دوره 21، شماره 83 - ( 12-1400 )                   جلد 21 شماره 83 صفحات 387-349 | برگشت به فهرست نسخه ها

XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Javadi A, Bradaran M A, Baradaran M. (2022). Relationship between Political Culture and Social Classes in Ardabil. refahj. 21(83), : 9
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3795-fa.html
جوادی علی محمد، برادران محمد علی، برادران مراد. رابطه فرهنگ سیاسی و طبقات اجتماعی در شهر اردبیل رفاه اجتماعی 1400; 21 (83) :387-349

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3795-fa.html


متن کامل [PDF 784 kb]   (1549 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (2228 مشاهده)
متن کامل:   (34 مشاهده)
مقدمه
جوامعی که از رشد و توسعه سیاسی برخوردار هستند، نوع و جهتگیریهای آنان نسبت به نظام سیاسی و همچنین نقش خود به عنوان کنشگرِ سیاسی، متفاوت از جوامعی است که نقشی منفعلانه نسبت به نظام و همچنین نسبت به خود به عنوان کنشگر دارند. شناخت نوع فرهنگ سیاسی میتواند ما را در تبیین بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی یاری کند. به همین دلیل در بیشتر مواقع، نخبگان اجتماعی درصدد استقرار نهادهای دموکراتیک بودهاند. کشورهایی همانند ایران که از فرهنگ سیاسی پیچیده و درهم تنیدهای برخوردارند، در روند توسعه با مشکلاتی روبرو میشوند (مصلی نژاد، 2014). تاریخ صد سال اخیر ایران نیز نشان میدهد که تلاشهای زیادی در استقرار این نهادها صورت گرفته، هر چند هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده است. در واقع یکی از عوامل توسعهیافتگی سیاسی را میتوان در فرهنگ سیاسی آن جامعه جستجو کرد. به این معنا که آیا رابطه بین مردم و حاکمان یک طرفه است یا دو طرفه؟ ارزشها، باورها و دانشِ سیاسی مردم در چه سطحی است؟ مردم چه گرایشی به سمت نظام سیاسی دارند و چه نقشی در فعالیتها و درگیریهای سیاسی بازی میکنند؟ در مجموع جهتگیری آنها به نظام سیاسی و همچنین نقش خود در نظام سیاسی چگونه است؟ بهعبارتدیگر با توجه به اینکه فرهنگ سیاسی، جهتگیریها و نوع رفتارِ سیاسی نسبت به نظام را تعیین میکند، این جهتگیریها با توجه به شرایط تاریخی، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شرایط جهانی و بینالمللی، باورها، اعتقادات، قومیت، مذهب، طبقات و قشرهای اجتماعی آن جامعه میتواند متفاوت باشد. علاوه بر فرهنگ سیاسی، نوع طبقه اجتماعی هم بر جهتگیریهای سیاسی تأثیرگذار است. بهعبارتدیگر طبقات اجتماعی با توجه به سرمایههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی میتوانند از گرایشها و رفتارهای سیاسیِ متفاوتی برخوردار باشند و هر طبقه، نوع فرهنگ سیاسی متفاوتی داشته باشند. اینکه طبقه بالا، متوسط و پایین هر کدام از چه نوع تیپولوژی (محدود، تبعی و مشارکتی) نسبت به فرهنگ سیاسی میتواند برخوردار باشند، باعث میشود نگاه واقعبینانهتری نسبت به توسعه سیاسی و تغییرات اجتماعی داشته باشیم. طبقات اجتماعی با توجه به شرایط تاریخی، آرایشها، سازماندهی، ریشه و منشأ شکلگیری میتوانند تأثیر متفاوتی داشته باشند و گاهی هم عواملی باعث میشود که انسجام درونی طبقات از بین برود. با توجه به این موارد این تحقیق به دنبال پاسخگویی به این سؤالات است که آیا طبقات اجتماعی بر فرهنگ سیاسی تأثیرگذار است؟ نوع فرهنگ سیاسی طبقات اجتماعی در بین شهروندان اردبیلی چگونه است؟ و آیا بین طبقه اجتماعی و فرهنگ سیاسی در بین شهروندان اردبیلی تفاوتی وجود دارد؟
همچنان که از سؤالات تحقیق برمیآید، جامعه آماری این تحقیق شهروندان اردبیلی هستند و انتخاب این شهر به خاطر تجربه زیسته برخی نگارندگان این نوشتار در استان و مخصوصا شهر اردبیل و آشنایی تقریبی با فرهنگ و سنت این شهر صورت گرفت. در خصوص ویژگیهای فرهنگی- اجتماعی اردبیل میتوان گفت که ترکی آذریزبان مادری عامه مردم این منطقه است. این شهر خاستگاه تشیع است که به عنوان مذهب رسمی ایرانیان به شمار میرود. همچنین منطقه دارای بافت فرهنگی سنتی است که مذهب عمدهترین و قویترین عنصر آن است. بر اساس آمار سال 1397 رشد سالانه جمعیت استان حدود 35/0، بعد خانوار 3/3، نسبت جنسی 104، میزان باسوادی 83 درصد و میانگین سنی حدود 31 سال است. لازم به ذکر است که استان اردبیل به دلیل وجود زمینهای مناسب برای کشاورزی و نقشی که در تولید محصولات کشاورزی دارد از دیرباز به عنوان قطب کشاورزی کشور بوده است، اما با گذشت زمان و در نتیجه نابرابریها موجب مهاجرتهای گسترده به مرکز استان و دیگر استانهای کشور شده است.

چارچوب نظری
در این قسمت ابتدا به مفهوم و مبانی نظری «طبقه اجتماعی» و «فرهنگ سیاسی» پرداخته شده است و سپس ابعاد این مفاهیم مورد کنکاش قرار گرفته و متغیرها و مؤلفههای مربوط به این شاخصها بررسی میشوند.
الف. طبقه اجتماعی
در بحث طبقه و ابعاد آن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. بر طبق نظر مارکس، طبقات اجتماعی بر مبنای موقعیتها و وظایف گوناگونی که افراد در ساختار تولید جامعه دارند، شکل میگیرند. ازنظر وی دو عامل اصلی در تشکیل طبقه اجتماعی دخیلاند؛ شیوه تولید و مناسبات تولید (مارکس و انگلس،2016). وبر طبقه را به عنوان گروهی از مردم تعریف کرده که فرصتهای زندگی مشابهی دارند، فرصتهایی که به وسیله قدرتشان برای فروختن کالاها و مهارتها در جهت کسب درآمد تعیین میشود. به زعم وبر، دارایی یک ملاک برای تعیین طبقه است، اما تنها معیار نیست.
برای وبر بُعد سرنوشتساز یک موقعیتِ طبقاتی درنهایت، موقعیت در بازار است. وجود گروههای بزرگ از مردم که میتوانند در یک موقعیت طبقاتی مشترک جا داده شوند، نیازمند ایجاد عمل گروهی یا اجتماعی، یعنی فعالیت تعیین یافته بر اساس آگاهی و منفعت نیست، بلکه این موقعیت باید مولد عکسالعملهایی مشابه باشد. به این معنا که در موقعیت طبقاتی یکسان، افراد باید رفتار و وجه نظراتی مشابه را بدون داشتن احساسی از آگاهی طبقاتی از خود نشان دهند (لیپست،2002). دورکیم در بحث خود از طبقه بر تفاوتهای اقتصادی افراد و نه تفاوتهای حیثیتی یا اخلاقی آنها تأکید داشت (گرب،1994). پولانزاس مانند اکثر مارکسیستهای جدید، طبقه را به طور عمده به مثابه مجموعهای از جایگاهها در ساختار میداند. اگرچه گاهی مفهوم طبقه را به افراد یا عاملان اجتماعی نسبت میدهد که این مکانها را اشغال میکنند (گرب،1994)
گرب معتقد است که «بهترین نحوه درک مفهوم طبقههای اجتماعی این است که آن را به مثابه طبقههای اقتصادی قلمداد کنیم که در آن افراد به درجات مختلفی نسبت به وحدت و سازماندهی ناشی از آگاهی طبقاتی، شناختی ذهنی پیداکردهاند»(گرپ،1994). بر اساس نظریه اَلین رایت، در نظام سرمایهداری ناب، فقط دو طبقه وجود دارد؛ آنهایی که بر تولید اقتصادی تسلط دارند؛ یعنی بورژوا و آنهایی که بر تولید اقتصادی تسلط ندارند؛ یعنی پرولتاریا. اما معضل از جوامع سرمایهداری برمیخیزد، زیرا اولا طبقه سومی که همان خرده بورژوازی قدیمی است به حیات خود ادامه میدهد، ثانیا کنترل اقتصادی جدید نسبت به مراحل اولیه سرمایهداری پیچیدهتر است (گرپ، 1994).
با توجه به نظر اُلین رایت در جامعه سرمایهداری طبقه خرده بورژوا و نحوه کنترل اقتصادی جدید نسبت به سرمایهداری ناب به وجود میآید. بوردیو بر این اعتقاد نیست که طبقات همانند گروهها هستند، بلکه با استفاده از مفهوم مارکس در مورد «طبقه در خود» و «طبقه برای خود» اظهار میدارد که تحتتأثیر شرایط، محیطهای واقعی و اجتماعیِ خاص میتوانند تبدیل به گروه شوند، یعنی زمانی که نسبت به وجود و قابلیتهای خودآگاهی کسب کنند (ترنر، 1998، به نقل از ممتاز،2004).
طبقه ازنظر بوردیو برخلاف مارکس یک پدیده مجرد نیست که بتوان به سادگی آن را تعریف کرد. به زعم وی متغیرهای گوناگونی در ارتباط با این مفهوم دستاندرکارند. ازاینرو بحث درباره قشربندی اجتماعی و مفهوم طبقه در آثار بوردیو با بحث از فرهنگ در دیدگاه وی رابطهای بسیار نزدیک دارد (بوردیو، 1984، به نقل از ممتاز،2004).
ازنظر گیدنز «طبقه، گروهبندی بزرگی از کسانی است که در منابع و امکانات اقتصادی مشترکی سهیماند و این، تأثیر زیادی بر نوع سبک زندگی آنها میگذارد. مالکیت و ثروت همراه با شغل، پایههای اصلی تفاوتهای طبقاتیاند. طبقهها به تفاوتهای اقتصادی بین گروه بندیهای افراد - نابرابری در مالکیت، کنترل منابع و امکانات مادی - بستگی دارد»(گیدنز،2013).
با توجه به مباحثی که در مورد طبقه گفته شد، مارکس بر جنبه اقتصادی، وبر بر مالکیت و دارایی و موقعیت در بازار، پولانتزاس بر جایگاهها، اُلین رایت بر طبقه خرده بورژوا و نحوه کنترل اقتصادی، بوردیو بر فضای اجتماعی و گیدنز بر سه وجه مالکیت، کنترل منابع و امکانات مادی تأکید دارند. بنابراین با توجه به پیچیدگی موضوع طبقه، در تحلیل طبقات اجتماعی رویکردها و دیدگاههای مختلفی نیز وجود دارد.
ب. فرهنگ سیاسی
ازنظر آلموند و پاول، فرهنگ سیاسی عبارت است از الگوی ایستارها و سمت گیریهای فردی اعضای یک نظام سیاسی در قبال سیاست و نیز قلمرویی ذهنی که شالوده ساز و معنا بخش کنشهای سیاسی باشد (کریمی و رضایی، 2006) فرهنگ سیاسی با مفاهیم و واژههایی مثل توسعه سیاسی، مشارکت و مشارکت سیاسی پیوندی نزدیک دارد. یکی از وجههای توسعه سیاسی ارتباط با مردم است (منشادی و اکبری، 2020) به این معنا که مردم را از یک وضعیت پراکنده به وضعیت منسجم و شهروندانی فعال رهنمون میکند که این بعد از توسعه سیاسی به فرهنگ سیاسی مشارکتی مرتبط میشود. به تعبیر اینگلهارت، فرهنگ سیاسی را میتوان به صورت یک طیف در نظر گرفت که در یک جهت آن اقتدارگرایی و در جهت دیگر آن دموکراتیکگرایی است (اینگلهارت و ولزل 1389)، کیربیش (2013) در تحقیقات خود[1] به این نتیجه رسیدهاند که کشورهایی که فرهنگ سیاسی محدودتری دارند، از لحاظ سیاسی منفعلترند و کمتر در فرایندها و کنشهای سیاسی مشارکت دارند. به عبارتی رابطهای متقابل بین مشارکت سیاسی، توسعه سیاسی و فرهنگ سیاسی وجود دارد.
آلموند و وربا (1965) فرهنگ سیاسی را «توزیع ویژه الگوهای جهتگیری به سمت موضوعات سیاسی در بین اعضای یک ملت» میدانند. آنان برای طبقهبندی و مقایسه نظامهای سیاسی، فرهنگ سیاسی را معرفی میکنند و ابراز میدارند که در درون هر نظام سیاسی، الگوی خاصی از گرایش به سمت کنش سیاسی فعالیت دارد که این همان فرهنگ سیاسی آن کشور است. ازنظر آلموند و پاول، فرهنگ سیاسی مجموعهای است از ارزشها، باورها، ایستارها و احساساتی که در قلمرو خاص سیاسی و در زمانی معین جهت میگیرند (آلموند و پاول، 1978).
ازنظر لوسین پای، فرهنگِ سیاسی عبارت از دیدگاهها، احساسات سیاسی و ادراکات است که رفتار سیاسی را در هر جامعه تعیین کرده و هدایت میکند. او اعتقاد دارد که اجزای فرهنگ سیاسی یک توده، انباشته و متفاوت نیست، بلکه الگوهای منظم و به هم پیوستهای است که در کنار هم قرار دارند و متقابلا یکدیگر را تقویت میکنند (پای،1991). اینگلهارت فرهنگ سیاسی را نظامی از نگرشها، ارزشها و مهارتهای درونی شده در یک جامعه خاص تعریف میکند که به طور گسترده در میان مردم مشترک است (اینگلهارت،1994). مصلینژاد فرهنگ سیاسی را نظام عقاید تجربی، نهادهای معنوی و ارزشهایی میداند که شرایط پدید آمدن فعالیت سیاسی را تعریف میکند (مصلی نژاد،2014). با توجه به تعاریفی که از فرهنگ سیاسی ارائه شد میتوان گفت فرهنگ سیاسی به دنبال آن است که افراد یک جامعه تصورشان از اِعمال قدرت چگونه است؟ و چه نگرشهایی نسبت به آن وجود دارد؟ و در نهایت تأثیر آن بر سیاست چیست؟
جهت مشخص کردن ابعاد فرهنگ سیاسی و تئوریهای مرتبط با آن رهیافتهای متفاوتی وجود دارد که شامل یادگیری اجتماعی، منش اجتماعی، تفسیرگرایی، معرفت شناختی و نظریه فرهنگی است (قیصری و شکوری،2002). در این مقاله از نطریات آلموند و وربا و اینگلهارت استفاده شده است که زیرمجموعه رهیافت یادگیری اجتماعی است.
آلموند و وربا معتقدند ساختار سیاسی زمانی میتواند در یک جامعه همخوانی داشته باشد که شناخت سیاسی شهروندان با ساختارهای سیاسی آنان هماهنگ باشد و گرایشهای عاطفی و ارزیابی آنها نسبت به ساختارهای سیاسی در راستای هم، دارای تمایلات سازگار باشد. آنها برای ارزیابی سطح فرهنگ سیاسی جامعه چهار ضابطه را به کار بردهاند: 1. فرد چه دانشی درباره ملت، نظام سیاسی کشورش، تاریخ آن، موقعیت قدرت و قانون اساسی دارد و احساساتش نسبت به سئوالهای مذکور چیست و چه ارزیابی از این مقولهها دارد؟ 2- از ساختها و نقشهای نخبگان سیاسی و خطمشی آنان چه دانشی دارد؟ 3. درباره اجرای خط مشیها، افراد و تصمیمات سیاسی چه دانشی دارد و احساسات و افکارش درباره آنان چیست و چگونه قضاوتی در این مورد دارد و 4- چه تصویری از خویش به عنوان عضو جامعه دارد و او درباره قابلیتهای خویش چگونه فکر میکند و در مورد جایگاه خود در نظام سیاسی چه احساسی دارد و ارزیابی وی از این جایگاه چیست؟(آلموند و وربا، 1965).
آلموند و وربا بر شناخت سیاسی، احساسات، حکومت و سیاست، سطح حزبی، حسن تعهد مدنی و کارایی سیاسی متمرکز میشوند (تسلر و گایو، 2009). ابعاد فرهنگ سیاسی ازنظر آنان شامل علاقه سیاسی، مدارای سیاسی، ارزیابی از آزادی، آگاهی از حقوقها، منتقد بودن، حمایت برای استقلال رسانهها و مشارکت سیاسی است.
این اندیشمندان جهتگیری سیاسی را در سه وجه در نظر میگیرند: 1- جهتگیری شناختی شامل دانش و عقاید فرد درباره نظام سیاسی، نقشهای آنان و مقامات ادارهکننده این نقشها و درون دادها و برون دادهای نظام سیاسی، 2- جهتگیری احساسی یا رابطه احساسی و عاطفی با نظام سیاسی، نقشهایش، پرسنل یا کارمندان و مدیران و 3- جهتگیری ارزیابانه، قضاوت و اظهارنظر درباره مسائل سیاسی که نوعا مستلزم ترکیب معیارها و استانداردهای ارزشی با دانش و احساسات است (صحرایی،2012).
آلموند و وربا شناخت را مقولهای تعریف میکنند که هم بر کمیت و هم بر کیفیت، دقت، صحت و توانایی فرآوری اطلاعات از سوی فرد دلالت دارد. آنان احساس را شامل هیجانات و کیفیات روحی مختلف چون عصبانیت، رضایت، تنفر و حالاتی از این قبیل میدانند. در مجموع نگرشهای شناختی یا همان ادراکی بر اساس دانش و شناخت بیطرفانه به قواعد و کارکرد و مقتضیات نظام سیاسی استوار و در نتیجه غیرشخصیاند. نگرشهای احساسی شخصیاند و بر اساس نفعطلبی به نظام یا سیاستها و کارکردهای آن قرار دارد. فرهنگ سیاسی مبتنی بر نگرش احساسی سطحی و ناپایدار است. فرهنگ سیاسیِ مبتنی بر نگرشِ ارزشی، اگرچه غیرشخصی است و بر اساس ارزشهای ثابت استوار است، مقتضیات وسایل نظام سیاسی را در نظر نمیگیرد. طبق این دیدگاه فرهنگِ سیاسیِ پایدار، فرهنگی است که بر قضاوتهای شناختی و کنشهای عقلانی معطوف به هدف، استوار است نه بر قضاوتهای احساسی و ارزشی. در مجموع هر چه موضوع نگرش عمومیتر و در نتیجه شناختیتر و ادراکیتر باشد، فرهنگ سیاسی محکمتری از توسعه سیاسی ایجاد میشود (امامجمعه زاده و همکاران،2013).
آلموند و وربا به سنخشناسی فرهنگ مدنی هم پرداخته و آن را به سه دسته تقسیم کردهاند (آلموند و وربا، 1965): 1- فرهنگ سیاسی ناقص یا محدود: این نوع فرهنگ مربوط به جوامع ساده، ابتدایی و سنتی است و در این جوامع تخصص در سطح پایینی است و هنوز ساختارهای آنها سنتی است و تخصصی نشدهاند، بازیگر ترکیبی از نقشهای سیاسی، اقتصادی و مذهبی را بر عهده دارد. در این جوامع هر چند افراد تحت حکومت از جامعه به عنوان یک کل آگاهند، ولی هیچگونه آگاهی نسبت به نظام سیاسی که تحت حکومت آن هستند، ندارند یا از خود بروز نمیدهند. این افراد نسبت به نظام سیاسی بیتفاوتند و به طور سیاسی منفعل هستند. 2- فرهنگ سیاسی تبعی: در این نوع از فرهنگ سیاسی، افراد نسبت به نظامهای سیاسی و خروجیهای نظام سیاسی جهتگیری نشان میدهند، اما این جهتگیری نسبت به ورودیها و خود شخص شکل نگرفتهاند. در چنین فرهنگی شخص ممکن است نسبت به نظام سیاسیاش احساس غرور کند و یا نسبت به آن بیمیل باشد یا حتی نسبت به آن به قضاوت بنشیند، اما ارتباط با نظام در سطح کلی است. البته این ارتباط نسبت به برون دادهای نظام سیاسی بیشتر معطوف است. ولی میتوان گفت جهت ارتباط، بیشتر از سوی حکومت به سمت شهروندان است که مورد شناخت قرار میگیرد، یعنی ارتباط جامعه و گروهها با حاکمیت یک طرفه است و از بالا به پایین صورت میگیرد. با این اوصاف این افراد جهتگیری مثبتی به طرف نظام سیاسی دارند، ولی به صورت بیارادگی سیاسی جهتگیری شدهاند. 3- فرهنگ سیاسی مشارکتی: در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد جامعه نسبت به موضوعات چهارگانه نظام جهتگیری دارند. البته این جهتگیری لزوما مثبت نیست، بلکه میتواند منفی هم باشد. شهروندان نقش فعالی در نظام سیاسی دارند و مشارکت بالایی از خود نشان میدهند. این نوع فرهنگِ افراد، از درون دادها و برون دادهای نظام سیاسی آگاهی دارند و همچنین به حقوق و وظایف خود آشنا هستند. بنابراین هم جهتگیری مثبتی به طرف نظام سیاسی دارند و هم نقش فعالی را در بین نظام سیاسی ایفا میکنند.
رونالد اینگلهارت در بحث نظریه تغییرات فرهنگی به تبیین فرهنگ سیاسی جوامع میپردازد. وی در رابطه با فرهنگ مطرح میکند که وجه تمایز مردم جوامع مختلف نگرشها، ارزشها و مهارتهای اصلی و پایداری آنان است. اینگلهارت همچنین معتقد است که فرهنگ یک عنصر ضروری است و به شکلگیری جامعه کمک میکند. او فرهنگ را نظامی از ارزشها، نگرشها و مهارتهای درونی شده در یک جامعه خاص میداند که به صورت گستردهای در بین مردم مشترک است (اینگلهارت،1994).
ازنظر اینگلهارت مطالعه فرهنگ سیاسی بر این فرض استوار است که تفاوتهای فرهنگی به طور مستقل و پایدار وجود دارند و میتوانند پیامدهای سیاسی مهمی را در بر داشته باشند. ارزشها و هنجارهای فرهنگی مردم تأثیر اصلی بر بود یا نبود نهادهای دموکراتیک دارد (اینگلهارت،1994).
چنانچه نهادهای دموکراتیک مؤثر، نتیجه پیشزمینه فرهنگ تودهای دموکراتیک هستند، لذا جوامع، نشانگان خاصی از نگرشهای فرهنگ سیاسی از هم متمایز میشوند. میزان سطح رضایت سیاسی شاخص دیگری است که اینگلهارت از آن به عنوان یکی از نشانگان فرهنگ سیاسی نام میبرد (اینگلهارت،1994). آزادی بیان و عقاید، میزان دخالت مردم در سیاست از دیگر نشانگان فرهنگ سیاسی جوامع ازنظر وی محسوب میشود. احترام به اندیشههای دیگران، میزان حمایت از دگرگونیهای انقلابی یا نظم سیاسی حاکم در جامعه، از دیگر شاخصهای ویژه فرهنگ سیاسی جوامع است که زمینههای ذهنی رفتار خاص سیاسی را شکل میدهد (اینگلهارت،1994).
اینگلهارت فرهنگ سیاسی را به صورت یک طیف در نظر میگیرد که در یک جهت آن اقتدارگرایی و در جهت دیگر آن دموکراتیک گرایی قرار دارد. در این دیدگاه هر یک از ابعاد فرهنگ سیاسی با دو شاخص سنجیده میشوند. فرهنگ سیاسی دموکراتیک دارای دو شاخص ارزشهای عقلانی و ارزشهای ابراز وجود و فرهنگ سیاسی اقتدارگرا دارای دو شاخص ارزشهای سنتی و ارزشهای بقا است (اینگلهارت و ولزل، 2010).
ازنظر اینگلهارت توسعه اقتصادی و تکنولوژیکی مجموعه منسجمی از تغییرات اجتماعی و سیاسی را به همراه میآورد. در حقیقت توسعه اقتصادی بهشدت با تغییرات فراگیری در باورها و انگیزههای افراد مرتبط است و این تغییرات نقش دین، انگیزههای شغلی، نرخهای باروری انسانی، نقشهای جنسیتی و هنجارهای جنسی را مجددا کاهش میدهند و رشد تقاضاهای توده برای نهادهای دموکراتیک و رفتار پاسخگوتر نخبگان را به همراه میآورند. ازنظر اینگلهارت جهانبینیهای مردم ثروتمند به شیوهای نظاممند، از جهانبینی جوامع کمدرآمد در طیفی وسیع از هنجارهای سیاسی، اجتماعی و دینی متفاوت هستند. این تفاوت در دو بعد اصلی تداوم مییابند: ارزشهای سنتی در مقابل ارزشهای سکولار - عقلانی و ارزشهای بقاء در مقابل ارزشهای ابراز وجود. دگرگونی از ارزشهای سنتی به ارزشهای سکولار - عقلانی با دگرگونی از جامعه روستایی به جامعه صنعتی مرتبط میشود. جوامع سنتی بر دین، ارزشهای سنتی و احترام و اطاعت از ارزشهای اقتدار تأکید میکنند. آنها به رد سقطجنین و داشتن سطوح بالای غرور ملی متمایل هستند. با رشد سطوح صنعتی شدن، این جوامع سکولارتر و عقلانیتر میگردند.
دگرگونی از ارزشهای بقاء به ارزشهای ابراز وجود با رشد جامعه فراصنعتی مرتبط میشود. این دگرگونی بازتاب تحول فرهنگی است که با جایگزینیِ نسل جوانی که در بقاء رشد کردهاند، به وقوع نمیپیوندد. اینگلهارت و ولزل نشان میدهند که پیوستگی علی عمدتا از ارزشهای ابراز وجود به دموکراسی است (اینگلهارت و ولزل، 2010).
با توجه به مباحثی که در مورد نظریات فرهنگ سیاسی گفته شود در یک جمعبندی میتوان گفت: ازنظر آلموند و وربا فرهنگ سیاسی شامل ایستارها و نگرشها در جهت موضوعات سیاسی است که این تعریف هم سطح خرد (فرد) و هم سطح کلان (نظام سیاسی) را در بر میگیرد. لوسین پای نیز فرهنگ سیاسی را به عنوان وسیلهای برای هدایت، راهنمایی و کنترل رفتار سیاسی در نظر میگیرد که باعث سازگاری با نهادها و سازمانها میشود. اینگلهارت فرهنگ سیاسی را نظام درونی شده ارزشها و هنجارهایی میداند که در بین مردم مشترک است. در این تعریف هم بحث پایداری فرهنگ سیاسی و هم بُعد تاریخی فرهنگ سیاسی را ملاحظه میکنیم. به این معنا که در بستر زمان و در طول تاریخ شکل میگیرند و پیونددهنده افراد با نظام سیاسی هستند که میتواند به وجود آورنده یک فرهنگ تودهای یا یک فرهنگ دموکراتیک باشد. مصلینژاد فرهنگ سیاسی را نظامی میداند که باعث به وجود آمدن فعالیتهای سیاسی میشود. با توجه به این تعاریف میتوان فرهنگ سیاسی را مجموعهای از الگوها، ایستارها و عواطفِ مشترکِ افراد به اعمال و نظام سیاسی دانست که باعث شکلگیری نوع خاص نظام سیاسی آن جامعه میشود که ریشه این فرهنگ سیاسی را باید در تاریخ، سنتها، آدابورسوم، باورها و ارزشهای آن جامعه جستجو کرد که هم بعد روانشناختی و هم بعد جامعهشناختی و تاریخی دارد.
روش
روش تحقیق، پیمایش و با ابزار پرسشنامه صورت گرفته است. ابتدا پرسشنامه در بین 30 نفر از جامعه آماری تحقیق (شهروندان 18 سال به بالای شهر اردبیل) توزیع شد تا اشکالات اولیه و همچنین واریانس متغیر وابسته جهت تعیین حجم نمونه برآورد شود. با استفاده از فرمول کوکران حجم نمونه تحقیق 400 نفر از شهروندان 18 سال به بالای شهر اردبیل به دست آمد. روش نمونهگیری تحقیق هم به صورت خوشهای چندمرحلهای بود. بدینصورت که شهر اردبیل به پنج منطقه شمال، جنوب، شرق، غرب و مرکز تقسیمبندی شد و در هر منطقه دو خوشه به صورت تصادفی انتخاب شد و در داخل هر خوشه، بلوکها و سپس خیابانها و کوچهها به صورت تصادفی انتخاب شدند و با مراجعه به درب منازل به صورت تصادفی سیستماتیک از افراد مصاحبه به عمل آمد. ناگفته نماند که در زمان تکمیل پرسشنامه، با توجه به بافت سنتی شهرستان و همچنین سیاسی بودن موضوع، برخی پاسخگویان همکاری مناسبی نداشتند و یا نسبت به پاسخگویی بیاعتماد بودند و برخی نیز در خلال پاسخگویی احساس ناامیدی نسبت به آینده داشتند و در مواردی هم از اینکه نظرات و پاسخهای آنان مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و باعث دردسر برایشان شود، ترس و واهمه داشتند که با همکاری افراد معتمد محلی و همچنین اطمینان بخشی به پاسخگویان برای محرمانه بودن پاسخها و پایبندی اخلاقی کامل محققین به این تعهد، بسیاری از محدودیتها و مبانی پیش روی محققان مرتفع شد.
مهمترین متغیرهای این تحقیق، طبقه اجتماعی و فرهنگ سیاسی بودند که بدین شکل تعریف نظری و عملی شدند:
طبقات اجتماعی: منظور از طبقه اجتماعی در این تحقیق (روش کمی موردنظر) مجموعهای از پایگاههای کموبیش مشابه است (جلایی پور و عزیزی مهر، 2017). با توجه به نظریات اُلین رایت و ابعادی که وی مطرح میکند (مدیریت یا اقتدار سازمانی و استقلال، مناسبات مالکیت، برخورداری از مهارتها یا صلاحیتهای کمیاب) و همچنین نظریات دیگر محققان مثل سورنسن، مهمترین ملاک سنجش طبقه را مقولههای شغلی میدانند (رایت، 2016). پرسمان(2007) و بیردسال (2010) ملاکهای دارایی خانوار، سطح تحصیلات و شغل را به عنوان ملاک سنجش طبقه در نظر گرفتهاند.
(سویچ و همکاران 2013، به نقل از جلاییپور و عزیزی مهر، 2016) نیز از ملاکهای درآمد خانواده، قیمت خانه و پساندازهای خانوار به عنوان ملاکهای سنجش طبقه مورداستفاده کردهاند. پیمایش نیویورکتایمز برای سنجش طبقه از متغیرهای تحصیلات، درآمد، شغل و ثروت استفاده کرده است (نیویورکتایمز، 2005: 253). در تحقیق حاضر نیز جهت سنجش طبقه اجتماعی، علاوه بر مقوله شغلی، شاخصهای تحصیلات، درآمد و دارایی (املاک، خودرو و نوع آن) در نظر گرفته شد. بدینصورت که امتیازات پاسخگویان در این گویهها با هم جمع، سپس با در نظر گرفتن دامنه تغییرات به سه طبقه (پایین، متوسط و بالا) تقسیم شدند.
فرهنگ سیاسی: متغیرهای شاخص فرهنگ سیاسی به این صورت است: مشارکت مدنی، اعتماد سیاسی بین فردی، علاقهمندی سیاسی، کارایی درونی سیاسی (این متغیرها از خیلی کم تا خیلی زیاد طیفبندی شدهاند)، متغیرهای شاخص مدارای سیاسی و اقتدارگرایی که از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم طیفبندی شدهاند. متغیرهای شاخص دانش سیاسی در دو بعد سنجیده شدهاند؛ یک بعد آن دو مقولهای است شامل اطلاعات پاسخگویان در مورد شخصیتهای سیاسی به صورت (میدانم و نمیدانم) و دیگری در قالب دو سؤال، میزان اهمیت اخبار و اطلاعات و دنبال کردن اطلاعات سیاسی پاسخگویان را در طیف پنجقسمتی از خیلی کم تا خیلی زیاد موردسنجش قرار داده است.
همه گویههای این شاخصها در جداول 1 تا 4 قابلمشاهده است. آلفای کرونباخ همه شاخصها بالاتر از 7/0 بود. بهوسیله نرمافزار آموس، تحلیل عاملی تأییدی شاخصهای فرهنگ سیاسی در نظر گرفته شد و متغیرهایی که از بارهای عاملی پایینی برخوردار بودند، کنار گذاشته شدند. شکل شماره (1) تحلیل عاملی تأییدی شاخصهای فرهنگ سیاسی را نشان میدهد.
شکل (1) مدل تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم فرهنگ سیاسی

با توجه نتایج شکل (1) و بارهای عاملی آمده در آن، شاخصهای موافقت با حکومت دموکراسی، برابری جنسیتی و علاقهمندی سیاسی حذف و از شمار شاخصهای فرهنگ سیاسی خارج شدند.

یافتهها
در این تحقیق نیمی از پاسخگویان موردمطالعه (51 درصد) زن و مابقی (49 درصد) مرد بودند، 43 درصد از پاسخگویان در طبقه پایین، 16 درصد در طبقه بالا و 41 درصد نیز در طبقه متوسط قرارگرفتهاند.
میانگین فرهنگ سیاسی مدنی از بین دامنه 49 تا 254، نمره 141 بود که از حد وسط مقدار فرهنگ سیاسی پایینتر است. میانگین فرهنگ سیاسی در بین طبقه پایین 8/137، برای طبقه متوسط 140 و برای طبقه بالا 3/150 بود که نشان میدهد طبقه بالا از فرهنگ سیاسی بالاتری نسبت به طبقات متوسط و پایین و طبقه متوسط، فرهنگ سیاسی بالاتری نسبت به طبقه پایین دارند.
شاخصها و متغیرهای فرهنگ سیاسی
جدول 1 تا 4 توصیف آماری (میانگین و درصد) متغیرها و شاخصهای فرهنگ سیاسی را به صورت کلی و به تفکیک طبقات نشان میدهد.
جدول (1) شاخصهای مشارکت مدنی، اعتماد سیاسی بین فردی، علاقهمندی سیاسی و کارایی درونی سیاسی را به صورت درصد در یک طیف پنجقسمتی لیکرت از خیلی کم تا خیلی زیاد (نمرهگذاری از 1 تا 5 که ا نماینده خیلی کم و 5 نماینده خیلی زیاد است) نشان میدهد.

جدول (1) شاخصهای مشارکت مدنی، اعتمادی سیاسی بین فردی، علاقهمندی سیاسی و کارایی درونی سیاسی
شاخص گویه طبقه طیف نظرات برحسب درصد میانگین طبقات
خیلیکم کم تاحدودی زیاد خیلیزیاد برای هر طبقه برای هر گویه پایین متوسط بالا کل
مشارکت مدنی مشارکت در انجمنهای مذهبی پائین 5/24 8/23 2/17 8/26 7/7 69/2 43/2 39/2 08/2 94/1 19/2
متوسط 4/38 22 14 4/20 2/5 32/2
بالا 5/51 9/14 9/11 8/19 2 05/2
فعالیت در گروهها و حزبهای سیاسی پائین 4/36 1/24 9/19 3/12 3/7 29/2 2
متوسط 8/50 2/19 18 2/9 8/2 94/1
بالا 4/64 9/11 9/12 9/9 1 71/1
مشارکت برای حل مسائل فرهنگی و اجتماعی جوانان پائین 3/30 6/22 1/24 9/14 8 47/2 3/2
متوسط 6/37 8/20 4/22 4/12 8/6 30/2
بالا 6/41 8/15 8/19 8/15 9/6 30/2
فعالیت در روزنامهها و مطبوعات سیاسی پائین 2/45 2/19 5/19 3/12 8/3 10/2 9/1
متوسط 8/56 18 16 4/8 8/0 78/1
بالا 4/64 9/12 9/13 9/5 3 70/1
اعتماد سیاسی در صحبتها و بحثهای عمومی تا چه حد، مردم قابلاعتمادند؟ پائین 13 2/32 6/40 9/11 3/2 58/2 4/2 64/2 53/2 41/2 56/2
متوسط 6/17 4/34 6/39 2/7 2/1 40/2
بالا 8/21 6/35 7/31 9/6 4 35/2
تا چه حد با این جمله که «این روزها به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد» موافق هستید؟ پائین 2/4 8/13 1/39 5/29 4/13 65/2 6/2
متوسط 4/8 6/11 2/37 28 8/14 70/2
بالا 9/5 9/11 6/35 7/26 8/19 57/2
کارایی درونی سیاسی با این جمله که «سیاست موضوعی پیچیده است» تا چه حد موافق هستید؟ پائین 3/25 36 6/27 9/6 2/4 28/2 2/2 5/2 53/2 41/2 53/2
متوسط 6/25 4/38 2/23 8/8 4 27/2
بالا 7/34 6/40 9/11 9/9 3 05/2
تا چه حد موضوعات و مسائل سیاسی برای شما قابلفهم است؟ پائین 1/3 7/15 4/41 1/29 7/10 71/2 8/2
متوسط 4 2/19 4/38 8/24 6/13 75/2
بالا 9/11 7/30 6/42 9/9 5 34/2


با توجه به جدول شماره (1) نتایج شاخصهای مشارکت مدنی، اعتماد سیاسی، کارایی درونی سیاسی به صورت زیر آورده میشود:
مشارکت مدنی: در بین طبقه پایین، مشارکت مدنی بیشتر از سایر طبقات است، بعدازآن طبقه متوسط و بعد طبقه بالا. به نظر میرسد سنتیتر بودن طبقه پایین و روحیه جمعگرایانهتر آنها، تفکر نئو لیبرالیسم حاکم بر طبقه متوسط و بالا و افزایش روحیه فردگرایی و منفعتطلبی طبقه متوسط و از طرفی محافظهکار بودن طبقه بالا، بر این مشارکت مؤثر باشد. طبقه پایین در همه متغیرهای مشارکت مدنی، بالاتر از طبقه متوسط و بالا و طبقه متوسط در همه متغیرهای مشارکت مدنی، بالاتر از طبقه بالا قرار دارند.
اعتماد سیاسی: میانگین اعتماد سیاسی در بین کل پاسخگویان 56/2 از 1 تا 5 است که نشان میدهد پاسخگویان کمتر از میزان متوسط از بعد سیاسی به دیگران اعتماد دارند. میزان اعتماد سیاسی به ترتیبِ بیشترین به کمترین مربوط است به طبقه پایین، متوسط و بالا. بهعبارتدیگر طبقه پایین، بیشترین اعتماد سیاسی و طبقه بالا، کمترین میزان اعتماد سیاسی را از خود نشان میدهند که این موضوع میتواند به محافظهکارتر بودن طبقات بالا مربوط باشد.
کارایی درونی سیاسی: میانگین شاخص کارایی درونی سیاسی 53/2 است که از حد متوسط پایینتر است و به ترتیبِ بیشترین به کمترین کارایی درونی سیاسی در بین طبقات مربوط به طبقه پایین، طبقه متوسط و طبقه بالا است.
شاخصهای مدارای سیاسی
جدول شماره (2) میانگین رتبههای شاخص مدارای سیاسی را با توجه به طیف لیکرت در بین طبقات مختلف نشان میدهد.


جدول (2) شاخص مدارای سیاسی
گویه طیف نظرات برحسب درصد میانگین طبقات
کاملاً مخالفم مخالفم بی نظر موافقم کاملاً موافقم هر طبقه هر گویه پایین متوسط بالا کل
مدارای سیاسی 1. برای مقامات سیاسی مهم کشور میتوان از اقلیتهای مذهبی هم استفاده کرد. پائین 5/11 7/25 6/32 6/22 7/7 89/2 3 1/3 29/3 61/3 26/3
متوسط 8/12 2/23 4/30 8/18 8/14 99/2
بالا 8/19 9/13 7/27 8/21 8/16 01/3
2. بهتر است از همایشها، گرد هم آییها و جلساتی که برای احزاب سیاسیِ مخالف برگزار میگردد، جلوگیری شود. پائین 13 31 9/29 2/19 9/6 75/2
متوسط 4/22 32 26 4/14 2/5 6/2
بالا 6/44 8/23 8/24 5 2 96/1
3. به نظر من بهتر است، روزنامههایی که ازنظر سیاسی مخالف نظام و دولت هستند تعطیل و بسته شوند. پائین 5/24 5/16 1/34 1/16 8/8 67/2
متوسط 6/29 4/22 6/29 14 4 40/2
بالا 4/57 8/15 8/18 5 3 80/1
4. از فعالیت سیاسی احزابی که نظرات متضاد و مخالفی با عقاید و نظرات من دارند ناراحت نیستم. پائین 7/7 6/26 33 5/21 5/11 02/3
متوسط 6/9 4/22 8/32 20 2/15 08/3
بالا 9/12 8/16 8/20 7/30 8/18 25/3

با توجه به جدول شماره (2)، مدارای سیاسی در مجموع در حد متوسط به بالا است. بیشترین نمره مدارای سیاسی مربوط است به طبقهی بالا، سپس طبقهی متوسط و بعد طبقهی پایین. مدارای سیاسی همچنان که از نامش پیداست یعنی اینکه افراد تا چه حد از تحمل سیاسی و یا انعطافپذیری سیاسی برای در قدرت بودن گروهها، طبقات، اقوام و یا مذاهب دیگر برخوردارند؟ و یا تا چه حد افکار و نظرات مخالف را در صورت درست بودن میپذیرند؟ و تا چه حد مایلند احزاب و گروههای سیاسی مخالف خودشان و مخالف نظرشان را بپذیرند؟ همچنان که گفته شد این موضوع در حد متوسط به بالا است که طبقه پایین از بقیه طبقات از مدارای سیاسی پایینتری برخوردار است. طبقه بالا در بین همه متغیرهای سیاسی از بقیه، نمره بالاتری را به دست آورده است. در مورداستفاده از اقلیتهای قومی، طبقهی پایین نزدیک به مقدار متوسط و طبقهی متوسط و بالا، متوسط و بیشتر از متوسط است. در مورد متغیر جلوگیری از همایشها و گردهمایی احزاب سیاسی مخالف و تعطیلی روزنامه در صورت دادن نظرات مخالف دولت و نظام، طبقه بالا از مخالفت بیشتری نسبت به طبقهی متوسط و پایین برخوردارند و بعدازآن طبقه متوسط قرار دارد. در مورد متغیر فعالیت سیاسی احزابی که نظرات مخالف و متضادی با فرد پاسخگو دارد، بیشترین مدارا مربوط به طبقه بالا و طبقه متوسط و پایین هر دو تقریبا به یک اندازه و در حد متوسط قرار دارند.
شاخصهای مخالفت با اقتدارگرایی: جدول شماره (3)، مؤلفهها، میانگین رتبههای شاخصهای مخالفت با اقتدارگرایی و موافقت با حکومت دموکراتیک را در بین کل پاسخگویان و به تفکیک طبقات نشان میدهد.

جدول شماره (3) شاخصهای مخالفت با اقتدارگرایی و موافقت با حکومت دموکراتیک
شاخص گویه طیف نظرات بر حسب درصد آلفای کرانباخ میانگین طبقات
کاملاً مخالفم مخالفم بی نظر موافقم کاملاً موافقم گویه طبقه پایین طبقه متوسط طبقه بالا کل طبقات
مخالفت با اقتدارگرایی سرکوب احزاب و گروههایی که نظم عمومی را بر هم میزنند. پائین 3/15 1/24 4/26 4/23 7/10 7/0 90/2 1/3 2/3 4/3 22/3
متوسط 6/15 18 2/29 6/25 6/11 99/2
بالا 9/14 8/21 7/28 8/21 9/12 96/2
در هر کشوری به رهبرانی نیاز است که جایگاهشان از قانون بالاتر باشند. پائین 9/14 1/24 23 8/23 2/14 97/2
متوسط 20 26 6/21 4/22 10 76/2
بالا 6/37 8/23 8/19 9/12 9/5 24/2
خیلی اوقات باید بدون چونوچرا از رهبران جامعه اطاعت کرد. پائین 2/22 8/18 31 4/18 6/9 73/2
متوسط 2/27 4/20 6/27 14 8/10 6/2
بالا 6/35 7/25 8/21 9/13 3 22/2
در صورت وجود نابرابری و مشکلات اجتماعی و اقتصادی با اعتراض خود حاضر
به هم ریختن نظم جامعه نیستم.
پائین 9/14 5/19 4/31 5/19 6/14 98/2
متوسط 16 4/14 2/29 22 4/18 11/3
بالا 9/12 8/17 7/29 7/26 9/12 3
بالا 7/33 9/14 8/22 8/24 4 49/3
مخالفت با اقتدارگرایی حکومت نظامی پائین 8/23 8/18 7/30 3/20 5/6 7/0 32/3 1/3 2/3 4/3 22/3
متوسط 4/34 2/17 30 14 4/4 63/3
بالا 5/52 9/14 8/18 9/9 4 01/4
داشتن یک نظام مردمسالار پائین 7/7 18 1/34 6/17 6/22 29/3
متوسط 10 4/12 4/34 18 2/25 36/3
بالا 3 5 8/19 7/29 6/42 03/4


در جدول شماره (3) شاخصها، گویهها و درصدهای هر کدام در طیف پنجقسمتی به تفکیک طبقات پایین، متوسط و بالا آمده است. همچنین میانگین هرگویه، میانگین مربوط به هر طبقه و میانگین کل شاخص آورده شده است. این میانگینها بین 1 تا 5 میباشند که به توصیف و تحلیل هر یک میپردازیم:
میزان موافقت با اقتدارگرایی سیاسی از 1 تا 5، برابر با 88/2 است. یعنی میزان موافقت شهروندان اردبیلی با اقتدارگرایی از متوسط کمتر است و این نشان از این دارد که پاسخگویان با سرکوبهای سیاسی و طرد مخالفان، اطاعت بیچونوچرا از رهبران و مخالفت با رهبرانی که خود را فراتر از قانون میپندارند، مخالفند و به نظر میرسد که این نوع تفکر در حال رشد است. با توجه به جدول مذکور مشاهده میشود که به ترتیب طبقه بالا، طبقه متوسط و طبقه پایین با اقتدارگرایی سیاسی مخالفت داشتهاند. پناهی و شالچی (2015) میزان مخالفت با اقتدارگرایی را در سطح پایینی گزارش کردهاند. در واقع استفاده از رسانهها و شبکههای اجتماعی بر این تغییر و افزایش مخالفت با اقتدارگرایی بیتأثیر نبوده است.
دانش سیاسی: با مقایسه میانگینهای شاخص دانش سیاسی (از صفر تا 9) در بین طبقات اجتماعی بیشترین میزان به ترتیب مربوط به طبقه بالا (9/3)، طبقه متوسط (9/2) و طبقه پایین (7/2) است و در کل جامعه 2/66 درصد پاسخگویان میزان دانش سیاسی کم و 8/33 درصد زیاد دارند.
مقایسه طبقات اجتماعی با فرهنگ سیاسی و شاخصهای آن
بهوسیله آزمون تحلیل واریانس یکطرفه، میانگین فرهنگ سیاسی و شاخصهای فرهنگ سیاسی با طبقات اجتماعی مقایسه شد، در جدول شماره (4) نتیجه این آزمون مشاهده میشود.

جدول (4)  آزمون مقایسه طبقات اجتماعی و فرهنگ سیاسی
مقایسه طبقات p  F شاخص
طبقه بالا و متوسط طبقه پایین و بالا طبقه پایین و متوسط
001/0 001/0 2/0 001/0 57/32 فرهنگ سیاسی
4/0 001/0 001/0 001/0 89/9 مشارکت مدنی
52/0 13/0 52/0 15/0 52/0 اعتماد درونی سیاسی 89/1
065/0 065/0 9/0 04/0 1/3 کارایی درونی سیاسی
001/0 001/0 5/0 001/0 7/14 دانش سیاسی
001/0 001/0 012/0 001/0 39/19 مدارای سیاسی
1/0 054/0 9/0 06/0 8/2 اقتدار سیاسی

بهوسیله آزمون شفه مشخص میشود که میانگین فرهنگ سیاسی طبقه پایین با طبقه متوسط تفاوتی ندارد، ولی بین طبقه پایین با طبقه بالا و طبقه متوسط با طبقه بالا، تفاوت معنیداری وجود دارد. با توجه به اینکه میانگین فرهنگ سیاسی طبقه بالا ازنظر توصیفی بالاتر از طبقه متوسط و طبقه متوسط بالاتر از طبقه پایین است، نتیجه آزمون شفه نشان میدهد که ازنظر آماری تفاوت بین طبقه بالا با طبقه متوسط و پایین معنیدار است، ولی تفاوت فرهنگ سیاسی طبقه متوسط با طبقه پایین معنیدار نیست.
از بین شاخصهای فرهنگ سیاسی، شاخصهایی که با طبقات اجتماعی (بالا، متوسط و پایین) معنادار شد، عبارتند از: مشارکت مدنی، کارایی درونی سیاسی، دانش سیاسی و مدارای سیاسی. همچنین شاخصهای اعتماد سیاسی فردی و اقتدار سیاسی با طبقات اجتماعی معنادار نشد که در ادامه به توضیح آنها پرداخته میشود.
مشارکت مدنی: آزمون تحلیل واریانس نشان میدهد که مشارکت مدنی با طبقات اجتماعی معنادار است. به کمک آزمون شفه آنچه باعث معناداری شده است تفاوت بالاتر میانگین طبقه پایین با طبقات متوسط و بالا است. بهعبارتدیگر بالاتر بودن میانگین طبقه پایین در مشارکت مدنی معنادار است و تفاوت بین طبقه متوسط و بالا با یکدیگر معنادار نیست. طبقه پایین در بین شهروندان اردبیل از مشارکت مدنی بیشتری نسبت به طبقات بالا و متوسط برخوردارند و این به سنتی بودن و جمعگراتر بودن طبقه پایین برمیگردد و از طرفی طبقات متوسط و بالا محافظهکاری بیشتری به خرج میدهند.
کارایی درونی سیاسی: تفاوت بین طبقات اجتماعی با کارایی درونی سیاسی معنیدار شد (در سطح 05/0)، ولی با انجام آزمون شفه و مقایسه طبقات با یکدیگر معناداری حاصل نشد.
دانش سیاسی: تفاوت میانگین دانش سیاسی در بین طبقه پایین با متوسط معنیدار نشد، ولی تفاوت بین دانش سیاسی طبقه بالا با طبقه پایین و متوسط معنیدار شد و طبقه بالا به طور معناداری از دانش سیاسی بالاتری نسبت به طبقات پایین و متوسط برخوردار بودند.
مدارای سیاسی: مدارای سیاسی طبقات با یکدیگر تفاوت معنیداری دارند، طبقه بالا بیشتر از طبقه متوسط و طبقه متوسط بیشتر از طبقه پایین از مدارای سیاسی بیشتری برخوردارند.
آزمون معنیداری رابطه بین طبقه اجتماعی، سن و جنس با فرهنگ سیاسی
بهوسیله آزمون رگرسیون به روش قدمبهقدم، متغیرهای طبقه اجتماعی، سن و جنس را با شاخص فرهنگ سیاسی وارد مدل کردیم (جدول شماره 5) که همگی معنیدار شدند. ابتدا متغیر طبقه اجتماعی، سپس متغیر سن و بعد جنسیت وارد مدل شدند. متغیر طبقه اجتماعی با ضریب بتای مثبتِ 27/0 و سطح معنیداری 01/0، سن با ضریب بتای مثبتِ 09/0 و سطح معنیداری 05/0 و جنسیت با ضریب بتای منفیِ 08/0 و سطح معنیداری 05/0، معنیدار شدند.

جدول (5) آزمون رگرسیون متغیرهای طبقه اجتماعی، سن و جنسیت در رابطه با فرهنگ سیاسی
متغیرهای مستقل فرهنگ سیاسی
B SES β p
طبقه اجتماعی 24/6 88/0 27/0 000/0
سن 12/0 05/0 10/0 016/0
جنسیت 91/2- 27/1 08/- 022/0

برای انجام تفاوت میانگین فرهنگ سیاسی و جنسیت، از آزمون تیتست مستقل از هم استفاده کردیم. این آزمون با سطح معنیداری 05/0 (Sig=0.03) معنیدار شد و نشان داد که مردان از فرهنگ سیاسی بالاتری نسبت به زنان برخوردار هستند.
بحث
فرهنگ سیاسی هر جامعهای ارتباط تنگاتنگی با تاریخ و تجارب گذشته آن جامعه دارد. این امر بر ادراک اجتماعی افراد از شرایط و موقعیتشان در مسائل مختلف سیاسی- اجتماعی مؤثر است. با توجه به تاریخ طولانی و کهن جامعه ایرانی و شرایط حاکم در این جامعه، برخی از جامعهشناسان تاریخی برای مطالعه جامعه ایران، «نظریه استبداد ایرانی» (همایون کاتوزیان، 2001)، «نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعهی ایرانی» (پیران، 2005)، «پاتریمونیالیسم» (وبر،1978)، «جامعه کوتاهمدت» (همایون کاتوزیان، 2018)، «استبداد شرقی»(ویتفوگل،2012)، «فرهنگ عشیرهای»(سریع القلم، 2018) را مطرح کردهاند. این به معنای آن است که فرهنگ سیاسی حالتی انباشتی دارد. بهعبارتدیگر تجارب تاریخ گذشته ایران بر ادراکات سیاسی آنان از وضعیت موجود مؤثر است. همانطور که جان فوران میگوید: اینکه در ایران همه جنبشها و انقلابها در میانه راه باز ماندهاند و ائتلاف آنها شکننده بوده است، ناشی از سیسمتی است که قرنها بر ایران حکومت میکرده است. به قول کاتوزیان «انقلاب مشروطه»، انقلابی برای دستیابی به قانون بود، به این معنا که تا آن زمان در ایران قانونی وجود نداشته است و همیشه استبداد حکمفرما بوده است (و همچنین ادامه یافت). یا در نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی، پیران معتقد است: استبداد، انتخاب ایرانی است به خاطر شرایطی که بر ایران مثل ناامنی و ویژگیهای سرزمینی حاکم بوده است، مردم ایران استبداد را باز تولید میکنند، هر چند که دائما در قالب جنبشها و انقلابها برای رسیدن به اهدافشان تلاش کرده و به پیروزیهایی هم رسیده باشند. در واقع فرهنگ سیاسی جامعه هم در سطح خرد و هم کلان بر جامعه تأثیرگذار است. بهعبارتیدیگر جنبشها و انقلابها در ایران را نمیتوان بدون مطالعه فرهنگ سیاسی جامعه ایران شناخت. مصلینژاد (2014) عناصر بنیادین فرهنگ سیاسی ایران را شامل بیاعتمادی، بیگانهستیزی، رفتارهای فراقانونی، برتریگرایی و ناپایداری در کنش سیاسی میداند. به همین دلیل است که در ایران بیثباتی سیاسی، استبداد، احساسِ ناامنی و بیاعتمادی در بین مردم و نخبگان، تضاد دولت و ملت، از بین بردن گروههای رقیب در کارزارهای مختلف سیاسی، نداشتن روحیه جمعگرایی، عدم تحمل در مقابل نقد و انتقاد را میتوان دید. با توجه به ویژگیهایی که فرهنگ سیاسی جامعهی ایران دارد، این میراث سالهای دور است که از گذشتگان و در شرایط تاریخی ایران به ارث رسیده و تابهحال تداوم یافته است.
یافتههای تحقیق درزمینه فرهنگ سیاسی طبقات اجتماعی در ایران گویای شکاف بین نظام سیاسی و مردم، بیاعتمادی نهادی، دوری از اقتدارگرایی و پیچیده پنداشتن موضوع سیاست است. با توجه به یافتهها، فرهنگ سیاسی در اذهان و اندیشهها رشد یافته، ولی در بعد رفتاری و عملی عقب افتاده است که یکی از دلایل آن میتواند هزینههای فعالیت سیاسی باشد و همچنین فرهنگ سیاسی که در طول تاریخ در ایران وجود داشته است. نتایج تحقیق نشان داد بین فرهنگ سیاسی طبقه پایین و متوسط رابطه معنیداری وجود ندارد، ولی بین فرهنگ سیاسی طبقه بالا با طبقه پایین و متوسط رابطه معنیداری وجود دارد. بهعبارتدیگر طبقات پایین و متوسط نقش منفعلی در کنشگری نسبت به سیاست و نظام سیاسی دارند. همچنین آنها شهروندانی بیانگیزه و بیتفاوت نسبت به موضوعات سیاسی، اعمال سیاسی و نظام سیاسی هستند.
سیاستهایی که دولت اتخاذ میکند در امورات مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بدون رأی و نظر مردم صورت میگیرد و طبقات متوسط و پایین هم هیچگونه واکنشی نسبت به کارکرد این نوع سیاستها نشان نمیدهند، یعنی افراد به عنوان مشارکتکنندههایی، بیانگیزه و بیتفاوت هستند. نظام سیاسی به عنوان یک هدف عمومی در نظر گرفته نمیشود و اگر هم گرفته میشود از درجه پایینی برخوردار است. گرایش به سمت ورودیها و خروجیهای نظام نادیده انگاشته میشوند و به عبارتی تصمیمات و خطمشیها بدون توجه به جامعه از بالا تحمیل میشود. با توجه به اینکه تفاوتی بین فرهنگ سیاسی طبقه متوسط و پایین وجود ندارد، جمعیت زیادی از شهروندان اردبیلی از این نوع فرهنگ سیاسی برخوردارند.
همچنین توجه به این نکته مهم است که مطالبات و خواستههای این طبقات نزدیک هم شده که این موضوع بر تشتت و پراکندگی طبقه متوسط تأثیرگذار بوده و باعث میشود از منافع طبقاتی و ایدئولوژی مشخص و معینی برخوردار نباشند و از شعارهای آزادیخواهانه، دموکراسیخواهی، جامعه مدنی و حقوق شهروندی فاصله بگیرند. بهعبارتیدیگر طبقه متوسط و طبقه پایین در حال حاضر به یک انفعال سیاسی رسیده که البته این شرایطی است که در طی ادوار گذشته و سالهای اخیر بر سر طبقه متوسط و پایین، وارد آمده و این طبقات تحتفشار قرارگرفتهاند.
این نتایج را میتوان با توجه به سنخ شناسی فرهنگ سیاسی آلموند و وربا اینگونه بیان کرد: فرهنگ سیاسی طبقه پایین و طبقه متوسط محدود تبعی است، یعنی ترکیبی از فرهنگ سیاسی محدود و تبعی است. بهعبارتدیگر طبقه متوسط و پایین ممکن است جهتگیری مثبتی نسبت به نظام سیاسی داشته باشند، ولی عموما در ارتباط با نظام حاکمیت نقشی یک طرفه وجود دارد و این رابطه از بالا به پایین است که میتواند تأییدی بر نظریه اینگلهارت باشد که معتقد است: رشد اقتصادی بر ارزشهای ابراز وجود مؤثر است و این ارزشها میتوانند بر فرهنگ سیاسی مشارکتی مؤثر واقع شده و به شکوفایی دموکراسی منجر شود. فرهنگ سیاسی طبقه بالا تبعی-مشارکتی است. این در حقیقت به این معنا است که طبقه بالا در مواردی ممکن است انتقاداتی به نظام سیاسی داشته باشند و یا به عنوان کنشگر منتقد نظام سیاسی باشند، ولی بااینحال فرهنگ سیاسی این طبقه ترکیبی از تبعی و مشارکتی است. یعنی این طبقه نمیتواند نقشی فعال هم در جهتگیری نبست به سیاسی و هم به عنوان کنشگر در نظام سیاسی داشته باشد.
لیپست (1963) معتقد است که اعضای طبقه متوسط و بالای جامعه در مقایسه با طبقات پایین مشارکت سیاسی کمتری دارند. وی همچنین معتقد است پیششرط توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی است. هر چند در تحقیق حاضر طبقات اجتماعی عامل مهمی در تبیین فرهنگ سیاسی است، ولی نتایج این تحقیق نشان داد که فرهنگ سیاسی طبقه متوسط و پایین تفاوت معنیداری با هم ندارند. بهعبارتدیگر این تحقیق نشان از نزدیک شدن مرزهای طبقه متوسط و پایین و یا شاید بتوان گفت عدمتشخیص مرزهای طبقه متوسط و پایین و افزایش جمعیت طبقه پایین از بعد فرهنگی حکایت دارد و به عبارتی طبقه متوسط در بسیاری موارد خود را شبیه طبقه پایین میداند. برای تبیین چگونگی آن بهتر است نگاهی تاریخی به طبقه متوسط داشته باشیم یعنی به نحوه شکلگیری طبقه متوسط و ساختار آن، مخصوصا تغییرات ساختاری که این طبقه در سالهای گذشته با توجه سیاستهای دولتهای مختلف در زمینههای اقتصادی و فرهنگی داشتهاند، سبک زندگی و ذائقههای طبقه متوسط را دستخوش تغییر قرار داده و این طبقه با تشتت و پراکندگی بیشتری مواجه شده است. بنابراین در این راستا پیشنهاد میشود تحقیقی درزمینه ساختار طبقه متوسط در ایران با نگاهی تاریخی و مقایسهای صورت گیرد.
نکته دیگری که باید در نظر گرفت معنادار شدن تفاوت فرهنگ سیاسی زنان با مردان است که در تحقیق حاضر مردان از فرهنگ سیاسی بالاتری برخوردار بودند. در اینجا میتوان اشارهای به نظر لوسین پای داشت. پای معتقد است: «فرهنگ سیاسی، محصول تاریخی جمعی یک نظام سیاسی و تاریخی زندگی افرادی است که آن نظام را میسازند و به همین دلیل به طور یکسان در حوادث عمومی و تجربههای شخصی ریشه دارد (پای، 1991). در واقع بر اساس فرایند جامعهپذیری زنان و جایگاه آنان در نظام اجتماعی و با توجه به وجود زمینههای نابرابر و احساس تضییع حقوق زنان نسبت به مردان در جامعه و همچنین احساس تبعیض (به جهت عدم تبیین صحیح احکام دینی و در مواردی بدون مستندات فقهی و صرفا بر اساس تعصبات مردانه بر زنان تحمیل میشود)، زنان نسبت به مردان در زمینه کنشگری سیاسی و جهتگیری به سمت نظام سیاسی، منفعلتر عمل کرده و از رضایت سیاسی پایینتری برخوردارند و فرهنگ سیاسی پایینتری نیز دارند. این مقوله میتواند ناشی از شرایط تاریخی و همچنین آگاهیهای سیاسی باشد که تبیین جنسیتی این موضوع در نوشتار حاضر نمیگنجد و میتواند موضوع تحقیق جداگانهای باشد.
کلام آخر اینکه با توجه به نتایجی که از فرهنگ سیاسی و شاخصهای آن بهدستآمده، میتوان اولویتها و شاخصهای فرهنگ سیاسی را برای سیاستگذاری و برنامهریزی استراتژیک بکار برد و با تقویت نقاط ضعف شاخصهای فرهنگ سیاسی به شکوفایی فرهنگ سیاسی و در نهایت توسعه سیاسی کمک کرد. با توجه به اینکه سیاستگذاری فرهنگی در اغلب برنامهها کمتر موردتوجه قرار میگیرد و در برنامههای توسعه بخش فرهنگ به صورت کلی و با مفاهیم ارزشی و مبهم تدوین میشود، از طرفی ارزشها و اصول نهادینهشده همواره محدودیتهایی را فراروی سیاستگذاران قرار میدهند و حتی گـاهی منجـر بـه شکسـت و عدم موفقیت آنها میشوند، لذا پیشنهاد میشود سیاستگذاران در صدد گسترش و تقویت ساختار طبقه متوسط شهروندان اردبیلی برآیند. همچنان که اشاره شد از پیش شرطهای گسترش این طبقه رشد اقتصادی و بهبود وضعیت معیشت شهروندان است، چراکه بهبود این وضعیت باعث تقویت هویت و انسجام ملیِ شهروندان اردبیلی میشود.
از طرف دیگر تضعیف طبقات اجتماعی ازنظر اقتصادی و فرهنگی منجر به مسائل متعددی مثل کاهش هویت ملی شود که این امر بر عدم توسعه فرهنگ سیاسی و در نتیجه کاهش توسعه سیاسی منجر میشود که در این راستا نگارندگان پیشنهاد میکنند تحقیقاتی پیرامون رابطه فرهنگ سیاسی و هویت ملی و همچنین ساختار طبقه متوسط و هویت سیاسی صورت گیرد.
ملاحظات اخلاقی
مشارکت نویسندگان
همه نویسندگان در تهیه مقاله مشارکت داشتهاند.
منابع مالی
برای این مقاله از شخص و یا سازمانی حمایت مالی دریافت نشده است.
تعارض منافع
نویسندگان اظهار داشتند که تضاد منافعی وجود ندارد.
پیروی از اصول اخلاقی پژوهش
در مطالعه حاضر تمامی ملاحظات اخلاقی ازجمله شرط امانت، صداقت و عدم سرقت ادبی رعایت شده است.

منابع: 
Almond, G., Powell, B. (1978). Comparative Politics: (System Process and Policy). Second edition. Little Brown and Company.
Almond, G., Verba, V. (1965). Civic Culture: Political Attitudes and Democracy in Five Nations. Princeton University Press.
Birdsall, N. (2010). The (indispensable) Middle Class in Developing Countries. In R. Kanbur and M. Spence (Eds.), Equity and Growth in a Globalizing World. The World Bank, Washington, DC
Bourdieu, P. (1984). Distinction (Richard Nice, Trans.). London: Routledge.
Emamjomehzadeh J,Ebrahimipour H,Rahbarghazi M,Noeibaghban M. (2013), An Assessment On The Relationship Between Political Culture And Political Behavior The Girl Students In The University Of Isfahan, QUARTERLY WOMAN IN DEVELOPMENT AND POLITICS (WOMEN’S RESEARCH), SPRING 2013 , Volume 11 , Number 1; Pages: 119 - 134. (In Persian)
Giddens, A. (2013), Sociology, (translated by Hassan Chavoshiyan). Tehran: Ney. (In Persian).
Grab.J,A. (1994), Social Inequality: Perspectives of Classical and Contemporary Theorists, (translated by Mohammad Siyahpoosh and Ahmad Reza Gharavizad). Tehran: Moaser. (In Persian).
Homayoon Katouzian M (2001), Iranian History and Politics, the Dialectic of State and Society, (Translated by Alireza Tayeb), Tehran: Ney. (In Persian).
Homayoon Katouzian M (2018), Iran, The Short-Term Society and three other essays, (translated by Abdollah Kowsari), Tehran Nashr-e Ney, 13th impression. (In Persian).
Ingelhat.R (1994). Culture Shift in Advanced Industrial Society. Translated by Maryam vetr.Tehran:Kavir. (In Persian).
Inglehart, Ronald & Welzel, Christian (2010), Modernization, Cultural Change and Democracy, Translated by Yaghoub Ahmadi, Tehran:Kavir. (In Persian).
Jalaeipour, H. And Azizimehr, Kh. (2017), Sociological analysis of class values in Iran. Journal of Sociological Review. Volume 24, Number 2, Fall and Winter, pages: 319-346.. (In Persian).
Karimi,M,E, Rezaee A (2006). Political Culture of Mazandaran People, Journal of Iranian Social Studies, Volume 1, Number 2, Summer, Pages: 39-61. (In Persian).
Kirbis, A. (2013). Political participation and non-democratic political culture in western Europe, east-central Europe and post-Yugoslav countries. In Democracy in Transition, (pp. 225-251). Springer, Berlin, Heidelberg.
Lipset, s. (2002), Sociology of strata and social inequalities, (translated by Javad Afshar Kohan). Tehran: Nika. (In Persian).
Lipset, S. M. (1963). Some Social Requisites of Democracy: Economic Development and Political Legitimacy. American Political Science Review, 53(1), 69–105.
Marx, K. And Engels. (2016), German Ideology, (translated by Tirdad Niki), Tehran:Ferdows.
Manshadi M, Akbari S (2020). The Relationship between Political Structure and Political Development in the First Pahlavi Period Based on Bernard Crick’s Model, Quarterly the state studies, Volume 6, Issue 21, Summer, Pages 179-214. (In Persian).
Momtaz,F. (2004), Introducing the concept of class from Bourdieu’s view. Journal of Humanities. No. 42-41. (In Persian).
Mosalla Nejad, A. (2014), Iranian political culture. Tehran: Saba Cultural Institute. (In Persian).
New York Times. (2005). Class Matters. New York: Times Book.
Panahi, M. And Shalchi, S. (2015), Tendency to Democracy and Study of the Social Elements Related to the Issue; Case Study Citizens of Tehran, Journal of Political Strategic Studies, Volume 4. Issue 13-Serial Number 13, Autumn, pages 95-118. (In Persian).
Piran, P. (2005). The theory of strategy and policy of the territorial community, Andisheh of Iranshahr,6, pages: 22-34. (In Persian).
Pressman, S. (2007). The Decline of Middle Class: an International Perspective. Journal of Economic Issues, 41(1), 181-200.
Pye L (1991). Political Culture and political development, (translated by M. Mohammadi), Letter of Culture, 2 (5-6), pages: 37-47. (In Persian).
Qeisari, N. And Shakuri A. (2002), Political Culture: A Study in the Structure and Theoretical Developments of a Concept. Journal of Mofid, Fall & Winter, Number 32, Pages: 29-54. (In Persian).


 
 
 
[1]. مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی غیر دموکراتیک در اروپای غربی، اروپای شرقی و کشورهای یوگسلاوی سابق
 

 
نوع مطالعه: اصیل | موضوع مقاله: طبقات اجتماعی
دریافت: 1399/9/7 | پذیرش: 1400/10/21 | انتشار: 1400/12/25

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb