دوره 19، شماره 74 - ( 8-1398 )                   جلد 19 شماره 74 صفحات 166-133 | برگشت به فهرست نسخه ها

XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

zarei esfandabadi A, mirzai K, mohajeri A. (2019). The Relationship between Women’s Self-concept and Their Political Participation in Tehran in 2007. refahj. 19(74), 133-166.
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3288-fa.html
زارعی اسفندابادی احمد، میرزایی خلیل، مهاجر اصغر. رابطه بین خودپنداره و مشارکت سیاسی زنان در شهر تهران در سال 1386 رفاه اجتماعی 1398; 19 (74) :166-133

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3288-fa.html


متن کامل [PDF 563 kb]   (1458 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (4014 مشاهده)
متن کامل:   (657 مشاهده)
مقدمه
مشارکت سیاسی به‌عنوان یکی از شاخص‌های عمده توسعه تلقی می‌شود. زنان به‌عنوان بخشی از سرمایه‌های انسانی هر جامعه، با مشارکت سیاسی خود می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در اداره کشور داشته باشند. در روند تحول در الگوهای زندگی، پدیده «مشارکت سیاسی» به معنای «فرصت‌های پرداختن شمار زیادی از شهروندان به امور سیاسی» (داوکینس، 2017) و به‌عنوان نقطه تلاقی ساختار فرهنگی و سیاسی در هر جامعه‌ای است. در حقیقت اندیشه مشارکت سیاسی عبارت است درگیرشدن توده‌های مردم در فعالیت سیاسی و تعیین سرنوشت خود و تنها از این رهگذر است که زمینه‌های ثبات و پایداری نظام سیاسی تحقق می‌یابد. مشارکت سیاسی می‌تواند در دو سطح توده (مانند شرکت در انتخابات، عضویت در احزاب و انجمن‌ها و تجربه‌های اجتماعی) و نخبگان حضور در مجلس، قوه مجریه و داشتن مناصب عالی(کاظمیپور، 2010) معنا یابد؛ ولی درهرصورت، در بین اقشار مختلف جامعه اعم از زن و مرد همواره مطرح بوده است. هر جامعه‌ای برای تحقق اهداف توسعه‌گرایانه، باید از تمامی منابع انسانی خود بهره گیرد. در گذشته زنان برای حضور فعال در جامعه با محدودیت مواجه بودند و بیشتر فعالیت آنان به خانه منتهی می‌شد و به همین ترتیب جامعه‌پذیری و شخصیت آنها شکل می‌گرفت، گویی خود پذیرفته بودند که نقششان و وظیفه‌شان فقط در خانه و رسیدگی به امور آن معنا می‌یابد اما با گذشت زمان این خودپنداره تغییر پیدا کرد و رفته‌رفته دگرگون شد.
پایگاه زنان، در جامعه ایران، در چند دهه اخیر تحولاتی را تجربه کرده است. انبوه زنان که غالبا در جامعه ایرانی در حاشیه مناسبات اجتماعی و سیاسی نگه داشته شده بودند، با افزایش سطح سواد و گسترش آموزش عالی به ارتقای توانمندی‌های خود دست‌یافته‌اند و هم‌اکنون طالب سهم بیش‌تری از مدیریت سیاسی جامعه‌اند (حسینی و همکاران، 2013).
بنابراین زنان هر جامعه، نیروی محوری و بنیادی محسوب می‌شوند که اشتغال و فعالیت آنان دوشادوش مردان به‌عنوان بخشی از جمعیت فعال جامعه، تأثیر فراوانی در رشد، توسعه و سازندگی جامعه دارد؛ ولی هنگامی‌که حضور زنان در فرآیند مشارکت سیاسی به‌گونه‌ای است که همانند رأی‌دهندگان سربه‌راه، تنها در روز رأی‌گیری پای صندوق‌ها حضور پیدا می‌کنند(حافظیان، 2002)، این امر، سبب ایجاد یک بحران یا آسیب اجتماعی در جامعه می‌شود. اگرچه زنان ایران، نقش فعال و سازنده‌ای در شکل‌گیری و نهادینه شدن روند انقلاب اسلامی داشته‌اند، ولی آن‌چنان‌که شایسته است از سهم متناسب در ساخت قدرت سیاسی برخوردار نشده‌اند و در مواضع و تصمیم‌گیری‌ها و مناصب قدرت، حضوری کمرنگ دارند. همواره عواملی مانند خاستگاه اجتماعی و اقتصادی خانواده، عضویت و فعالیت فرد در انجمن‌ها، فعالیت والدین و دوستان فرد در انجمن‌های مختلف، تمایل فرد به مشارکت، تمایل والدین و دوستان فرد به مشارکت در میزان مشارکت سیاسی زنان و مردان تأثیرگذارند. با توجه به افزایش تقاضای زنان برای مشارکت و زمینه‌های نهادی که همچون سد یا موتور حرکتی عمل کرده و ... سنجش و بررسی علمی عوامل تأثیرگذار بر مشارکت زنان و نگرش آنان در این زمینه و به‌ویژه بررسی عواملی مانند خودپنداره که در فرایند تکوین و شکل‌گیری شخصیت زنان در طی تجارب دوران زندگی تأثیرگذار است، می‌تواند اهمیت و ضرورت زیادی داشته باشد. بنابراین به‌طورکلی مشارکت زنان ، خاصه در عرصه سیاست و تصمیم‌گیری، نقش مهمی در توسعه و نوسازی هر کشور دارد و با درک اهمیت این مشارکت، هر کشوری باید تلاش کند که موانع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مشارکت زنان را رفع کند تا با جامعه‌پذیری دوباره زنان و درک و شناخت از توانایی‌های خود، زمینه دست‌یابی به رشد و شکوفایی جامعه در همه عرصه‌ها فراهم آید.

چارچوب نظری
هرچند مصادیق مشارکت سیاسی در تمدن‌های گذشته و کهن نیز وجود دارند، اما بحث از مشارکت به‌عنوان یک مسئله نظری و ملاک سنجش مشروعیت، مختص دولتهای مدرن است که به‌موازات تغییر در مفهوم سیاست و نظام سیاسی از قلمرو دولت به دایره وسیع‌تر عمل سیاسی صورت گرفته است. رابرت دال در سال 1963 نظام سیاسی را هر الگوی ارائه‌شده از رفتار سیاسی بشر تعریف می‌کند که شامل نوع خاصی از وجود سیاسی، قدرت، اقتدار و حکومت است. طبق این تعریف از زندگی روزمره سیاسی، به نظر می‌رسد که سیستم سیاسی علاوه بر شکل صوری و عام حکومت، الگوی رسمی و غیررسمی روابط انسانی را نیز شامل می‌شود که در تصمیمات یک دولت یا حکومت تأثیر می‌گذارد. براساس این تعریف از نظام سیاسی که بسیار فراتر از نهادهای رسمی دولت است مشارکت سیاسی را می‌توان به‌مثابه مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و اعمال تعریف کرد که شهروندان خصوصی به‌وسیله آن اعمال در جستجوی نفوذ یا حمایت از حکومت و سیاست خاصی هستند. این تعریف دو سوی رقابت و حمایت را به‌عنوان دو زیرمجموعه شاخص مشارکت تلقی می‌کند (فیرحی، 1998). از دیگر عواملی که صاحبنظران در این زمینه به آن تأکید دارند عوامل روان‌شناختی و متغیرهای حوزه‌های شخصی افراد است که یکی از مهم‌ترین این عوامل که می‌توان آن را دارای اهمیت زیادی قلمداد کرد نقش خود و فرایند تکامل شخصیت فرد و خودپنداره در این زمینه است.
یکی از مفاهیم بنیادین در تکامل شخصیت و روان هر فرد که در دوره نوجوانی اهمیت پیدا می‌کند، مفهوم خوداست، خود شامل کلیه کیفیت‌های ذهنی و عینی است که شخص از خود و دیگران از او دارند. برای مثال خود شامل ظاهر واقعی فرد، ارزش‌ها، ایده‌ها، دانش‌ها، معلومات و همچنین، ادراکاتی که سایرین از او دارند است. با این اوصاف می‌توان گفت که خودپنداره چهارچوبی شناختی است که به‌واسطه آن به سازمان‌بندی آنچه درباره خویش می‌دانیم، می‌پردازیم. همچنین عوامل مختلف روانشناسی و فردی نیز بر مشارکت سیاسی می‌توانند تأثیر داشته باشند. ازجمله این عوامل روان‌شناختی و متغیرهای حوزه‌های شخصی خود و فرایند تکامل شخصیت فرد و خودپنداره در این زمینه است. یکی از مفاهیم بنیادین در تکامل شخصیت و روان هر فرد که در دوره نوجوانی اهمیت پیدا می‌کند، مفهوم خود است، خود شامل کلیه کیفیت‌های ذهنی و عینی است که شخص از خود و دیگران از او دارند(سیکنگانی، 2015).
آلپورت عقیده دارد که خودپنداره دربرگیرنده چندین جنبه است و در مسیر رشد براساس نظر دیگران ساخته می‌شود تا اینکه به‌صورت الگوهای معین بروز می‌کند. آلپورت خودپنداره را همان ادراک شخص از شخصیت خودش می‌داند. بنابراین با توجه به اینکه علاقه و گرایش به مشارکت سیاسی به‌ویژه در زنان می‌تواند تحت‌تأثیر ادراکات شخصی در فرایند رشد او از نوجوانی به جوانی و میان‌سالی باشد و در این مسیر رشد نظرات دیگران هم بر او اثرگذار باشند، می‌توان گفت مشارکت سیاسی به‌عنوان امری تعیین‌کننده در سرنوشت زنان و در سطح ملی و بین‌المللی برای کشور ممکن است براثر همین خودپنداره دچار تغییر و تحول شود و احساسات شخصی بر منافع عمومی در انتخاب زنان در حوزه‌های سیاسی و به‌ویژه در انتخابات تأثیرگذار و اثرات سوئی داشته باشد و این به‌عنوان یکی از دغدغه‌های محقق مطرح است که در صورت اثبات تأثیرگذاری شدید خود و خودپنداره بر تصمیم‌گیری زنان در مشارکت سیاسی راهکارهای کاربردی در این زمینه می‌تواند اثرات منفی این تأثیرگذاری را کاهش دهد(وایت، 1966).
هسته مرکزی خودپنداره شامل خصوصیات دیگری نیز هست که غیرمستقیم‌تر نمود دارند، مانند طبقه اجتماعی-‌اقتصادی، مذهب، پیشرفت‌های فردی و یا هر عامل دیگری که او را از دیگران جدا می‌کند. تصور و پنداری که فرد از خود دارد، برای او جنبه حیاتی دارد. این خودپنداره آموختنی است و هر چه را که فرد درباره خود می‌داند از تجارب گذشته او سرچشمه می‌گیرد که در میان آنها تجارب اجتماعی و سیاسی اهمیت بیشتری دارد. این خودپنداره در اثر رابطه شخص با محیط دچار تغییر می‌شود. ناکامی‌های محیطی موجب خودپنداره منفی و امکانات مثبت محیطی موجب خودپنداره مثبت در فرد می‌شود(وایت، 1966).
بنا بر تعاریفی که از خودپنداره ارائه شد می‌توان گفت عواملی که بر مشارکت سیاسی زنان اثرگذار است می‌تواند برگرفته از خودپنداره های آنان باشد. این عوامل عبارت‌اند از:
انگیزه‌های سیاسی: هر چه فرد بیشتر در معرض انگیزه‌های سیاسی به‌صورت بحث سیاسی، تعلق به سازمان سیاسی یا دسترسی داشتن به اطلاعات سیاسی قرار داشته باشد، احتمال مشارکت سیاسی وی بیشتر است.
ویژگی‌های شخصیتی: شخصیتهای اجتماعی‌تر، مسلط‌تر و برون‌گراتر، ازنظر سیاسی فعال‌ترند.
موقعیت اجتماعی: موقعیت اجتماعی که با میزان تحصیلات، محل سکونت، طبقه و تربیت سنجیده می‌شود، به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای در مشارکت اثر می‌گذارد.
محیط یا زمینه سیاسی: محیط از این نظر مهم است که در فرهنگ سیاسی ممکن است مشارکت و شکلهای مشارکت را که مناسب تلقی می‌شود، تشویق کند یا برعکس مشوق آن نباشد.
کیفیت مشارکت سیاسی: کیفیت از این نظر مهم است که به فرایند بررسی و دقت در انتخاب‌های سیاسی و در نظر گرفتن تمامی جوانب اشاره دارد (امام‌جمعه زاده، 2012).
بنابراین در رابطه بین مشارکت سیاسی و خودپنداره باید گفت، ساخت تجارب شخصی زنان ممکن است برگرفته از خودپنداره آنان در حوزه‌های مشارکت سیاسی باشد و تحت‌تأثیر رابطه آنان با محیط تغییر اساسی در آن ایجاد شود و این نیز به‌عنوان مسئله‌ای اساسی حائز اهمیت است (براکمن، 2014).
پس هر چه فرد بیشتر در معرض انگیزه‌های سیاسی به‌صورت بحث درباره سیاست، تعلق به سازمانی که به شکلی به فعالیت سیاسی می‌پردازد، قرار داشته باشد و ویژگی‌های شخصیتی نظیر برونگرایی و اجتماعی‌تر داشته باشد و خودپنداره‌های او بر این اساس شکل گرفته باشد، احتمال مشارکت سیاسی آن نیز بیشتر است.
مشارکت سیاسی زنان
براساس پژوهش‌های انجام‌یافته، زنان نسبت به مردان آگاهی سیاسی کمتری دارند و در مقایسه با مردان ازنظر سیاسی بی‌اعتناترند. در ملاک‌هایی چون نسبت درصد کرسی‌های پارلمانی در اختیار زنان، نسبت درصد زنان مدیر در مجموعه مدیران کشور، نسبت درصد زنان متخصص و حرفه‌ای در مجموعه شاغلان متخصص کشور و نسبت درصد سهم زنان از درآمد تحقق‌یافته، بانوان اوضاع مناسبی ندارند و در مقیاس دسترسی‌شان به ساخت قدرت، بسیار ضعیف هستند(نوروزی و قادری، 2018).
 با وجود این‌که پدیده انقلاب اسلامی، زمینه مساعدی را برای مشارکت سیاسی-اجتماعی زنان فراهم کرده است، اما در عمل، اهداف این انقلاب در مورد نقش و جایگاه واقعی زنان در مدیریت کلان جامعه هنوز تحقق نیافته است. در ایران طبیعی جلوه دادن و توجیه ایدئولوژیک نابرابری زن و مرد سایه سنگین خود را بر تمامی عرصه‌ها و حوزه‌ها افکنده است و سوءاستفاده از ویژگی‌های طبیعی زن و مرد و غلو در نقش‌های طبیعی زن، بیش‌ازپیش زنان را از عرصه سیاست و اجتماع به سود مردان دور می‌کند و نتیجه آن می‌شود که زنان به‌طورکلی از عرصه‌های مهم و تأثیرگذاری چون قضاوت، فقاهت، اجتهاد، ریاست قوای سه‌گانه، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس خبرگان رهبری، مذاکرات هسته‌ای، سیاست خارجی و وزرای کابینه و... غایب‌اند. هم‌اکنون، تنها حدود 4 درصد نمایندگان مجلس، 3 درصد از مدیران عالی و میانی، 5/1 درصد از اعضای شوراهای شهر و روستا در کل کشور و 12 درصد اعضای شوراهای کلان‌شهرها، از میان زنان انتخاب شده‌اند. در کابینه‌ها، این شرایط به‌مراتب بدتر بوده است؛ زیرا پس از انقلاب، حضور زنان در کابینه تنها به یک یا دو معاون وزیر محدود شده و سهم زنان از نمایندگی‌های سیاسی و دیپلماتیک حتی کمتر از این میزان بوده است. اما گفتنی است که در مقایسه با دوره پیش از انقلاب، سطح مشارکت زنان در کلیت خود افزوده شده است ولی با وجود این تحول، هنوز ما در این عرصه دچار ضعف‌های اساسی هستیم. به‌علاوه حضور کمرنگ زنان در سایر حوزه‌ها، ازجمله عرصه‌هایی چون ریاست دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور (به‌رغم آنکه بیش از 60 درصد ورودی‌های دانشگاه‌ها را دختران تشکیل می‌دهند) و مدیریت عالی نظام آموزش‌وپرورش کشور مشهود است (حسین زاده، 2010).
به‌طورکلی نتایج تحقیقات انجام‌شده در ایران ( نوروزی، 2018؛ قادری، 2018؛ حیدری، 2018) نشان می‌دهد که مشارکت سیاسی زنان، اغلب منفعلانه و در سطح توده است و بررسی علل این سطح از مشارکت زنان می‌تواند اهمیت ویژه‌ای داشته باشد به‌ویژه ‌اینکه در این زمینه متغیرهای روان‌شناختی و عوامل شکل‌گیری و تکوین شخصیت زنان ازجمله خودپنداره می‌تواند حائز اهمیت باشد. مایرون وینر «مشارکت سیاسی را هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان‌یافته یا بدون سازمان، دوره‌ای یا مستمر، شامل روش‌های مشروع و نامشروع برای تأثیر بر انتخاب رهبران و سیاست‌ها و اداره امور عمومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی تعریف می‌کند (وینر، 1965). هانتینگتون و نلسوننیز مشارکت سیاسی را کوشش‌های شهروندان غیردولتی برای تأثیر بر سیاست‌های عمومی تعریف کرده‌اند(بیندر، 1977).
بنابراین توجه به بررسی علمی عوامل تأثیرگذار بر مشارکت سیاسی زنان به‌ویژه بررسی عواملی مانند خودپنداره که در فرایند تکوین و شکل‌گیری شخصیت زنان در طی تجارب دوران زندگی تأثیرگذار است، می‌تواند اهمیت و ضرورت زیادی داشته باشد. با توجه به اهمیت مشارکت سیاسی در کشور به‌ویژه توسط زنان که تقریبا نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و اهمیت عوامل تأثیرگذار در این زمینه به‌ویژه خودپنداره افراد و تکامل شخصیت آنان براثر تجربه در طول زمان، در این تحقیق به دنبال بررسی رابطه بین خودپنداره با مشارکت سیاسی زنان هستیم. بنابراین، ساخت تجارب شخصی زنان ممکن است برگرفته از خودپنداره آنان در حوزه‌های مشارکت سیاسی باشد و تحت‌تأثیر رابطه آنان با محیط تغییر اساسی در آن ایجاد شود و این نیز به‌عنوان مسئله‌ای اساسی مطرح است. درصورتی‌که زنان از سطح مشارکت سیاسی مناسبی برخوردار نباشند مسلما نیمی از جمعیت تأثیرگذار کشور نقشی در تعیین سرنوشت مملکت در انتخابات مختلف و در امور سیاسی نخواهند داشت و این مسئله زیان‌آور برای جامعه است و شناخت عوامل مختلف تأثیرگذار بر مشارکت سیاسی زنان مسئله‌ای اساسی است. بنابراین پژوهش حاضر به این پرسش پاسخ می‌دهد که آیا رابطه‌ای بین خودپنداره و مشارکت سیاسی زنان در شهر تهران وجود دارد و این رابطه چه جهتی می‌تواند داشته باشد؟

روش
روش تحقیق در این تحقیق، ازنظر مسیر توصیفی (پیمایش) و ازنظر هدف از نوع کاربردی بوده است. جامعه آماری تحقیق را کلیه زنان شهر تهران واقع در سن مشارکت سیاسی و واجدالشرایط برای شرکت در فعالیت‌های سیاسی ازجمله انتخابات تشکیل دادند که براساس سرشماری سال 1395 در کشور، تعداد این افراد حدود 3 میلیون و 500 هزار نفر است.
در این تحقیق از فرمول کوکران به‌منظور تعیین حجم نمونه استفاده شد که با توجه به تعداد جامعه آماری، حجم نمونه برابر با 389 نفر برآورد شد. همچنین، از روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چندمرحله‌ای برای انتخاب و دسترسی به نمونه‌ها استفاده شد. بدین منظور ابتدا شهر تهران به مناطق 22 گانه شهرداری به‌عنوان خوشه اول تقسیم‌بندی شد. سپس، نسبت به انتخاب چهار منطقه به‌صورت تصادفی ساده از بین مناطق 22 گانه اقدام شد که براساس نمونه‌گیری انجام شده، مناطق 2 و 6 و 14 و 17 انتخاب شدند. در ادامه، در مناطق منتخب، نسبت به خوشه‌بندی دوم یعنی تعیین محله‌ها اقدام شد و از بین محله‌ها در هر منطقه نیز سه محله با استفاده از روش نمونه‌گیری تصادفی ساده به شرح جدول (1) انتخاب شدند. درنهایت نیز، در محله‌های منتخب، با استفاده از روش نمونه‌گیری تصادفی ساده به نمونه‌ها دسترسی و پیمایش انجام شد.
جدول (1) محلات منتخب در سطح مناطق 2، 6، 14 و 17
محلات منتخب 
منطقه 2    محلات منتخب 
منطقه 8    محلات منتخب 
منطقه 14    محلات منتخب
 منطقه 17
محله شهرک غرب    محله امیرآباد    محله دولاب    محله آذری
محله آریاشهر    محله یوسف‌آباد    محله سلیمانیه    محله ابوذر
ستارخان    محله کشاورز    محله چهارصد دستگاه    محله جلیلی

با توجه به ماهیت موضوع موردمطالعه و گستردگی آن، در تحقیق حاضر، جمع‌آوری داده‌ها با استفاده از «پرسشنامه محقق‌ساخته» صورت گرفته است. نحوه عملیاتی‌سازی متغیرهای پرسشنامه به شرح جدول (2) بوده است.
جدول (2) عملیاتی‌سازی متغیرهای تحقیق
نام متغیر    شاخص    معرف/نمایانگر
مشارکت سیاسی    شرکت در انتخابات مختلف سراسری    انتخابات مجلس – ریاست جمهوری- محله
    پیگیری اطلاعات و اخبار سیاسی    اطلاعات روزنامه‌ها- اخبار تلویزیونی- اطلاعات اینترنتی
    شرکت در بحث‌های سیاسی    بحث با همکاران- با همسایه‌ها- بحث با افراد فامیل- بحث با دوستان
    شرکت در همایش‌ها و سخنرانی‌ها    همایش‌های ملی- جلسات سخنرانی سیاسی
    همکاری با نهادهای سیاسی    احزاب سیاسی- گروه‌های سیاسی- سازمان‌های سیاسی
    عضویت در انجمن‌های مختلف    انجمن‌های سیاسی- انجمن‌های انتخاباتی
    کاندیدشدن برای انتخابات نهادها و انجمن‌ها    کاندیداتوری برای عضویت در نهادها و انجمن‌ها- کاندیداتوری برای ریاست نهادها و انجمن‌های سیاسی
خودپنداره    تصور از طبقه اجتماعی- اقتصادی خود    تصور از وضعیت مالی خود- تصور از پایگاه خانوادگی خود- تصور از درآمد خود- تصور از جایگاه خود در جامعه
    تصور از مذهب خود    رضایت از مذهب خود- پایبندی به اعتقادات مذهبی خود
    عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود    ارزش‌گذاری برای شخصیت خود- تصور فرد از ویژگی‌های شخصیتی خود
    تصور فرد از جنسیت خود    رضایت از جنسیت خود- رضایت از ویژگی‌های جنسی خود
    تصور فرد نسبت به سن خود    رضایت از شرایط سنی خود- بهتر دانستن طبقه سنی خود
    ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود    اعتقاد به توانمندی خود- خود را قوی پنداشتن

در این پژوهش به‌منظور برآورد اعتبار محتوایی از ضریب لاوشه استفاده شده است. جهت محاسبه این شاخص از نظرات کارشناسان متخصص درزمینه محتوای آزمون موردنظر استفاده می‌شود و با توضیح اهداف آزمون برای آن‌ها و ارائه تعاریف عملیاتی مربوط به محتوای سؤالات به آن‌ها، از آنان خواسته می‌شود تا هریک از سؤالات را بر اساس طیف سه گزینه‌ای لیکرت «گویه ضروری است»، «گویه مفید است ولی ضروری نیست» و «گویه ضرورتی ندارد» طبقه‌بندی کنند. سپس بر اساس فرمول روایی محتوایی محاسبه می‌شود. سؤالاتی که مقدار CVR محاسبه‌شده برای آن‌ها کمتر از میزان موردنظر با توجه به تعداد متخصصین ارزیابی‌کننده سؤال باشد، بایستی از آزمون کنار گذاشته شوند؛ به علت اینکه بر اساس شاخص اعتبار محتوایی، اعتبار محتوایی قابل‌قبولی ندارند.
بنابراین در این تحقیق نسبت به سؤال از 20 نفر از متخصصین در رشته‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی و مطالعات زنان با مدرک کارشناسی ارشد و دکتری اقدام شد که مقدار CVR به‌دست‌آمده برابر 48/0 بود که نشان‌دهنده اعتبار محتوای مناسب سؤالات پرسشنامه است. همچنین میانگین CVR به‌دست‌آمده برای گویه‌ها نیز حدود 47/0 بود که در حد قابل‌قبول است (جدول 3).
جدول (3) مقادیر CVR گویه ها
 شاخص    مقدار CVR    شاخص    مقدار CVR
شرکت در انتخابات مختلف سراسری    62/0    تصور از طبقه اجتماعی- اقتصادی خود    54/0
پیگیری اطلاعات و اخبار سیاسی    48/0    تصور از مذهب خود    48/0
شرکت در بحث‌های سیاسی    43/0    عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود    46/0
شرکت در همایش‌ها و سخنرانی‌ها    44/0    تصور فرد از جنسیت خود    50/0
 همکاری با نهادهای سیاسی    42/0    تصور فرد نسبت به سن خود    63/0
عضویت در انجمن‌های مختلف    40/0    ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود    43/0
کاندید شدن برای انتخابات نهادها و انجمن‌ها    43/0    -    -

برای برآورد میزان پایایی پرسشنامه از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. بدین شکل که قبل از گردآوری داده‌ها، به‌منظور اطمینان از پایایی پرسشنامه، پیش‌آزمون روی 26 نفر از جامعه آماری انجام گرفت. میزان آلفای کرونباخ برای هر دو مقیاس مشارکت سیاسی (724/0) و خودپنداره (753/0) بود که نشان‌دهنده پایایی این مقیاس‌ها و بالابودن همسازی و پایداری درونی گویه‌ها است.
در این تحقیق، تحلیل داده‌ها با استفاده از آمار توصیفی (جداول فراوانی) و آمار استنباطی به‌منظور آزمون فرضیه‌ها و بررسی تأثیر متغیرهای مستقل بر وابسته (آزمون‌های ضریب همبستگی اسپیرمن، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر) انجام شده است.
یافته‌ها
براساس نتایج به‌دست‌آمده از متغیرهای زمینه‌ای (سیمای پاسخگویان) می‌توان عنوان کرد که بیشترین سطح تحصیلات مربوط به پاسخگویان دارای مدرک لیسانس (37 درصد) بود که نشان‌دهنده سطح تحصیلات مناسب پاسخگویان برای همکاری با محقق است. بیشترین نسبت سنی مربوط به پاسخگویان گروه سنی 18 تا 27 سال (30 درصد) و بیشترین نسبت تأهل مربوط به پاسخگویان متأهل (51 درصد) بود.
همچنین، میانگین به‌دست‌آمده (37/81=M) برای مقیاس مشارکت سیاسی نشان‌دهنده سطح بالای آن در بین زنان موردمطالعه بود، اما میانگین مقیاس خودپنداره (22/77=M) نشان‌دهنده میزان متوسط رو به بالای آن در بین زنان بود.
آمار استنباطی:
جدول (4) رابطه بین طبقه اجتماعی اقتصادی خود و میزان مشارکت سیاسی زنان
آزمون آماری    همبستگی    سطح معنی‌داری sig))
پیرسون    0/795    0/057

با توجه به نتایج آزمون با اطمینان 95/0 و سطح خطای کوچک‌تر از 05/0 رابطه معنی‌داری بین طبقه اجتماعی- اقتصادی خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود.
جدول (5) بین تصور از مذهب خود و میزان مشارکت سیاسی زنان
آزمون آماری    همبستگی    سطح معنی‌داری sig))
پیرسون    202/0    0/048

با توجه به نتایج آزمون با اطمینان 95/0 و سطح خطای کوچک‌تر از 05/0 رابطه معنی‌داری بین تصور از مذهب خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود.
جدول (6) بین عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود و میزان مشارکت سیاسی زنان
آزمون آماری    همبستگی    سطح معنی‌داری sig))
پیرسون    584/0    0/003

با توجه به نتایج آزمون با اطمینان 95/0 و سطح خطای کوچک‌تر از 05/0 رابطه معنی‌داری بین عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود.
جدول (7) بین تصور فرد از جنسیت خود و میزان مشارکت سیاسی زنان
آزمون آماری    همبستگی    سطح معنی‌داری sig))
پیرسون    498/0    0/009

با توجه به نتایج آزمون با اطمینان 95/0 و سطح خطای کوچک‌تر از 05/0 رابطه معنی‌داری بین تصور فرد از جنسیت خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود.
جدول (8) بین تصور فرد نسبت به سن خود و میزان مشارکت سیاسی زنان
آزمون آماری    همبستگی    سطح معنی‌داری sig))
پیرسون    295/0    0/017

با توجه به نتایج آزمون با اطمینان 95/0 و سطح خطای کوچک‌تر از 05/0 رابطه معنی‌داری بین تصور فرد نسبت به سن خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأ می‌شود. 
جدول (9) بین ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود و میزان مشارکت سیاسی زنان
آزمون آماری    همبستگی    سطح معنی‌داری sig))
پیرسون    441/0    0/011

با توجه به نتایج آزمون با اطمینان 95/0 و سطح خطای کوچک‌تر از 05/0 رابطه معنی‌داری بین ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود.
جدول (10) خلاصه نتایج تحلیل مسیر
متغیرها    انواع تأثیر
    مستقیم    غیرمستقیم    کل
عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود    498/0    -    498/0
تصور فرد از جنسیت خود    492/0    -    492/0
ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود    441/0    086/0    578/0
تصور از طبقه اجتماعی- اقتصادی خود    328/0    -    328/0
تصور فرد نسبت به سن خود    295/0    097/0    392/0
تصور از مذهب خود    202/0    105/0    307/0

میزان تأثیر کل هر متغیر مستقل بر متغیر وابسته عبارت است از جمع تأثیرات مستقیم با غیرمستقیم هر متغیر. بنابراین:
الف- تأثیر کل متغیر عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود بر متغیر مشارکت سیاسی زنان برابر 498/0 است.
ب- تأثیر کل متغیر تصور فرد از جنسیت خود بر متغیر مشارکت سیاسی زنان برابر 492/0 است.
پ- تأثیر کل متغیر ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود بر متغیر مشارکت سیاسی زنان برابر 578/0 است.
ج- تأثیر کل متغیر تصور از طبقه اجتماعی- اقتصادی خود بر متغیر مشارکت سیاسی زنان برابر 328/0 است.
چ- تأثیر کل متغیر تصور فرد نسبت به سن خود بر متغیر مشارکت سیاسی زنان برابر 392/0 است.
ح- تأثیر کل متغیر تصور از مذهب خود بر متغیر مشارکت سیاسی زنان برابر 307/0 است.
شکل (1) نمودار مسیر

بحث
در بررسی متغیرهای تحقیق حاضر نتایج به‌دست‌آمده از آنها بدین قرار بود:
با توجه به نتایج آزمون رابطه معنی‌داری بین تصور از طبقه اجتماعی- اقتصادی خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود. همچنین مقدار این رابطه 328/0 است که دلالت بر همبستگی متوسط و مثبت بین دو متغیر دارد. یعنی با افزایش تصور زنان از طبقه اجتماعی-اقتصادی خود میزان مشارکت سیاسی آنها افزایش می‌یابد.
این نتیجه همسو با نظریه آلموند و پاول، دنیس هلی، بندورا و مرتن در مبانی نظری تحقیق است. در نظریه‌های تحقیق عنوان شد که مشارکت سیاسی فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه (زنان) در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیرمستقیم سیاست‌گذاری عمومی است. همچنین، مشارکت سیاسی هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان‌یافته یا بدون سازمان، دوره‌ای یا مستمر، شامل روش‌های مشروع و نامشروع برای تأثیر بر انتخاب رهبران و سیاست‌ها و اداره امور عمومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی است و عقیده و پنداری که فرد درباره سلسله‌مراتب اجتماعی خود و مفهوم برابری و نابرابری، سلطه و قدرت اجتماعی خود در بطن جامعه و توان و اقتضائات مالی خود دارد را تصور فرد از طبقه اجتماعی و اقتصادی خود می‌نامند. دنیس هلی (1997) مشارکت سیاسی افراد را با چند دسته از عوامل تبیین می‌کند؛ عوامل مرتبط با ویژگی‌های فردی مانند پایگاه اجتماعی-اقتصادی فرد در جامعه که سبب می‌شود وی هر فعالیت اجتماعی یا به‌طور عادی هر راهبرد شخصی را که سبب پیشرفت نسبت به والدین، امید به اشتغال، آموزش و امید به آینده می‌شود مفید تلقی کند. میلبراث وگوئل در تبیین مشارکت سیاسی از هفت عامل عمده نام می‌برند که یکی از مهم‌ترین این عوامل موقعیت اجتماعی و اقتصادی است که در این تحقیق نیز این مسئله اثبات و مشخص شد که بین تصور فرد از طبقه اجتماعی-اقتصادی خود و مشارکت سیاسی زنان ارتباط معنی‌داری وجود دارد. و این نتیجه در مطالعه سید امامی (2007)، موسوی (1998)، گلابی و حاجی لو (2016) و راش (2011) نیز به دست آمده است.
با توجه به نتایج آزمون رابطه معنی‌داری بین تصور از مذهب خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود. همچنین مقدار این رابطه (202/0) دلالت بر همبستگی ضعیف و مثبت بین متغیرها دارد.
این نتیجه همسو با نظریه آدلر و آلموند و پاول در مبانی نظری تحقیق است. آدلر (1870) در نظریه خود به شیوه زندگی تکیه می‌کند؛ شیوه زندگی مجموعه عقاید و باورهای ملی و مذهبی، طرح‌ها و نمونه‌های عادتی رفتار، هوی و هوسها، هدف‌های طویل‌المدت، تبیین شرایط اجتماعی و یا شخصی است که برای تأمین امنیت خاطر فرد لازم است. انسان در چهارچوب شیوه زندگی‌اش می‌تواند به نحو مفیدی رفتار کند و یا اینکه زندگی‌اش را بی‌ثمر سپری کند. اعتقادات مربوط به شیوه زندگی در دیدگاه آدلر به چهار گروه تقسیم می‌شود: مفهوم خود یا خودپنداره، یعنی اعتقاد فرد به اینکه من که هستم؛ خودآرمانی یا ایده‌آل یعنی اعتقاد فرد به اینکه من چه باید باشم یا مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران داشته باشم-تصویری از جهان یعنی اعتقادات فرد درباره اطرافیان و محیط پیرامونش؛ اعتقادات اخلاقی و مذهبی یعنی مجموعه چیزهایی که فرد درست و یا نادرست در حوزه‌های مذهبی می‌داند. بنابراین این تصور مثبت فرد از مذهب بر میل او به مشارکت در امور جامعه ازجمله مشارکت سیاسی تأثیرگذار است. همچنین آلموند و پاول (2002) ضمن تأکید بر تحصیلات، درآمد، جنسیت، مذهب و سن و رتبه شغلی افراد در تعیین پایگاه اقتصادی-اجتماعی آنان، معتقدند که شهروندان تحصیل‌کرده، ثروتمند و بهره‌مند از مهارت‌های حرفه‌ای بالاتر، احتمال بیشتری دارد که واجد ایستارهای مشارکت‌جویانه باشند. منابع و مهارت‌هایی که این‌گونه افراد در زندگی خصوصی خود به دست می‌آورند، در مواردی که وظیفه یا ضرورت حکم کند، می‌تواند این شهروندان را به سهولت به مشارکت سیاسی بکشاند. بنابراین تصور فرد از مذهب خود می‌تواند با میزان مشارکت سیاسی او ارتباط معنی‌داری داشته باشد. این نتیجه در این تحقیق نیز اثبات شده است که هر چه زنان به باورها و اعتقادات و مبانی دینی و مذهبی خود اعتقاد بیشتری داشته باشد در جامعه از مشارکت بیشتری در امور مختلف ازجمله در امور سیاسی خواهد داشت. البته میزان مشارکت ممکن است در مذاهب مختلف متفاوت باشد خصوصا در ایران که اقوام و مذاهب مختلف وجود دارد میزان مشارکت هم می‌تواند تعاریف مختلفی داشته باشد. این نتیجه در مطالعه حیدری (2018)، قادری (2018) و نوروزی (2018) نیز به دست آمده است.
با توجه به نتایج آزمون رابطه معنی‌داری بین عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود. همچنین مقدار این رابطه (498/0) دلالت بر همبستگی قوی بین متغیرها دارد. یعنی با افزایش عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود میزان مشارکت سیاسی او افزایش می‌یابد.
این نتیجه همسو با نظریه آلپورت، میراث و گوئل، بندورا و مرتن در مبانی نظری تحقیق است. در این زمینه میلبراث وگوئل در تبیین مشارکت سیاسی از هفت عامل عمده نام می‌برند. این عوامل عبارتند از: محرک (انگیزه سیاسی)، موقعیت اجتماعی، ویژگی‌های شخصی، محیط سیاسی، مهارت، منابع و تعهد. منظور از محرک سیاسی عواملی از قبیل مناظره‌های سیاسی، تعلق‌خاطر نسبت به یک سازمان درگیر فعالیت‌های سیاسی و دسترسی به اطلاعات درست است. منظور از ویژگی‌های شخصیتی عبارت است از خصوصیاتی چون اجتماعی بودن، برون‌گرایی و نظایر این‌ها. افرادی با خصوصیات مذکور هم بیشتر خود را درگیر مسائل سیاسی می‌کنند. مشارکت سیاسی طبق ویژگی‌های شخصی فرد نیز فرق می‌کند. شخصیت‌های اجتماعی‌تر، مسلط‌تر و برون‌گراتر، بیشتر احتمال دارد که ازنظر سیاسی فعال باشند. در نظریه‌های آلپورت و بندورا و مرتن نیز رابطه بین مشارکت سیاسی و تصور از شخصیت خود بیان شده و در این تحقیق نیز این رابطه اثبات شده است. این نتیجه در تحقیق‌های قادری (2018) و بروکمن (2014) نیز به دست آمده است.
با توجه به نتایج آزمون رابطه معنی‌داری تصور فرد از جنسیت خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود. همچنین مقدار این رابطه 498/0 است که دلالت بر همبستگی متوسط بین متغیرها دارد. یعنی با افزایش عقیده و پندار فرد نسبت به جنسیت خود میزان مشارکت سیاسی او افزایش می‌یابد.
این نتیجه همسو با نظریه آلپورت، میراث و گوئل، بندورا و مرتن در مبانی نظری تحقیق است. آلموند و پاول (2002) با تأکید بر جنسیت معتقدند که این شاخص نیز تأثیر معنی‌داری را در فرایند مشارکت ایفا می‌کند. بطوریکه می‌توان گفت طبق تحقیقات انجام‌گرفته توسط محققان ایرانی نظیر چابکی زنان اعم از اینکه در دانشگاه‌های مختلط یا غیرمختلط باشند، علاقه‌مندی سیاسی کم‌تری (در مقایسه با مردان) دارند و فعالیتهای سیاسی آنان، کم‌تر از مردان، جنبه فعالانه دارد. بینش سیاسی زنان بیش از مردان تحت‌تأثیر خانواده شکل می‌گیرد. زنان دیرتر از مردان توجه به مسائل سیاسی را آغاز می‌کنند. بنابراین تصور فرد از جنسیت خود می‌تواند با مشارکت سیاسی او ارتباط معنی‌داری داشته باشد (لوث،2007). و تصور مثبت فرد از جنسیت خود بر میل او به مشارکت در امور جامعه ازجمله مشارکت سیاسی تأثیرگذار است.
با توجه به نتایج آزمون رابطه معنی‌داری بین تصور فرد نسبت به سن خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود. همچنین مقدار این رابطه (295/0) دلالت بر همبستگی ضعیف بین متغیرها دارد. این نتیجه همسو با نظریه آلپورت و راجرز و فروید در مبانی نظری تحقیق است. ازنظر فروید (1856) خود بخش سازنده شخصیت است که با توجه به واقعیت دنیای خارج عمل می‌کند و آن دسته از تمایلات نهاد را که با واقعیت خارج تضاد دارند تعدیل، ضبط و کنترل می‌کند. خود از نهاد سرچشمه می‌گیرد و رشد می‌کند، بدین معنی که برای عملکردش مقداری از انرژی روانی نهاد را به خود اختصاص می‌دهد. خود برخلاف نهاد که تابع اصل لذت است از اصل واقعیت تبعیت می‌کند و نیروی خویش را تا زمانی که موقعیت مناسبی برای تخلیه آن پیش نیامده به تعویق می‌اندازد. خود درصدد خنثی کردن لذت‌جویی نهاد برنمی‌آید، بلکه می‌کوشد تا برای نیل به واقعیت، نیروهای نهاد را متوقف کند. طبق نظریه فروید، در شخص متعادل خود به‌منزله قوه مجریه شخصیت است و بر نهاد و فرا خود نظارت می‌کند. فرایند ثانوی که بر فرایند نخستین تسلط دارد اصل واقعیت را به اجرا درمی‌آورد. بنابراین، «خود» سازمان پیچیده‌ای از فرایندهای روانی (تفکر، حافظه، قضاوت) است که نقش واسطه را میان نهاد و دنیای خارج ایفا می‌کند. همچنین، از نظریه راجرز (1902) استفاده شده است. او عنوان می‌کند در فرایند تحقق خود، اساسی‌ترین نیروی برانگیزنده رفتار آدمی، به نظر راجرز خودشکوفایی است و آن گرایش و تمایل به تحقق بخشیدن، شکوفا ساختن و بالفعل کردن استعدادها و نیروی بالقوه است. این تمایل به تحقق خود موجب افزایش خودمختاری و خودکفایی برای خلاف بودن می‌شود. تمایل به تحقق خود معتبری است که بدان وسیله تمام تجربیات مورد ارزش‌یابی قرار می‌گیرد. در این فرآیند تمام تجاربی که در جهت تعالی و بقای خود هستند به‌طور مثبت ارزش‌گذاری و فرد در پی آن برمی‌آید و این خود موجب رضایت خاطر می‌شود و تجاربی که در جهت خلاف تعالی است ارزش‌گذاری منفی و فرد از آنها می‌گریزد و درنهایت اینکه تمایل به تحقق، کلید اصلی نظریه شخصیت راجرز است که به تشکیل سازمان خود منجر می‌شود (اسمایل، 2015). همچنین، آلپورت (1897) با مطرح کردن واژه خویشتن به‌جای واژه خود، امیدوار بود شاید بتواند از ابهام‌ها و تناقض‌هایی واژه خود بکاهد وی خویشتن را منحصر به یک فرد می‌داند که خود و تمامی مسائل فرد را دربر می‌گیرد، به‌عبارتی‌دیگر، امر خویشتن را منی که احساس می‌کنم و می‌شناسم می‌خواند. بر اساس دیدگاه آلپورت، تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله می‌گذرد. شکست و ناکامی در هر یک از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه می‌زند، مراحلی که آلپورت ذکر می‌کند عبارت است از: خود جسمانی، هویت، احترام به خود (عزت‌نفس)، گسترش خود، تصور از خود، خود حریفی معقول و تلاش اختصاصی. بنابراین این تصور مثبت فرد از سن خود بر میل او به مشارکت در امور جامعه ازجمله مشارکت سیاسی تأثیرگذار است. این نتیجه در این تحقیق نیز اثبات شده است و با نتیجه مطالعه سید امامی (2007)، ساعی (2005) و راش (2011) همخوانی دارد.
با توجه به نتایج آزمون رابطه معنی‌داری بین ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود و میزان مشارکت سیاسی زنان وجود دارد. بنابراین فرضیه تأیید می‌شود. همچنین مقدار این رابطه 441/0 است که دلالت بر همبستگی متوسط بین متغیرها دارد. یعنی با افزایش ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود میزان مشارکت سیاسی او افزایش می‌یابد. این نتیجه همسو با نظریه آدلر و نظریه تلفیقی بندورا، مرتن و وبر در مبانی نظری تحقیق است. آلپورت (1897) با مطرح کردن واژه خویشتن به‌جای واژه خود، امیدوار بود شاید بتواند از ابهام‌ها و تناقض‌هایی واژه خود بکاهد. وی خویشتن را منحصر به یک فرد می‌داند که خود و تمامی مسائل فرد را دربر می‌گیرد، به‌عبارتی‌دیگر، امر خویشتن را منی که احساس می‌کنم و می‌شناسم می‌خواند. بر اساس دیدگاه آلپورت، تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله می‌گذرد. شکست و ناکامی در هر یک از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه می‌زند، مراحلی که آلپورت ذکر می‌کند عبارت است از خود جسمانی، هویت، احترام به خود (عزت‌نفس)، گسترش خود، تصور از خود، خود حریفی معقول و تلاش اختصاصی (پتیگرو، 1969). همچنین هلی (1997) مشارکت سیاسی افراد را با چند دسته از عوامل تبیین می‌کند و در مورد محرک‌های اجتماعی به عواملی چون شناخت عامه از مهاجران، تنوع فرهنگی گروه‌هایی که با جامعه همکاری می‌کنند، توانمندی‌های فردی، پیکار یا تبعیض، وسعت گروه‌های مرجع در ساختارهای اجتماعی، خط‌مشی‌های حمایت‌کننده و برنامه‌هایی برای فعالیت مؤسسه‌های قومی اشاره می‌کند. به عقیده او، به دلیل آنکه این فرصت‌ها برای وابستگی و فعالیت‌هایی مانند همیاری چندجانبه و کارهای داوطلبانه تعیین‌کننده است، می‌تواند خط‌مشی‌هایی را برای فعالیت‌های اجتماعی محلی و به‌ویژه افراد جوان فراهم کند. بنابراین این ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود بر میل او به مشارکت در امور جامعه ازجمله مشارکت سیاسی تأثیرگذار است (سابوکتاکین رضی، 2016). این نتیجه در این تحقیق نیز اثبات شده و با نتیجه مطالعه سیکوگنانی (2015) همخوانی دارد.
همچنین، در این تحقیق به‌منظور بررسی میزان تأثیرگذاری کل مؤلفه‌های خودپنداره بر مشارکت سیاسی و همبستگی بین مجموعه متغیرهای مستقل و وابسته از تحلیل مسیر استفاده شد که نتایج به شرح زیر بود:
1. متغیرهای ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود، تصور از مذهب خود و تصور فرد نسبت به سن خود هم به‌طور مستقیم و هم به شکل غیرمستقیم بر مشارکت سیاسی زنان تأثیرگذار بود.
2. متغیرهای عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود، تصور فرد از جنسیت خود و تصور از طبقه اجتماعی-‌اقتصادی خود فقط به‌طور مستقیم بر مشارکت سیاسی زنان تأثیرگذار بود.
3. در بین متغیرهای مستقل بیشترین تأثیر را متغیر ادراک شخص نسبت به توانایی‌های خود بر مشارکت سیاسی داشت. همچنین متغیر عقیده و پندار فرد نسبت به شخصیت خود در رتبه دوم قرار داشت و متغیر تصور فرد از جنسیت خود در رتبه سوم قرار گرفت. کمترین تأثیر را نیز تصور از مذهب خود و تصور از طبقه اجتماعی-اقتصادی خود بر مشارکت سیاسی دارند.
درنتیجه نهایی تحقیق می‌توان گفت که شناخت عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی به‌ویژه در بین زنان که نیمی از جمعیت فعال در کشور را تشکیل می‌دهند در سرنوشت کشور بسیار تأثیرگذار است؛ چراکه در صورت مشارکت نکردن آنها دموکراسی به معنای واقعی کلمه در جامعه جاری نمی‌شود و انتخاب‌های صحیحی در انتخابات مختلف و رویدادهای سیاسی انجام نمی‌شود. اینکه تصور زنان بر اساس وضعیت جامعه و نظام مردسالاری طوری باشد که خود را پایین‌تر از مردان و ضعیف‌تر از آنها قلمداد کنند باعث می‌شود که توان انتخاب صحیح یا تمایلی برای شرکت در امور سیاسی و مشارکت خای سیاسی نداشته باشند و تصور زنان از خودشان و مذهب، سن، توانایی‌ها و جنسیتشان درصورتی‌که تقویت شود به‌خوبی می‌توانند حد بالایی از مشارکت سیاسی را در جامعه داشته باشند که در این تحقیق نیز رابطه بین این دو تأیید شد و هرچه تصور زنان از خود و مذهب و جنسیت و توانایی‌ها و سن خود و در کل دارای سطح بالایی از خودپنداره باشند دارای مشارکت سیاسی بیشتری بوده و نظام دموکراسی در جامعه بهتر شکل می‌گیرد.
ملاحظات اخلاقی
منابع مالی
برای انتشار این مقاله حمایت مالی مستقیم از هیچ نهاد یا سازمانی دریافت نشده است.
تعارض منافع
این مقاله با سایر آثار منتشرشده از نویسندگان همپوشانی ندارد.
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
در این مقاله همه حقوق مرتبط با اخلاق پژوهش رعایت شده است.
نوع مطالعه: روشی 1 | موضوع مقاله: زنان
دریافت: 1397/9/18 | پذیرش: 1398/8/22 | انتشار: 1398/10/28

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb