‌های فرزندپذیر را در جریان فرزندپذیری نشان می‌دهد:
دیاگرام (1) نظریه زمینه‌ای تبیین تجارب خانواده‌های فرزندپذیر از فرزندپذیری

بر اساس الگوی پارادایمی فوق، «مشکلات جسمی و رفتاری کودک» به‌عنوان عامل علی در تبیین تجربه فرزندپذیری مطرح می‌شود. «پیشینه ناگوار کودک پیش از فرزندپذیری» و «تأثیرات کودکان با نیازهای ویژه» به‌عنوان عوامل بازدارنده و ظرفیتهای کودک و محیط (رفتارهای حمایتی و توانمندیهای کودک) به‌عنوان عوامل تسهیل‌کننده فرزندپذیری موفق عمل می‌کند. تحلیل مقایسه‌ای و مداوم داده‌ها نشان می‌دهد استراتژی غالب یا همان متغیر مرکزی «مواجهه مدبرانه والدینی» متغیر مرکزی است که همه طبقات را در برمی‌گیرد و به یکدیگر متصل می‌کند. این مفهوم واضح‌ترین مفهومی بود که در داده‌ها آشکار گشت و انتزاعی‌ترین اصطلاحی بود که می‌توانست همه طبقات را دربرگرفته و به یکدیگر متصل کند. چراکه از دید اشتراوس و کوربین (2008) متغیر مرکزی، استراتژی غالب یا پاسخهای جاری نسبت به رویدادها، موقعیتها یا مشکلات برآمده از زمینه است. این پاسخها می‌توانند به‌صورت اعمال/ تعاملات/احساسات باشند که اغلب قصد آنها نائل شدن به هدف یا برطرف ساختن یک مشکل است.
الف) عوامل علی: مشکلات جسمی و رفتاری کودک
مطالعه حاضر نشان می‌دهد فراوانی ارجاع کودکان فرزندخوانده به مراکز درمانی برای دریافت درمانهای جسمی و روان‌شناختی بالاست. برخی از مشارکت‌کنندگان بیان داشتند برای کودکان فرزندخوانده آنها به‌طور مداوم یا در مقطعی از زمان داروهای روان‌پزشکی تجویز شده است. همچنین، برخی کودکان فرزندخوانده نیاز به استفاده از خدمات کاردرمانی یا گفتار درمانی داشته و یا تحت عمل جراحی قرار گرفته‌اند. کودکان فرزندخوانده به لحاظ شرایط ناگوار پیش از تولد و پس‌ازآن در معرض مشکلات و بیماریهای گوناگونی قرار دارند از قبیل بیماریهای پوستی، گوارشی، نواقص جسمانی، تأخیرهای حرکتی، نواقص دیداری و شنیداری. به دلیل رفتارهای پرخطر والدین زیستی حتی ممکن است کودکان در معرض بیماریهای پرخطر همانند ایدز و هپاتیت در بدو تولد باشند که نیازمند درمان بلافاصله هستند. پیگیریهای درمانی که گاهی اعمال جراحی متعدد را شامل می‌شود، ممکن است هزینه و زمان زیادی به خانواده فرزندپذیر تحمیل کند. تعدادی از این کودکان به دلیل تولد نارس و ... نیازمند درمانهایی از قبیل فیزیوتراپی و کاردرمانی هستند.
«بچه الآن زیر نظر پزشکی هست که نوروفیدبک کار میکنه باهاش. به خاطر اینکه تمرکزش بیشتر بشه، دیگه اینکه دندونهاش از زیر عفونت داشت. میگن بخاطر ژنتیکشه. میگن آنزیمهای بدنش زیاده. دندونهای جدیدی هم که داره در میاد اینها هم داره خراب میشه. بعد اون بحث بیش فعالی‌ش هست که باید قرص ریتالین استفاده کنه. همزمان با این زیر نظر پزشک چشم هست بخاطر استرابیسم چشمش؛ مسئله پوستی‌ش هم اضافه شده الآن زیر نظر سه چهار تا پزشک هستش»(مرد، 35 سال، کارشناسی ارشد).
در این کودکان دشواریهایی از قبیل مسائل توانایی تنظیم هیجان کودکان و مشکلات دلبسستگی واکنشی و درون‌نمود و برون‌نمود توسط والدین فرزندپذیر گزارش شد.
بر اساس گزارش مشارکت‌کنندگان، اغلب کودکان در اوایل پذیرش در خانواده فرزندپذیر علائم رفتاری «اختلال دلبستگی واکنشی» را از خود آشکار می‌ساختند: در برخی کودکان به‌ویژه نوزادان، اجتناب و تنفر از آغوش مشاهده می‌شد.
اختلال دلبستگی واکنشی (RAD) به طبقه متمایزی از مسائل سازگاری اشاره می‌کند که در DSM5 در طبقه «اختلالات مرتبط با سانحه و فشار روانی» قرار گرفته است. و به نظر می‌رسد مختص کودکانی است که به‌صورت مزمن و طولانی در محیط‌های آزارگرانه (maltreating) بوده‌اند یا تحت تربیت موسسه‌ای بی‌عاطفه و سرد (یتیم‌خانه‌ها) بوده‌اند (استیل و استیل، 2014).
نوزادان بجای ترجیح در آغوش گرفته شدن، به قرار گرفتن در تخت خود تمایل نشان می‌دادند که منعکس‌کننده علائم بازداری رفتاری بود.
«پسرم یه ذره کوچولوتر بود نمی‌تونستیم تو بغل نگهش داریم. دوست داری بچه رو بغل بگیری یه ذره اون آرامش بگیره؛ بچسبونیش به خودت مثلا من خیلی سعی می‌کردم این کار رو بکنم زیاد نمی‌موند. خودش رو عقب می‌کشید. از همون کوچیکیش اون وازدگی رو داشت»(زن، 30 سال، کارشناسی ارشد).
از سویی کودکانی که عموما سنین بالاتر از یکسال داشتند تمایل و اشتیاق غیرمعمول به تمام افراد (مراقب، والد فرزندپذیر، افراد ناآشنا) داشتند و به‌راحتی با آنها ارتباط صمیمی برقرار می‌کردند. این مسئله که کودکان به آغوش همه می‌رفتند و بی‌تفاوتی و فقدان ارجحیت در مجاورت با والدین یا سایر اطرافیان در رفتار آنها مشاهده می‌شد، موجب شگفتی و آزار والدین فرزندپذیر می‌شد. رفتار اجتماعی نامتمایز و بازداری رفتاری هر دو در ایجاد احساس ناکارآمدی و تردید والدین در پذیرفته شدن از سوی کودک تأثیر منفی می‌گذاشت.
«وقتی بردم هم خونه اصلا. نه گریه نه چیزی. هیچی اصلا خیلی راحت بهمون عادت کرد. مثلا هر کی میومد خونمون می‌خواست بره با اون میرفت. مثلا عید که می‌شد گریه می‌کرد می‌خواست بره یعنی طوری بود که با همه میخواست بره. حدودا یک سال و نیم طول کشید تا عادت کرد.»(مرد، 37 سال، دیپلم)
همچنین، در برخی از این کودکان مسائلی چون واکنش‌پذیری هیجانی بالاتر از نرمال، نشان دادن عکس‌العمل شدید نسبت به وقایع و رفتارها، نااستواری هیجانی (عصبانیت سریع و پشیمانی بلافاصله)، پرتاب کردن تکانشی اشیاء به سمت دیگران، رفتار تخریب‌گرانه (تخریب اسباب‌بازی و وسایل منزل)، ناتوانی در کنترل خشم، رفتارهای پرخاشگرانه و آسیب‌رسان کودک به اطرافیان دیده می‌شد. گاهی والدین این رفتارها (مانند رفتار گاز گرفتن) را ناشی از احساس ناتوانی کودک در مقابل کودکان بزرگ‌تر و پاسخ دفاعی آموخته شده کودک در محیط مؤسسه‌ای می‌دانستند. گاهی نیز رفتارهای خشونت‌آمیز کودک را به‌عنوان شیوه بیان و برقراری ارتباط در کودک تعبیر می‌کردند. وجه غالب تمامی این رفتارها ضعف در توانایی تنظیم هیجان بود.
«یه عده مسائلی هست مثل کوبیدن سرش به درودیوار بود، به زمین بود. بعد، گاز گرفتنش بود. سعی می‌کرد حالت دفاعیش گاز گرفتن باشه. نیشگون گرفتن باشه. احتمالا تو شیرخوارگاه تو ردیف سنی خودش نبوده که می‌خواسته از خودش دفاع کنه. مثلا بچه 4 ساله 3.5 ساله در مقابل یه بچه هفت‌ساله قرار می‌گیره، این نهایت می‌تونست گاز بگیره چون چاره‌ای غیرازاین نداشته» (مرد، 50 سال، دیپلم).
در مطالعه حاضر مسائل رفتاری برون‌نمود و درون‌نمود در بین کودکان فرزندخوانده به‌صورت قابل‌توجهی بالا بود. فراوانی بیشتر در مسائل رفتاری برون‌نمود و به‌ویژه اختلال بیش‌فعالی و مشکلات نارسایی توجه مشاهده شد. در مطالعه فعلی 16 درصد مشارکت‌کنندگان گزارش کردند که کودک فرزندخوانده آنها توسط متخصص روان‌پزشک تشخیص بیش‌فعالی کمبود توجه دریافت کرده و از حداقل دو سال پیش برای کودک داروی ریتالین تجویز شده است. یکی از مشارکت‌کنندگان بیان کرد علی‌رغم پنج سال مصرف مداوم دارو توسط کودک فرزندخوانده، اختلال بیش‌فعالی کمبود توجه با بروز نشانگان رفتاری اختلال سلوک از قبیل مصرف سیگار، آتش‌افروزی، برداشتن اموال دیگران، ترک مدرسه بدون اجازه، فرار از منزل و صدمه به دیگران تداوم یافته بود.
«توی خوردن دارو مشکل داشت توی لباس پوشیدن مشکل داشت. توی تمام کارهاش مقاومت می‌کرد، ناسازگاری. هر چی بهش می‌گفتیم دقیقا برعکسش رو انجام می‌داد. یعنی هیچ کاری نبود که قبول کنه. دست بلند می‌کرد روی من، روش خواهرش، روی پدرش. کمربند برمی‌داشت، با سیم می‌افتاد به جون من. تو سن ده سالگی، می‌رفت بیرون از خونه، می‌رفت دم سوپری سیگار بر می‌داشت می‌آورد. فندکی که آویزون بود رو بر می‌داشت می‌آورد»(زن، 42 ساله، کارشناسی).
مسئله قابل‌توجه دیگر در برخی کودکان فرزندخوانده مشکلات خواب بود. وجود آئینهای خوابیدن، مقاومت در برابر خواب و عدم تمایل به خواب شبانه، کم‌خوابی مفرط کودکان و بی‌قراری شدید کودکان طی ماههای اولیه ورود به خانواده، والدین فرزندپذیر را با مشکلات و چالشهای فراوانی مواجه می‌کرد. از سویی اکراه کودکان از خواب شبانه می‌تواند اضطراب نهفته آنان از طرد و رها شدن مجدد راه مطرح کند. اضطراب از اینکه کودک در جریان خواب، والد و مراقب خود را از دست بدهند. جیغ و فریاد شبانه در برخی کودکان فرزندخوانده مسئله کابوس شبانه را در کودکان منعکس می‌کند:
«ما دخترم رو که آورده بودیم تا نزدیک یک سال، بچه م شبها جیغ می‌زد. جیغهای وحشتناک. یعنی اصلا این صدای جیغ مال این بچه نبود. من فکر می‌کردم واقعا صدای یک زن بزرگه. معلوم بود که ترسونده بودنش».(زن، 38 سال، فوق دیپلم).
ب-1) عوامل مداخله‌گر تهدیدکننده
ب -1-1) پیشینه ناگوار کودک پیش از فرزندپذیری
وقایع ناگواری که برای کودکان فرزندخوانده رخ می‌دهد بر رفتار، خلق و سازگاری آنان در خانواده فرزندپذیر تأثیر بلندمدتی می‌گذارد. یکی از شرایط ناگوار پیش از تولد، تولد نارس کودکان است. بدلیل شرایط نامناسب اجتماعی روانی مادران زیستی همچون تجربه خشونت، مصرف مواد، بارداری ناخواسته و... احتمال تولد نوزادان نارس و آسیب مغزی ناشی از تولد نوزاد نارس افزایش می‌یابد. تولد نوزادان نارس در برخی کودکان منجر به آسیب مغزی و مشکلات در حیطه‌های مختلف رشد (شناختی-‌حسی حرکتی‌–‌زبان) شده است. یکی از مشارکت‌کنندگان که دارای کودک فرزندخوانده با معلولیت حرکتی در اندامهای تحتانی بود، بیان داشت:
«بچه از مادری که اعتیاد به شیشه و سقط مکرر داشته ازدواج نداشته متولد شده. ناخواسته باردار شده و این بچه رو هم مثل بچه‌های دیگه برده بود سقط کنه. بچه سقط شده فرزند ما شد که 6 ماه و 15 روزش بوده که از اون مادر متولد شده».(مرد، 37 سال، کارشناسی ارشد).
تعدادی از کودکان فرزندخوانده که سالهای نخستین زندگی خود را با والدین زیستی سپری می‌کنند، بدلیل اعتیاد و سایر مسائل روانی-‌اجتماعی والدین، احتمال اینکه در معرض آزار و غفلت آنها قرار بگیرند بسیار زیاد است. غفلت در قالب عدم رسیدگی به نیازهای اساسی نوزاد زندگی و سلامت او را به خطر می‌اندازد. تجربیات آزار و غفلت دوران کودکی بدون تردید یکی از عوامل شکل‌گیری و یا تشدید مسائل رفتاری در کودک است. در این خصوص مشارکت‌کننده‌ای بیان داشت:
 «بچه رو تو ترمینال جنوب نیروی انتظامی پیدا کرده. بچه از گذشته خودش چیزی نمی‌دونه فقط میگه یک پدر داشتم، بابام با من بد رفتار می‌کرد، حالا نمی‌دونم معتاد بود سالم بود خدا می‌دونه چون این قسمت دست بچه اصلا سوخته بود، علامت سوختگی بود»(مرد، 40 سال، کارشناسی).
از سویی، مؤسسات نگهداری کودکان به دلیل شرایط کار شیفتی و نسبت پایین تعداد مراقبین به کودکان و حجم زیاد کار و فرسودگی جسمی و روانی کارکنان، فاقد شرایط مناسب مراقبت از کودک است. بدلیل محرومیت کودکان از تعامل انسانی (آغوش) و ارتباط کلامی در دوره حساس رشد، کودکان فرصت رشد کلامی، شناختی و ارتباط دلبسته ایمن را از دست می‌دهند. تأخیرهای کلامی و شناختی به‌ویژه در این کودکان به‌صورت برجسته‌ای مشهود است. یکی از مشارکت‌کنندگان که خواهر و برادر دو و سه‌ساله را به فرزندی پذیرفته بود بیان داشت:
 «اینا چون توی بهزیستی بودن قبلش هم خوب شرایط خیلی خوبی نداشتن نه درخت می‌شناختن نه خورشید نه ماه نه ستاره. یعنی چیزای طبیعی که بچه‌ها می‌شناسن رو نمی‌شناختن. حتی من می‌خواستم براشون ماکارونی درست کنم ماکارونی خام رو که دیدن می‌خواستن بخورن. فهمیدم این بچه‌ها پروسه تهیه غذا رو ندیدن»(زن، 37 سال، کارشناسی ارشد).
ازجمله چالشهای قابل‌توجه زندگی مؤسسه‌ای توجه‌نکردن دقیق به علائم ظاهری مشکلات و بیماریهای کودکان و درنتیجه اشتباهات بارز متخصصان در تشخیص بیماری کودکان، عدم‌تشخیص مشکل و حتی تجویز داروی اشتباه است؛ بر اساس گزارش برخی مشارکت‌کنندگان مطالعه حاضر- با وجود حضور متخصص کودکان در شیرخوارگاهها-گاهی مشکلات کودکان پس از فرزندپذیری و توجه والدین به علائم رفتاری و ظاهری کودکان تشخیص داده شده است. تعداد قابل‌توجهی از کودکان فرزندخوانده دارای مشکل گوارشی ریفلاکس هستند که عموما این مشکل از جانب مؤسسه یا اطلاع‌رسانی نشده و یا تشخیص داده نشده است. در این خصوص مشارکت‌کننده‌ای بیان داشت:
 «دوباره یکی از اون بی‌دقتیهایی که تو بهزیستی شده، اینه که بچه‌م مینوره. اصلا بهزیستی متوجه نشده بود بچه‌های مو قرمز آهن بدنشون بالاست. مینورها نباید اصلا آهن مصرف کنن. تو بهزیستی بچه رو یکسال بهش قطره آهن دادن.»(زن، 45 سال، دکتری).
ب-1-2) تأثیرات کودکان با نیازهای ویژه
برخی کودکان فرزندخوانده به دلیل تجربه بیشتر ناگواریها در نخستین سالهای عمر و تأثیرات منفی آن بر سلامت جسمانی و روان‌شناختی کودک نیازمند توجه و مراقبتهای ویژه‌ای هستند. بنابراین حسب مشکلاتشان مسائل و الزامهای خاصی را بر خانواده‌های فرزندپذیر تحمیل می‌کنند.
کودکان دشوار بدلیل مشکلات رفتاری، ضعف در تواناییها یا معلولیت ممکن است موجب درگیری و اختلاف بین کودک با والدین فرزندپذیر، والدین با یکدیگر و یا والدین فرزندپذیر با اعضای خانواده، شوند. گاه رفتارهای خشونت‌آمیز و آسیب‌رسان کودک و عدم‌تشخیص خطر، محیط خانواده را متشنج کرده و موجب بروز اضطراب در اعضای خانواده شده است. این مسائل گاهی موجب می‌شود والدین فرزندپذیر در درستی یا نادرستی تصمیم فرزندپذیری تردید کنند. الزامهای رسیدگی به کودکان با نیازهای ویژه موجب تحمیل هزینه‌های مالی سنگین به خانواده و صرف مدت‌زمان زیادی از وقت خانواده جهت رسیدگی به درمان کودکان می‌شود. هزینه‌های درمانی گاه موجب می‌شود خانواده به‌ناچار از بسیاری از نیازهای دیگر خود چشم‌پوشی کند و از سوی دیگر فرصت استراحت و تفریح خانواده را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
«مثلا ما گاهی شده تا آخر ماه خیلی به‌سختی گذشته مجبوریم از یک سری خواسته‌ها صرف‌نظر کنیم تا بتونیم خدمات به بچه‌ها بدیم. مثلا اگه قصد داشته باشیم سفر بریم سفر رو به تعویق می‌اندازیم یا اصلا سفر نمی‌ریم»(مرد، 32 سال، کارشناسی ارشد)
گاهی والدین فرزندپذیر احساس می‌کنند نیازهای خود آنها در این میان فراموش می‌شود که خود این مسئله موجب کاهش عواطف مثبت در خانواده می‌شود و حتی صمیمیت زناشویی بین والدین فرزندپذیر را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد که خود این مسئله می‌تواند آغازگر مشکلات بیشتر والدین در ارتباطات خانوادگی شود و ممکن است جدایی عاطفی و کاهش روابط زناشویی بین والدین بدلیل تمرکز بر مشکلات کودکان فرزندخوانده با نیازهای ویژه رخ دهد:
«به خانم دکتر درمانگرش گفتم شب تا صبح مسائل جنسی برامون مهم نیست دیگه. شب تا صبح بالای سر بچه‌ایم. من و همسرم متأسفانه افسرده شدیم ولی به روی خودمون نیاوردیم تا دخترم آسیب نبینه»(مرد، 39 سال، کارشناسی)
محدودیت و ناتوانی کودکان فرزندخوانده دارای نیازهای ویژه و نیز دشواری درمانهای طولانی بر فرصت تعامل اجتماعی و تفریح خانواده تأثیر منفی می‌گذارد و موجب می‌شود والدین فرزندپذیر حمایت اجتماعی خود را از دست بدهند و حتی گاهی با انتقادات اجتماعی و بازخورد منفی اطرافیان نسبت به پذیرش کودک فرزندخوانده مواجه شوند:
«خانواده همسرم که اصلا راغب نبودند ما رو ترک کردند. پدر خانومم بچه رو دوست داره ولی همش با تحقیر بهش نگاه می کنه میگه چرا باید دخترم باید با یک بچه معلول بعدازاین همه‌سال نازایی زندگی کنه. کسایی که رفت‌وآمد داشتن با ما، رفت‌وآمد رو قطع کردند. کلا تنها شدیم»(مرد، 35 سال، کارشناسی ارشد).
ب-2) عوامل مداخله‌گر محافظت‌کننده؛ ظرفیتهای کودک و محیط
در جریان فرزندپذیری وجود برخی خصیصه‌ها و موقعیتها به‌عنوان عوامل محافظتی تلقی می‌شدند که فرزندپذیری موفق را تسهیل کرده و از شکست فرزندپذیری جلوگیری می‌کردند. حمایتهای اطرافیان و بستگان والدین فرزندپذیر از تصمیم فرزندپذیری و کمک به آنها در مراقبت و تربیت کودک و حل مشکلات مرتبط با فرزندپذیری ازجمله عوامل محافظتی در فرزندپذیری موفق است. با مخالفت و مقاومت بستگان در این فرآیند، والدین فرزندپذیر خود را در مواجهه با مشکلات تنها احساس می‌کنند. از سویی، ظرفیتها و توانایی کودک برای سازگاری و رشد شناختی‌–‌عاطفی یک عامل محافظتی در فرزندپذیری موفق است. کودکانی که از رشد شناختی بهنجار یا بالایی برخوردارند، کودکان بدلیل برخورداری از هوش هیجانی بالا قدرت همدلی یا مهارت اجتماعی بالایی دارند، در رضایتمندی والدین از فرزندپذیر و موفقیت فرزندپذیری نقش مؤثری دارند. مشارکت‌کننده‌ای بیان داشت:
«بچه‌ای توی مهدشون که عقب موندگی داشت هیچ کی با این بچه بازی نمی‌کرد. بچه من به اون دلداری می‌داد با اون بازی می‌کرد. طوری که والدین اون بچه کلی از بچه من تشکر کردند تمام مربیا از رفتارش تعجب می‌کردند که این بچه می‌فهمه که با هر کسی چطور برخورد کنه»(زن، 33 سال، کارشناسی)

ج) استراتژیها: رویارویی مدبرانه والدینی
تسکین و حمایت از همسر در مواجهه با مشکل ناباروری و زمان شکست درمانها، اتفاق‌نظر با همسر در اتخاذ تصمیم فرزندپذیری و حمایت از همسر هنگام مقاومت یا سرزنش بستگان نسبت به تصمیم فرزندپذیری ازجمله راهبردهایی است که می‌تواند صمیمیت در خانواده و موفقیت در فرزندپذیری را افزایش دهد. وجود صمیمیت و علاقه بین زوجین و همچنین، توافق زوجین برای فرزندپذیری تحمل مشکلات و دشواریهای درمان کودکان را تسهیل می‌کند و احتمال طلاق زوجین یا شکست فرزندپذیری را کاهش می‌دهد. هماهنگی و اتفاق‌نظر والدین فرزندپذیر در اتخاذ راهبردهای تربیتی و کمک به همسر در روند مراقبت از کودک افزون بر اثربخش‌تر بودن راهبردهای تربیتی اتخاذ شده، آرامش و رضایتمندی را برای والد دیگر به همراه دارد.
«ما هر دوتامون درگیر تربیت بچه هستیم و من بازنشسته‌ام. وقت زیادی داشتم تو خونه باشم. بخاطر این همسو بودم با مادر بچه. در جریان آرام بخشی به این بچه و برطرف کردن کوبیدن سرش به دیوار بودم و مادر بچه هم خیلی خوشحال بود و میگه شما چون تو خونه بودی دوتایی تونستیم این حالت بحران اوایل تحویل گرفتن رو بگذرونیم»(مرد، 45 سال، کارشناسی).
از طرف دیگر، والدین فرزندپذیر در رویارویی با مسائل مختلف ازجمله ناباروری، مخالفت اطرافیان در مقابل تصمیم فرزندپذیری، مواجهه با بیماری جسمی یا مشکلات رفتاری کودک از راهبردهای مختلف مقابله‌ای هیجان مدار و مساله‌مدار استفاده می‌کنند. موفقیت‌آمیز بودن این راهبردها منوط به مؤثر و کارا بودن آن در موقعیت خاص است و الزاما انتخاب یک سبک مسئله‌مدار بطور حتم در تمامی موارد موفقیت‌آمیز نخواهد بود. والدین فرزندپذیر گاهی در مقابل واکنش منفی بستگان نسبت به تصمیم فرزندپذیری واکنشهای اجتنابی (تصمیم به قطع ارتباط) اتخاذ کرده‌اند. آنها همچنین از شیوه‌های مواجهه مسئله‌مداری چون دریافت اطلاعات و مشاوره‌های علمی در مورد نحوه رفتار با کودکان دشوار از متخصص، تشکیل گروههای خودیاری و کسب اطلاعات از سایر خانواده‌های فرزندپذیر، مطالعه کتابهای روانشناسی و افزایش مهارتهای فرزندپروری استفاده می‌کنند و تلاش می‌کنند اختلافات خودشان در شیوه فرزندپروری را با مراجعه به متخصصان برطرف کنند. مشارکت‌کننده‌ای بیان داشت:
«مشکلات بچه‌های من باعث شدند من مقاوم‌تر بشم و من یک جاهای دیگه‌ای رشد کنم، یک جاهای دیگه‌ای پیشرفت کنم و اطلاعاتم بره بالاتر، مجبور بشم به خاطر اونا تا جاهای مختلف مشاوره‌های مختلف، کتابهای مختلف رو بخونم و اطلاعات عمومی‌ام بره بالاتر»(زن، 30 سال، کارشناسی).
د) پیامد: رضایت از فرزندپذیری
با وجود وجود برخی دشواریها و مسائل رفتاری کودکان فرزندخوانده با نیازهای ویژه، فرزندپذیری در اغلب مواقع با پیامدهای مثبت در زندگی والدین فرزندپذیر همراه بوده و رضایتمندی از فرزندپذیری را به همراه دارد. در پژوهش حاضر تقریبا تمامی مشارکت‌کنندگان از اقدام فرزندپذیری رضایت داشته این امر حتی در مورد خانواده‌هایی که کودک فرزندخوانده آنها دارای نیازهای ویژه بود مصداق داشت. والدین فرزندپذیر بیان می‌کنند پس از فرزندپذیری بیشتر با هویت یک خانواده کامل موردپذیرش بستگان قرار می‌گیرند:
 «اصلا خیلی خانواده‌مون گرمتر شده. همیشه من به شوهرم می‌گم ما الآن یک خانواده هستیم. احساس می‌کنم دیگران هم یک جور دیگه روی ما حساب می‌کنن تا زمانی که زن و شوهر تنها بودیم. وقتی خونه پدرم اینا یا خونه مادرش می‌ریم یک جور دیگه پذیرش می‌شیم. من احساس می‌کنم اینطوریه»(زن، 27 سال، فوق دیپلم).
از دیدگاه والدین فرزندپذیر نبود فرزند موجب می‌شود آنها واکنشهای عاطفی شدیدتری به سایر کودکان داشته باشند ولی حضور کودک فرزندخوانده موجب می‌شود هیجان آنها تعدیل شود. می‌توان استنباط کرد که این والدین با فرزندپذیری موضوع برون‌ریزی عاطفی و سرمایه‌گذاری روانی خود را می‌یابند و این خود موجب رضایتمندی آنها می‌شود.
بحث
تحلیل یافته‌های مطالعه حاضر آشکار ساخت والدین پس از فرزندپذیری با بیماریهای جسمی و مسائل رفتاری قابل‌توجهی در کودکان فرزندخوانده مواجه می‌شوند. مسائل پزشکی چون بیماریهای پوستی، گوارشی، نارسائیهای حرکتی و حتی تهدید شدن با بیماریهای جدی‌تری چون هپاتیت C و ایدز در کودکان فرزندخوانده گزارش شد. سوءمصرف مواد و داروها توسط مادر زیستی در دوران بارداری، ضعف مراقبت بهداشتی و پزشکی دوران جنینی و بدو تولد، وزن پایین حین تولد، وقوع فراوان عیوب حین تولد، تغذیه ضعیف و آسیب منجر به ریسک بالای ابتلا به بیماری در کودکان فرزندخوانده می‌شود (کاستون، 2008؛ روبرسون، 2006).
بر اساس گزارش مشارکت‌کنندگان در مطالعه حاضر، مشکلات و نارسائیهای تنظیم هیجان به‌عنوان یک مسئله رفتاری شایع در اغلب کودکان فرزندخوانده است. به نظر می‌رسد برای تحول مهارتهای خودتنظیمی یک دوره حساس وجود دارد که تحت‌تأثیر مراقبتهای یک مراقب حساس، پاسخگو و هماهنگ با هیجانهای کودک رشد می‌کند.(گنار و ون دالمن، 2007؛ مرز و همکاران، 2013؛ شور و شور، 2008؛ واسکوز، 2014). بسیاری از کودکان فرزندخوانده، تجربه ناگوار فقدان و رها شدن توسط والدین زیستی و تجربه زندگی مؤسسه‌ای را دارند که این ناگواریها به‌عنوان مشکلات دلبستگی و یا مشکلات تنظیم هیجان و رفتار بروز می‌کنند.(تاتنهام و همکاران، 2011). پژوهش آکرمن (2006) و بیمل و همکاران (2003) نیز بیان می‌دارند کودکانی که بعد از سالها مراقبت ناکافی و نامنظم به فرزندی سپرده می‌شوند، در معرض مشکلات خودتنظیمی هیجانی و رفتاری قرار دارند. این کودکان، مشکلاتی در کنترل بازدارنده، توجه، پرخاشگری و دیگر جنبه‌های خودتنظیمی هیجانی و رفتاری دارند.
اختلال دلبستگی واکنشی به‌عنوان اختلال مرتبط با زندگی مؤسسه‌ای به‌ویژه در کودکان فرزندخوانده‌ای که تجربه طولانی‌تر زندگی مؤسسه‌ای داشته‌اند مشاهده شده است (لهمان و همکاران، 2018). در مطالعه حاضر هم شکل بازداری رفتاری و هم بازداری زدایی شده این اختلال در کودکان فرزندخوانده گزارش شد. طبق گزارش والدین فرزندپذیر در این مطالعه، نوزادان طی چند ماه اول فرزندپذیری اجتناب و تنفر از هر آغوشی (مادر-مراقب) نشان می‌دادند. درحالی‌که در کودکان بزرگ‌تر، این اختلال طی چند ماه نخست فرزندپذیری بیشتر خود را در قالب صمیمت نامتمایز و فقدان ارجحیت در مجاورت طلبی نشان می‌داد که والدین آن را به اجتماعی بودن کودک و توانایی او در برقراری ارتباط صمیمی تفسیر می‌کردند. گاهی نیز این رفتارها در برخی تعاملات اجتماعی موجب رنجش و سرخوردگی والدین فرزندپذیر شده و موجب تردید والدین در مهارتهای والدین و پذیرفته شدن از جانب کودک می‌شد. این نتایج با یافته‌های گاروین و همکاران (2012)؛ اسمایک  و همکاران (2002)؛ استیل و استیل (2014) و زیناه (2000) همسو است. بازداری رفتاری با کناره‌گیری هیجانی و فقدان رفتارهای دلبسته (ناتوانی در استفاده از یک مراقب به‌عنوان منبع آرامش) مشخص می‌شود (لهمان2 و همکاران، 2018؛ نوریس3، 2016). محققین گزارش کردند که کودکان مؤسسه‌ای کمتر غان و غون می‌کنند، کمتر تلاش می‌کنند با گریه کردن یا دست دراز کردن تماسی را آغاز کنند و تا 12 ماهگی هنوز هیچ علامتی از دلبستگی به یک چهره خاص نشان نمی‌دهند و در هنگام احساس اضطراب هیچ ترجیح یا تمایلی برای جستجوی امنیت در دیگران (مراقب خاص) نشان نمی‌دهند (چاثام، 2008؛ واسکوز، 2014).
بر اساس گزارش والدین فرزندپذیر در این مطالعه، کودکان فرزندخوانده مشکلات سازگاری زیادی را در قالب مسائل رفتاری برون‌نمود و درون‌نمود آشکار می‌سازند. پژوهشهای بروزینسکی و فیندهاگ4 (2002)؛ فورد (2016)؛ وایند، بروکز و بارث (2007) مؤید این یافته است. فراوانی بیشتر در مسائل رفتاری برون‌نمود و به‌ویژه اختلال بیش‌فعالی و مشکلات نارسایی توجه مخصوصا در کودکان فرزندخوانده‌ای مشاهده می‌شود که در سنین بالاتر به فرزندی پذیرفته شده‌اند (آکرمن5، 2006؛ اسپوزیتو6 و گنار، 2014؛ گنار و ون دالمن، 2007؛ پاورز7، 2014؛ وود، 2019). در مطالعه فعلی 16 درصد مشارکت‌کنندگان گزارش کردند که کودک فرزندخوانده آنها توسط متخصص روان‌پزشک تشخیص بیش‌فعالی کمبود توجه دریافت کرده‌اند. این در حالی است که حدود 60% کودکان فرزندخوانده در پژوهش حاضر سن کمتر از 7 سال داشتند؛ با در نظر گرفتن این حقیقت که مسائل بیش فعالی-‌کمبود توجه در کودکان، اغلب با ورود کودک به مدرسه و بروز ناتوانیهای کودک برای تطابق با مقتضیات آموزش رسمی به مسئله‌ای چالش‌انگیز تبدیل می‌شود؛ لذا مشکلات بیش فعالی کمبود توجه می‌تواند برآوردی بیش از این مقدار داشته باشد. پژوهش سیمل8 و همکاران (2001) روی یک گروه 808 نفری از کودکان فرزندخوانده 4-18 ساله نشان داد که 21% این کودکان تشخیص بیش‌فعالی-‌کمبودتوجه (ADHD) و 20% تشخیص اختلال نافرمانی مقابله‌ای (ODD) دریافت کردند. بررسیها نشان می‌دهد که کودکان فرزندخوانده بیشتر از فرزندخوانده‌ها احتمال دارد انواع مشکلات گذار به عمل (پرخاشگری، دزدی، دروغ گفتن، رفتار مقابله‌ای، بیش فعالی و فرار) را نشان دهند (چاثام، 2008؛ استربروک، 2007؛ اسپوزیتو و گنار، 2014؛ گنار و ون دالمن، 2007؛ کرپنر و همکاران، 2010؛ مرز و همکاران، 2013؛ راتر، کرپنر، اوکنور، 2001؛ زیناه، 2000).
مطابق دیاگرام شماره (1)، «پیشینه ناگوار کودک پیش از فرزندپذیری» و «تأثیرات کودکان با نیازهای ویژه» به‌عنوان عوامل مداخله‌گر تهدیدکننده در تجربه فرزندپذیری مطرح است. بدلیل شرایط نامناسب روانی-‌اجتماعی مادران زیستی همچون تجربه خشونت، مصرف مواد در دوران بارداری و بارداری ناخواسته احتمال تولد نوزادان نارس و آسیب مغزی ناشی از تولد نوزاد نارس افزایش می‌یابد. از سویی، اعتیاد والدین زیستی احتمال اینکه کودکان در معرض آزار و غفلت آنها قرار بگیرند را افزایش می‌دهد. غفلت در قالب عدم رسیدگی به نیازهای اساسی نوزاد، زندگی و سلامت کودک را به خطر می‌اندازد. این یافته با نتایج مطالعه بروزینسکی (2011)؛ راتر و همکاران (2001)؛ سیمل و همکاران (2001) همخوانی دارد. مطالعه بروزینسکی و فیندرهاگ (2002)؛ روبرسون (2006)؛ وایند و همکاران، (2007) نشان داد کودکانی که در سنین بالاتر به فرزندی پذیرفته می‌شوند، احتمالا به دلیل تجربه نسبتا فراوان سوء رفتار، اعتیاد والدین زیستی و رها شدن، بالاترین ریسک داشتن دلبستگی آشفته و مشکلات مرتبط با سلامت روان را دارند.
با توجه به اینکه اغلب فرزندپذیریها در ایران به شیوه واگذاری از مؤسسات است، توجه به مشکلات منحصربه‌فرد زندگی مؤسسه‌ای قابل‌توجه است. مؤسسات نگهداری کودکان به‌ویژه شیرخوارگاهها ضعفهایی چون تغذیه و مراقبت ناکافی، نبود یک محیط غنی از حیث تحریک و تغییرات مداوم مراقبان دارند. در شیرخوارگاهها به کودکان فرصت دستیابی مداوم و پایدار به یک پایگاه ایمن داده نشده است زیرا آنها به افراد مختلف سپرده شده‌اند. شرایط محروم‌ساز زندگی مؤسسه‌ای امکان رشد و آموزش بسیاری از مهارتها را از کودکان سلب می‌کند. این کودکان حتی از شناختهایی که در بستر معمول و طی جریان عادی زندگی کسب می‌شود، محرومند. این یافته‌ها با نتایج مطالعه بیمل و همکاران (2003)؛ مرز و همکاران (2013)؛ ون دن درایز و همکاران (2012)؛ وایند (2003)؛ زیناه (2000) همسو است. تحقیق گاروین و همکاران (2012) حاکی است کودکان فرزندخوانده‌ای که تجربه زندگی مؤسسه‌ای دارند، بدلیل محرومیت کودکان از تعامل انسانی (آغوش) و ارتباط کلامی در «دوره حساس رشد» فرصت رشد کلامی، شناختی و ارتباط دلبسته ایمن را از دست می‌دهند.
نکته قابل‌تأمل در مطالعه حاضر عدم توجه دقیق به علائم ظاهری مشکلات کودکان و درنتیجه اشتباهات بارز در تشخیص بیماری کودکان در شیرخوارگاههاست. قریب به 20 درصد مشارکت‌کنندگان گزارش دادند که مشکل جسمی کودک فرزندخوانده آنها توسط متخصصان کودک در محیط شیرخوارگاه تشخیص داده نشده و یا دست‌کم به والدین فرزندپذیر اطلاع داده نشده بود. این در حالی بود که 40 درصد مشارکت‌کنندگان بیان کردند که پس از پذیرش کودک از شیرخوارگاه حداقل یک مشکل جسمی کودک فرزندخوانده را پیگیری کرده‌اند.
بررسی مصاحبه‌های مشارکت‌کنندگان آشکار ساخت که کودکان دارای نیازهای ویژه دشواری و چالشهای بیشتری به والدین فرزندپذیر تحمیل می‌کند. گاه رفتارهای خشونت‌آمیز و آسیب‌رسان کودک و عدم‌تشخیص خطر، محیط خانواده را متشنج کرده و موجب بروز اضطراب در اعضای خانواده شده است. این مسائل گاهی موجب می‌شود که والدین فرزندپذیر در درستی یا نادرستی تصمیم فرزندپذیری تردید کنند. وگار (2000) میزان شکست فرزندپذیری در میان کودکان فرزندخوانده با نیازهای ویژه را 10-16 درصد گزارش کردند. پیگیری نیازهای درمانی این کودکان، هزینه‌های مالی زیادی را به خانواده‌ها تحمیل کرده و مستلزم صرف زمان طولانی و حتی گاهی چند سال است. گاهی مسائل رفتاری کودک و بازخورد منفی اطرافیان موجب شود خانواده مجبور به محدود کردن تعاملات اجتماعی خود شوند؛ در چنین شرایطی خانواده ممکن است ناگزیر از چشم‌پوشی از برخی نیازها و تفریحات خود شود. پیامد چنین شرایطی می‌تواند کاهش بهره‌مندی والدین فرزندپذیر از شرایط تقویت‌کننده عواطف مثبت باشد و حتی صمیمیت زناشویی والدین در معرض تهدید قرار گیرد.
با وجود چالشهای پیش روی خانواده‌های فرزندپذیر، پیامدهای مثبت فرزندپذیری،‌ تحلیل مصاحبه‌های مشارکت‌کنندگان پژوهش آشکار ساخت برخی خصیصه‌های کودکان فرزندخوانده و والدین و محیط حمایتگر جامعه می‌تواند در موفقیت و رضایت از فرزندپذیری مؤثر باشد:
بی‌تردید صمیمیت و رضایتمندی زناشویی و رفتارهای حمایتی والدین فرزندپذیر از یکدیگر و توافق والدین در شیوه تربیت کودک بر موفقیت فرزندپذیری تأثیر مثبت می‌گذارد. همچنین، صمیمیت و علاقه بین زوجین و توافق زوجین برای فرزندپذیری؛ تحمل مشکلات و دشواریهای درمان کودکان را تسهیل می‌کند.
روابط رضایت‌بخش و حمایت‌کننده زناشویی سبب می‌شود که والدین نقشهای خود را راحت‌تر بپذیرند. به‌گونه‌ای که روابط رضایت‌بخش زن و شوهر با فرزندپذیری دلسوزانه و مسئولانه رابطه دارد (هارکینز، 2014؛ شاپی، 2013). از مقوله‌های تأثیرگذار بر رفتار خانواده، پذیرش و حمایت بستگان و اطرافیان والدین فرزندپذیر در خصوص پذیرش کودک است. واکنش مثبت اطرافیان نسبت به اقدام فرزندپذیری زوجین و کمک به آنها در رشد کودک به‌عنوان یک منبع مهم حمایت اجتماعی در نظر گرفته می‌شود. زوجینی که با مقاومت و واکنش منفی والدین و اعضای خانواده برای تصمیم فرزندپذیری مواجه می‌شوند فقدان این منبع حمایتی را به‌عنوان یک عامل استرس‌زا، ادراک می‌کنند.
هرچند گاهی والدین فرزند پذیر با اتخاذ رویکرد هیجان مدار در مواجهه با مشکلات مرتبط با فرزندپذیری موفق بوده‌اند. اما آنها اغلب با استفاده از مقابله مساله‌مدار بهتر توانسته‌اند مسائل و مشکلات را حل کنند. راهبردهای مقابله‌ای چون: دریافت اطلاعات و مشاوره‌های علمی از متخصص، تشکیل گروههای خودیاری و کسب اطلاعات از سایر خانواده‌های فرزندپذیر، مطالعه کتابهای روانشناسی و افزایش مهارتهای فرزندپروری و تلاش برای جبران تأخیرهای تحولی و پیگیری نیازهای آموزشی.
با وجود برخی دشواریها و مسائل رفتاری کودکان فرزندخوانده مخصوصا کودکان با نیازهای ویژه، فرزندپذیری در اغلب مواقع با پیامدهای مثبت در زندگی والدین فرزندپذیر همراه بوده و رضایتمندی از فرزندپذیری را به همراه دارد. والدین فرزندپذیر بیان می‌کنند پس از فرزندپذیری بیشتر با هویت یک خانواده کامل موردپذیرش بستگان قرار می‌گیرند. این ویژگی می‌تواند یک پدیده وابسته به فرهنگ باشد چراکه فرهنگ ایرانی برای یک خانواده کامل جایگاه بالاتری در مقایسه با زن و شوهر قائل شده و این دیدگاه را القا می‌کند که زوجین پس از تجربه والدگری و تربیت و راهنمایی فرزند به کمال و پختگی می‌رسند و می‌توانند در مقام صاحبنظر طرف مشورت قرار گیرند. از سویی دیگر با ورود یک کودک در ساختار خانواده ارتباط و تعاملات اجتماعی والدین فرزندپذیر گسترده‌تر می‌شود.
 از موارد دیگری که در رضایتمندی والدین مؤثر است توانمندیها و ویژگیهای مثبت کودکان فرزندخوانده است. دلبستگی کودک به والدین، قدرت همدلی، مهارتهای ارتباطی و اجتماعی، توانمندیهای شناختی بهنجار یا بالا در رضایتمندی از فرزندپذیری مؤثر است. همچنین، نتایج این مطالعه آشکار ساخت داشتن آمادگی روانی، شناخت، دانش و مهارتهای ضروری برای سازگاری با نیازهای کودک، نگرش مثبت به فرزندپذیری، اشتیاق برای پذیرش کودک و داشتن نگرشهای واقع‌بینانه به فرزندپذیری می‌تواند به‌عنوان تسهیل‌کننده فرزندپذیری عمل کند.
ازاین‌رو، چنانچه پیش‌شرط‌ها فراهم باشد و خانواده‌های فرزندپذیر آمادگیهای لازم را داشته باشند، فرزندپذیری عموما با پیامدهای خوشایند و مثبت در زندگی والدین فرزندپذیر همراه خواهد بود. اگر والدین پیش از فرزندپذیری تجربیات فقدان و سوگ مرتبط با ناباروری، مسائل دلبستگی و هویت فردی و خانوادگی را حل کرده باشند، فرزندپذیری موجب تقویت پیوندهای عاطفی و صمیمت در خانواده شده و امید به زندگی را در والدین فرزندپذیر افزایش می‌دهد. حل‌وفصل مسائل ناباروری و داشتن نگرش مثبت به فرزندپذیری، مذاکره و توافق زوجین برای فرزندپذیری؛ دریافت اطلاعات از متخصصان و پذیرش کودک آنگونه که هست و با مشخصه‌های خاص خود، می‌تواند به‌عنوان یک عامل محافظتی در برابر شکست فرزندپذیری باشد.
ملاحظات اخلاقی
منابع مالی
 برای انتشار این مقاله حمایت مالی دریافت نشده است.
تعارض منافع
مقاله حاضر تعارض منافع با سایر مقالات نویسندگان ندارد.
پیروی از اصول اخلاقی در پژوهش
نویسندگان کلیه نکات اخلاقی شامل رضایت آگاهانه، حُسن رفتار و پرهیز از آسیب‌رساندن به شرکت‌کنندگان، اعتمادسازی و عدم تحریف داده‌ها را در این مقاله رعایت کرده‌اند. در ضمن، برای حفظ اطلاعات شخصی مشارکت‌کنندگان، تمامی اسامی به کد تغییر یافته است. از تمام مشارکت‌کنندگان و افراد موردمطالعه در تحقیق، به دلیل اعتماد به محقق و دراختیارگذاشتن صادقانه اطلاعات، صمیمانه سپاسگزاری می‌شود.
 
نوع مطالعه: اصیل | موضوع مقاله: خانواده
دریافت: 1397/11/8 | پذیرش: 1398/6/26 | انتشار: 1398/10/28

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb