در دو دهه اخیر به دنبال ناتوانی نظامهای سلامت در پاسخگویی به نیازها و انتظارات جدید بهداشتی و درمانی، گرایشی بینالمللی قوی در خصوص اصلاح نظام سلامت، با استفاده از سازوکار بازار، شکل گرفته است. نتایج حاصل از مطالعات این سیستم حاکی از آن است که در اغلب موارد نتایجی که انتظار میرفت حاصل نشده است. خلط بحث محتوای اصلاح با فرآیند اصلاح یکی از علل عمده شکست این برنامه است. در حالی که محتوای اصلاح به حوزههای کارکردی نظامهای سلامت اشاره دارد (موضوع چیستی)، فرآیند اصلاح در باب راهبردهای نیل به اهداف اصلاحی به بحث میپردازد (موضوع چگونگی) اصلاح سازمانی در مرکز یک فرآیند اصلاح قرار دارد و به عبارت دیگر بحث فرآیند اصلاح یک موضوع مدیریتی است تا سیاسی واقتصادی. بنابراین لازمه اجرای موفقیتآمیز این فرآیند، اتکا به یک برنامه و تفکر مدیریتی جامع و کاربردی است. به هر اندازه که این برنامه در سطوح بالاتر به اجرا گذاشته شود، امکان موفقیت و تاثیرگذاری آن افزایش مییابد؛ چرا که با فرآیندهای کلیدی بین بخشی ارتباط پیدا میکند. این تفکر باید از یک طرف پاسخگوی نیازها و تقاضاهای جدید ودر حال تغییر جامعه باشد و از طرف دیگر تغییر و اصلاح سازمانی را در بطن خود پیش ببرد. برنامه و تفکر «مدیریت جامع کیفیت»، واجد چنین خصوصیاتی است. از این رو شاید تنها گزینه ما برای اصلاحی موفق در نظام سلامت، استقرار این پارادایم مدیریتی باشد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |