متن کامل [PDF 602 kb]
(3119 دریافت)
|
چکیده (HTML) (5146 مشاهده)
متن کامل: (1640 مشاهده)
مقدمه
در بین تمام نهادها و سازمانها و مؤسسات اجتماعی، خانواده مهمترین و ارزشمندترین نقشها را داراست و افراد از سوی خانواده به عرصه هستی گام میگذارند (ساروخانی، 2006). خانواده از جایگاه رفیعی در حیات اجتماعی برخوردار است چراکه از یکسو نخستین گروهی است که از آن برمیخیزیم و در درون آن با دنیا آشنا میشویم و از سوی دیگر، بیشترین تأثیر را بر کودک که دوران اولیه حیات را میگذراند، وارد میکند و این تأثیرات تا پایان حیات پایایی دارد. دوم آنکه از روزنه حیات اجتماعی هرگز جامعهای بهسلامت دست نمییابد، مگر آنکه از خانوادههایی سالم برخوردار باشد (ساروخانی، 206). خانواده بهعنوان مهمترین نهاد اجتماعی، عامل واسطهای است که نقش مهمی در انتقال هنجارهای جامعه دارد. خانوادهها جامعه را پدید میآورند و بهنجاری یا نابهنجاری جامعه در گرو شرایط عمومی خانوادهها است. هیچیک از آسیبهای اجتماعی فارغ از تأثیر خانواده به وجود نمیآید (ستیر، 1997).
یکی از مهمترین عواملی که بر بقا، دوام و رشد خانواده اثر میگذارد، روابط سالم و مبتنی بر سازگاری و تفاهم بین اعضاء، بخصوص زن و شوهر است. سازگاری زناشویی، بهعنوان یکی از مهمترین عوامل اثرگذار بر عملکرد خانواده است (مهرابیزاده هنرمند، 2010). سازگاری زناشویی بر کیفیت و عملکرد والدین، طول عمر، میزان سلامت، رضایت از زندگی، احساس تنهایی، رشد و تربیت فرزندان، روابط اجتماعی و گرایش به انحرافات اجتماعی تأثیر دارد (احمدی؛ فتحی آشتیانی؛ نوابینژاد، 2005). نگرشهای پذیرنده و دموکراتیک والدین، امکان رشد فرزندان را به حداکثر میرساند (عباسی اسفجیر، ع.خوشفر، غ.و شفایی، م، 2016). خانواده کارآمد موجب پرورش افرادی سالم و رشد یافته و جامعهای سالم میشود (صفورایی پاریزی، 2009). به خانوادهای میتوان سالم گفت که اولا؛ محیط سالمی برای سعادت زن و شوهر و ثانیا؛ محیط سالمی برای تربیت کودکان فراهم آورد. خانواده وقتی برای کودکپروری مناسب است که پدر و مادر عصبی و خردهگیر نباشند، به یکدیگر و به کودک اعتماد ورزند، اشتراک مساعی کنند و به طرزی معتدل کودک را مورد نوارش قرار دهند (آریانپور، 2011). زندگی روزمره، بستر شکلگیری پدیدههای اجتماعی ازجمله قدرت است. اگرچه قدرت یکی از جنبههای اجتنابناپذیر روابط انسانی است، ولی ساختار آن به دلیل بسترها و موقعیتهای متفاوت اجتماعی ثابت نیست و منابع به وجودآورنده آن برای زنان و مردان متفاوت است. به همین دلیل یکی از موضوعات مهم و موردتوجه جامعهشناسان در حوزه مطالعات خانواده و روابط بین زنان و مردان، مطالعه در توزیع قدرت است. چگونگی تقسیم قدرت در خانواده میان زن و شوهر، با کم و کیف خوشبختی زوجها و احساس عادلانهبودن قدرت رابطه دارد (مهدوی و صبوری خسروشاهی، 2003).
ورود صنعت و تکنولوژی جدید، خانواده ایرانی را نیز دچار دگرگونی کرده است. بهطورکلی دگرگونی خانواده ایرانی و ابعاد مختلف آن در نیمقرن اخیر، آرام، کند، مستمر و قاطع بوده است (قادری، 1996). در جوامع امروزی، خانواده دستخوش تغییرات زیادی قرار گرفته و بهتدریج شکل و هیئت قدیمی خود را از دست میدهد و به گونه جدیدی تطور مییابد (وثوقی و نیکخلق، 1997). بدین ترتیب نحوه توزیع قدرت در خانواده به یک موضوع اجتماعی مهم و بحثانگیز و موضوعی بااهمیت و پیچیده تبدیل شده است (محمدی، 2011). از سوی دیگر عمودیشدن هرم قدرت در خانواده، موجبات پیدایش شخصیتهایی را فراهم میآورد که اتکابهنفس ندارند و همواره در صدد همنوایی هستند؛ انسانهای کوچکی که حتی در بزرگسالی در جستجوی حامی و پناه هستند. در یک کلام، در یک خانواده با ساختار عمودی قدرت، انسانهایی غیرمتعادل پدید میآیند. چنین انسانهایی نه شهروندانی مناسب هستند، نه بلوغ لازم برای اداره جامعه را احراز خواهند کرد (ساروخانی، 2005). میان نحوه توزیع قدرت در خانواده با میزان انحرافات اجتماعی رابطه وجود دارد، انحرافات اجتماعی در خانوادههایی با توزیع قدرت دموکراتیک، کمتر از انحرافات اجتماعیِ خانوادههایی با توزیع قدرت غیردموکراتیک است (احمدی و آقایی، 2017). خانواده و تحقق خانواده سالم مشروط بر برخورداری افراد آن از سلامت روانی و داشتن رابطههای مطلوب با یکدیگر است، ازاینرو سالمسازی اعضای خانواده و رابطههایشان، بیگمان، اثرهای مثبتی را در جامعه به دنبال خواهد داشت (برنشتاین، 2005). چنانچه روابط ایجادشده میان جامعه، با طبیعت انسان، یعنی خردورزی، دانایی، تحلیلگرایی، نقادی و همکاری، منطبق و هماهنگ باشد، روابط ساختی انسان، روابطی سالم خواهد بود (ابوالحسن تنهایی، 2012). در عصر حاضر، با توجه به اینکه ایران کشوری در حال گذار از جامعه سنتی به مدرن است، شیوههای جامعهپذیری، ساختار خانواده و توزیع قدرت در خانوادههای معاصر نسبت به گذشته تغییر یافته است؛ در الگوهای سنتی، قوانین مشخصی در مورد وظایف زن و مرد و انجام فعالیتهای مربوط به زندگی زناشویی وجود داشت و درواقع از پیش تعیین شده بود. ولی افزایش سطح سوادآموزی افراد بهویژه زنان، افزایش اشتغال و ورود زنان به اجتماع و داشتن مشارکت اجتماعی ازجمله عواملی است که الگوهای سنتی خانواده را تحتتأثیر قرار داده و بر تغییر ساختار خانواده و توزیع قدرت در خانواده تأثیر بسیار داشته است (اسپری، کارلسون و جودیت، 2009). لذا با توجه به آنچه ذکر شد پژوهش حاضر در پی «بررسی تأثیر طبقه اجتماعی زنان بر الگوی توزیع قدرت در خانواده معاصر» بهعنوان یک مسئله اجتماعی است.
هدف
مقاله حاضر در نظر دارد ضمن اینکه مشخص کند الگوی توزیع قدرت در خانوادههای شهر تهران چگونه است، به بررسی رابطه میان طبقه اجتماعی زنان و الگوی توزیع قدرت در خانواده میپردازد. به دنبال این اهداف، سؤالاتی مطرح میشوند:
الگوی توزیع قدرت در خانوادههای تحتمطالعه چگونه است؟
آیا بین طبقه اجتماعی زنان و الگوی توزیع قدرت در خانواده رابطه وجود دارد؟
آیا بین مالکیت منابع ارزشمند توسط زنان و الگوی توزیع قدرت در خانواده رابطه وجود دارد؟
آیا بین دستیابی به فرصتهای زندگی توسط زنان و الگوی توزیع قدرت در خانواده رابطه وجود دارد؟
پیشینه تجربی
1- مطالعات داخلی
مرضیه مردانی و مجید موحد (2016) در پژوهش خود با عنوان «بررسی عوامل مؤثر بر جایگاه زنان در ساختار قدرت نهاد خانواده (نمونه موردی: زنان متأهل شهر شیراز)»، با استفاده از روش پیمایش و با جمعیت نمونه 600 نفر از زنان متأهل شهر شیراز که از طریق نمونهگیری طبقهبندی سهمیهای انتخاب شدند به این نتیجه رسیدند که بین پذیرش ارزشهای دینی در باب خانواده، دینداری، تحصیلات زن، شوهر والدین، منزلت شغلی مرد با ساختار قدرت در خانواده رابطه معناداری وجود دارد و از بین این عوامل ارزش های دینی و تحصیلات مادر به ترتیب بیشترین تأثیر را بر ساختار قدرت در خانواده دارند.
ساروخانی و دودمان (2014) در پژوهشی تحتعنوان «ساختار قدرت در خانواده و تأثیر آن بر مشارکت اجتماعی در شهر شیراز» که به روش پیمایش انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که متغیر ساختار قدرت در خانواده بر مشارکت اجتماعی تأثیر افزایشی دارد؛ به این معنا که هر چه تصمیمگیری در خانواده بیشتر مشارکتی و افقی باشد، مشارکت اجتماعی فرد نیز بیشتر است.
محمد امینی، سیمین حسینیان و یوسف امینی (2014) در تحقیقی با عنوان «بررسی ورود زنان به عرصه اشتغال و تأثیر آن بر میزان قدرت آنها در تصمیمگیریهای درون خانواده» که به شیوه پیمایشی و روی 70 خانواده در شهرستان بوکان انجام دادند به این نتیجه رسیدند که قدرت زنان در تصمیمگیریهای درون خانواده در بین خانوادههای زنان شاغل و غیرشاغل متأهل متفاوت است و تا حد زیادی از متغیرهای تملک منابع ارزشمند (تحصیلات زوجین، درآمد زوجین، تملک منابع ارزشمند) و متغیرهای جمعیتی (مدتزمان ازدواج زوجین، فاصله سنی زوجین) تأثیر میپذیرد.
توسلی و سعیدی (2011) در مقالهای با عنوان «تأثیر اشتغال زنان بر ساختار قدرت در شهر ایوانکی» که به شیوه پیمایش در بین 384 نفر از زنان ایوانکی انجام دادهاند به این نتیجه میرسند که میزان دسترسی زنان یا مردان به منابع ارزشمندی چون اشتغال، تحصیلات و... میتواند موجب شود هرم قدرت به نفع او تغییر یابد.
در پژوهش سفیری و آراسته (2010) «بررسی رابطه سرمایه فرهنگی و اقتصادی زنان شاغل با نوع روابط همسران در خانوادهای که با روش نمونهگیری تصادفی از میان 199 زن متأهل تهرانی انجام شده است این نتیجه حاصل میشود که بین سرمایه اقتصادی و فرهنگی زنان با روابط دموکرات با همسر رابطه معنادار وجود دارد. میان فاصله سنی زوجین، فاصله تحصیلات زوجین، میزان درآمد شوهر، مدتزمان ازدواج، پایگاه اجتماعی-اقتصادی خانواده زن و شوهر و نوع روابط همسران رابطه معنیداری وجود دارد.
شریفیان در پژوهشی در سال 2009 تحتعنوان «بررسی تأثیر اشتغال زنان بر هرم قدرت در خانواده» به بررسی تأثیر اشتغال زنان بر قدرت تصمیمگیری آنها در خانواده پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان داد که اشتغال زنان سبب افزایش قدرت تصمیمگیری آنها در امور اقتصادی، نحوه تربیت فرزند، تعیین موالید، تعیین نحوه گذراندن اوقات فراغت و افزایش مشارکت سیاسی–اجتماعی آنها میشود اما میان اشتغال زنان و دیدوبازدیدهای خانوادگی رابطه معناداری یافت نشد.
گروسی (2008) در مقالهای تحت عنوان «بررسی ساختار قدرت در خانوادههای شهرستان کرمان» به این نتیجه میرسد که ساختار قدرت خانوادگی، همانگونه که پیشبینی میشود به نفع شوهر است و میان ساخت قدرت در خانواده و میزان دسترسی زنان به منابع، نوع باورها، شناخت آنها از توانایی زنان و مردان و برخی عوامل زمینهای دیگر، رابطه معناداری وجود دارد.
2- مطالعات خارجی
دیانا کوئستر (2015) در مقالهای با عنوان «جنسیت و قدرت» که به شیوه اسنادی انجام داده است به این نکته اشاره میکند که بررسی قدرت در خانواده بسیار حائز اهمیت است. چون با بررسی این موضوع به برابری یا نابرابری جنسیتی رهنمون میشویم.
واستون (2014) در نوشتاری با عنوان «برابری جنسیتی برای همه» که به شیوه اسنادی انجام داده است به این نکته اشاره دارد که تبعیض و نابرابری در خانواده به زن و مرد، هردو، آسیب میزند. یکی از انواع خشونت علیه زنان و دختران، ناتوان پنداری آنان در تصمیمگیریهای درون خانواده است. نابرابری جنسیتی از سیستم پدرسالاری ریشه گرفته است که این طرز تلقی و هنجار نادرست، نسل به نسل منتقل شده است.
اولاه و همکاران (2014) در پژوهشی که به شیوه میدانی انجام دادند به این نتیجه میرسند که اشکال مختلف خانواده در حال شکلگیری است و نقشهای جنسیتی نیز تا حدی تغییر یافته است و ساختارهای جنسیتی در حال متحولشدن هستند. اما با وجود همه اینها هنوز زنان با وجود کار تماموقت خارج از خانه، به کار پارهوقت درون خانه نیز میپردازند و مسئولیت دو نوع کار را برعهده دارند.
مرکز ملی انسانی آمریکا (2010) در پژوهشی که با نام «تصمیمات گروهی در خانواده» و به شیوه اسنادی انجام داد به این نتایج دست یافت که مشارکت زنان در تصمیمات خانگی امری ضروری است و در غیر این صورت تعداد زیادی از افراد جامعه گوشهگیر و منزوی میشوند.
آرکر2 (2010) در پژوهشی با عنوان «ساختارهای تصمیمگیری» به شیوه اسنادی به این نتیجه رسید که تصمیمات گروهی در مقایسه با تصمیمات فردی و یکسویه منجر به نتایج بهتری خواهند شد. همچنین افراد متفاوتی که درگروه، مثل خانواده، حضور دارند دارای ذهنیتها، اطلاعات و عقاید متفاوتی هستند. پس لازم است که همه افراد در تصمیمگیریها مشارکت داده شوند و از ذهنیت همه آنها استفاده شود.
زیپ3 و همکاران (2006)، تحقیقی تحت عنوان «روابط زن وشوهروقدرت مخفی در ازدواج» انجام دادند، یافتههای تحقیق آنها نشان داد که حتی اگر زنان درآمد بیشتری از شوهران خود داشته باشند، این زنان هستند که با راهکارهای شوهران خود بیشتر موافقت نشان میدهند.
زو و بیان4 (2005)، در پژوهشی در چین نشان دادهاند که چگونه دسترسی زنان چینی به منابع کار و درآمد، از یکسو بهصورت غیرمستقیم با تعدیل نگرشهای نقش جنسیتی و ایدئولوژی جداییطلبی جنسیتی، موقعیت آنان را در روابط قدرت با شوهرانشان بهبود بخشیده است؛ بدین ترتیب افزایش منابع قدرتآور مانند اشتغال و درآمد در بین زنان، وضعیت ایشان را در روابط خانوادگی بهبود میدهد و این فرایند با کمرنگ شدن ایدئولوژی جنسیتگرا، سرعت بیشتری گرفته است.
آندره میشل5 (1966) نشان داد که کار رایگان زنان (کار بدون درآمد) سبب ارزش اقتدار زن در خانه نمیشود. از طرف دیگر، او دریافت که با افزایش تخصص زنان شاغل، موفقیت آنها در توازن قدرت بین زوج ها بهتر میشود. در این میان، سطح درآمد زن، بهویژه در مقایسه با درآمد مرد، عاملی تعیینکننده است.
هرچند هر یک از پژوهشهای فوق دارای نتایج ارزشمندی هستند و مرور آنها درزمینه موضوع، مسیر تحقیق حاضر را هموارتر کرد، اما باید گفت که در تحقیق حاضر با در نظر گرفتن متغیرهایی در سطح کلانتر و جدیدتر سعی بر این است که روابط بین الگوی توزیع قدرت در خانواده و طبقه اجتماعی زنان بررسی شود.
مبانی نظری تحقیق
دیدگاههای نظری تبیین قدرت در خانواده
نظریه تقسیمکار خانگی
مطالعه تقسیم کار خانگی به مباحثی چون قدرت در خانواده و نابرابری جنسیتی دامن میزند. در عصر جهانیشدن برخی مفاهیم فرهنگی ازجمله حقوق زنان به مفاهیمی عام وجهان شمول مبدل شدهاند. این گفتمانها در سطح خرد به شکل تساویگرایی بین زن و مرد و تلاش در جهت رفع نابرابری جنسیتی در میآید (دیفن باخ2، 2002).
گاتسو–وین دل ومکمولین3، تقسیم کار خانگی درون خانواده را شکلی از روابط قدرت بین زن و شوهر میدانند (گاتسو ویندل و مک مولین، 2003).
اسزینوواکس4 بیان میکند که کارهای خانگی بهندرت از سوی افراد، با ارزش تلقی میشوند. بنابراین تا حدی که امکان دارد از آن اجتناب میکنند. درنتیجه، هرچه قدرت یکی از زوجین در مقابل دیگری بیشتر باشد، تلاش میکند که سهم خود را از کارهای خانگی به حداقل و سهم طرف مقابلش را از این کارها به حداکثر برساند (اسزینوواکس، 1978). قدرت هر یک از زوجین هم ناشی از منابعی است که در اختیار دارد و هم وابسته به اتکای طرف مقابل به منابع وی است. مطالعات، همبستگیِ معناداری بین درآمدِ همسر، اشتغال، تحصیلات و منابع مشابه و زمانی که فرد صرف کارهای خانگی میکند، نشان دادند (قندهاری، 2003).
تئوری تصمیمگیری
اولسون2 و کرامول3 در ارتباط با این نظریه و دیدگاه چند تن از نظریهپردازان آن، چنین میگویند: «نظریهپردازان نظریه تصمیمگیری علاقهمند به مطالعه نتایج و پیامدهای روند تصمیمگیری هستند. یعنی تمایل به آزمون این فرضیه را دارند که چه کسی تصمیم نهایی را میگیرد و در بحث برنده میشود و روند تصمیمگیری به چه صورت انجام میگیرد»(اولسون و کرامول، 1975).
پلارد4 و میشل5 نسخهای دیگر از نظریه تصمیمگیری را مطرح کردند. پرسش محوری در تحلیل آنان این است که «آیا فرد A قادر است با توجه به رفتاری که دلخواه اوست بر تصمیمگیریهای فرد B تأثیر بگذارد یا خیر؟» بدین ترتیب، سنجش میزان قدرت، نیازمند تعیین دو چیز است: هم مقصد و نیت فرد A و هم تأثیراتی که فرد A بر تصمیمگیریهای فرد B میگذارد. درواقع این محققان مدلی ارائه میکنند که در این مدل از برداشتها، ادراکها و تصمیمات افراد برای کمک به پیشبینی رفتار آنها در روابط قدرت استفاده میشود (ذوالفقارپور، 1380).
نظریه منابع6
ایدهای اصلی نظریه منابع این است که یک فرد منابع و امکاناتی در اختیار دارد که برای فرد دیگر جهت رسیدن به اهداف، نیازها، خواستهها، تمایلات و علایقش ضروری است. علاوه بر آن فردی که منابع و امکانات ارزشمند را در اختیار دارد ممکن است بهترین منبع جایگزین موجود برای آن منابع باشد. تحت چنین شرایطی، فردی که منابع و امکانات را از دیگری میخواهد ممکن است در عملکردش قدرت را مبادله و یا از آن صرفنظر کند (آبوت و والاس، 2001).
ویلیام گود معتقد است که خانواده مانند هر نظام یا واحد اجتماعی دیگر دارای نظامی اقتداری است و هر کس به منابع مهم خانواده (شغل، تحصیلات، درآمد، مهارت و اطلاعات) بیشتر از دیگران دسترسی داشته باشد، میتواند سایر اعضا را به فعالیت در مسیر امیال خود وادار کند و تصمیمگیریهای مهم با اوست (اعزازی، 2010).
ازنظر کالینز وقتی یکی از دو جنس به گونه نسبی، منابع مادی را در کنترل خود دارد صاحب قدرتی خواهد شد که توان کنترل روابط جنسیتی را خواهد داشت و از این راه میتواند این شکل از کنترل رابطه را به نظام خانواده سرایت دهد. در چنین مواقعی جنس با قدرت کم، باید در پی اخذ منابعی باشد تا بر عدم برتری قدرت مادی و اقتصادی چیره شود (کالینز، 1993).
بلاد و ولف (1970) بهطور خاص بر منابع درآمد، اشتغال و تحصیلات تمرکز میکنند و معتقدند بین این متغیرها و میزان قدرت در تصمیمگیری رابطه مثبت وجود دارد (وارنر و همکاران، 1985). بلاد و ولف دریافتند که قدرت شوهر با افزایش سطح تحصیلات، درآمد، پایگاه شغلی وی و یا مجموعهای از این عوامل افزایش مییابد. بنابراین، متغیرهای یادشده بهعنوان منابعی که مرد میتواند ازآنجهت کسب قدرت بیشتر در روابط خانوادگی استفاده کند، تعریف شدند. وقتی منابع اقتصادی-اجتماعی موجود برای زن و شوهر مورد مقایسه قرار میگیرد، هرچه اختلاف بین آنها بیشتر باشد، اختلاف قدرت بین زن و مرد هم بیشتر است (ذوالفقارپور، 2001).
نظریه مبادله اجتماعی
اصل کلی مبادله اجتماعی این است که انسانها از رفتارهایی که مستلزم هزینه زیاد است، اجتناب کرده و در جستجوی موقعیتهایی هستند که در آن پاداشها از هزینهها بیشتر است. بنابراین، فرد با توجه به شناختی که از پاداشها و هزینهها دارد، بهترین شق ممکن را از میان شقوقی که در پیش رو دارد انتخاب خواهد کرد. به عقیده «ترنر» نظریهی مبادله اجتماعی معاصر ترکیبی است از اقتصاد سودباور، انسانشناسی کارکردی، جامعهشناسی تضاد و روانشناسی رفتارگرا (ترنر، 1998).
به نظر هومانز (1958) مبادله، بستر تمامی روابط انسانی را تشکیل میدهد. رفتار اجتماعی نوعی مبادله کالاست. هم کالای مادی و هم کالای غیرمادی مانند سمبلها، نشانههای تأیید یا حیثیت و اعتبار افرادی که کالاهای بسیاری به دیگران میدهند سعی میکنند که از دیگران نیز کالاهای بیشتری دریافت کنند و افرادی که کالاهای زیادی از دیگران دریافت میکنند برای دادن کالای بیشتر به آنان تحتفشار قرار میگیرند (هومانز، 1958).
ترنر معتقد است قدرت یکی از مفاهیم محوری نظریه مبادله است. اساس نظریهی مبادله قدرت این است که نابرابری در منابع تولید، موجب تفاوت و تمایز میان کنشگرا نمیشود (هومانز، 1958). بر اساس نظریه مبادله سه عنصر هنجارهای اجتماعی، منابع و منافع، توزیع قدرت دریک رابطه را تعیین میکند. عنصر اول، بیان میدارد که هنجارهایی مثل ریاست مرد در خانه و برخورداری از سن و پول بیشتر و تحصیلات بالاتر و شغل بهتر در مقایسه با زنان، موجب افزایش قدرت مردان شده است. عنصر دوم، منابع است. هر یک از دو شریک زندگی که منابع بیشتری مثل پول، دانش یا ظاهر فیزیکی بهتر، در اختیار داشته باشد، قدرت بیشتری دارد. عنصر سوم، منافع است؛ یعنی هرکدام از زوجین که منافع کمتری از این رابطه به دست آورد، قدرت بیشتری خواهند داشت (تایلر و همکاران، 2000). اولسون و کرامول (1975) معتقدند که نظریه مبادله درزمینه قدرت، تحلیل شبه اقتصادی از تعامل بین دو نفر ارائه میکنند. تعامل در قالب هزینهها2 و پاداشهایی3 که این دو نفر برای یکدیگر به وجود میآورند نگریسته میشود و به جنبه دوطرفه پاداشها، تنبیهات4 و یا هزینهها توجه دارد (سعیدیان، 2003)
پیتر بلاو5 در نظریه مبادله معتقد است که هرگاه طرفی به چیزی که از آن دیگری است نیاز داشته باشد، اما برای جبران آن نتواند چیزی قابلمقایسه ارائه کند، میتواند خودش را تابع دیگران کند و از این طریق، اعتبار تعمیمیافته در روابطشان را به دیگران واگذار کنند. (ریتزر، 1995)
دیدگاههای نظری در رابطه با طبقه اجتماعی
مفهوم «طبقه اجتماعی» اصل بنیادین تبیینهای اجتماعی در سنت تفکر جامعهشناختی است. هم پویشهای اجتماعی و هم هویت اجتماعی اعضای جوامع مدرن به کمک این مفهوم تحلیل و درک میشود (اباذری و چاوشیان، 2002).
از نظر مارکس طبقه گروهی از مردم است که در رابطه مشترکی با وسایل تولید- وسایلی که به کمک آنها معیشت خود را تأمین میکنند- قرار دارند. (گیدنز، 1994). از دیدگاه مارکس، مالکیت وسایل تولید خصیصه اساسی تمایز طبقاتی است (ادیبی، 1975).
وبر طبقه را نوع خاصی قشربندی بر اساس مالکیت اقتصادی و وضعیت ظاهری زندگی و حالت ذهنی تعریف کرده است (انصاری، 1999). وبر وضعیت طبقاتی6 را در رابطه با وضعیت بازار7 بیان میکند. دسترسی به امکان و فرصت برای تهیه کالا و شانس افراد در استفاده از اموال و کالاهای موجود در بازار، ازاینرو برای او مفهوم طبقه شامل تملک شیوههای دسترسی و فرصتهای زندگی است (هیندس، 2001). وی طبقه را تعدادی از اشخاص میدانست که فرصتهای زندگی مشابهی دارند و این فرصتهای زندگی به نظر او عبارتاند از امکانات اختصاصی که یک شخص ازلحاظ برخورداری از ثروت، وضعیت بیرونی زندگی و تجربه شخصیاش دارد (تامین، 2006).
دورکیم اعتقاد دارد که هیچ منشأ و ریشهای برای بروز طبقات جز کثرت سازمان های شغلی در درون سازمان کلان وجود ندارد. علاوه بر تقسیم کار و کثرت سازمانهای شغلی زمینه اصلی پیدایی طبقات را باید در محصول مازاد و تملک خصوصی جستجو کرد. (ادیبی، 2004).
امیل دورکیم نتایج حاصل از زندگی در طبقات مختلف را چنین بیان میدارد: «اختلاف در سبک زندگی، امید زندگی، بهداشت روانی، تعلیم و تربیت، رفتار سیاسی، استواری زندگی زناشویی، وابستگی مذهبی، همکاری اجتماعی، وجه نظرها و فرصتهای زندگی زناشویی شامل فرصت تحصیلات دانشگاهی، فرصت ازدواج، فرصت زندگی سالم و فرصت دستیابی به حرفه و شغل» بیانگر پایگاه اجتماعی بالا و یا پایین افراد در گروههای متفاوت است (دورکیم، 1996).
پیربوردیو طبقه را مجموعهای از کنشگران تعریف کرده است که پایگاه یکسانی را اشغال میکنند، در شرایط یکسانی قرار دارند و محتمل است که تمایلات و علائق یکسانی نیز داشته باشند و به همین دلیل احتمالا اعمال مشابهی را انجام میدهند و مواضع مشابهی را اتخاذ میکنند (فاضلی، 2003). از نظر بوردیو توزیع انواع سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین، تعیینکننده موقعیت طبقاتی عینی فرد در نظام اجتماعی است. بهعبارتدیگر، ساخت طبقاتی از طریق ترکیب انواع سرمایهها بهوسیله گروهها روشن میشود. طبقات بالا بیشترین میزان سرمایه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین را دارد. طبقه متوسط مقدار کمتری از این انواع را در اختیار دارد و طبقه پایین کمترین مقدار این ترکیب از منابع را مورد بهرهبرداری قرار میدهد (ترنر، 1998).
مدل نظری تحقیق
شکل 1. مدل نظری تحقیق
همانگونه که در مدل نظری تحقیق مشاهده میشود در پژوهش حاضر، طبقه اجتماعی زنان بهعنوان متغیر مستقل، با دو شاخص کلی دستیابی به فرصتهای زندگی و مالکیت منابع ارزشمند و در سه بعد بالا، متوسط و پایین عملیاتی شده است و الگوی توزیع قدرت در خانواده بهعنوان متغیر وابسته، با دو شاخص کلی تصمیمگیری و تقسیمکار و وظایف خانگی و در دو بعد متقارن (دموکراتیک) و نامتقارن (غیر دموکراتیک) موردبررسی قرار گرفته است.
روش
در تحقیق حاضر بهمنظور مطالعه جامعهشناختی طبقه اجتماعی و الگوی توزیع قدرت در خانواده و ارزیابی تأثیر متغیر مستقل بر متغیر تابع یعنی الگوی توزیع قدرت در خانواده از روش پیمایش و روش اسنادی استفاده شده است. این پژوهش به لحاظ ماهیت، کاربردی، به لحاظ زمان، مقطعی و به لحاظ معیار وسعت، پهنانگر است. در مطالعه حاضر واحد تحلیل خانواده و سطح مشاهده فرد است. جامعه آماری ما را کلیه زنان متأهل در دو قطب متفاوت شهر تهران، منطقه 1(شمال شهر) و منطقه 19(جنوب شهر) تهران تشکیل میدهند. بر اساس آخرین اطلاعات مرکز آمار ایران در سال 1396، زنان متأهل منطقه 1 شهر تهران 114521 نفر و زنان متأهل منطقه 19 شهر تهران 65123 نفر میباشند و حجم جامعه آماری 179644 نفر است. روش نمونهگیری در این تحقیق خوشهای سهمیهای است. حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران، برابر 383 نفر برای کل مناطق 1 و 19 (244 نفر در منطقه 1 و 139 نفر در منطقه 19) در نظر گرفته میشود. در تحقیق حاضر روایی پرسشنامه صوری بوده و برای تعیین پایایی پرسشنامه از روش آلفای کرونباخ استفاده شده است که نتیجه آن 83/0 بود و درنتیجه پایایی پرسشنامه 83/0 است.
جدول شماره 1، ضرایب پایایی مفاهیم تحقیق
نام متغیر ضریب آلفای کرونباخ سطح معنیداری
توزیع قدرت در خانواده 0/786 معنیدار
الگوی تصمیمگیری 0/819 معنیدار
الگوی تقسیم کار خانگی 0/756 معنیدار
طبقه اجتماعی 0/813 معنیدار
مالکیت منابع ارزشمند 0/823 معنیدار
دستیابی به فرصتهای زندگی 0/879 معنیدار
تعریف مفاهیم
1. متغیر وابسته
قدرت از نظر ماکس وبر «مجال یک فرد یا تعدادی از افراد برای اعمال اراده خود حتی در برابر مقاومت عناصر دیگری که در صحنه عمل شرکت دارند»(وبر، 1995) است. قدرت در خانواده یک مفهوم چندبعدی است که بهطور غیرمستقیم میتواند از طریق الگوهای تصمیمگیری اندازهگیری شود و منظور از ساخت قدرت در خانواده الگوهای ساختیافته تصمیمگیری در خانواده است (ساروخانی، 2006). در پژوهش حاضر این مفهوم با دو شاخص کلی الگوی تصمیمگیری و الگوی تقسیمکار خانگی و در دو بعد متقارن (دموکراتیک) و نامتقارن (غیردموکراتیک) با 13 گویه پنج گزینهای در سطح مقیاس ترتیبی عملیاتی شده است.
بلاد معتقد است «بهترین و مطلوبترین نوع تصمیمگیریها نهتنها باید برابرانه و صمیمانه باشد، بلکه باید دوجانبه بودن را نیز در برگیرد» (صبوری، 1997). برای عملیاتی کردن الگوی تصمیمگیری در دو بعد متقارن (دموکراتیک) و نامتقارن (غیردموکراتیک) از 9 گویه پنج گزینهای در سطح مقیاس ترتیبی استفاده شد. آلفای کرونباخ این متغیر 0/819 است.
تقسیم کارخانگی میزان سهم هر یک از زوجین در انجام کارهای خانگی است. این مفهوم در دو بعد مشارکتی و غی مشارکتی با 4 گویه پنج گزینهای در سطح مقیاس ترتیبی سنجیده شد و میزان آلفای آن 0/756 است.
در این تحقیق شاخص الگوی تصمیمگیری متقارن و الگوی تقسیم کار خانگی مشارکتی در رابطه با الگوی قدرت در خانواده خصیصه ایجابی و مثبت و شاخص الگوی تصمیمگیری نامتقارن و الگوی تقسیمکار خانگی غیر مشارکتی در رابطه با الگوی قدرت در خانواده خصیصه سلب و منفی دارد؛ بدین معنا که با الگوی قدرت در خانواده رابطه معکوس دارد.
2- متغیرهای مستقل
طبقه را میتوان گروهبندی وسیعی از افراد تعریف کرد که دارای منابع اقتصادی مشترکی هستند و این منابع شدیدا بر انواع شیوههای زندگی که میتوانند داشته باشند تأثیری میگذارد مالکیت ثروت به همراه شغل، پایههای اصلی اختلافات طبقاتی را تشکیل میدهند (گیدنز، 1994). جوامع گوناگون طبقات اجتماعی گوناگون دارند اما بیشتر جوامع بشری به سهطبقه پایین، متوسط و بالا تقسیم میشوند (کوئن، 1991).
در تعریف عملیاتی مفهوم طبقه در پژوهش حاضر از 12 گویه پنج گزینهای با دو شاخص کلی: مالکیت منابع ارزشمند و فرصتهای زندگی با میزان آلفای 0/813 سنجیده میشود.
منابع ارزشمند ازنظر ولف، هر نوع دارایی متعلق به فرد یا گروه که میتواند به دیگران عرضهشده و برای رفع نیازهای آنها سودمند بوده یا وسیلهای برای رسیدن آنها به اهدافشان باشد (قندهاری، همان). در تعریف عملیاتی این مفهوم از 8 گویه پنج گزینهای با شاخصهای سطح تحصیلات، میزان درآمد، وضعیت اشتغال و دارایی اموال سنجیده میشود.
منظور از فرصتها یا بختهای زندگی که وبر هم به آن پرداخته است، دسترسی به امکانات گوناگون است که به فرد اجازه میدهد به هدفهای خود برسد. مثلا امکان دستیابی به یک حرفه یا تحصیل، یا بهداشت و یا یک ازدواج موفق، نوع مدارسی که فرزندان آنان تحصیل میکنند، اعزام فرزندان خود به خارج از کشور و...از نوع فرصتهای زندگی است که بهطور یکسان توزیع نشده و به طبقه اجتماعی فرد بستگی دارد (انصاری، همان). در تعریف عملیاتی این مفهوم از 4 گویه پنج گزینهای در سطح مقیاس ترتیبی با شاخصهای بهداشت، ازدواج موفق، تحصیل فرزندان در مدارس غیرانتفاعی، اعزام فرزندان به خارج از کشور با میزان آلفای 0/879 سنجیده شده است.
سیمای آماری پاسخگویان
در تحقیق حاضر بیش از نیمی از پاسخگویان جمعیت موردمطالعه (64 درصد) از منطقه یک تهران و مابقی (36 درصد) از منطقه نوزده تهران بودهاند. افرادی که در رده سنی 30 تا 40 سال هستند بیشترین فراوانی (51 درصد) و افرادی که در رده سنی بالای 50 سال هستند کمترین فراوانی را به خود اختصاص دادهاند (4 درصد). رنج سنی پاسخگویان بین 27 تا 69 سال بوده است که بهطور متوسط حدودا 45 ساله بودهاند. 41 درصد از پاسخگویان منطقه 1 دارای تحصیلات دیپلم و پایینتر، 44 درصد دارای تحصیلات فوقدیپلم و لیسانس و 15 درصد دارای تحصیلات فوقلیسانس و بالاتر هستند. 86 درصد از پاسخگویان منطقه 19 دارای تحصیلات دیپلم و پایینتر، 13 درصد دارای تحصیلات فوقدیپلم و لیسانس و 1 درصد دارای تحصیلات فوقلیسانس و بالاتر هستند. درمجموع دو منطقه، 57 درصد از پاسخگویان دارای تحصیلات دیپلم و پایینتر، 32 درصد دارای تحصیلات فوقدیپلم و لیسانس و 10 درصد دارای تحصیلات فوقلیسانس و بالاتر هستند.39 درصد از پاسخگویان منطقه 1 شاغل و 61 درصد بیکار بودهاند و در بین شاغلین نیز بیشتر زنان جمعیت موردمطالعه در مشاغل «علمی، فنی، تخصصی» مشغول به فعالیت بودهاند. 18 درصد از پاسخگویان منطقه 19 شاغل و 82 درصد بیکار بودهاند و در بین شاغلین نیز بیشتر زنان جمعیت موردمطالعه در مشاغل «دفتری–اداری» اشتغال داشتهاند. درمجموع 31 درصد شاغل و 69 درصد بیکار بودهاند و در بین شاغلین نیز بیشتر زنان جمعیت موردمطالعه در مشاغل «دفتری–اداری» و «علمی، فنی، تخصصی» مشغول به فعالیت بودهاند.
جدول شماره 2: توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب مفهوم طبقه اجتماعی
متغیر منطقه یک منطقه نوزده کل
فراوانی (F) درصد (P) فراوانی (F) درصد (P) فراوانی (F) درصد (P)
پایین 95 38/9 80 57/6 175 45/7
متوسط 51 20/9 30 21/6 81 21/1
بالا 98 40/2 29 20/9 127 33/2
جمع 244 100 139 100 383 100
بر اساس جدول شماره 2، 39 درصد از پاسخگویان منطقه 1 شهر تهران در طبقات پایین، 21 درصد در طبقه متوسط و 40 درصد در طبقات بالای اجتماع قرار دارند/ در منطقه 19 شهر تهران، 58 درصد از پاسخگویان در طبقات پایین، 22 درصد در طبقه متوسط و 21 درصد در طبقات بالای اجتماع قرار دارند. درمجموع دو منطقه نتایج حاکی از این است که 46 درصد از پاسخگویان در طبقات پایین، 21 درصد در طبقات متوسط و 33 درصد در طبقات بالا قرار دارند.
یافتهها
جدول شماره 3: توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب مفهوم توزیع قدرت در خانواده
متغیر منطقه یک منطقه نوزده کل
فراوانی (F) درصد (P) فراوانی (F) درصد (P) فراوانی (F) درصد (P)
نامتقارن 125 51/2 83 59/7 208 54/3
متقارن 119 48/8 56 40/3 175 45/7
جمع 244 100 139 100 383 100
بر اساس جدول شماره 3، توزیع قدرت در 51 درصد از خانوادههای منطقه1 شهر تهران، نامتقارن و در 49 درصد از خانوادهها، متقارن ارزیابی شده است. در منطقه 19، توزیع قدرت در 60 درصد از خانوادهها نامتقارن و در 40 در صد از خانوادهها، متقارن ارزیابی شده است. درمجموع دو منطقه نتایج حاکی از این است که توزیع قدرت در 54 درصد از خانوادههای معاصر، نامتقارن و در 46 درصد از خانوادهها، متقارن ارزیابی شده است. با توجه به نتایج حاصل و در تأیید فرضیه اول باید گفت که الگوی توزیع قدرت در خانواده معاصر نامتقارن و غیردموکراتیک است.
جدول شماره 4: بررسی رابطه بین طبقه اجتماعی و الگوی توزیع قدرت در خانواده
کل بالا متوسط پایین طبقه اجتماعی
توزیع قدرت
208 66 45 97 فراوانی نامتقارن
54/3 52 55/6 55/4 درصد
175 61 36 78 فراوانی متقارن
45/7 48 44/4 44/6 درصد
383 127 81 175 فراوانی کل
100 100 100 100 درصد
در خصوص بررسی رابطه بین طبقه اجتماعی و الگوی توزیع قدرت در خانواده، با توجه به توزیع نسبتها در داخل جدول شماره 4، میتوان گفت که در 45 درصد از خانوادههایی که از طبقات اجتماعی پایین هستند توزیع قدرت دموکراتیک حاکم است. این در حالی است که در 48 درصد از خانوادههایی که از طبقات اجتماعی بالا هستند، توزیع قدرت متقارن حاکم است. این یافته پژوهشی مؤید این مطلب است که میان الگوی توزیع قدرت در خانواده و طبقه اجتماعی زنان رابطه وجود دارد و با بالا رفتن طبقه اجتماعی زنان، توزیع قدرت در خانواده متقارنتر میشود.
جدول شماره 5: بررسی رابطه بین مالکیت منابع ارزشمند و الگوی توزیع قدرت در خانواده
کل بالا متوسط پایین مالکیت منابع
توزیع قدرت
208 78 33 97 فراوانی نامتقارن
54/3 51 60 55/4 درصد
175 75 22 78 فراوانی متقارن
45/7 49 40 44/6 درصد
383 153 55 175 فراوانی کل
100 100 100 100 درصد
در خصوص بررسی رابطه بین مالکیت منابع ارزشمند و الگوی توزیع قدرت در خانواده، با توجه به توزیع نسبتها در داخل جدول شماره 5، برای 49 درصد از زنانی که مالکیت زیادی بر منابع ارزشمند داشتهاند، توزیع قدرت در خانوادهشان متقارن بوده است و این در حالی است که برای 45 درصد از زنانی که مالکیت کمی بر منابع ارزشمند داشتهاند، توزیع قدرت در خانوادهشان متقارن بوده است، بنا بر نتایج حاصل از جدول مذکور و در تأیید فرضیه سوم میتوان گفت که میان الگوی توزیع قدرت در خانواده و مالکیت منابع ارزشمند توسط زنان رابطه وجود دارد و با بالا رفتن مالکیت منابع ارزشمند، توزیع قدرت در خانوادهها متقارنتر میشود.
جدول شماره 6: بررسی رابطه بین دستیابی به فرصتهای زندگی و الگوی توزیع قدرت در خانواده
کل زیاد متوسط کم دستیابی به فرصت
توزیع قدرت
208 103 40 65 فراوانی نامتقارن
54/3 52 52/6 59/6 درصد
175 95 36 44 فراوانی متقارن
45/7 48 47/4 40/4 درصد
383 198 76 109 فراوانی کل
100 100 100 100 درصد
در خصوص بررسی رابطه بین دستیابی به فرصتهای زندگی و الگوی توزیع قدرت در خانواده، با توجه به توزیع نسبتها در داخل جدول شماره 6، برای 40 درصد از زنانی که دستیابی کمی به فرصتهای زندگی دارند، توزیع قدرت متقارن تجربه شده است. این در حالی است که برای 48 درصد زنانی که دستیابی زیادی به فرصتهای زندگی دارند، توزیع قدرت متقارن تجربه شده است. این یافته پژوهشی مؤید این مطلب است که میان الگوی توزیع قدرت در خانواده و دستیابی زنان به فرصتهای زندگی رابطه وجود دارد. بهطوریکه با افزایش دستیابی به فرصتهای زندگی، توزیع قدرت در خانوادهها متقارنتر میشود.
بحث
پژوهش حاضر به بررسی رابطه الگوی توزیع قدرت در خانواده و طبقه اجتماعی زنان جهت داشتن خانواده سالم، جامعه سالم و ایجاد رفاه انسانی و اجتماعی پرداخت. طبق نتایج بهدستآمده، در منطقه 1(شمال) شهر تهران، 51 درصد از خانوادهها، توزیع قدرت نامتقارن و در 49 درصد از خانوادهها، توزیع قدرت متقارن است. این در حالی است که در منطقه 19 (جنوب) شهر تهران، 60 درصد از خانوادهها، از توزیع قدرت نامتقارن و 40 درصد از خانوادهها از توزیع قدرت متقارن برخوردارند. درمجموع، نتایج حاکی از آن است که توزیع قدرت، در 56 درصد از خانوادههای معاصر، نامتقارن مردمحور و در 46 درصد از خانوادهها، متقارن است. نتایج بهدستآمده بدین ترتیب با نتایج تحقیقات گروسی در کرمان (2008) که ساختار قدرت خانوادگی به نفع شوهر است مطابقت دارد. در منطقه 1 شهر تهران، در 28 درصد از خانوادهها، الگوی تصمیمگیری نامتقارن و در 72 درصد از خانوادههای منطقه مذکور، الگوی تصمیمگیری متقارن حاکم است.
قابلذکر است که در 85 درصد از خانوادههای منطقه 1 شهر تهران که الگوی تصمیمگیری نامتقارن و غیردموکراتیک را تجربه میکنند، شیوه اعمال تصمیم، اقناعی و در 15 درصد از این خانوادهها، شیوه اعمال تصمیم، اجباری است. بر اساس نتایج تحقیق حاضر، در منطقه 19 شهر تهران، در 44 درصد از خانوادهها، الگوی تصمیمگیری نامتقارن و در 56 درصد از خانوادههای منطقه مذکور، الگوی تصمیمگیری متقارن حاکم است. در 82 درصد از خانوادههای منطقه 19 شهر تهران که الگوی تصمیمگیری نامتقارن و غیردموکراتیک را تجربه میکنند، شیوه اعمال تصمیم، اقناعی و در 18 درصد از خانوادهها، شیوه اعمال تصمیم، اجباری است. درمجموع در دو منطقه نتایج حاکی از این است که در 34 درصد از خانوادههای معاصر، الگوی تصمیمگیری نامتقارن و در 66 درصد از خانوادهها، الگوی تصمیمگیری متقارن حاکم است. در 84 درصد از خانوادههایی که الگوی تصمیمگیری نامتقارن را تجربه میکنند، شیوه اعمال تصمیم، اقناعی و در 16 درصد از خانوادهها شیوه اعمال تصمیم، اجباری است و مردان جهت اعمال تصمیم خود در خانواده از اجبار و خشونت استفاده میکنند. در کنکاش حاضر، 83 درصد از خانوادههای منطقه 1 شهر تهران، الگوی تقسیم کارخانگی نامتقارن و 17 درصد از خانوادههای این منطقه، از الگوی تقسیم کار خانگی متقارن برخوردار هستند. 90 درصد از خانوادههای معاصر منطقه 19 شهر تهران، الگوی تقسیم کار خانگی نامتقارن و 10 درصد از خانوادههای منطقه 19 شهر تهران از الگوی تقسیم کار خانگی متقارن برخوردارند. درمجموع در دو منطقه نتایج حاکی از این است که الگوی تقسیم کار خانگی در 86 درصد از خانوادههای معاصر شهر تهران، نامتقارن و در 14 درصد از خانوادهها، متقارن ارزیابی شده است.
نتایج پژوهش حاضر مؤید این مطلب است که با بالا رفتن طبقه اجتماعی زنان، افزایش مالکیت منابع ارزشمند و دستیابی به فرصتهای زندگی، توزیع قدرت در خانواده متقارنتر شده است؛ چنانچه زنان جامعه از منابع ارزشمندی چون تحصیلات، اشتغال، دارایی و درآمد برخوردار باشند و به فرصتهای زندگی زناشویی همانند ازدواج موفق، بهداشت، امکان تحصیل فرزندان در مدارسی با امکانات بالا و... دسترسی داشته باشند، توزیع قدرت در خانواده متقارنتر و دموکراتیکتر خواهد بود. نتیجه حاضر با نظریات اندیشمندانی چون ویلیام گود، کالینز، پلارد و ولف از طرفداران نظریه منابع مبنی بر اینکه هر کس به منابع مهم (شغل، تحصیلات، درآمد و...) بیشتر از دیگران دسترسی داشته باشد، میتواند سایر اعضا را به فعالیت در مسیر امیال خود وادار کند همچنین با نظریه منابع و قدرت اسزینواکس آنجا که معتقد است قدرت هر یک از زوجین ناشی از منابعی است که در اختیار دارد و با تفکرات طرفداران نظریه مبادله اجتماعی همانند هومنز و پیتربلاو، مبنی بر اینکه هرگاه طرفی به منابعی که از آن دیگری است نیاز داشته باشد، اما برای جبران آن نتواند چیزی قابلمقایسه ارائه کند، میتواند خودش را تابع دیگران کند همخوانی دارد. نتایج تحقیق حاضر با نتایج تحقیقات امینی، حسینیان و امینی (2014)، قادری (1996)، گروسی (2008)، شریفیان (2009)، سفیری و آراسته (2010)، توسلی و سعیدی (2011)، اولاه و همکاران، زو و بیان، میشل نزدیک است.
پیشنهادات تحقیق
قدرت در خانواده معاصر، نیازمند توزیع متقارنتر و عادلانهتری است. در بسیاری از خانوادههای معاصر که الگوی تصمیمگیری غیردموکراتیک و نامتقارن مردمحور بر آنها حاکم است، اعمال تصمیمات از راه اجبار و خشونت صورت میپذیرد. بنیانهای ارزشی و هنجاری جامعه در رابطه با توزیع قدرت در خانواده معاصر و همچنین طبقه اجتماعی زنان جامعه، نیازمند بازنگری، برنامهریزی و نوسازی است. به جاست تا مدیران فرهنگی و مسؤولین جامعه در راستای داشتن شهروندانی سالم، خانوادههای سالم و جامعه سالم، در قالب برنامههای فرهنگی و آموزشهای رسمی و غیررسمی، خانواده متعادل و ایدهآل با توزیع قدرت متقارن، عدالت محور و دموکراتیک را برای عموم جامعه به تصویر کشیده و نهادینه کنند و بهمنظور توانمندسازی زنان جامعه بهعنوان نیمی از پیکره اجتماع، سیاستهایی اتخاذ کنند.
ایجاد روحیه تعاون، همکاری و هماهنگی، روابط دوستانه، صمیمانه و دوسویه و مبتنی بر احترام متقابل میان همسران و تأکید بر اهمیت و مزایای مشورت و مشارکت زن و مرد در محیطهای خانگی، از طریق آموزشهای رسمی و غیررسمی بهمنظور داشتن خانوادههایی دموکراتیک و متعادل.
فرهنگسازی در راستای افزایش اعتماد عموم نسبت به توانمندی زنان بهعنوان عضوی از اجتماع. چراکه یکی از انواع خشونت علیه زنان، ناتوان پنداری آنان در تصمیمگیریهای درون خانواده است.
ایجاد تغییر در باور مردان نسبت به اهمیت و مزایای مشارکت همسران در تصمیمگیریهای خانواده. چراکه نابرابری در محیط خانواده به زن و مرد، هردو، آسیب میزند.
زمینههای دستیابی بیشتر زنان به منابع ارزشمندی چون تحصیلات و شغل در سطح جامعه فراهم شود، زیرا این عوامل بر توزیع متقارن قدرت در خانواده تأثیرگذار است.
فراهم کردن تمهیدات و امکانات لازم جهت دستیابی خانوادهها به فرصتهای زندگی ازجمله ازدواج موفق، بهداشت مناسب، امکانات تحصیلی فرزندان و... بهمنظور داشتن خانوادههایی سالم.
تأکید بر مفاهیمی چون اصل برابری انسانها، احترام متقابل، مشورت در تصمیمگیری، خانواده سالم و متعادل و اهمیت وجود آن در جامعه توسط آموزشهای رسمی و غیررسمی.
ملاحظات اخلاقی
مشارکت نویسندگان
همه نویسندگان در تهیه مقاله مشارکت داشتهاند.
منابع مالی
برای انتشار این مقاله حمایت مالی مستقیم از هیچ نهاد یا سازمانی دریافت نشده است.
تعارض منافع
این مقاله با سایر آثار منتشرشده از نویسندگان همپوشانی ندارد.
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
در این مقاله همه حقوق مرتبط با اخلاق پژوهش رعایت شده است.
نوع مطالعه:
اصیل |
موضوع مقاله:
خانواده دریافت: 1396/10/12 | پذیرش: 1398/4/19 | انتشار: 1398/10/28
ارسال پیام به نویسنده مسئول