چکیده: (5274 مشاهده)
مقدمه:زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، اما صرفاً 5/15 درصد از نیروی کار شاغل در اقتصاد متعلق به آنهاست. با وجود غیبت اکثریت زنان در بازار کار، آمارها نشان میدهد که نرخ بیکاری آنها حدود دو برابر مردان است. پیشبینی میشود که با افزایش سطح تحصیلاتِ زنان و تغییرات فرهنگی، تمایل آنان به حضور در فعالیتهای اقتصادی افزایش یابد، و این امر بر نابرابریهای اقتصادی زنان و مردان خواهد افزود. ازاینرو، برخی از نویسندگان از «زنانه شدن فقر» سخن گفتهاند. مطابق آمارهای بودجه خانوار مرکز آمار ایران، خانوارهای دارای سرپرست زن صرفاً 12 درصد از کل فقرای کشور را تشکیل میدهند و نرخ فقر در میان آنها با نرخ فقر در میان خانوارهای دارای سرپرست مرد برابری میکند. لذا آمارها، بیشتر بودن فقر در میان خانوارهای دارای سرپرست زن را تأیید نمیکنند. اما ما در این مقاله نشان خواهیم داد که به دلیل وجود نابرابریهای جنسیتی، احتمال فقر در میان خانوارهای دارای سرپرست زن نسبت به خانوارهای دارای سرپرست مرد بیشتر است.
روش: ما با استفاده از آمارهای بودجه خانوار مرکز آمار ایران در سال 1393، و بهرهگیری از مدلهای لاجیت و پرابیت به بررسی عوامل اصلی تعیینکننده خانوارهای فقیر در میان خانوارهای دارای سرپرست زن پرداختهایم. بهطورکلی با توجه به مجموعه دادههای مورداستفاده، دو نوع مدل برآورد شدهاند: (1) مدلهای روی کل خانوارها (2) مدلهای روی خانوارهای دارای سرپرست زن. در مدلهای نوع اول، متغیر جنسیت بهعنوان متغیر توضیحدهنده وارد میشود، اما در مدلهای نوع دوم، چون سرپرست همه خانوارها از یک جنس بوده (زن هستند)، چنین متغیری وجود ندارد. مدلهای اول بیانگر اثر خالص جنسیت فارغ از میزان سن، تحصیلات، وضعیت شغلی و وضعیت زناشویی بر احتمال فقیر بودن هستند. بهبیاندیگر، ضریب جنسیتِ سرپرست بیانگر خالص تبعیضهای اجتماعی است که میتواند با توجه به علامت ضریب علیه مردان یا زنان باشد. مدلهای نوع دوم، احتمال فقیر بودن یک زن سرپرست خانوار را با توجه به سن، تحصیلات، وضع فعالیت و وضع زناشویی برآورد میکند. این امکان وجود دارد که یک جامعه میان زنان و مردان تبعیض قائل نشود، اما خانوارهای دارای سرپرست زن به دلیل توانمندیهای پایین خود نتوانند یک زندگی استاندارد برای خود فراهم آورند. مدلهای نوع دوم مهمترین ویژگیهای زنان سرپرست خانوار را که منجر به فقیر شدن آنها میشود، شناسایی میکنند.
یافتهها: متغیرهای ساکنِ استانهای سنینشین بودن، 30 تا 40 ساله و 50 تا 60 ساله بودنِ سرپرستِ خانوار، بالا بودن تعداد نوجوانان (9-19 ساله) در خانواده، تعداد کم اتاقها و نیز مساحتِ در اختیار خانوار اثر معنیداری بر احتمال فقیر بودن خانوارهای دارای سرپرست زن دارند. همچنین متغیرهایی که اثر معنیداری بر کاهش احتمال فقیر بودن خانوارهای دارای سرپرستِ زن دارند، عبارتاند از: کمتر بودن بعد خانوار، خانهدار بودن، شاغل بودن و از درآمد بدون کار برخوردار بودن، بالا بودن تعداد اعضای در حال تحصیل و شاغل، مالک یا مستأجر بودن و داشتن عزاداری و همچنین عمل جراحی در یک سال گذشته.
بحث: زنان 30 تا 40 ساله و 50 تا 60 ساله در مقایسه با دیگر گروههای سنی در صورت از دست دادن همسرشان، بیشتر در معرض فقر قرار دارند و این میتواند به عدم برخورداری آنها از حمایت اجتماعی (اعم از جامعه یا دولت) بازگردد. در مقابل زنان سرپرست خانواری که خانهدار هستند، از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردار بودهاند. در صورت وجود میزان بهرهمندی خانوارها از حمایت اجتماعی در آمارهای مرکز آمار ایران، امکان ارائه شواهد بیشتری در خصوص این پدیدهها وجود میداشت. به نظر میرسد با وجود شکافهای اقتصادی زیاد میان زنان و مردان، و بالاتر بودن احتمال فقر در میان زنان، وجود نرخ یکسانِ فقر میان این دو گروه از خانوارها مربوط به حمایتهای اجتماعی باشد.
شمارهی مقاله: 2
نوع مطالعه:
اصیل |
موضوع مقاله:
رفاه اجتماعی دریافت: 1397/5/30 | پذیرش: 1397/5/30 | انتشار: 1397/5/30