همچنانکه تعریف و تفسیر فقر طی زمان در حال تغییر بوده و از «فقر درآمدی» صرف به «فقر قابلیتی» و «محرومیت از تواناییهای اساسی» تحول یافته است، سیاستها و روشهای مقابله با آن نیز در گذر زمان متحول شدهاند بهطوری که از راهبردهای «نشت به پایین» نظریات کلاسیک رشد اقتصادی به مداخلات وسیع و متمرکز دولتها رسیده و در اثر ناکارآمدی این سیاستها، در «حکمرانی خوب» و «مقتدر شدن» (Empowerment) فقرا تبلور یافته و منشاء اثر شدهاند. بهطوری که مشارکت فقرا و درگیری مستقیم اجتماعات فقیر در برنامههای کاهش فقر به ارکان جدی سیاستها و راهبردها در این زمینه تبدیل گشتهاند. مقاله فعلی با مرور سه ابتکار «رویکرد نیازهای اساسی توسعه»، «بسیج اجتماعی و اعتبارات خرد» و «صندوقهای اجتماعی» در متون و تجربیات بینالمللی و با پیگیری این ابتکارات در سطح کشوری، به مقایسه تحلیلی سه ابتکار میپردازد و در پایان آینده این ابتکارات را در چگونگی پاسخگویی هر یک از آنها به چالشهای عمدتاً تکرارپذیری و پایداری میداند. این مقاله از روشهای تحلیل ثانوی و تحلیل مقایسهای و بهطور ضمنی از تحلیل راهبردی بهره گرفته است.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |