مقدمه
رشد
و توسعه جوامع،
با پیشرفت
علوم و فناوری،
منجر به تحول
شیوههای
زندگی بشری شد
و فرایند گذر
از سنت به
مدرنیته
تبعات و پیامدهایی
برای جوامع به
ارمغان آورد.
در مدرنیته همهچیز
بهسرعت هر چه
تمامتر
درحالتوسعه
و دگرگونی است،
همانطور که گیدنز
نیز مشخصه
بازاندیشی[1] را برای
دنیای مدرن
مطرح میکند و
معتقد است که
ذات بنیادی
وجود انسان همین
بازاندیشی
است که در آن عمل
اجتماعی[2] در پرتو
اطلاعات حاصل از
آن مدام بررسی
میشود و شکل
تازهای به
خود میگیرد و
در نتیجه
سرشتش بهطور
اساسی تغییر
میکند (گیدنز،
2015). در عصر حاضر،
افراد فرصتهای
بیشتری برای
شکلدادن به
زندگی خویش
دارند. سنت تا پیش
از این نفوذ
بسیار
قدرتمندی بر
زندگی مردم
داشت و عواملی
مثل طبقه
اجتماعی، جنسیت،
قومیت و غیره
میتوانست
دروازههایی
را به روی
افراد ببندد یا
بگشاید، اما
در دنیای مدرن
مردم ناچارند
خویشتن خویش
را فعالانه
بسازند. در
مدرنیته جایگاه
اجتماعی زنان
تغییر کرده
است و زنان بسیاری
وارد بازار
کار شدهاند.
این واقعیتی
است که زندگی
شخصی هر دو
جنس را بهشدت
تحتتأثیر
قرار داده
است. فرصتهای
وسیع حرفهای
و تحصیلی بسیاری
از زنان را به
کنارگذاشتن
ازدواج و بچهدارشدن
ترغیب کرده
است. در دنیای
مدرن انسانها
عاملان فعالی
هستند که نقشها
را برای خود
خلق و تعدیل
میکنند.
بنابراین
مدرنیته همه
کشورهای جهان
را تحتتأثیر
قرار داده و
باعث شکلگیری
الگوهای جدیدی
از زندگی
مشترک بدون ازدواج
شده است.
یکی
از افراطیترین
شکلهای روابط
پیش از ازدواج
پیدایش الگوهای
همخانگی[3] است.
الگویی از
رابطه که ریشههای
عمیق غربی
دارد و ناشی
از تحولات
اجتماعی و
اقتصادی
اواسط قرن بیستم
در این
کشورهاست.
تحولاتی که ریشههای
آن را باید در
انقلاب جنسی[4] اواخر دهه
1960 در کشورهای
اروپایی و آمریکایی
جستوجو کرد (لوی
مارتین[5]، 1996؛
کار[6]،
2011). انقلابی که
بهتدریج به
تغییر گفتمان
جنسی و تغییر
اساسی در نگرشها،
اخلاق و رفتار
جنسی در بسیاری
از کشورهای
غربی منجر شد
(لادوک[7]،2006). یکی
از مهمترین
نتایج انقلاب
جنسی در غرب
گسترش روابط
جنسی پیش از
ازدواج[8] در این
کشورها بوده
است (رگنرس و یوکر[9]،
2011). روابطی که بهتدریج
نقاط دیگر
جهان را نیز
فراگرفت. این
انقلاب، با
اسطورهزدایی
از رابطه جنسی،
آن را به امری
عادی و معمولی
تبدیل کرد که
قبل از ازدواج
بهراحتی دستیافتنی
است. در این دوره
ارضای نیاز
جنسی از اتکا
به ازدواج جدا
شد، اما گسترش
روابط جنسی پیش
از ازدواج زمینه
را برای تغییرات
تعیینکننده
بعدی نیز مهیا
کرد. در این میان،
نهتنها بهتدریج
سن ازدواج
افزایش یافت،
بلکه زمینههای
اجتماعی لازم
برای پیدایش
الگوهایی
همچون همخانگی
نیز فراهم شد.
انقلاب جنسی،
با گسترش
الگوهای همخانگی،
ضربههای سختی
را نه صرفاً
به اسطوره
روابط جنسی،
بلکه به خود
ازدواج وارد آورد.
پیدایش
الگوهایی از
رابطه با جنس
مخالف که آن
را از سطح
مناسبات جنسی
پیش از ازدواج
نهتنها به
سطح عاطفی،
بلکه به زندگی
مشترک بدون
ازدواج میان
آنها ارتقا
داد؛ الگویی
از ازدواج که
روزبهروز بر طرفداران
آن افزوده میشود
(بامپس و هنلو[10]،
2000). بنابراین
یکی از علل
گسترش همخانگی
تضعیف بنیانهای
فلسفی ازدواج
در کشورهای
غربی بوده
است.
آمار
همباشی در
سراسر جهان با
روند رو به
رشدی روبرو
است. در سال 2012،
حدود هشت میلیون
زوج در آمریکا
زندگی همخانگی
داشتند در
انگلستان این
آمار از 2
میلیون نفر در
سال 2001 به حدود
سه میلیون نفر
در سال 2010
افزایش پیدا
کرده است(فاکسل[11]،
2014). امروزه همخانگی
نهتنها در
کشورهای
توسعهیافته
، که حتی در
کشورهای
درحالتوسعه
نیز در حال
فراگیرشدن
است. بررسی
استیو[12] و
همکارانش (2012) در امریکای
لاتین نشان میدهد
که همخانگی
در این کشورها
در چند دهه اخیر
گسترش چشمگیری
داشته است.
همباشــی فقط
مختص کشورهای
غربی نیست
بلکه در آسیا
نیز گزارش شده
است. بهعنوانمثال
در ژاپن از سه
درصد در سال 1987
به 8 درصد در 2005
رسیده و در
چین نیز در سالهای
بعد از 1970 همسو
با کشورهای
غربی افزایش
پیدا کرده است
(یو و زی[13]، 2015).
انقلاب جنسی و
اشاعه آن به
نقاط گوناگون
جهان ابتدا با
تغییر نگرشها
به روابط جنسیِ
پیش از ازدواج
گسترش کمی آن
را در میان
جوانان فراهم آورد
و در مرحله
بعد، با افزایش
تنوع این
روابط، زمینههای
شکلگیری همخانگی
را در کشورهای
متعدد مهیا
کرد.
فرایند
مدرنیزهشدن
نهاد خانواده
را نیز در
کشورهای جهان
سوم از جمله ایران
تحتتأثیر
قرار داد و، بر
این اساس،
ازدواج نیز بهعنوان
مبنای تشکیل
خانواده دچار
تغییر و تحول
شد. تغییراتی
که موجب شده است
تا مردان و
زنان نگرش نوینی
از پیوند
زناشویی و
ازدواج داشته
باشند (کاظمیپور،
2009 ). تغییرات
نظام ارزشی و
ساختار
اقتصادی ایران
بهتدریج زمینه
بروز الگوهای
نوین و
نامتعارفی از
رفتارهای جنسی
را در میان
بخشی از
جوانان ایرانی
فراهم کرده
است (آزادارمکی
و شریفیساعی،2012).
پژوهشگران
رشتههای
مختلف در دهههای
اخیر شواهد
مهمی از تغییر
الگوهای
ازدواج در ایران
را مستندسازی کردهاند
که مؤید شکلگیری
ارزشهای
فرهنگی غیرسنتی
در حوزه
خانواده و
ازدواج است. شالوده
اصلی دلایلی
که در خلال این
گزارشها برای
وقوع این تغییرات
اقامه شده متوجه
تأثیرپذیری
ساختارهای
اقتصادی،
فرهنگی و
اجتماعی جامعه
ایرانی از
فرایند نوسازی
و جهانیشدن
است که با
شاخصهایی چون
توسعه، شهرنشینی،
گسترش خانواده
هستهای،
دسترسی بهتر
به آموزش و
رسانههای
گروهی، ورود
زنان به بازار
کار، ارتقای
آگاهی زنان
نسبت به حقوق
خود، تغییر در
قوانین
ازدواج و
طلاق، افزایش
میزان طلاق،
کاهش موالید و
افزایش سن
ازدواج
بازنمایی شده
است. در این میان،
با بغرنجشدن
مسائل اقتصادی،
افزایش سن
ازدواج و همچنین
ورود ارزشهای
جهانی از طریق
ابزارهای جدید
ارتباطی، بهتدریج،
رفتارهای جدیدی
در میان
جوانان ایرانی
شکل گرفته است
که گسترش
روابط جنسی بیش
از ازدواج از
مهمترین آنهاست
(خلجآبادی
فراهانی و مهریار،2010)،
هرچند روابط پیش
از ازدواج در
ایران با انگیزههای
گوناگون و در
قالب الگوهای
متفاوتی صورت میگیرد.
بر
اساس تحقیقات
کشورهای دیگر،
شکلگیری
الگوهای روابط
جنسی پیش از
ازدواج مقدمه
پیدایش
الگوهای همخانگی
در آن کشورها
بوده و بهتدریج
زمینههای
لازم و اولیه
را برای پیدایش
و پذیرش آن
فراهم کرده
است. نتایج
پژوهشهای
داخلی نیز
نشان میدهد
که در سالهای
اخیر، با افزایش
روابط جنسی پیش
از ازدواج، بهتدریج
شاخههایی از
همخانگی در ایران
نیز شکل گرفته
است (آزادارمکی
و شریفیساعی،2012).
در کشور ما آمار
رسمی در این
زمینه وجود
ندارد
آمارهای غیررسمی
و خبرگزاریها
حاکی از
افزایش این
سبک زندگی در
بین برخی از جوانان
به خصوص در
کلانشهرها
دارد.
در
ایران روابط بین
دختر و پسر به
دلیل مغایرت
با هنجارها و
ارزشهای
جامعه پذیرفته
نیست، ولی
گسترش شبکههای
مجازی و تلفن
همراه باعث
شکلگیری
الگوهای جدیدی
از روابط بین
آنها شده است.
همباشی و همخانگی
که تقلیدی از
سبک زندگی غربی
است بهصورت
پنهان در کلانشهرهای
ایران بهخصوص
تهران روبه
افزایش است. هرچند
آمار رسمی در
این زمینه
وجود ندارد اما
آمارهای
غیررسمی و
خبرگزاریها
حاکی از
افزایش این
سبک زندگی در
بین برخی از جوانان
به خصوص در
کلانشهرها
دارد.
ورود
ماهواره، اینترنت،
گسترش شهرنشینی،
جوانی جمعیت،
نبود امکانات
مناسب برای
پاسخگویی به نیازهای
جوانان و افزایش
سن ازدواج به
دلایل اجتماعی
و اقتصادی و غیره
سبکهای
متفاوتی از
زندگی را از
جوامع و فرهنگهای
متفاوت پیش
روی جوانان
ایرانی قرار
داده و بهگونهای
غیرمستقیم و
پنهان در ارزشهای
پیشین آنها تردید
ایجاد کرده و
درعینحال،
گزینههای
جدیدی برای
زندگی مقابل
آنها گذاشته
است (عباسی و
ایمان، 2007). با
توجه به اینکه
مطالعه روابط
بین دختر و
پسر، به دلیل
تابوبودن و
مغایرت با
ارزشها و
هنجارهای
جامعه، کمتر موردتوجه
پژوهشگران
قرار گرفته و
از آنجا که این
سبک از زندگی
اخیراً مورد
اقبال و توجه
برخی از
جوانان و بهخصوص
دختران بوده
است، انجام
پژوهشی در این
زمینه و درک تجربه
افرادی که این
شیوه از زندگی
را تجربه کردهاند
ضرورتی
اجتنابناپذیر
است. بنابراین،
پژوهش حاضر به
دنبال پاسخ به
این پرسش است
که دختران با سابقه
همباشی و همبالینی
چه تجربهای
از این سبک
زندگی دارند و
با چه چالشهایی
مواجهاند؟
پیشینه
تجربی
در
چند دهه اخیر،
نهاد خانواده
در جهان
تحولات
گستردهای
داشته است.
بعد از انقلاب
جنسی، با
گسترش روابط
جنسی پیش از
ازدواج در
کشورهای
متعدد جهان،
بهتدریج سن
ازدواج و همخانگی
افزایش و میزان
ازدواج کاهش
چشمگیری
داشته است.
چرا که همخانگی
به شکل رقیبی جدی
در مقابل
ازدواج قد علم
کرده است
(دیپلنز[14]،
2008؛ پلین و بیمد[15]،
2010). برای مثال،
شاخصها در
کانادا کاهش
شدید میزان
ازدواج را در
چند دهه اخیر
نشان میدهد.
در این کشور،
میزان ازدواج
زنان تا 50 سالگی
از بالای 95
درصد در سال 1965
به کمتر از 60
درصد در سال 2003
رسیده است
(بوردونز و لاپیر[16]،
2004). در دهه
1970، در آمریکا،
نزدیک به 400
هزار زوج در
قالب الگوهای
همخانگی
زندگی میکردهاند
(اسپانیر[17]،
1985)، اما در سال 2010
این رقم به بیش
از 7 میلیون
زوج میرسد.
همچنین نتایج
تحقیقات نشان
میدهد که بیش
از نیمی از
زنانی که در
امریکا
ازدواج کردهاند،
پیش از آن رابطه
همخانگی را
با همسر فعلی
خود تجربه
کرده بودند (گودوین[18] و
دیگران، 2010).
هرچند همخانگی
در اروپا پدیده
جدیدی نیست و
قبل از انقلاب
جنسی دهه 1960 نیز
به علل
گوناگون در
برخی جوامع
اروپایی دیده
میشد، در آن
زمان عملی غیرقانونی
و مشمول
مجازات و
البته نادر
بود. نتایج مطالعه
کییرنان[19] (2001) نشان داد
که در دورههای
اولیه پیدایش
همخانگی
غالباً افراد
فقیری که
توانایی
ازدواج
نداشتند وارد اینگونه
روابط میشدند
و مشکلات
اقتصادی یکی
از مهمترین
علل شکلگیری
آن بود. عدهای
دیگر به دلیل
مشکلات بعد از
جدایی یا مرگ
شریک زندگی
خود وارد این
روابط میشدند.
نوهرز[20] (2000) معتقد است
که زنان بیوه
همخانگی را
به ازدواج مجدد
ترجیح میدادند،
چون نمیخواستند
حقوق دولتی
دوران بیوگیشان[21] قطع
شود، اما از دهه
1960 به بعد، در
اروپا، این
بار نه صرفاً
افرادی با شرایط
اجتماعی خاص،
بلکه گروههای
متفاوتی از
مردم به سمت این
شکل از رابطه
رفتند و بهتدریج
همخانگی در میان
بیشتر طبقات
و گروههای
اجتماعی رواج یافت
(کارمیکال[22]،
1995). در این میان،
فرایند تغییر
نگرش به ازدواج
و شیوع
روزافزون همخانگی
از رفتاری
انحرافی و
نابهنجار به
رفتاری
بهنجار و عادی
تغییر معنا
داد (هیولاین
و تیمبرلاک[23]،
2004) و پذیرش
قانونی این
روابط را نیز
با خود به
همراه آورد.
گسترش
همخانگی در
کشورهای غربی،
بهمثابه شکل
جدیدی از
خانواده، مهمترین
تغییر در
الگوهای
خانواده در 50
سال اخیر بوده
است. امروزه
در غرب،
معمولاً از دو
نوع عمده همخانگی
یاد میشود:
همخانگی پیش
از ازدواج[24] و همخانگی
بدون ازدواج.[25] در الگوی
اول، همخانگی
بیشتر مرحله
مقدماتی و
آزمایشی و برای
رسیدن به
ازدواجی بهتر
است، اما در
الگوی دوم همخانگی
اساس ازدواج
را به حاشیه میراند
و خود بر مسند
آن مینشیند.
همخانگی پیش
از ازدواج به
تأخیر ازدواج
و همخانگی
بدون ازدواج
به انکار ازدواج
میانجامد
(پرلی[26] و
دیگران، 2011).
البته روند تغییرات
در الگوهای جدید
نشان میدهد
که با گسترش و
پذیرش هرچه بیشتر
همخانگی در
کشورهای مرکز
و جنوب اروپا
و همچنین ایالاتمتحده
الگوهای همخانگی
پیش از ازدواج
در این کشورها
نیز بهسرعت
به سمت
الگوهای همخانگی
بدون ازدواج
در حال تغییر
است؛ روندی از
تشدید
تغییرات که در
آینده
تأثیرات مهم و
طولانی مدتی بر
ساختار این جوامع
خواهد گذاشت
(اسماک و
مانینگ[27]،
2004). اما امروزه
همخانگی نهتنها
در کشورهای
توسعهیافته،
که حتی در
کشورهای
درحالتوسعه
نیز روندی
افزایشی دارد
(بامپس و
کییرنان[28]،
2004). استیو[29] و
همکارانش (2012) معتقدند
که فرایند
جهانیشدن،
گسترش سرمایهداری
و اشاعه فرهنگی،
تغییرات
الگوی
خانواده را به
آسیا نیز
کشانده است.
نتایج بررسی ایواسا[30] (2006) و تسویا[31] (2006) از زنان 20
تا 34 ساله در
ژاپن نشان داد
که حدود 20 درصد
از آنها رابطه
همخانگی
داشتهاند. در
فیلیپین نیز
روند مشابهی
از افزایش همخانگی
دیده شده است.
بر اساس گزارش
ویلیامز[32] و دیگران
(2007) بیش از دو و نیم
میلیون زوج فیلیپینی
رابطه همخانگی
داشتهاند.
عامل اصلی شکلگیری
همخانگی در این
کشور فقر و
مشکلات
اقتصادی
ازدواج است.
نتایج
تحقیقات دیگر
در کشورهایی
چون تایلند، سنگاپور،
هند و برخی
کشورهای دیگر
آسیا نیز نشان
میدهد که
هرچند در این
کشورها میزان
همخانگی از
کشورهای
اروپایی و آمریکایی
بسیار کمتر
است، روند رو
به رشدی در
سالهای اخیر
داشته است
(جامپکلی و
هیسن[33]،
2011). بر اساس تحقیقات
دیگر کشورها،
شکلگیری
الگوهای
روابط جنسی پیش
از ازدواج مقدمه
پیدایش
الگوهای همخانگی
در آن کشورها
بوده و بهتدریج
زمینههای
لازم و اولیه
را برای
پیدایش و
پذیرش آن فراهم
کرده است.
نتایج
پژوهشی با
عنوان «همزیستی
بدون ازدواج و
پیامدهای آن»،
که ارمی فاهر
و هوروتیز در
سال 2012 انجام دادند،
نشان داد که
هرچند کیفیت
زندگی همزیستی
نسبت به ازدواج
پایین است،
برخی از روابط
همزیستی عاشقانه
منجر ازدواج کیفیت
روابط زناشویی
را افزایش میدهد.
نتایج
پژوهش
آراسگوگ و
همکارانش (2010) در هشت
کشور اروپایی
نشان داد که
همخانههای
ازدواجنکرده
بهطورکلی
برنامههای
شکستخورده و
رضایت کمتری
نسبت به زوجهای
ازدواجکرده
دارند.
نتایج
مطالعات پیریلی
و همکارانش (2014)
در کشورهای
اروپایی و
استرالیا
نشان داد که
تفاوت معنیداری
در ازدواج و
همخانگی
وجود دارد.
تعهد در
ازدواج مبحث
مهمی است، ولی
همخانگی راهی
برای تجربه و
بررسی
(آزمودن) و همچنینی
آزادی و فردیت
بیشتر است.
همچنین این پژوهش
نشان داد که
افزایش همخانگی
ارزش ازدواج
را کم نمیکند
بلکه مسیری
برای حفظ ارزش
ازدواج بهعنوان
تعهدی طولانیمدت
است.
مطالعه
فرنچ و
همکاران(2019) روی
3291 جوان آمریکایی
نشان داد که
خصوصیات شخصیتی
چون جذابیت
فیزیکی،
جذابیت
شخصیتی و
آراستگی
ظاهری نمیتوانند
پیشبینی کنندههای
معنیدار
انتخاب
همخانگی از
سوی افراد
باشند. در
این مطالعه
دوسوم شرکتکنندگان
اعلام کردند
که نسبت به
انگیزه اصلی
خود برای
همخانه شدن
مطمئن نیستند
و شکلگیری آن
را یک فرایند تدریجی
دانستند و فقط 21درصد
زوجها، قبل از
زندگی با هم،
راجع به
همخانگی بحث
کرده بودند.
بررسیها
نشان میدهد که
در ایران
پژوهشهای
اندکی دراینباره
انجام شده است،
لذا به برخی
از پژوهشهای
مرتبط در این
زمینه نیز میپردازیم.
آزادارمکی در
پژوهشی با
عنوان «سنخشناسی
الگوهای
روابط جنسی
پیش از ازدواج
در ایران» (2012)
تغییرات حوزه
روابط جنسی پیش
از ازدواج و
در مناسبات با
جنس مخالف را
بررسی کرده
است. یافتهها
حاکی از آن
است که روابط
جنسی پیش از
ازدواج در سالهای
اخیر میان
جوانان
افزایش داشته
است و گونههای
متفاوتی از روابط
جنسی پیش از
ازدواج با
خاستگاههای
متفاوتی وجود
دارد. از جمله: 1.
روابط آزاد
(روسپیگری)؛ 2. روابط
صیغهای؛ 3.
روابط دوستدختر
و دوستپسری؛
4. روابط همباشی؛
5. روابط
ضدعاشقانه؛ 6. روابط
مبتنی بر عشق
سیال. این
گونهها را میتوان
در زیر چتر سه
گفتمان متفاوت
از یکدیگر مجزا
کرد: گفتمان
پیشامدرن
(روابط 1 و 2)؛
گفتمان مدرن
(روابط 3 و 4 و 5) و
گفتمان
پسامدرن (رابطه
6).
نتایج
پژوهش شاهآبادی
و سلیمانی، با
عنوان «بررسی
عوامل مرتبط
با گرایش
دانشجویان به
روابط پیش از
ازدواج» (2012) نشان
داد که 60 درصد
دانشجویان
نگرش مثبتی به
روابط پیش از
ازدواج دارند
و ارتباطات
پیش از ازدواج
را بخشی از فرایند
عادی زندگی
محسوب میکنند.
یافتههای
تحقیق دیگری
با عنوان «گرایش
به روابط
نامتعارف جنسی
نوین در بین
دانشجویان» که
یعقوبیچوبری،
زرگوشی و خوشباطن
در سال 2015 در بین
400 نفر از دانشجویان
دانشگاه گیلان
انجام دادهاند،
حاکی از آن
است که 5/7 درصد
از دانشجویان موردمطالعه
تجربه روابط
همخانگی یا
همبالینی
داشتهاند.
نتایج
مطالعه
کریمیان و
دیگران (2015) که با
روش کیفی و از
طریق مصاحبههای
عمیق و نیمه
ساختاریافته
با 29 زن و مرد
دارای رابطه
همخانگی صورتگرفته
نشان داد که
آمادگی برای
ازدواج و
نگرانی از
پیامدهای آن،
مزایای اقتصادی،
نیازهای
عاطفی و جنسی،
نگرانی از پیامدهای
طلاق، کمرنگ شدن
نقش نظارتی و حمایتی
خانواده، آزمودن
سازگاری و ازدواج
آزمایشی، به عنوان
دلایل گرایش
افراد به
روابط همخانگی
بود.
براساس
نتایج پژوهش
امیدوار و
دیگران (2018) که با
روش کیفی و از
طریق مصاحبههای
عمیق با 20 نفر
از افراد
دارای تجربه
همباشی صورتگرفته، داغ
ننگ، آسیبپذیری
دختران و بیثباتی
در زندگی همباشها
به عنوان
پیامد فردی و
کاهش تعاملات
اجتماعی و
کاهش کارکرد
خانواده به
عنوان
پیامدهای
اجتماعی این نوع
سبک زندگی به
دست آمد.
هرچند
درخصوص میزان
شیوع این سبک
زندگی در ایران
آماری وجود
ندارد، نتایج
برخی از پژوهشها
نشان میدهد
که با افزایش
روابط جنسی
پیش از ازدواج
در سالهای
اخیر، بهتدریج
شاخههایی از
همخانگی نیز
در ایران شکل
گرفته است
(آزادارمکی و
دیگران، 2012). بررسی
ادبیات موضوع
و پیشینه
پژوهش نشان میدهد
که بعد از
انقلاب جنسی و
افزایش روابط
پیش از
ازدواج، میزان
گرایش به همخانگی
نهتنها در
کشورهای
توسعهیافته،
بلکه در
کشورهای
درحالتوسعه
نیز افزایش داشته
است. در برخی
پژوهشهای
متعدد خارجی
انجامشده
دراینباره این
سبک زندگی و
ازدواج مقایسه
شده است. در ایران
به دلیل مغایرت
این شیوه زندگی
با ارزشها و
هنجارهای
جامعه، پژوهشهای
انجام شده
اندک است. پژوهش
حاضر با بهرهگیری
از روش کیفی، به
دنبال فهم عمیق
تجارب و چالشهای
دختران با سابقه
همخانگی است.
روش
روش
مطالعه از نوع
پدیدارشناسی
است. پدیدارشناسی
مطالعه تجربه
زیسته یا جهان
زندگی است و
جهان را آنطور
که بهوسیله
یک فرد زیسته میشود
موردتوجه
قرار میدهد.
با توجه به
اینکه هدف
پژوهش حاضر
شـناخت تجربـه
دختران از
معنای زندگی
همخانگی
است، از روش
پدیدارشناسـی
توصـیفی بهره
گرفته شد.
همچنین برای تجزیهوتحلیل
نتـایج، از
روش کولایزی
استفاده شد. بر
اساس روش
نمونهگیری
هدفمند و
گلوله برفی و
معیار اشباع
نظری، 16 نفر از
دختران با تجربه
هم خانگی در
این مطالعه
شرکت کردند. بدینصورت
که بعد از
مصاحبه با فرد
حائز شرایط
شرکت در پژوهش،
نمونههای
بعدی توسط مصاحبهشوندگان
معرفی میشدند.
داشتن حداقل
یک سال تجربه
زندگی هم
خانگی و علاقهمند
به مشارکت در
تحقیق از جمله
معیارهای
ورود به پژوهش
بود. روش گردآوری
اطلاعات مصاحبه
نیمهساختارمند
عمیق بود.
شروع مصاحبهها
با استفاده از
پرسشهای باز و
کلی و با کمترین
ساختار ممکن
بوده است، مانند
از این
نوع سبک زندگی
چه تجربهای
دارند؟
و در طول این
مدت چه چالشهایی
در زندگی شخصی
و در ارتباط
با خانواده و
جامعه
داشتند؟ سپس با پرسشهای
اختصاصیتر
بر اساس مفاهیم
استخراجشده
و برای دستیابی
به اهداف تحقیق
ادامه یافته
است. میانگین
زمانی مصاحبهها
در حدود 70
دقیقه و توسط
پژوهشگر سوم
انجام شده است.
مکان انجام مصاحبهها
توسط مشارکتکنندگان
صورت میگرفت.
تعیین
محورهای اصلی
مصاحبه و
تحلیل مصاحبهها
و تحلیل
مقدماتی توسط
نویسنده سوم
انجام شد بلافاصله
بعد از هر
مصاحبه، کار تجزیهوتحلیل
اطلاعات توسط
پژوهشگران
اول و دوم
انجام شده، به
این صورت که ابتدا
متن مصاحبهها
خط به خط و
کلمه به کلمه
بررسی و با
استفاده از
عبارات کلیدی
موجود در متن
یا استنباط
پژوهشگران تحلیل
شده است.
کدهای مشابه از
نظر ماهیت و
معنا در یک مضمون
قرار داده شدهاند.
مضامین و
کدهای هر
مصاحبه با مصاحبه
بعدی مقایسه شده
است تا خواص و
روابط مشترک
بین آنها
شناسایی شود.
سپس مضمونهای
مشابه به لحاظ
مفهومی و
خصوصیات در هم
ادغام شدهاند
و حول محور
مشترکی قرار
گرفته و مضامین
وسیعتری را
تشکیل دادهاند.
برای
تأیید اعتبار
و مقبولیت
دادهها از
روش درگیرشدن
طولانیمدت
با دادهها و
صرف زمان کافی
برای جمعآوری
و تجزیهوتحلیل
آنها، بازبینی
مشارکتکنندگان
و بررسی دادهها
از طرف صاحبنظران
استفاده شده
است. در
پـژوهش حاضر،
کدگذاری هـر
مصـاحبه
توسـط
پژوهشگران به
طور مستقل
انجام و
بعد از بحث و
بررسی مناسبترین
کد انتخاب میشد
همچنین متن مصاحبهها
و کدهای استخراجشده
در اختیار
تعدادی از مشارکتکنندگان
قرار داده شد و توسط
آنها مورد تأیید
قرار گرفت.
یافتهها
دامنه
سنی مشارکتکنندگان
بین 22 تا 30 سال بود.
از نظر سطح
تحصیلات،
اغلب افراد
تحصیلات
دانشگاهی در
مقطع لیسانس و
فوقلیسانس
داشتند و تنها
یک نفر دانشجوی
دکترا و یک
نفر هم دیپلمه
بود. از نظر
وضعیت سکونت، همه
مشارکتکنندگان
مستأجر بودند.
تحصیلات
پدران 7 نفر از
شرکتکنندگان
لیسانس، 6 نفر
دیپلم، دو نفر
زیر دیپلم و یک
نفر دکتر بود.
تحصیلات
مادران 8 نفر
از مشارکتکنندگان
دیپلم، 6 نفر لیسانس
و دو نفر زیر دیپلم
بود. از نظر
شغلی، 8 نفر
کارمند شرکتها
و مؤسسههای خصوصی
بودند، 5 نفر
شغل پارهوقت
(اغلب در
کارهای پژوهشی)
داشتند و سه
نفر نیز خانه
بودند. درآمد
افراد مشارکتکننده
از ماهیانه 500 هزار
تومان تا دو میلیون
و پانصد هزار
تومان متغیر بود.
مدتزمان همخانگی
در بین شرکتکنندگان
از هشت ماه تا 5
سال در نوسان
بود.
مضمونهای
اصلی که از تحلیل
اطلاعات بهدستآمده
از مصاحبهها آشکار
شد در ادامه
خواهد آمد.
1- عرصه
تعادل جنسیتی
در
فرهنگهای سنتی،
دختران قدرت
تصمیمگیری
کمتری در
انتخاب زندگیشان
دارند و از
حقوق اولیه
خود نیز آگاه نیستند
و حتی اعتراضی
هم بدان نداشتهاند.
اما در جامعه
امروز ایران،
که مدرنیته بهسرعت
در همه ابعاد
زندگی مردم
نفوذ کرده است،
دختران با آگاهی
بیشتر در پی
کسب قدرت تصمیمگیری
و حقوق برابر
با مردان و
رهایی از قیدوبندهای
اجتماعیاند.
احساس برابری
جنسیتی در ایفای
نقشهای
اجتماعی در
داخل و خارج
خانه و همچنین
احساس
استقلال و
آزادی عمل بیشتر
از جمله
مضامین فرعی
مضمون عرصه
تعادل جنسیتی
است.
1-1-احساس
برابری جنسیتی
تجارب
مشارکتکنندگان
حاکی از آن
است که از
انتخاب سبک
زندگی همخانگی
به دنبال
برابری جنسیتی
بودهاند. در
این سبک زندگی
هیچ محدودیتی
در اشتغال و سرکار
رفتن از طرف
شریک نداشتهاند
و از داشتن
شغل موردعلاقهشان
احساس رضایت
میکردهاند.
«در این زندگی
احساس قدرت
بیشتری دارم
چون میتوانم
هم کار کنم هم
کسی را که
دوست دارم
بدون هیچ
محدودیتی
داشته باشم.»(23
ساله، دانشجو
و دارای 2 سال
سابقه هم
خانگی).
«وقتی میبینم
که شوهر یا
پدر و برادر اطرافیانم
نمیگذارند پیشرفت
کند، سرکار برود،
واقعاً ناراحت
میشوم، خودم
سه سال است
کار میکنم
هرچند که
خانوادهام زیاد
موافق
کارکردنم
نبودند ولی
وقتی با دوستپسرم
زندگی میکنم
بیشتر تشویقم
میکند تا کار
کنم و پسانداز
کنم و برای
اینکه تو خانه
هم کارها با یک
نفر نباشد تقسیمکار
کرده بودیم و این
لذتبخشتر
بود که هم تقسیمکار
برابر در خانه
و هم در بیرون
خانه داشتیم.»( 25
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
«هر دو کار میکنیم،
هزینههای
زندگی مشترکمان
تقسیم میشود
و هر هزینه
اضافی را حساب
میکنیم و برای
آینده هم پسانداز
میکنیم، کار
به من انرژی میدهد.
احساس برابری
و برتری میکنم.
احساس میکنم
با شریکم در یک
مرتبهام و توی
خانه منتظر نمیشینم
تا او برگردد.
از اینکه هر
دو با هم از
سرکار برمیگردیم
احساس لذت میکنم.»
( 24 ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
1-2- احساس
استقلال و
آزادی عمل
یکی
دیگر از مضامین
فرعی مضمون تعادل
جنسیتی،
احساس
استقلال و آزادی
عمل بیشتر
مشارکتکنندگان
در این نوع
سبک زندگی
نسبت به زندگی
با خانواده یا
ازدواج است.
به دلیل مغایرت
این شیوه زندگی
با ارزشها و
قوانین
جامعه،
انتخاب و خروج
از همخانگی
تابع مقررات و
الزامات
اجتماعی نیست.
اغلب مشارکتکنندگان
از نیاز به
استقلال از
خانواده بعد
از ورود به
دانشگاه صحبت
کردهاند. در
این سبک زندگی
هیچ محدودیتی
در اشتغال و
سرکاررفتن از
طرف شریک
نداشتهاند و از
داشتن شغل موردعلاقهشان
احساس رضایت
میکردهاند.
«من اصلاً نمیخواهم
خودم را با
ازدواج محدود
کنم. وقتی
انتخاب بهتری
هست و میتوانی
آزادانه زندگی
کنی و کارت را
انجام بدهی
چرا نباید این
کار را بکنی.» ( 26
ساله، شاغل و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
«هر کاری که هرکسی
بخواهد انجام
بدهد میدهد.
گردش،
مسافرت،
هزینههای
اضافه، این
باعث میشود
از رابطه راضی
باشیم. مسافرت
میرفتم با
دوستانم چند
روز میماندم
ولی هیچوقت
نشد که به من
گیر بدهد.» ( 28
ساله دانشجو و
دارای1 سال
سابقه هم
خانگی).
«وقتی
دانشگاه قبول
شدم و آمدم
تهران یه حس
آزادی خاصی
داشتم نه
محدودیتی، نه
نظارتی و نه
سرزنشی این
موقع بود که
تصمیم گرفتم
با دوستپسرم
خانه اجاره کنیم
و زندگیمان را
از نو شروع کنیم.
تصمیمهایی که
فقط مال خودم
بود و هیچکس
دخالتی نداشت
که خب، حس
قدرت داشتم میتوانستم
تصمیم بگیرم و
برای خودم
زندگی کنم،
رفتم سر کار
تا کاملاً
مستقل باشم و
پول هم از
خانوادهام
نگیرم.» ( 26 ساله،
دانشجو و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
2- احساس
طرد و انزوا
طرد
زمانی شکل میگیرد
که فرد یا
گروهی از
افراد جامعه یا
خانواده طبق
ارزشها و
هنجارها و در
حالت کلی طبق
فرهنگ غالب
عمل نمیکنند
و فرهنگ و سبک
رفتاری جدیدی
را به وجود میآورند.
تجربه طرد در
قالب دو درونمایه
فرعی طرد از
جانب جامعه،
دوستان و همسایگان
و طرد از طرف
خانواده و
بستگان توصیف
میشود.
2-1- تجربه
طرد از جانب
جامعه،
دوستان و آشنایان
افرادی
در جامعه با
تبعیتنکردن
از قواعد و
هنجارها، نظم
اجتماعی را
مختل میکنند
و باعث برهمخوردن
تعادل جامعه
میشوند،
انتخاب این
سبک زندگی
باعث مختلشدن
نهاد خانواده
و ازدواج میشود
و کارکرد ازپیشتعیینشده
خانواده را دگرگون
میکند،
بنابراین برای
برقراری دوباره
نظم و تعادل،
جامعه ابتدا
به انکار این
افراد و سپس
به طرد آنها
مبادرت میورزد.
تجربه طرد از طرف
دوستان و همسایگان
از جمله تجربیات
مطرحشده این
افراد است که
زندگی آنها را
به سمت پنهانیشدن
سوق میدهد.
«خیلی از
دوستانم
سرزنشم میکردند،
انگار گناه
بزرگی مرتکب
شدهام. خودشان
را بهتر از من
میدانستند و مدام
متلک میانداختند.
اینها همهشان
اذیتم میکرد.
با خیلیها قطع
رابطه کردیم.
فقط خودمان ماندیم
و دوستانی که خودشان
هم مثل ما
بودند.» (22 ساله،
دانشجو و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
«از نگاه همسایهها
معلوم بود که
از حضور ما در
ساختمان راضی
نیستند و به
روابط ما
مشکوکاند.
وقتی میفهمیدند
که قانونی نیستیم
طرز نگاهشان
فرق میکرد.
نگاههای سنگینشان
هم اذیتم میکرد،
اینکه حرفی
نمیزدند ولی
وقتی با آدم
سلام و علیک
میکردند سنگینی
برخوردشان را
متوجه میشدیم
و وقتی حرفی
هم نمیزدند
قضاوتمان میکردند.
ما هم سعی میکردیم
سروصدای کمتر
و رفتوآمدهای
آرامی داشته
باشیم.» 30 ساله،
شاغل و دارای4
سال سابقه همخانگی).
«در آپارتمانی
زندگی میکردیم
که همه همسایهها
دست به یکی
کردند، هی
جلسه گذاشتند
تا آنالیزمان کنند.
آخرش مجبور شدیم
از آن خونه بریم.»
(24 ساله، شاغل و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
2-2- طرد
از طرف
خانواده و
بستگان
خانوادهها
اغلب این سبک
زندگی را مغایر
با ارزشهای
خود میدانند
و فرزندانشان
را طرد و از
حمایتهای خود
محروم میکنند.
«اول که وارد
رابطه شدم،
خانوادهام را
در جریان
گذاشتم. تحتفشار
بودم چون خانواده
مذهبی دارم که
نگران بودند.
برای اینکه
از گیردادنهایشان
رها شوم رابطهام
را کمتر کردم
و آنها هم بهکلی
فراموشم کردند
و حمایتهایشان
را برداشتند.» (22
ساله، شاغل و
دارای1 سال
سابقه هم
خانگی).
«از خانواده
طرد شده بودیم.
یعنی خودمان
خودمان را طرد
کردیم چون میدانستیم
واکنششان چه
جوری است.» ( 25
ساله، شاغل و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
3- ترس از
افشای رابطه
ترس
از رفتوآمد
در محیطهای
عمومی، ترس از
افشای زندگی و
مخاطرات
قانونی یکی از
نگرانیهای
اصلی این
افراد است و
مشکلات زیادی
را در این
خصوص متحمل میشوند.
این مضمون در
دو زیر مضمون
ترس از
برخوردهای
اجتماعی و
غیررسمی و
برخوردهای
رسمی و قانونی
دیده میشود.
3-1-
برخوردهای
اجتماعی
به
دلیل مغایرت این
سبک از زندگی
با ارزشهای
جامعه،
مشارکتکنندگان
همیشه نگران
افشای این
رابطه و عواقب
آن از طرف
افراد جامعهاند.
تجربه برخی از
مشارکتکنندگان
نشان میدهد
که همسایهها
به دلیل همین مغایرتها
بهراحتی در
زندگی خصوصی
آنها دخالت و
حتی تهدیدشان کردهاند.
حتی برخی از
دوستان
مشارکتکنندگان
به دلیل ترس
از برخوردهای
اجتماعی،
روابط خود را
با آنها محدود
یا قطع کرده
بودند.
«از ترس
قضاوت اطرافیان،
دوستان و مردم
همیشه نگران
بودیم، نگاه
سنگینی دارند
و من همیشه از
این نگاهها بیزار
بودهام. تا
آنجا که ممکن
بود هیچ
مسافرتی،
گردشی با هم
نمیرفتیم و این
فشار روحیمان
را بیشتر میکرد،
همه به چشم
گناهکار نگاهمان
میکردند.» (27
ساله، شاغل و
دارای4 سال
سابقه هم
خانگی).
«ساعت سه صبح
همسایه بالایی
زنگ در را میزد
و شناسنامه میخواست.
به ما تهمت میزد
که شیشه مصرف
میکنیم. یک
بار که دوستانمان
آمده بودند،
همسایه آمد
گفت که فکر
نکنید اینجا
بالاشهر است و
روابط ضربدری
داشته باشید.» ( 26
ساله، شاغل و
دارای5 سال
سابقه هم
خانگی).
«بعضی از دوستانمان
میآمدند خانه
ما ولی با حالت
ترس و ناامنی.
طوری رفتار میکردند
انگار ما کار خلافی
کردهایم و هر
لحظه ممکن است
بریزند توی خانه.»
(24 ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
3-2- برخوردهای
قانونی
به
دلیل مغایرت این
سبک زندگی با
قوانین،
مشارکتکنندگان
همیشه نگران
افشای این
رابطه و برخوردهای
قانونی با آن
هستند و حتی
تجاربی از
برخورد پلیس نیز
داشتهاند.
«یک شب خوابیده
بودیم، صبحش
ساعت هشتونیم
بود که با لگد
پلیس از خواب
بیدار شدیم. حتی
نگذاشتند سر و
وضعمان را
مرتب کنیم. با
هزار بداخلاقی
و فحش چند تا
سؤال پرسیدند
که خدا خیرش
بدهد سرایدار
ساختمان گفت
که نامزدند و
بعدش تعهدی
گرفتند و رفتند.
نمیدانم کدام
یک از همسایهها
زنگ زنده بود
که ما ساقی شیشهایم.»
( 25 ساله، شاغل و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
«هیچ تفریحی
نداشتیم، نه
مسافرتی نه
گردشی. به
خاطر اینکه باید
رفتوآمدهامان
را کنترل میکردیم
تا یک وقت پلیس
به ما گیر ندهد.»
(23 ساله، شاغل و دارای3
سال سابقه هم
خانگی).
«یک بار که مریض
شده بودم، درد
شدیدی توی قفسه
سینه احساس میکردم.
دوستم ترسیده
بود. برای
همین نتوانستیم
به اورژانس
زنگ بزنیم یا
برویم بیمارستان.
میترسیدیم
شک کنند و مشکلاتمان
بیشتر شود.» ( 25
ساله، دانشجو
و دارای2 سال
سابقه هم خانگی).
«ما زندگی
مشترک داشتیم
ولی زندگی
مشترکی که حتی
اگر مشکلی برای
من به وجود میآمد
هیچ مرجع
قانونی حمایتم
نمیکرد. هیچ
حق قانونی از
طرف جامعه در
این زندگی
نداشتم.» ( 25
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
4-تجربه
رفتارهای
پرخطر
رفتارهای
پرخطر مهمترین
عامل بهخطرافتادن
سلامت جامعه
است. رفتارهای
پرخطر به
رفتارهایی
گفته میشود
که فرد با
انجام آن هم
خود و هم
اطرافیانش را
به خطر میاندازد.
این رفتارها
عبارتاند از
مصرف مشروبات
الکلی و مواد،
خودکشی، استعمال
دخانیات،
خشونت و پرخاشگری
و رفتارهای
جنسی ناسالم.
در همخانگی
افراد به دلیل
طردشدن زندگی
خود را از محیط
اطرافشان جدا
و پنهانی زندگی
میکنند و این
خود به گوشهگیری
و فاصله بیشتر
از جامعه میانجامد.
نبود ارتباط
سالم و اعتماد
مشترک بین
افراد و محیط
آنها باعث تشکیل
گروههای
پنهان و بهتبع
رفتارهای
انحرافی میشود.
تجارب مشارکتکنندگان
نشان میدهد
که بیشتر درگیر
استعمال دخانیات
و مواد و
تعدادی از آنها
نیز درگیر
روابط متعدد و
نامتعارف بودهاند.
« با وجود اینکه
سیگار ضرر دارد
همیشه میکشیم.
ولی خب ماریجوانا
هم اعتیادآور
نیست و مشروب
هم که باید
مواظب بود تا
چه حد بدنت
کشش دارد. برای
رفع خستگی و
تفریح بیشتر
میخوریم،
وگرنه اگر همیشه
بخوریم که
معتاد میشویم.»
(24 ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
«در طول مدتی
که با هم هستیم
سیگار مصرف هر
روزه است. روزی
بیشتر از دو پاکت
میکشیم. یعنی
جزء ضروریات
هردومان شده.
ماریجوانا را
وقتی دوستانمان
هم باشند با هم
مصرف میکنیم.
برای لذت بیشتر
و اینجوری
نیست که معتاد
به مصرفش باشیم.
حالت خلسه و
بیخیالی و یک
جور شادی محض
به آدم دست میدهد.»
(26 ساله، شاغل و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
«مشروب و سیگار
را همیشه داریم
و مصرفمان زیاد
است. ولی تریاک
و معجون دوبار
مصرف کردم.
معجون مشخصهاش
قرمزی چشمهاست
ولی همه چیز را
فانتزی میکند.
متوهم نمیشوی
ولی میتوانی
دنیای جدیدی
بسازی، با دوستانمان
مصرف کردیم.
همه تو فاز
خنده بودیم.» ( 23
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
5- تجربه
خشونت
رفتار
خشنی که سلامتروان
فرد را در
معرض خطر قرار
میدهد میتواند
مصداق خشونت
روانی باشد.
رفتارهایی مانند
شککردن، تهدیدکردن،
اجبار در
انجام کارها،
تحقیر،
تمسخر، حرف
خود را به کرسینشاندن
و مقصر نشاندادن
طرف مقابل میتواند
نمونهای از
خشونتهای
اعمالشده باشد
که سلامت روانی
و عاطفی فرد
را تحتالشعاع
قرار میدهد.
برخی از شرکتکنندگان
تجربه خشونتهای
فیزیکی و روانی
هم داشتهاند.
«یک بار سر یکی
از دوستانی که
همهش تو خانه
ما پلاس بود
دعوام شد. خیلی
عصبی بودم که آن
هم با شکستن میوهخوری
تمام شد.» ( 24
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
«وقتی مشکلی
پیش میآمد
طوری تقصیر را
گردن من میانداخت
که نمیتوانستم
خلافش را بگم
و این عصبیام
میکرد. یعنی
جوری حرف میزد
هرچند مطمئن
بودم تقصیر اوست،
نمیتونستم
ثابت کنم چون
نمیگذاشت.» (26
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
«بعضی وقتها
فحش میداد و
عصبیام میکرد.
همیشه حرفهاش
را به کرسی مینشاند.
با اینکه خودم
هم قبول میکردم
ولی تا حرفش
را نمیپذرفتم
ولکنم نبود.» ( 27
ساله، شاغل و
دارای5 سال
سابقه هم
خانگی).
6- نگرش
منفی به
ازدواج
بار
منفی طلاق و برچسبهایی
که افراد بعد
از طلاق میگیرند
باعث نگرش منفی
افراد به
ازدواج شده
است. همچنین
تجملات و هزینههای
بالای مراسم
ازدواج و عروسی
و محدودیتهایی
که ازدواج برای
جوانان بهخصوص
زنان به بار
میآورد و
باعث عدم
استقلال و
آزادی آنها میشود
باعث شده است
که از ازدواج
بهعنوان وسیلهای
برای محدودیتهای
بیشتر یاد
کنند.
«ریشه ازدواج
در جامعه ما
از تبعیضها
شروع میشود.
آمار طلاقی که
در جامعه ما
هست هیچکجا
سابقه نداره.چرا؟
چون همه هولهولکی
میروند
ازدواج میکنند.
شناخت کافی
ندارند. چقدر
دخترها و پسرهای
ما انتخاب میکنند؟
روابط بینفردی
را یادنگرفته
وارد پروسه
ازدواج میشوند.»
(28 ساله، شاغل و
دارای4 سال
سابقه همخانگی).
«وقتی میتوانم
رابطهای
داشته باشم که
بدون هیچ
محدودیتی هر
وقت دوست
نداشتم و
ناراضی بودم
تمامش کنم،
برای چی باید
وارد پروسه
ازدواج شوم و
مجبور باشم از
طرفم تمکین
کنم و قانون
هم از او حمایت
کند؟»( 25 ساله،
شاغل و دارای3
سال سابقه همخانگی).
«یک جا باید
به این تجملات
نه گفت.
واقعاً حالم
به هم میخورد
وقتی این عروسیها
را میبینم که
آنقدر دنگ و
فنگ دارد. ما
زندگی آرام و سادهای
داریم. هیچ
انتظار بیشازحدی
هم نداریم.» (26
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
7- نبود
احساس امنیت
در رابطه و
نگرانی از
بارداری
چون خارجشدن
از این نوع
رابطه تابع
مقررات و
الزامات
اجتماعی نیست
و از طرفی به
دلیل مغایرت این
سبک زندگی با
ارزشها و قوانین
جامعه، نبود
احساس امنیت و
ترس از بارداری
یکی از دغدغههای
اغلب مشارکتکنندگان
بود.
«احساس میکردم
چیزی را از من
پنهان میکند،
وقتی با دوستانش
میرفت بیرون
یا مسافرت همهش
به این فکر
بودم که نکند دیگر
برنگردد یا با
یکی دیگر برود.»
(22 ساله، شاغل و
دارای1 سال
سابقه هم
خانگی).
«همهش درگیر
این بودم که وقتی
سر کار نیست و
با دوستانش
است چه کار میکند.
اذیت میشدم.
شاید اینکه رابطهمان
کاملاً رسمی
نشده بود روی
روانم اثر
گذاشته بود.» ( 24 ساله،
شاغل و دارای2
سال سابقه همخانگی).
«همیشه استرس
داشتم که
بارداری
ناخواسته
داشته باشم. قضیه
این بود که
آمادگیش را
نداشتم. تو این
جامعهای که
خودمان با
استرس زندگی
میکنیم فکر اینکه
نکند بچهای هم
به دنیا بیاید
و مشکلاتمان صد
برابر شود همیشه
باعث میشد در
رابطه جنسی
وسواس بیشتری
داشته باشیم.» (23
ساله، شاغل و
دارای3 سال
سابقه هم
خانگی).
8- تغییر
نگرش به باکرگی
و نقشهای جنسیتی
یکی
از اساسیترین
تغییراتی که
از تغییرات
فرهنگی بیننسلی
به وجود میآید
تغییر نگرش به
نقشهای جنسیتی
است. نقشهای
جنسیتی دچار
تغییر و تحول
میشوند و بایدها
و نبایدهای
جنسیتی نقش میبازند
و کمرنگتر میشوند.
یکی از مقولات
مهمی که از
تجارب مشارکتکنندگان
به دست آمد،
تغییر نگرش به
نقشهای جنسیتی
زنان و باکرگی
است.
«به نظرم طبیعت
هر انسانی این
است که نیازهای
خودش را برطرف
کند. اینکه
جامعه و فرهنگ
مانع شود و
برای آن
چارچوب قائل شود
باعث میشود
آدمها آسیب ببینند،
وقتی پسر میتواند
این نیازش را
برطرف کند و
کسی کاری به
کارش نداشته
باشد چرا
دخترها
نتوانند؟»( 28 ساله،دانشجو
و دارای1 سال
سابقه همخانگی).
«چرا محدودیت
در رابطه جنسی
صرفاً باید به
خاطر مسئله
جسمی باشد؟ یعنی
اینکه برای
زن این محدودیت
وجود داشته
باشد میشود
مردسالاری
محض.» (26 ساله،
دانشجو و
دارای3 سال
سابقه همخانگی).
«اینکه جامعه
و فرهنگ اجازه
ندهد و برای
بدن آدمها تصمیم
بگیرد، خب، میشود
زورگویی. آن
هم وقتی یک
جنس اجازه
داشته باشد یکی
نه. خودم به کسی
همچین اجازهای
ندادم که برای
من تصمیم بگیرد.
اگر پسری بخواهد
دنبال دختر
باکره باشد،
اشکال از خودش
است. من به این میگویم
بیماری روانی.»
( 22 ساله،
دانشجو و
دارای2 سال
سابقه هم
خانگی).
بحث
پژوهش
حاضر با هدف
شناسایی
تجارب و چالشهای
دختران با سابقه
همخانگی
انجام شد. در این مطالعه
اغلب مشارکتکنندگان
دارای مدارک
دانشگاهی
بودند و شواهد
نشان داد که
دوری از
خانواده به
دلیل اشتغال
به تحصیل یا کار
فرصت مناسبی
را در اختیار
این افراد
قرار میدهد
تا در کلانشهر
تهران به دور
از نظارت
خانواده و
کنترلهای
اجتماعی این
نوع سبک زندگی
را تجربه کنند.
یکی
از مضامین اصلی بهدستآمده
از پژوهش حاضر
مسئله تعادل یا
برابری جنسیتی
است. زنان و
دختران با
انتخاب این
سبک از زندگی
به دنبال
برابری جنسیتی
در عرصههای
فردی، اقتصادی
و اجتماعیاند.
این یافتهها
با نظریه گذار
جمعیتی، که بر
مبنای آن
اقتدار مردان
در برابر اقتدار
زنان کاهش مییابد،
همخوانی دارد.
این نظریه به
تغییر نقش
زنان از باروری
و خانهداری
به استقلال و
حق آزادی در
جامعه اشاره
میکند و این
تغییرات را
ناشی از جهانیشدن
و مدرنیته میداند.
بر اساس این
نظریه، میل به
ازدواج و
تشکیل
خانواده
تضعیف شده، سن
ازدواج بالا
رفته و میزان
باروری و
فرزندآوری به
پایینترین
حد خود رسیده
است ( احمدی و
دیگران، 2012). همچنین
فایرستن برای
توصیف موقعیت
اجتماعی زنان
از «طبقه جنسی» سخن
میگوید و
معتقد است که
زنان از طریق
انحلال
خانواده و
روابط قدرت
موجود در آن
میتوانند به
رهایی برسند
(گیدنز، 2015).
با
بهرهگیری از نظریه
اینگلهارت میتوان
تغییر ارزشهای
جامعه را درخصوص
نقشهای زنان
نسبت به دهههای
قبل تبیین کرد.
بر اساس این
نظریه، ارزشهای
جامعه تحتتأثیر
ساختارهای
اقتصادی،
اجتماعی و سیاسی
جامعه تغییر میکند
و ارزشهای مادی
جای خود را به
ارزشهای
غیرمادی میدهد.
در دهههای اخیر
نگرش زنان
نسبت به نقشهایشان
تغییر کرده است
و آنان خواهان
حقوق برابر در
عرصههای
مختلف و رهایی
از قیدوبندهای
سنتی شدهاند.
نگرشهایی از
جمله مالک بدن
خویش بودن، حق
استقلال،
آزادی عمل و
مشارکت همپای
مردان در فعالیتهای
جامعه از جمله
تغییراتی است
که از تجارب
مشارکتکنندگان
به دست آمد. این
یافته با برخی
از پژوهشهای
انجامشده در
این خصوص
همخوانی دارد،
از جمله نتایج
مطالعه زارع شاهآبادی
و سلیمانی (2012)
نشان داد که بیش
از 60 درصد
دانشجویان به
روابط پیش از
ازدواج گرایش
دارند و این
نوع روابط جزو
فرایند عادی
زندگی آنها به
حساب میآید.
همچنین نتیجه
پژوهش
آزادارمکی و دیگران
(2012) حاکی از تغییر
قابلملاحظه
ارزشها در بین
زنان است. همباشی
این امکان را
به زنان داده
است تا ارزشهایی
را که به آنها
اعتقاد دارند
به عرصه زندگی
اجتماعی بیاورند
و بهصورت عینی
تجربه کنند.
گذار
خانواده
گسترده به خانواده
هستهای هم میتواند
نتیجه دگرگونی
ارزشها و
کارکردهای
فرهنگ باشد.
خانواده در
حال ازدستدادن
عامل مهم
کارکردگرایی
جمعی و توجه
به منافع جمعی
است و خانواده
هستهای و
فردگرای مبتنی
بر ترجیحات
فردی در حال
شکلگیری است،
همانطور که این
سبک زندگی میتواند
نتیجه بارزی
از ترجیحات
فردی باشد. همچنین
در پژوهش دیگری،
در مقایسه
تفاوت دو خانواده
گسترده و هستهای،
به تفاوت آنها
در شاخص
خودمختاری و
آزادی عمل و
شاخص روحی و
روانی اشاره شده
است (فاضلنیا،
2014).
یکی
دیگر از
مضامین اصلی
بهدستآمده
از تجارب مشارکتکنندگان
طرد اجتماعی
است. در تجربه
طرد، افراد به
طرد از جانب
دوستان، همسایگان،
خانواده و
جامعه اشاره
کردهاند. این
یافتهها با نظریه
برچسبزنی،
که بر مبنای
آن اگر الگوهای
رفتاری
باارزشها و
قوانین حاکم
بر جامعه مغایرت
داشته باشد
موجب طرد آنها
میشود، همخوانی
دارد. افراد
در این سبک
زندگی به دلیل
برچسب و طردی
که به دنبال
آن میآید،
روابط خود را با
دوستان،
همکاران،
خانواده و
همسایگان از
دست میدهند و
به سمت انزوا
پیش میروند.
همباشی بهعنوان
پدیدهای نوظهور
در کلانشهرها،
به دلیل مغایرت
با ارزشهای
جامعه، پیامدهای
منفی از جمله
کاهش سرمایه
اجتماعی و
انزوای
اجتماعی برای
افراد درگیر
در رابطه به
همراه دارد.
بر اساس نظریه
سرمایه
اجتماعی،
انسان نیازمند
کنش متقابل در
جامعه و کسب
حمایتها و
تأییدهای اجتماعی
است. در این
سبک زندگی
افراد به دلیل
برچسب منفی و
طرد اجتماعی
با کاهش سرمایه
اجتماعی و
انزوا مواجه
میشوند و به
لحاظ روانی و
اجتماعی در
معرض آسیب
قرار میگیرند.
رفتارهای
پرخطر از دیگر
تجربیات
مشارکتکنندگان
در این پژوهش
است. مصرف سیگار
و ماریجوانا یکی
از رفتارهای
پرخطری بود که
تقریباً همه
مشارکتکنندگان
درگیر آن بودند.
در بین شرکتکنندگان
چهار نفر نیز
درگیر روابط
متعدد و گروهی
بودند. همچنین
برای جلوگیری
از بارداری و
پیشگیری از بیماریهای
مقاربتی و اچآیوی
از کاندوم
استفاده میکردند.
این یافته با
نتایج
مطالعات میرسلیمانی
و دیگران (2011)، که
بر اساس آن بین
مصرف کوکائین
و شیشه و رابطه
جنسی پرخطر
رابطهای
وجود دارد،
همخوانی
ندارد و این
به آگاهی بالای
مشارکتکنندگان
درخصوص عواقب
رفتارهای
پرخطر جنسی
برمیگردد. نتیجه
مطالعه شریفی
(2011) نیز نقش آگاهی
افراد را در
کاهش رفتارهای
پرخطر تأیید میکند.
از
دیگر مضامین
بهدستآمده،
تجربه خشونت
برخی مشارکتکنندگان
در این سبک
زندگی است.
بیشترین
مورد مربوط به
خشونت کلامی و
روانی است.
تنها سه مورد
به خشونت فیزیکی
اشاره دارد.
تحصیلات
بالا، اشتغال
و استقلال مالی،
فقدان فرزند و
آزادی عمل در
خروج از رابطه
را میتوان از
دلایل پایینبودن
میزان خشونت
در بین مشارکتکنندگان
قلمداد کرد.
بر
اساس نتایج
حاصل از پژوهش
میتوان
نتیجه گرفت که
برخی از
دختران جامعه
ما به عنوان
کنشگرانی
عامل، هم
خانگی را به
عنوان سبکی
جدید که مغایر
با هنجارها و
ارزشهای جامعه
است انتخاب کردهاند
و در کنار
احساس برابری
جنسیتی و
استقلال و
آزادی عمل بیشتر
در این سبک
زندگی، با
چالشهایی جدی
از جمله انگ و
طرد اجتماعی،
کاهش سرمایه
اجتماعی،
احساس ناامنی،
رفتارهای
پرخطر (مصرف
مواد و سیگار
و...) و خشونت
مواجه بودهاند.
از آنجائیکه پژوهش
در زمینه
مسائل خصوصی و
مغایر با ارزشهای
جامعه امری
دشوار است،
پیدا کردن و
جلب اعتماد
دختران دارای
سابقه هم باشی
زمانبر و از
جمله محدودیتهای
این تحقیق
بود.
با
توجه به آنچه
بیان شد، پیشنهادهای
زیر میتواند
مفید باشد:
- میتوان
با بررسی همهجانبه
ابعاد این پدیده
از پیامدهای
گسترش این سبک
زندگی که نهاد
خانواده و
ازدواج را تضعیف
میکند و
زمینهساز
برخی
انحرافات و آسیبهای
اجتماعی در
جامعه میشود جلوگیری
کرد.
- با
توجه به اینکه
اغلب مشارکتکنندگان
یکی از دلایل
انتخاب این شیوه
زندگی را بیعدالتی
و تبعیض جنسی
میدانند، میتوان
نسبت به رفع
تبعیضهای جنسی
و آزادیهای
مشروع زنان
اقدام کرد.
- با
توجه به آمار
بالای طلاق
عاطفی و قانونی
در کشور و بهتبع
آن نگرش منفی
به ازدواج، لازم
است که متولیان
و سیاستگذاران
فرهنگی و
اجتماعی زمینههای
ازدواج آسان و
عالمانه را
برای جوانان
فراهم کنند.
- با
توجه به اینکه
برخی از مشارکتکنندگان
از نداشتن
امکانات مادی
و رفاهی برای
تشکیل زندگی
مشترک شکایت
داشتند و تنها
راه مناسب برای
بودن در کنار
فرد موردعلاقهشان
را همین سبک
زندگی میدانستند،
میتوان با
فراهمکردن
امکانات زندگی
شرایط ازدواج
آسان را برای
جوانان فراهم کرد.
ملاحظات
اخلاقی:
در
ابتدای
مصاحبه
درخصوص هدف
تحقیق، روش
مصاحبه، حفظ
گمنامی و
محرمانهبودن
اطلاعات، اختیاریبودن
شرکت در
مطالعه و
برخورداری از
حق کنارهگیری
از پژوهش به
مشارکتکنندگان
توضیح داده
شد. همچنین برای
ضبط مصاحبهها
قبل از شروع
مصاحبه، از
مشارکتکنندگان
اجازه گرفته
شد. دادههای
خام تنها برای
تیم تحقیق قابلدسترسی
بود.
[1]. rethinking
[2]. social actions
[3].
cohabitation
[4]. sexual revolution
[5] . Levi
& Martin
[6] . Carr
[7] . laduke
[8]. premarital sexual relations
[9] . Regnerus
& Uecker
[10]. Bumpass & Henlu
[11]. FoxL
[12]. Steve
[13]. Yu & Xie
[14] . Deplanes
[15] . Plan
& Beamed
[16] . Bourdons
& Lapierre
[17] . Spanier
[18] . Godwin
[19] . Kiernan
[20] . Naveherz
[21].
widows pension
[22] . Carmichael
[23] . Heuveline & Timberlake
[24].
premarital cohabitation
[25].
non-marital cohabitation
[26] . Perelli
[27] . Smock
& Manning
[28] . Bumpass
& Kiernan
[29] . Steve
[30] . Iwasawa
[31] . Tsuya
[32] . Williams
[33] . Jampaklay & Hasten