دوره 24، شماره 92 - ( 2-1403 )                   جلد 24 شماره 92 صفحات 276-237 | برگشت به فهرست نسخه ها


XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Danesh Nari H, Tabarsi F H, Hejazi M. (2024). Criminal Identification on Instagram; A Case Study of Followers’ Comments on the Pages of Villains. refahj. 24(92), : 7 doi:10.32598/refahj.24.92.3427.1
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4185-fa.html
دانش ناری حمیدرضا، طبرسی فاطمه حورا، حجازی مهلا. هویت‌یابی مجرمانه در اینستاگرام: مطالعه موردی نظرات دنبال‌کنندگان در صفحات شرورها رفاه اجتماعی 1403; 24 (92) :276-237 10.32598/refahj.24.92.3427.1

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4185-fa.html


متن کامل [PDF 604 kb]   (900 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (2205 مشاهده)
متن کامل:   (110 مشاهده)
مقدمه
جرم پدیدهای برخاسته از بستر جامعه است که در محیطهای اجتماعی مختلف، جلوههای متفاوت به خود میگیرد. ازآنجاکه جرم پدیدهای اجتماعی است، تعریف آن بسته به نظر جامعهشناسان، حقوقدانان و افکار عمومی متفاوت میشود. ازنظر بیشتر جامعهشناسان، بزه همان انحراف اجتماعی است که هر نوع وضعیت یا رفتاری را شامل میشود که ناقض ارزشهای جامعه باشد (ستوده و همکاران، 2016). از دیدگاه حقوقدانان، جرم عبارت است از نقض قانون هر کشور در اثر عمل خارجی درصورتیکه انجام وظیفه یا اعمال حقی آن را تجویز نکند و مستوجب مجازات باشد (دانش، 2014).
در کنار تعاریف دانشبنیان از مفهوم جرم، افکار عمومی نیز در این حوزه دارای نقش مهم است. افکار عمومی شاکلهای از آرای تمامی اعضای جامعه است. افراد جامعه و شهروندان از مسائل و فرایندهای مختلف بهصورت تخصصی اطلاعاتی ندارند، اما دیدگاه آنها در قلمروهای مختلف بهصورت یک کل که به معجزه تجمع و انباشتگی تفسیر میشود، مؤثر است. بدینسان باید گفت که افکار عمومی، بخش مهم تصورات جامعه نسبت به جرم و مجرم را شکل میدهد. ازاینرو، ممکن است در یک بازه زمانی، افکار عمومی بدون در نظر گرفتن تعاریف رسمی از جرم، رفتاری را مجرمانه و فردی را مجرم بداند؛ بنابراین، به نظر میرسد که افکار عمومی جایگاه و دیدگاهی مستقل از قانون و مناسبات قانونگذاری نسبت به جرم و پدیده مجرمانه دارد.
رشد استفاده از فضای مجازی در دوره کنونی، موجب شکلگیری تحولات جدید در حوزه مفهوم جرم شده است؛ زیرا فضای مجازی اجتماعی نوبنیاد است که راههای جدید برقراری روابط اجتماعی را برای انسان فراهم میکند. بر این اساس، یکی از ویژگیهای فضای مجازی آن است که به افراد این اجازه را میدهد که خود را باور و عرضه کنند (راینگولد، 1993).
میلر و آرنولد بر این باور هستند که گرچه برخی افراد در فضای مجازی خود غیرواقعی را نشان میدهند، اما عمده افراد در صفحات خصوصی، اطلاعات شخصی خود را بهصورت آشکار بیان میکنند و نظرات واقعی خود را در مورد پدیدههای مختلف اظهار میدارند (میلر و آرنولد، 2001). بر این اساس، میتوان گفت که یکی از ویژگیهای فضای مجازی آن است که موجب تغییر در نهادهای هویتساز شده و عوامل معناساز هویتی را دستخوش تغییر کرده است (معمار و همکاران، 2012). به همین دلیل، افراد در فضای مجازی بهصورت آشکار نظرات خود را در مورد مفهوم جرم و پدیدههای مجرمانه بیان میکنند. بدینسان، بسیاری از رفتارهای ضداخلاق که توسط قانونگذار جرمانگاری شدهاند، در شبکههای اجتماعی، توسط بسیاری از کاربران بهعنوان رفتارهای مجاز قلمداد میشوند. به همین دلیل، بخشی از افکار عمومی در شبکههای اجتماعی نهتنها مخالفتی با رفتارهای مجرمانه ندارد، بلکه گاه حامی آنها نیز میشود.
با پیشرفت روزافزون شبکه اجتماعی اینستاگرام و افزایش کاربران آن، افراد اثرگذارِ این شبکه رو به افزایش است. با وجود آنکه افراد تأثیرگذار اینستاگرام در دستههای مختلف همچون مدلها، فوتبالیستها، بازیگران، اشخاص متمول، خوانندهها، طنزپردازان و... قرار میگیرند، اما دسته جدیدی از آنها، افراد بزهکار هستند. این افراد که در ادبیات رایج افکار عمومی در اینستاگرام مشهور به «شرورها» هستند، دارای سبک زندگی مجرمانه هستند؛ بدینمعنا که ارتکاب جرم در قالبهای مختلف همچون توهین، ایراد ضربوجرح، نزاع دستهجمعی و ... بخشی از فرهنگ روزمره آنها است.
این اشخاص با ظاهری مجرمانه و غیرمتعارف در صفحات اجتماعی خود فعالیت میکنند. اغلب این افراد دارای ریشهای بلند، خالکوبی، لباسها و مدل موهای خاص و صورت چاقو خورده هستند. اشرار اینستاگرام ضمن ارتکاب رفتارهای مجرمانه در صفحات شخصی و دنیای واقعی، با تأکید بر مفاهیم برجسته و حائز اهمیت در فرهنگ جامعه ایرانی همچون رفاقت، غیرت و مردانگی برای خود هوادار پیدا میکنند. به عبارت دقیقتر، بزهکاران فعال در اینستاگرام از طریق تمرکز بر حساسیتهای فرهنگی به بزهکاران ارزشمند تبدیل میشوند.
درک شهودی در چند سال اخیر در ایران نشان میدهد که برخی از ساختارهای جامعه از شرورهای اینستاگرام حمایت میکنند. ازاینرو، گرایش بخشی از اعضای جامعه به بزهکاران اینستاگرام حاکی از تحول نگرش افکار عمومی نسبت به پدیدههای بزهکارانه است. این در حالی است که نقض ارزشهای جمعی از طریق نظام هنجارگذاری جنایی با پاسخ کیفری مواجه میشود. در این چارچوب، هر رفتاری که سبب آسیب به فرد یا اجتماع شود؛ اعم از آنکه رفتار ناقض رابطه میانفردی یا تخطی از فرامین الهی/ دستورات حکومت باشد، با پاسخ کیفری مواجه خواهد شد. صرفنظر از آنکه چه کسی به رفتار مجرمانه پاسخ میدهد، بیشک متداولترین، رسمیترین و دردسترسترین گونه پاسخ به جرم، «مجازات» است. درواقع، مجرم با گذر از هنجارهای اجتماعی مرسوم و نقض مقررههای کیفری، توازن طبیعی را ملتهب و پایههای نظم اجتماعی را متزلزل میکند و ازاینرو، مستحق کیفر است. بدینسان، گرایش برخی از ساختارهای جامعه ایرانی به بزهکاران، از یکسو، در تعارض با رویکرد سنتی تقبیح عمومی جرم است و از سوی دیگر، مؤید شکلگیری دوگانه قهرمان- ضدقهرمان در فرایندهای مجرمانه است. با توجه به اهمیت نگرش افکار عمومی در قبال پدیدههای مجرمانه، نقش مهم فضای مجازی در تحول افکار عمومی و ضرورت مطالعه آسیبشناسانه هویتیابی مجرمانه در فضای مجازی، این پژوهش درصدد است تا با استفاده از روش تحلیل محتوای کمی و کیفی، نظرات موجود در صفحات شرورهای اینستاگرام را بررسی کند. ازاینرو، مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که چه عواملی موجب میشوند تا برخی از اعضای جامعه، بزهکاران را بهعنوان قهرمانان خود در نظر گیرند؟ تحول در مفهوم جرم و گرایش به بزهکاری از چه طریق میتواند موجب هویتیابی مجرمانه شود و درنهایت، مؤلفههای اثرگذار بر اسطورهسازی بزهکاران و الگوبرداری از رفتار آنها کدام اند؟ برای تبیین بهتر موضوع، در ادامه، روششناسی، تجزیهوتحلیل دادهها و تفسیر دادهها ارائه میشود. درنهایت، برآمد حاصل از پژوهش مطرح میشود.
روش
روش تحقیق در این پژوهش، تحلیل محتوا است. تحلیل محتوا که روشی برای تحلیل پیامهای ارتباطی متنی، شفاهی، صوتی و تصویری است (کول، 1998)، برای نخستین بار بهعنوان روشی برای تحلیل سرودها، روزنامهها، مجلات، تبلیغات و سخنرانیهای سیاسی قرن نوزدهم به کار گرفته شد (هاروود و گری2، 2003). این روش برای بررسی نظاممند اطلاعات و آشکارکردن معانی پنهان در آنها و نیز فهم برخی اصطلاحات و کلمات استفاده میشود (مؤمنیراد و همکاران، 2013).
در یک تعریف عام، هولستی تحلیل محتوا را به هر تکنیکی که برای استنباط نظاممند و عینی ویژگیهای خاص پیامها به کار میرود، اطلاق میکند (هولستی3، 1994). سندلوسکی4 نیز تحلیل محتوا را یکی از روشهای تجزیهوتحلیل مطالعات کیفی میداند که به وسیله آن دادهها، خلاصه، توصیف و تفسیر میشوند. بر اساس تعریف، «تحلیل محتوا روشی برای کسب اطلاعات به منظور کشف موضوعات اجتماعی که در آن از طریق تحلیل محتوای داده شده، اظهارنظرهایی درباره روابط پیدایش، منظور فرستنده، تأثیر آن بر گیرنده و یا بر وضعیت اجتماعی انجام میشود» (استلندر5، 1992). ازاینرو، تحلیل محتوا، «هر نوع فن استنتاج از طریق شناخت منظم و عینی ویژگیهای پیام است» (صدیق سروستانی، 1996).
هدف تحلیل محتوا استنباط استنتاج و شناخت نسبی شرایط تولید موضوع به کمک شاخصهای نهان پژوهش است. در این حالت، مراحل مختلفی را باید در نظر گرفت. نخست، در نظر گرفتن تمامی ابعاد فضایی که اطلاعات در بستر آن جمعآوری شده است (مارشال و گرچن، 1998). دوم، روشنکردن واژهها و مفاهیم توسط بازیگران آن موقعیت و سپس رتبهبندی کردن آنها. سوم، آشکارکردن بخشهای پنهانی یک رابطه یا شبکه روابط موجود بین بازیگران و بخشهای مختلف رفتارها و گفتارها و درنهایت روشنکردن ناخودآگاه فردی یا جمعی در پی الفاظ و رفتارها. مجموعه این مراحل جمعآوری شده، تحلیل محتوا را به دنبال خواهد داشت. لذا هدف از تحلیل محتوای متن، شناسایی اهداف، ارزشها، فرهنگ و تمایلات نویسنده متن است. بهعبارتدیگر، شناخت ناخودآگاه متن ملاک است (منادی، 2006). بر این اساس، از بررسی عوامل درونی و پنهان متن، موضوعاتی استخراج میشود که میتواند روشنکننده مسائل بسیار مهم در بطن جامعه باشد.
با وجود آنکه تحلیل محتوا بر دو روش کمی و کیفی استوار است، اما در روش تحلیل محتوای کمی، مقدار زیادی دادهها به گونه مختصر تحلیل میشوند. در این روش میتوان مجموعهای از اسناد و یا متون را استخراج، شمارش و طبقهبندی کرد. تحلیل محتوای کیفی نیز دارای مراحل مشخص است. مایزینگ اولین گام این روش را تعریف دادهها معرفی میکند. در این مرحله، متونی که در راستای مسئله تحقیق مهم هستند، غربال میشوند. در مرحله بعد، تحلیل وضعیت گرداوری دادهها انجام میشود. در مرحله سوم، دادهها به صورت صوری توصیف میشوند و در مرحله بعد، آنچه فرد قصد دارد با کمک تفسیر از دادهها استخراج کند، مشخص میشود. لذا، اجرای تحلیل محتوای کیفی شامل سه تکنیک میشود. غربال اول، حذف گزارههایی است که ارتباط چندانی با مسئله اصلی ندارند، صافی دوم، دستهبندی گزارههای مشابه و درنهایت، غربال سوم تلخیص دادهها بر اساس گزارههای وسیعتر است (فلیک[8]، 2012).
با توجه به آنکه از یکسو، پژوهش حاضر به دنبال ارزیابی نظرات موجود در صفحات شرورهای اینستاگرام است و از سوی دیگر، تحلیل محتوا به صورت خاص روی متن انجام میشود، به نظر میرسد که روش ترکیبی یعنی استفاده همزمان از روش تحلیل محتوای کمی و کیفی، بهترین راه دستیابی به اهداف تحقیق باشد. بر این اساس، در ابتدا، با استفاده از روش تحلیل محتوای کمی، شاخصها اندازهگیری و سپس، با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، دادهها تفسیر شدهاند. در پایان، نتایج کلی در پرتو یافتههای تحلیل کمی و تفسیرهای تحلیل کیفی به دست آمدهاند. نمونهگیری در سطح انتخاب موردهای مطالعه به شیوه نمونهگیری هدفمند غیراحتمالی صورت گرفته است. این امر به علت ماهیت این پژوهش است. به عبارت دقیقتر، برای دستیابی به بیشترین اطلاعات دادهای، ده صفحه شرورهای اینستاگرام به صورت هدفمند انتخاب شدند.
اجرا و گزارش برآورد پایایی در تحلیل محتوا یک مسئله اساسی است. منظور از پایایی آن است که در صورت تکرار عملیات و استفاده از شیوههای کدگذاری یک تحقیق، مجدد بتوان به نتایج مشابه رسید. در این تحقیق با یک فاصله زمانی دوماهه، کدگذاری مجدد نمونهای از دادهها صورت گرفت. حجم موردنیاز برای برآورد پایایی مشتمل بر 95 نظر در ده صفحه موردنظر بود که انتخاب نظرات به صورت نمونهگیری منظم تصادفی انجام شد. در این روش فرض بر آن است که تمامی اعضای جامعه متجانس هستند و ازاینرو، به هر یک از آنها از عدد 1 تا N شماره یا کد داده میشود. در این روش، فاصله عددی دو نمونه به صورت ثابت مشخص میشود و بر همان اساس، موقعیت سایر اعضای نمونه با افزودن عدد ثابت به دست میآید. بدینسان، با استفاده از روش نمونهگیری منظم، 95 نظر در ده صفحه بررسی شد. برای ضریب پایایی از فرمول اسکات استفاده شد که در آن، pr (a) بیانگر درصد توافق مشاهدهشده بین دو کدگذار و pr (e) بیانگر درصد توافق مورد انتظار است.
درنهایت، با استفاده از فرمول اسکات، ضریب پایایی معادل 89% به دست آمد.
یافتهها
توصیف سرمؤلفهها (تحلیل محتوای کمی)
در این پژوهش، سه پست آخر صفحات منتخب شناسایی و در هر پست، صد نظر انتهایی بررسی شدند. از مجموع 3000 نظر بررسیشده، 120 نظر در غربالگری اولیه حذف شدند. دلیل این امر، بیارتباط بودن نظرات با موضوع پژوهش حاضر بود. بدینترتیب، 2880 نظر ارزیابی شدند و در قالب واحدهای ثبت و تحلیل جای گرفتند. با توجه به آنکه نظرات واحدهای ثبت این پژوهش هستند، سرمؤلفههای مستخرج از واحدهای ثبت عبارتند از اسطورهسازی، حمایت اجتماعی، تقلید و الگوبرداری و همانندسازی. از مجموع 2880 نظر، 968 نظر مربوط به اسطورهسازی (7/33%)، 723 نظر مربوط به حمایت اجتماعی (1/25%)، 643 نظر مربوط به تقلید و الگوبرداری (3/22%) و 564 نظر مربوط به همانندسازی (9/18%) است.


شکل 1. فراوانی سرمؤلفهها


پس از استخراج کمی سرمؤلفهها، محورهای مورد تأکید در هر مورد، بررسی شد.
جدول 1. محورهای مورد تأکید در نظرات
عناوین محورهای مورد تأکید تعداد
اسطورهسازی قهرمان، اسطوره، ستون، آقام، تاج سری، سلطان، پهلوان، بزرگمرد، ارباب، سالار، تاجدار، سلطان ادب، امپراطور، سامورایی، فردین خودتی، اسطوره اخلاق، عشق واقعی 968
تشویق و حمایت ادامه بدین، خیلی خوب بود، بهترین هستی، اون بالا ببینمت، بهترینها لیاقتته، با قدرت ادامه بدین ما کنارتون هستیم، حرف نداری، طرفدارتیم، پرچمت بالا 723
تقلید مدل موهاتو دوست داشتم رفتم مدل موهامو شبیهت کردم، یک روزی بهت میرسم و کنار دست خودت میشینم. منم کارامو شبیه کارهای شما کردم، قیافه مو شبیهت کردم، شلوار شش جیبتو عشق است. 643
همانندسازی چند سال دیگه شبیه خودت میشم، بچهمحل، یکی از پستهای مارو لایک کن مشتی، یه لایک به ما نمیرسه؟ پیج منو فالو کن سلطان، عشق داداش دایرکتتو چک کن. 12 ساله زیر پرچمتم، از بچگی تو محل باهات حال میکردم، تورو خدا منو استوری کن، داداش عکس مشترکمون رو پست کن، من تتو کار سلطانم، 546

برای بررسی دقیقتر موضوع در قسمت تحلیل محتوای کمی، تعداد و درصد فراوانی مقولهها در صفحات دهگانه بررسی شد. بر اساس یافتهها در صفحات شماره 1، 2، 3، 4، 5 و 6 اسطورهسازی، در صفحات شماره 7 و 8 حمایت اجتماعی، در صفحه شماره 9 تقلید و همانندسازی - به تعداد برابر - و در صفحه شماره 10 همانندسازی بیشترین محتواها را به خود اختصاص دادهاند.
جدول 2. تعداد و درصد فراوانی مقولهها در صفحات دهگانه
همانندسازی تقلید حمایت اجتماعی اسطورهسازی نظرات    مجموع نظرات

صفحات
42 41 81 136 تعداد 300
1
14 6/13 27 4/45 درصد
40 73 59 108 تعداد 280
2
5/14 26 21 5/38 درصد
61 66 61 94 تعداد 282
3
6/21 4/23 6/21 4/33 درصد
37 62 90 101 تعداد 290
4
7/12 3/21 2/31 8/34 درصد
70 41 44 122 تعداد 277
5
2/25 8/14 8/15 2/44 درصد
29 65 83 117 تعداد 294
6
09/0 1/22 2/28 7/39 درصد
36 69 89 80 تعداد 274
7
1/13 1/25 4/32 4/29 درصد
69 92 71 68 تعداد 300
8
23 6/30 6/23 8/22 درصد
80 80 70 70 تعداد 300
9
6/26 6/26 4/23 4/23 درصد
82 54 75 72 تعداد                  283
10
9/28 2/19 5/26 4/25 درصد

تفسیر دادهها (تحلیل محتوای کیفی)
در مرحله تفسیر دادهها، با مطالعه چندباره نظرات، واحدهای ثبت و تحلیل شناسایی شدند و ذیل واحدهای زمینه قرار گرفتند. متعاقب این امر، کدگذاری صورت گرفت و بعد از ساخت مقولههای مختلف، دادههای خام اولیه، مهمترین مبانی تفسیری را شکل دادند. برای تأیید تفسیرهای ارائهشده، از نظرات موجود در صفحات استفاده شده است. بر این اساس، اسطورهسازی میکروسلبریتیها، تشویق و حمایت، شبیهسازی مجرمانه و همذاتپنداری با مجرم مهمترین یافتههای تحلیل کیفی هستند.





اسطورهسازی میکروسلبریتیها
اسطوره در زبان عربی از ریشه سطر گرفته شده و معنای آن، افسانه و سخن بیبنیاد است. در لغتنامه معین، اسطوره به معنای افسانه، قصه و سخن بیهوده آمده است (اسد سنگابی، 1998). معادل اسطوره در زبان انگلیسی واژه Hero است که به معنای شوالیه، قهرمان و نیمه خدا است. در زبان یونانی واژه Mouthos به معنای اسطوره و از ریشه Mouth یعنی دهان گرفته شده است. ازاینرو، میتوان گفت که از یکسو، زبان و اسطوره مکمل یکدیگر محسوب میشوند و از سوی دیگر، زبان علت زندهبودن اسطوره است (کاسیرر، 1998).
اسطوره از زبان برای ادامه حیات خود کمک میگیرد. با وجود آنکه اسطوره، زبان است، اما اسطورهای شدن فقط در زبان گفتاری و نوشتاری نیست، بلکه در تمام عرصه و نمودهای زندگی اجتماعی بروز و ظهور پیدا میکند (محمودی و غلامرضا کاشی، 2017). لذا، اسطوره، یک تصور جمعی از شجاعت، دلاوری و جنگجویی و دارای ذاتی از دو منبع طبیعت انسانی و الهی است (شمس نجفآبادی و ناظری، 2017). اسطوره همواره متضمن یک آفرینش است؛ بدین معنا که فرایند خلق یک پدیده را تبیین میکند.
اسطوره فقط از واقعیات سخن میگوید و داستانی راستین است که نمایانگر قداست و ماوراءالطبیعه بودن است (وارنر، 2000). ازاینرو، پایه و بنیان اسطورهها همواره یکسان است و تجارب اجتماعی متعدد و مختلف میان گونهها و فرهنگهای مختلف بشری موجب شده تا نمادهای اسطورهای در هر جامعهای به شکل خاص بازتاب یابد (کمبل،2017). صرفنظر از جلوههای خارجی و نمادهای اسطورهای، یکی از محوریترین کارکردهای اسطوره ایجاد سرمشق و الگو برای جوامع انسانی است. این امر تنها به جوامع پیشین و باستانی خلاصه نمیشود، بلکه انسان مدرن نیز به دنبال اسطورهسازی است.
رشد فزاینده استفاده از اینترنت در دوره کنونی که موجب تغییر سبک زندگی افراد شده است، ارتباطات رودررو را به تعامل در شبکههای اجتماعی تغییر داده و به همین دلیل، امروزه، ارتباط از طریق شبکههای اجتماعی به یک روش مرسوم در روابط اجتماعی تبدیل شده است. شبکههای اجتماعی که اغلب با هدف سرگرمی تشکیل شدهاند، موجب گسترش روابط میانفردی میشوند. ازاینرو، این شبکهها به افراد اجازه میدهند تا از طرق مختلف با یکدیگر آشنا شوند و در قالبهای عمومی و خصوصی به گفتگو با یکدیگر بنشینند. رشد فزاینده استفاده از شبکههای اجتماعی موجب شده تا فرایند قهرمانسازی در بستر فضای مجازی شکل گیرد. بدینسان، قهرمانسازی در جوامع مدرن در قلمروی فضای مجازی موجب شکلگیری مفهومی شده است که از آن به «سلبریتی مجازی» یاد میشود (ترنر، 2004).
امروزه با گسترش شبکه جهانی اینترنت، سلبریتیهای مجازی به بخش مهم زندگی افراد تبدیل شدهاند. این افراد که دارای ویژگیهای خاص هستند، با اقبال عمومی مواجه میشوند و موردتوجه کاربران قرار میگیرند. بااینحال، برخی از افراد بدون داشتن ویژگیهای برجسته و ممتاز، از شبکههای اجتماعی بهمثابه ابزاری برای کسب شهرت استفاده میکنند و در قالبهای مختلف، توجه کاربران را به خود جلب میکنند. این افراد نیز که در قلمروی سلبریتیهای مجازی محسوب میشوند، فاقد ویژگیهای قهرمانانه هستند و به دلیل غیرواقعی بودن، اصطلاح «میکروسلبریتیها» بر آنها اطلاق میشود (مارویک و بوید، 2010). بدینسان، میکروسلبریتی یک فرد نیست، بلکه یک الگوی فکری است.
این اصطلاح به مجموعهای از عملکردها اشاره دارد که افراد برای نمایشدادن خود از آنها استفاده میکنند (مارویک، 2013). ازاینرو، افراد عادی جامعه با استفاده از اینستاگرام و نشاندادن خود غیرواقعی، توانایی تولید و انتشار محتوا را به دست میآورند و از این طریق موجب رشد پدیده میکروسلبریتی میشوند. با وجود آنکه میکروسلبریتیها در قلمروهای مختلف همچون موسیقی، رؤیافروشی، تابوشکنی، قماربازی و ... مشغول به فعالیت هستند، اما اشرار اینستاگرام که گاه از آنها به شاخهای مجازی نیز تعبیر میشود، نمونه بارزی از میکروسلبریتیها هستند. این افراد که دارای ظاهر خاص هستند، در صفحات خود رفتارها و گفتارهایی را بروز میدهند که واجد وصف مجرمانه است. بااینحال، تعداد بالای دنبالکنندگان صفحات این افراد و بازخوردهای ارائهشده توسط کاربران در قالبهایی چون پسندیدن پستها و ارائه نظرات تشویقمدار نشان میدهد که برخی از مردم به شرورهای اینستاگرام گرایش دارند.
با توجه به آنکه انسان ذاتاً اسطورهگرا است، عدهای از افراد اشرار اینستاگرام را بهعنوان اسطوره و رهبر خود برمیگزینند. بر اساس یافتههای حاصل از تحلیل محتوای نظرات موجود در صفحات شرورهای اینستاگرام و همچنین بررسی صفحات دنبالکنندگان آنها مشخص شد که فرایند قهرمانسازی میکروسلبریتیهای فضای مجازی امری رایج در برخی خردهفرهنگها است. در این بستر، دنبالکنندگان با ظاهر مشابه شرورها درصدد هستند تا کوچکترین حرکات آنها را مدنظر قرار دهند.
همزمان، بررسیها نشان داد که برخی شرورها با تعداد دنبالکننده بالا دارای صفحات هواداری متعدد هستند. صفحات هواداری اشرار، تمامی رفتارهای رهبران خود را رصد میکنند و کوچکترین اقدامات آنها را به اشتراک میگذارند. در سه نمونه، پسندیدن پستهای به اشتراک گذاشتهشده توسط صفحات هواداری به وسیله شرورها بهعنوان یک امر بزرگ توسط صاحبان صفحات هواداری تبلیغ شد. در اغلب موارد، صاحبان صفحات هواداری، افرادی هستند که در تعیین الگوها و اسطورههای خود، اشرار را بهعنوان قهرمان انتخاب میکنند و عکس آنها را بهعنوان عکس نمایه خود انتخاب میکنند. علاوه بر آن، فرایند اسطورهسازی شرورها را میتوان در قالب نظرات مختلف همچون «قهرمان»، «اسطوره»، «ستون»، «آقام»، «تاج سری»، «سلطان»، «بزرگمرد»، «پهلوان»، «ارباب»، «سالار»، «تاج داری»، «جات روی سرمه»، «چشامی»، «قلبمی»، «شاه دل»، «عشقی سلطان»، «گنگ»، «خاکتم»، «امپراطوری» و ... بهوضوح مشاهده کرد. بر اساس تحلیل کیفی نظرات، اشرار در صفحات خود به دنبال تشکیل یک جامعه کوچک از هواداران خود هستند. در این بستر، شرور بهعنوان پادشاه و هواداران بهعنوان زیردستان عمل میکنند.
بر اساس یافتههای جرمشناسی فرهنگی، فرهنگ، معنایی است که انسانها تولید میکنند و به محیط اطراف خود و پدیدههای پیرامونی آن نسبت میدهند (فرل، 1999). این دیدگاه به فرهنگ اجازه میدهد تا به اشکال مختلف در جامعه ظهور پیدا کند و امکان توافق نظر اجتماعی در مورد ارزشها را فراهم آورد. به باور جرمشناسان فرهنگی، عضویت در یک خردهفرهنگ، تنها به معنای داشتن الگوهای رفتاری مشترک نیست، بلکه به معنای شناخت متقابل و مشابه نسبت به اشیاء و اعمال است. لذا، قرارگرفتن اعضای خردهفرهنگها در معرض تعاریف همسو و یا متضاد با قوانین کیفری و دریافت اطلاعاتی در باب زندگی اجتماعی، چگونگی رفتار و تعاملات آنها را در جامعه شکل میدهد (آقایی، 2016).
اعضای گروه، معمولاً در کنار آشنایی با تعاریف و معانی متضاد با قوانین کیفری، با تعاریف و هنجارهای قراردادی آن گروه نیز بهطور کامل آشنا میشوند. ازاینرو، جرمشناسی با تمرکز بر خردهفرهنگهای مجرمانه، در پی تبیین علتها و فرایندهایی است که منجر به پیروی اعضای گروهها از شیوههای خاص پوشش، سبک صحبتکردن، رفتارها و بزهکاریهای جمعی میشود (آسیایی، 2016). ازاینرو، آنچه رفتار مجرمانه نامیده میشود، خردهفرهنگهای رفتاری هستند که به شکل جمعی، حول شبکهای از نمادها، آدابورسوم و معانی مشترک گردآمدهاند (دانش ناری و همکاران، 2023). جرمشناسان فرهنگی با اضافهکردن درک پستمدرنیستی به فهم خود از جرم و انحراف و خردهفرهنگهای مجرمانه این مسئله را مطرح میکنند که خردهفرهنگهای مجرمانه، توسط قراردادهای موجود در گروه و از رهگذر نمادهایی مانند گویشهای عامیانه، زیباییشناسی و شکل ظاهری مختص به خود تعریف میشوند.
این امر بهوضوح در صفحات شرورها مشاهده میشود؛ زیرا بررسی صفحات اشرار و هواداران آنها و مجموع نظرات حاکی از وجود یک خردهفرهنگ مجرمانه است که از طریق نمادهایی چون طرز صحبتکردن، نوع خاص پوشش و آرایش و سبک زندگی مجرمانه بازنمایی میشود.
تشویق و حمایت
هر فرد در طول زندگی خود ناگزیر از برقراری روابط اجتماعی با دیگران است. در بسیاری از موارد، روابط اجتماعی افراد با هدف کسب حمایت اجتماعی است. هرچند حمایت اجتماعی میتواند از سوی اشخاص و شبکههای اجتماعی دورتر اتفاق افتد، اما اصیلترین نوع آن از جانب خانواده و دوستان انجام میشود. ازاینرو، حمایت اجتماعی احساس ذهنی موردپذیرش قرار گرفتن، ارزشمندی، عشق و اهمیت است. به همین دلیل، حمایت اجتماعی «برای هر فرد یک رابطه امن به وجود میآورد که احساس صمیمیت و نزدیکی از ویژگیهای اصلی آن است» (ابراهیمی قوام، 1996). این نوع حمایت یک کمک دوجانبه است که موجب ایجاد تصور مثبت از خود، مهمبودن و تعلق داشتن میشود (برهن و فیلیپس، 1985).
به باور کاهم و آنتونیسی حمایت اجتماعی ترکیبی از سه عنصر عاطفه، تصدیق و یاری است. عاطفه به معنای ابراز عشق و محبت، تصدیق به معنای آگاهی در رفتار و بازخوردهای مناسب و یاری نیز نوعی همکاری مستقیم است (ابراهیمی قوام، 1996). مازلو حمایت اجتماعی را یک نیاز اساسی برای رشد فردی میداند؛ زیرا افراد به محیط اجتماعی وابستگی دارند و با استفاده از محیط اجتماعی نیازهای بنیادی خود را رفع میکنند. بااینحال، برخی متخصصان میان دو مفهوم دریافت حمایت اجتماعی و ادراک حمایت اجتماعی قائل به تفکیک شدهاند. دریافت حمایت به معنای حمایتهای آشکار همچون کمکهای عینی است که با اندازهگیری تعداد حامیان و میزان حمایت مقدار آن مشخص میشود، اما ادراک حمایت به معنای درک دسترسپذیری و کفایتکردن انواع حمایت است که با اصطلاح رضایتمندی مرتبط میشود (بارا، 1986؛ کومینز، 1988).
رایجترین دستهبندی در قلمروی مفهوم حمایت اجتماعی، تقسیمبندی آن به سه گروه حمایتهای عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی است. حمایت اجتماعی عاطفی به معنای حضور فردی در زندگی است که از حیث احساس همدلی، مراقبت، توجه و علاقه از دیگری حمایت میکند. حمایت اجتماعی ابزاری به کمکهای مادی، عینی و واقعیای اطلاق میشود که فرد از دیگران دریافت میکند و درنهایت، حمایت اجتماعی اطلاعاتی ناظر بر کسب اطلاعات مهمی است که از طریق تعامل دیگران حاصل میشود که از آن جمله میتوان به توصیهها، جهتگیریها و بازخوردها اشاره کرد (ریاحی و همکاران، 2010).
توانایی به دست آوردن حمایت اجتماعی عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی تا حد زیادی به شبکههای اجتماعی افراد وابسته است (سارافینو، 1994). منظور از شبکههای اجتماعی، مجموعهای از ارتباطات اجتماعی و بههمپیوستگیهای میانفردی و گروهی است که در دو قالب شبکه مستقیم و غیرمستقیم مطرح میشود. شبکه مستقیم/ شخصی/ بیواسطه شبکهای است که شامل کلیه افرادی میشود که شخص به صورت مستقیم با آنها در ارتباط است. شبکه غیرمستقیم نیز افرادی را شامل میشود که شخص با آنها به صورت مستقیم در ارتباط نیست و از طریق شبکه شخصی با آنها ارتباط برقرار میکند.
(هامر و همکاران، 1978)معتقدند که بر اساس نظریههای مبتنی بر دلبستگی جان بالبی منبع اصلی حمایت اجتماعی عاطفی و ابزاری، شبکه مستقیم و منبع مهم حمایت اجتماعی اطلاعاتی شبکه غیرمستقیم است (ابوحمزه و خوشابی، 2020). یونگ نیز همچون هندرسون بر این باور است که اعضای خانواده و دوستان نقش اصلی را در حمایت عاطفی ایفا میکنند اما در موردحمایت اطلاعاتی، شبکه ارتباطاتی غیرمستقیم نیز میتواند منبع حمایت محسوب شود (یونگ، 1980).
با وجود آنکه حمایت اجتماعی در ابتدا در الگوهای زندگی روزمره شکل میگیرد، اما رشد فضای مجازی موجب شکلگیری رویکردهای حمایتی جدید شده است. ازاینرو، امروزه، فضای مجازی یک منبع غنی برای کسب حمایت و تشویق محسوب میشود. به همین دلیل، بسیاری از افراد تأثیرگذار اینستاگرام موردحمایت دنبالکنندگان خود قرار میگیرند. این افراد با به اشتراک گذاشتن احساسات و عواطف درونی خود از حمایت دنبالکنندگان صفحات خود بهره میبرند. برخی افراد به دلیل وجود ویژگیهای خاص شرورها، آنها را بهعنوان الگو و سرمشق خود قرار میدهند و از آنها بهعنوان اسطوره زندگی خود یاد میکنند. این امر بهنوبه خود موجب شکلگیری احساس تشویق و حمایت اجتماعی میشود. درواقع، هرگاه فردی، دیگری را بهعنوان الگو و اسطوره خود انتخاب میکند، به حمایت از او میپردازد. در این بستر، ابتداییترین کاری که یک طرفدار برای بالابردن جایگاه و حمایت از الگوی خود میتواند انجام دهد، دنبالکردن و تبلیغ صفحه اسطوره است. به همین دلیل، برخی از صفحات شرورها، دنبالکنندگان بالایی دارد.
حمایت اجتماعی از شرورها در اینستاگرام، توسط دو دسته مهم صورت میگیرد. از یکسو، حمایت اجتماعی از سوی برخی اشخاص انجام میشود که با نزدیککردن خود به اشرار، امنیت خویش را در مواقع بروز بحران تأمین میکنند اما خود از لحاظ شخصیتی شبیه به آنها نمیشوند. بهعنوانمثال، میتوان از برخی بانوان با ظاهر کاملاً موجه نام برد که با ساختن ویدیوهای پندآموز به همراه شرورها درواقع نوعی حمایت اجتماعی را برای خود ایجاد میکنند تا در مواقع بحرانی از آن استفاده کنند. همزمان، عدهای از افراد که ازنظر ویژگیهای فیزیکی و جسمانی در موضع ضعف قرار دارند و در محلههایی ساکن هستند که آنها را در معرض آزار و اذیت افراد قدرتمندتر قرار میدهد، با نزدیک کردن خود به شرورها و طرحریزی دوستی و ایجاد روابط صمیمانه با آنها حمایت لازم را کسب میکنند.
از سوی دیگر، افرادی که با ضعف درونی و کمبود اعتمادبهنفس مواجه هستند، از بزهکاران مجازی حمایت میکنند تا خلأهای درونی خود را پوشش دهند. در این مرحله، میتوان به حمایت دوجانبه اشاره کرد. به عبارت دقیقتر، افراد از طریق حمایت از اشرار، در وهله اول از آنها حمایت میکنند و در گام بعد، برای خود منبع حمایتی به وجود میآورند. ازاینرو، حمایت از بزهکاران برای جلب نظر دیگران و کسب حمایت از آنها است. بهعنوانمثال، صفحات هواداری و تازهکاران این حوزه برای آنکه دنبالکنندگان خود را افزایش دهند، از شرورهای اینستاگرام استفاده میکنند. این امر از طریق نظرات حمایتی و تگ کردن صفحات آنها انجام میشود.
حمایت از شرورها توسط این دو دسته در قالبهایی چون «چشم مایی»، «خاک پاتم»، «کشور بزن پناهنده شیم» و ... مطرح میشود. علاوه بر آن، نظرات دیگری همچون «ادامه بدین»، «خیلی خوب بود»، «بسیار عالی بود»، «کارت درسته»، «ترکوندی»، «اون بالاها ببینمت»، «بهترینها لیاقتته»، «باریکلا، ایول»، «با قدرت ادامه بدید»، «عالی بود و آموزنده» و «پرطرفدار» نمونههای بارز تشویق و حمایت اجتماعی است. در این بستر شرورها با دریافت عینی و ملموس تشویقها و حمایتهای اجتماعی به مرحله ادراک و درونیسازی میرسند و با احساس رضایت از تشویقها و حمایتها به این نتیجه میرسند که افراد مفید برای جامعه هستند؛ زیرا تشویق و حمایت دنبالکنندگان مهر تأییدی بر فعالیتها و رفتارهای آنها محسوب میشود.
شبیهسازی مجرمانه
بر اساس نظر گابریل تارد جرمشناس و جامعهشناس فرانسوی تقلید در دو قالب صورت میگیرد: اول، تقلید آدابورسوم بین نسلها؛ یعنی آن چیزی که نسلی از نسل دیگر فرا میگیرد و دوم، تقلید مراسم و عادات بین افراد در زمان حال؛ بدین معنا که فرد چیزی را از دیگری میبیند، آن را میپسندد و متعاقب آن، رفتار موردنظر را تقلید میکند (آگبرن و نیمکوف، 2002).
به باور تارد، انسانها در جوامع مختلف به طور نامحدود از یکدیگر تقلید میکنند (نجفی ابرندآبادی و هاشم بیگی، 2018). ازاینرو، ابتکار و اختراع در زمینههای مختلف به دست عدهای محدود و مشخص صورت میگیرد و این عمل در میان جامعه از طریق تقلید و تبعیتپذیری گسترش مییابد. با توجه به آنکه نظریه تقلید یک مسئله روانشناختی است، پس از تارد، متخصصان روانشناسی بر پدیده یادگیری و تقلید تمرکز کردند. مهمترین آثار روانشناختی این حوزه مربوط به آلبرت بندورا است (فضلی و دارابی، 2016). بندورا در آثار خود تقلید را تحت عنوان الگوبرداری یا یادگیری مشاهدهای مدنظر قرار داده است. ازاینرو، تقلید در روانشناسی، الگوبرداری یا یادگیری مشاهدهای نامیده میشود (آقایوسفی و دیگران، 2019). براساس این نظریه، یادگیری از طریق مشاهده، تقلید و الگوبرداری صورت میگیرد (حامدی و پاشایی، 2021).
به باور بندورا، بررسی یادگیری مشاهدهای چهار مرحله توجه، یادسپاری، بازآفرینی و انگیزشی را شامل میشود (بشیر و حسینی، 2012). توجه، اولین گام در الگوبرداری یا یادگیری مشاهدهای است (شولتز، 2010). دومین فرایند، یادسپاری است. شخص برای تبدیل مشاهدات به الگوها باید اطلاعات مشاهدهشده را در حافظه نگه دارد تا قابل بازیابی شوند (فیست، 2022). بازآفرینی بهعنوان گام سوم فرایند یادگیری مشاهدهای همان تقلید از رفتارهای الگو است. بازتولید رفتاری طبق الگوهای مدل شده و با سازماندهی پاسخهای فضایی و مکانی حاصل میشود (بندورا، 1993). درنهایت، فرایند انگیزشی آخرین مرحله فرایند یادگیری تقلیدمحور است. بر این اساس، با وجود شکلگیری یادگیری مشاهدهای، فرد در صورتی رفتار الگو را انجام میدهد که متأثر از فرایندهای انگیزشی باشد.
پس از آنکه میکروسلبریتیها به قهرمان و اسطوره تبدیل میشوند، خطمشی و الگوهای رفتاری آنها موردتوجه هواداران قرار میگیرد. هواداران شرورها در گام اول، صفحات آنها را دنبال میکنند. در مرحله بعد، الگوهای رفتاری آنها را به صورت روزانه بررسی میکنند. در سطح بازآفرینی ظاهری، هواداران تلاش میکنند تا به لحاظ ظاهری شبیه شرورها شوند. در اکثر نظرات بررسیشده این نتیجه حاصل شد که اکثر طرفداران اشرار اشخاصی با ریشهای بلند، تیشرتهای اور سایز با طرحهای نامتعارف، شلوارهای شش جیب، تتوهای فراوان بر سر و گردن و دست و مدل موهای شبیه به یکدیگر هستند. همزمان، این دسته از افراد از الگوهای کلامی خاص و مشابه یکدیگر استفاده میکنند. علاوه بر آن، بررسی قسمت معرفی صفحات دنبالکنندگان نشان داد که الگوریتم مشابه میان اشرار و هواداران وجود دارد؛ بدین معنا که در قسمت معرفی صفحات هواداران عباراتی همچون اصطلاحات مورداستفاده شرورها مشاهده میشود.
ازنظر بندورا، عمده رفتارهای انسان از طریق مشاهده الگو آموخته میشود. لذا، فرد با مشاهده رفتارهای دیگران از آنها ایده میگیرد تا در موقعیتهای بعد، از اطلاعات بهدستآمده بهمثابه راهنمای رفتاری استفاده کند (بندورا، 1993). بر این اساس، یادگیری میتواند بهجای اینکه صرفاً با تقویت مستقیم صورت گیرد، از طریق مشاهده یا الگو روی دهد (شولتز، 2010). لذا، اساس یادگیری مشاهدهای سرمشقگیری است. یادگیری از طریق سرمشقگیری عبارت است از اضافهکردن به رفتار مشاهده شده و کسرکردن از آن و تعمیمدادن یک رفتار مشاهده شده به موقعیت دیگر. بهعبارتدیگر، سرمشقگیری فرایندهای شناختی را دربرمیگیرد و صرفاً تقلید یا کپیکردن نیست (فیست، 2022). در الگوبرداری یا یادگیری مشاهدهای، مشاهدهگران همه الگوهای رفتاری سرمشق را کسب نمیکنند و ویژگیهای سرمشق و مشاهدهگر تأثیر بسزایی بر تقلید دارد (آقایوسفی و دیگران، 2019). به همین دلیل، در این مرحله، نحوه اصلاح موها، ریشهای بلند، شلوارهای شش جیب، تتوهای خاص، پدیده نوچهگری و صورتهای چاقو خورده موردتوجه قرار میگیرد. درنهایت، در مرحله آخر، تبدیلشدن به شرور و اسطورهشدن برای دیگران، نیروی انگیزشی قوی در تکمیل فرایند است. با توجه به آنکه ویژگیهای اشرار و قدرت اجتماعی آنها مشخص است، مشاهدهگر بهعنوان فرد ضعیف و فرودست تلاش میکند تا از یکسو، به دسته نوچههای شرور بپیوندد و از سوی دیگر، از طریق تقلید، جایگاه خود را بهبود بخشد.
در فرایند شبیهسازی مجرمانه، هواداران ایدههای خود را از طریق مشاهده یاد میگیرند و بر اساس آن، رفتار میکنند. به عبارت بهتر، در یک فرایند تعاملمحور، مشاهدهگران از الگوها تقلید میکنند. بااینحال، هواداران بیشتر از کسانی تقلید میکنند که ازنظر فیزیکی به آنها نزدیکتر هستند. به همین دلیل، آنچنانکه از محتوای نظرات مشخص میشود، بسیاری از هواداران شرورها، هممحلهایهای آنها هستند. بر اساس یافتهها، افراد از همسایه، محیط اطراف و دوستان بیشتر تقلید میکند تا افرادی که از آنها دور هستند. ازاینرو، میتوان گفت که کسانی که در محیطهای منحرف رفتوآمد دارند یا در آن زندگی میکنند، در چارچوب تقلید - و نه از روی نیاز و ارضای احساسات فردی - به پدیدههای مجرمانه روی میآورند. در این بستر، افراد رفتارهای مجرمانه را الگوی رفتاری خود قرار میدهند و درنهایت، رفتارهای آنها نیز منحرفانه و مجرمانه میشود. بر این اساس، میتوان گفت که رفتارهای مجرمانه آموختنیاند، اما انتخاب نوع رفتار بسته به شرایط و الگوهای فردی، متفاوت خواهد بود. به عبارت دقیقتر، رفتار درنتیجه واکنش دیگران تحلیل میشود. دو فرایند اصلی برای تقویت رفتار یا ترک آن، نظام پاداش و کیفر است. تقویت یک رفتار واکنشی است که فرد به دلیل پاداش مجدد آن را انجام میدهد؛ درحالیکه تنبیه موجب میشود تا فرد رفتار را ترک کند. بدینسان، ارتکاب رفتار هنجارمند یا منحرفانه بسته به نوع نظام تنبیه یا پاداش است؛ زیرا این دو راهبرد موجب تغییر الگوهای رفتاری میشوند.
 نظریه یادگیری اجتماعی جرم بر تأثیرات متقابل بین رفتار و محیط تأکید دارد و بر الگوهایی از رفتار متمرکز میشود که فرد آنها را برای کنار آمدن با محیط در خود پرورش میدهد. این الگوها از راه تجربه مستقیم پاسخهای محیط به فرد یا مشاهده پاسخهای دیگران کسب میشود؛ بدینمعنا که فرد ابتدا رفتار مواجه شده با پاسخ مطلوب یا پاداش را از رفتاری که نتایج نامطلوبی به بار آورده، جدا میکند، آنگاه الگوی توأم با موفقیت را برگزیده و دیگر رفتارها را کنار میگذارد. لذا، متخصصان یادگیری اجتماعی با تأکید بر عوامل شناختی، از یکسو، به وجود قوه تعقل و ادراک افراد و از سوی دیگر بر توانمندسازی افراد در بازنمایی نمادهای موقعیتی تأکید میکنند و بر این نکته پافشاری میکنند که انسان میتواند پیامدهای احتمالی رفتار خویش را پیشبینی و بر همان اساس، رفتار خود را تنظیم کند.
با توجه به آنکه در خردهفرهنگهای مجرمانه، ارتکاب جرم با پاداش همراه میشود، افراد به این درک شناختی میرسند که برای عضویت پایدار در خردهفرهنگهای مجرمانه باید مرتکب رفتارهای مجرمانه شوند. این مسئله بهخوبی مؤید تعارض فرهنگها است. رابطه میان تعارض فرهنگی و جرم که در آرای سلین، جرمشناسی سوئدیتبار آمریکایی آمده است، ناظر بر حالاتی است که در آن، میان هنجارهای فرهنگی مختلف تعارض به وجود آید.
ازنظر سلین، مهمترین مصادیق تعارض عبارتند از: 1- هنگامیکه قوانین در مرز میان قلمروهای فرهنگی همجوار با یکدیگر برخورد میکنند؛ 2- هنگامیکه قانون یک گروه و جامعه فرهنگی، گسترش یافته و قلمرو گروه یا جامعه دیگر را تحت پوشش قرار میدهد؛ 3- هنگامیکه اعضای یک گروه فرهنگی، به قلمروی گروه دیگر مهاجرت میکنند.
در این بستر، برخی از موقعیتهای فردی در معرض هنجارهای متضاد قرار میگیرند؛ بهنحویکه پاسخ فرد به این موقعیتها، هنجارهای برخی از گروههای ذینفع را نقض خواهد کرد. بدینترتیب، اعتبار نظریه تعارضهای فرهنگی در تأکید بر این موضوع است که ارزشهای اخلاقی و اجتماعی که قانون جزا بر آنها تأکید میکند و محلی برای تبلور و حمایت از آنها محسوب میشود، ممکن است به وسیله تعداد زیادی از شهروندان درک یا پذیرفته نشود یا در تضاد با ایدئولوژی و ارزشهای اخلاقی آنها باشد (نجفی ابرندآبادی و هاشمبیگی، 2018).
این مسئله در نظریه خردهفرهنگ مجرمانه آلبرت کوهن نیز مشاهده میشود. بر اساس این نظریه، نوجوانان طبقه فرودست - به ویژه سیاهپوستان - در جامعه آمریکا به دلیل ناتوانی در دستیابی به اهداف ترسیمشده در مدارس، احساس محرومیت و فشار میکنند و به همین دلیل، با طرد ارزشهای غالب، به تدریج هنجارها و قواعد خاص خود را شکل میدهند. در این بستر، رویکرد خاص نوجوانان موجب میشود تا به تدریج چارچوبهای هنجاری خاص در پرتو همبستگی و منافع مشترک به وجود آید. این امر به تدریج موجب شکلگیری خردهفرهنگ مجرمانه در میان نوجوانان میشود. در این خردهفرهنگ، ارتکاب جرم بهمثابه نفی فرهنگ غالب و تحقیر آن نگریسته میشود (نجفی ابرندآبادی، 2013).
تفاوت ارزشها و هنجارها در گروههای مختلف اجتماعی که نشاندهنده نسبیبودن مفهوم جرم و انحراف است، ثابت میکند که تفاوت در ساختار اجتماعی، فرهنگ، جایگاه افراد و شاخصهای گروههای اجتماعی، موجب تعاریف متفاوت از مفاهیمی چون رفتار منحرفانه و رفتار بهنجار میشود. ازاینرو، درحالیکه در ساختار جامعه، ارتکاب رفتارهای منحرفانه و مجرمانه، الگوهای رفتاری ضدارزش و نابهنجار محسوب میشوند، اما در خردهفرهنگهای مجرمانه، ارتکاب رفتارهای مجرمانه بهعنوان رفتارهای ارزشمند تلقی میشوند؛ زیرا واکنش دیگران در قبال این رفتارها توأم با احساس رضایت است.
همذاتپنداری با مجرم
با توجه به آنکه انسان یک موجود اجتماعی است، روابط او با دیگران ماهیت کنشی دارد. بااینحال، عدهای از افراد در ارتباط با دیگران دچار اضطراب میشوند و این رابطه به منبعی از احساسات ناخوشایند تبدیل میشود (مسگریان، 2017). فروید اضطراب را ترسی بیهدف تعریف میکند و آن را جزء مهمی از نظریه شخصیت خود میداند (شولتز، 2010). ازاینرو، تحلیل اضطرابهایی که در ریختهای مختلف بر «من» هجوم میآورند و موجب برانگیخته شدن مکانیزم دفاعی میشوند، مهم است (دادستان و منصور، 2021).
افراد برای دور نگهداشتن افکار، غرایز و احساسات غیرقابلقبول همچون اضطراب از راهکارهای گوناگونی استفاده میکنند که فروید آنها را «مکانیزم دفاعی» نامیده است (هالجین، 2014). به باور فروید بهعنوان نظریهپرداز اصلی مفهوم مکانیسم دفاعی، افراد از سازوکارهای دفاعی استفاده میکنند تا تجربیات آزاردهنده را از خود دور کنند (نصیری و صالحی، 2015)؛ بنابراین، میتوان گفت که مکانیزم دفاعی عبارت است از واکنش ناخودآگاه فرد به منظور کاهش اضطراب از طریق تفسیر در ادراک واقعیت. ازاینرو، راهبردهای دفاعی، شیوههایی هستند که افراد به طور ناخودآگاه در برابر وقایع دلهرهآور به کار میبرند تا از خود در برابر آسیبهای روانی محافظت کنند (ملاابراهیمی و حمزه، 2022).
با وجود آنکه سازوکارهای دفاعی متفاوت هستند، اما یکی از مهمترین مصادیق آن، همانندسازی یا همذاتپنداری است. این مفهوم یک اصطلاح در روانکاوی است که ریشه آن را در نوشتههای فروید میتوان یافت. معادل انگلیسی اصطلاح همذاتپنداری/ همانندسازی/ همسانسازی2 است (زاهدینفرد و توکلی، 2021). در اصطلاح، همانندسازی فرایندی است که در آن فرد از طریق همذاتپنداری، هویت خود را با هویت مخاطب ادغام میکند (گات3، 2006). هدف از انجام این امر، درک موقعیت و تجارب مخاطب است (کرول4، 2001).
ازنظر فروید، همانندسازی فرایندی است که در آن «من» تلاش میکند تا اشیا یا رویدادهای درون محیط را با امیال و آرزوهای خود مطابقت دهد. نتیجه این امر، احساس ارزشمندبودن از طریق متصلکردن خود به یک شخص، گروه یا سازمان دیگر است (زاهدینفرد و توکلی، 2021). لذا، قدرت فرد در فرایند همانندسازی از قدرت دیگران سرچشمه میگیرد (عنبرزاده، 1993). بدین ترتیب، همانندسازی یک فرایند روانشناختی است که فرد به وسیله آن جنبه، خصیصه یا صفتی را از فرد دیگر میگیرد و خود را بر اساس آن الگو تغییر میدهد (دادستان و منصور، 2021).
برخی از متخصصان، همذاتپنداری را معادل اینهمانی یا همانندی میدانند. ازنظر این اندیشمندان، همذاتپنداری، گرفتن صفات مناسب دیگری و از آن خود ساختن آنها است. ازاینرو، اینهمانی تقلیدی عمیق و پایدار است که در طی آن، صفات گرفتهشده جزء شخصیت فرد میشود (سیاسی، 2016).
دانیل گلیزر بر این باور است که نظریههای یادگیری جرم، رویکرد ماشینانگارانه نسبت به کجرفتاران دارد و به همین دلیل، علتشناسی جرم را باید از طریق رویکردهای روانشناختی بررسی کرد. ازنظر گلیزر، اساس نظریههای یادگیری مبتنی بر این امر است که شخص به صورت مکانیکی درگیر امور بزهکارانه میشود و به همین دلیل، نظریههای این حوزه، قابلیتهای تصمیمسازی و پذیرش نقش فرد را نادیده میگیرند. گلیزر تلاش کرد تا با تأکید بر یافتههای روانشناسی شخصیت، تصور ماشینانگارانه از کجرفتاران را اصلاح کند. به همین دلیل به باور او، تعامل با کجرفتاران اعم از واقعی یا مجازی بهخودیخود ضرری ندارد، مگر آنکه به حدی برسد که فرد خود را با کجرفتاران یکی بداند و از آنها هویت بگیرد (صدیق سروستانی، 2022). وی با مطرحکردن نظریه هویت افتراقی بیان میکند که فرایند هویتمدار، میزان هویتپذیری فرد با اشخاص دیگر را چه به شکل واقعی و چه به شکل مجازی مشخص میکند. گلیزر تعامل افراد با کجرفتاران در جهان واقع، کتابها، فیلمها و فضای مجازی را تا جایی مجاز میداند که فرد از آنها هویت نپذیرد و با آنها بهعنوان الگو و قهرمان برخورد نکند. بااینحال، زمانی که فرد، بزهکار را بهعنوان الگوی خود شناسایی کند، فرایند هویتپذیری موجب درگیرشدن فرد در فرایندهای مجرمانه میشود. بدینترتیب، علت اصلی کجرفتاری، هویتپذیری از بزهکاران یا هویتپذیری افتراقی یا همذاتپنداری با مجرم است.
با وجود آنکه که مکانیزمهای دفاعی بهنجار هستند و استفاده از آنها در موقعیتهایی لازم است اما به کارگرفتن آنها به صورت افراطی ممکن است مضر باشد و به رفتار وسواسی، مکرر و روانرنجور بینجامد (فیست، 2022). بهعنوانمثال، استفاده افراطی از همانندسازی موجب اختلال در هویت شخص میشود. این وضعیت که از آن به دورنفکنی یاد میشود، ناظر بر حالتی است که در آن، فرد در همذاتپنداری دچار افراط میشود. لذا، میتوان گفت مکانیزم دفاعی درونفکنی شکل افراطی همانندسازی است. در مکانیزم درونفکنی فرد به صورت ناهشیار خود را با دیگران یکسان میداند و به صورت فرضی خود را مثل دیگران میبیند (دارابی، 2018).
با وجود آنکه تقلید نوعی شبیهسازی سطحی و ظاهری است، همانندسازی رویکردی عمیق است که در بستر آن، فرد رفتارهای خود را به صورت کامل بر کنشهای قهرمان منطبق میکند. بهعنوانمثال، گزاره «من هم در چند سال آینده شبیه به تو میشوم» یکی از پرتکرارترین نظرات است که نشان میدهد فرد در فرایند درونیسازی و همانندسازی، مسیر زندگی خود را بر اساس سبک زندگی شرورها تعریف میکند. بهعبارتدیگر، میتوان گفت این شکل از همانندسازی افراطی همان درونفکنی است که موجب اختلالات شخصیتی و روانشناختی میشود. بر اساس یافتههای حاصل از تحلیل نظرات میتوان گفت که همذاتپنداری با مجرمان ناشی از «عشق به شرورشدن» است.
افراد علاقمند به شرورشدن در برابر اشرار احساس ضعف درونی میکنند و تلاش میکنند تا خود را با امیال و آرزوهای خود مطابقت دهند. به همین دلیل، آنها از طریق «نوچهشدن» خود را با اشرار مرتبط میکنند تا از این طریق، قدرت خود را از قدرت آنها بهعاریت گیرند. لذا، این شکل از همانندسازی، علاوه بر فرایند شبیهسازی، نوعی ارتباطگیری با شرورها را نیز در پی دارد؛ بدینمعنا که شخص هم از لحاظ باطنی و هم از حیث ظاهری به اشرار شبیه میشود تا احساس ارزشمندبودن را تجربه کند؛ زیرا در دنیای ساختهشده توسط شرورها رفتارهای قلدرمآبانه بهعنوان ارزش پذیرفته شده است.
به همین دلیل، هواداران اشرار با درونیسازی ارزشهای آنها، رفتارهای مجرمانه را مدنظر قرار میدهند. در این بستر، افراد از طریق نزدیکسازی خود با شرورها درصدد هستند تا ضعفهای روحی و جسمانی خود را مخفی کنند و زیر چتر آنها مرتکب رفتارهای قلدرمآبانه شوند. بهعبارتدیگر، فضای مجازی موجب قلدری نوچهها در دنیای حقیقی میشود. قلدری که جلوه بارز رابطه قدرتمدار نابرابر در مناسبات اجتماعی است، قرائت سنتی از ایجاد مزاحمت و آزار دیگران است. با وجود آنکه عدم توازن قدرت در قلدری میتواند ناشی از وضعیت جسمانی، پایگاه اجتماعی و تعلق فرد به گروههای مجرمانه و مجرمان خطرناک باشد، به نظر میرسد که وابستگی افراد به شرورها، یک دلیل مهم برای رشد قلدری است.
دسته مهم دیگر که به مرحله همذاتپنداری با مجرم میرسند، افراد دارای ضعفهای جسمانی هستند. این دسته از افراد در تعاملات اجتماعی و از لحاظ جسمانی دارای ضعف هستند؛ بهنحویکه در روابط با دیگران دچار اضطراب میشوند و همین مسئله، احساسات ناخوشایند را برای آنها به همراه میآورد. به همین دلیل، این دسته از افراد برای دوری از اضطراب، ترس و نگرانی، خود را به شرورها نزدیک میکنند. در این شرایط، هواداران با اشرار همذاتپنداری میکنند تا تجربیات آزاردهنده را از خود دور کنند. این امر که جلوهای از مکانیزم دفاعی است، در فرامن شخصت افراد رخ میدهد. درواقع فرد در فرامن به درونیسازی فرایند همذاتپنداری میرسد تا از این طریق، خلأهای درونی خود را مرتفع کند. تحلیل صفحات این دسته از افراد نشان داد که آنها اغلب دارای جثههای کوچک و ضعیف هستند که توان دفاع از خود را در محلههای جرمخیز ندارند. به همین دلیل، با وجود میل باطنی، به شرورها نزدیک میشوند تا خلأهای خود را جبران کنند.

بحث
پیشرفت فناوری در دوره کنونی موجب شده تا استفاده از شبکه اجتماعی اینستاگرام به بخشی از سبک زندگی افراد تبدیل شود. ازاینرو، افراد روزانه ساعاتی را در اینستاگرام میگذرانند. بسته به شخصیت هر فرد، میزان استفاده و اثرپذیری افراد از محتواهای اینستاگرام متفاوت است. به همین دلیل، برخی از افراد، نوع پوشش، رفتار و عملکرد شخصی خود را بر اساس الگوهای اینستاگرام تعریف میکنند. با وجود آنکه رهیافتهای الگومدار در اینستاگرام متفاوت است و شاخهای مجازی با الگوهای مد، تبلیغات، رؤیافروشی و ... درصدد جذب مخاطب برمیآیند اما یک دسته مهم از افراد که در این شبکه به الگو و اسوه تبدیل شدهاند، بزهکاران یا شرورها هستند. گرچه اشرار در صفحات خود، محتوای زرد، غیرسودمند و حتی مجرمانه تولید و خردهفرهنگهای مجرمانه را بازنمایی میکنند، اما عدهای از افراد جامعه جذب آنها میشوند.
بررسی صفحات شرورها و تحلیل محتوای پستها و نظرات موجود نشان داد که طرفداران اشرار در ابتدا آنها را بهعنوان اسطوره و قهرمان خود در نظر میگیرند. به همین دلیل، حمایت اجتماعی از شرورها در قالبهای مختلف صورت میگیرد. اشرار که حمایت اجتماعی را درک و دریافت میکنند، به شکوفایی و استقلال فردی میرسند. به عبارت دقیقتر، این اشخاص به درجهای از استقلال میرسند که بهعنوان منبع حمایت اجتماعی در نظر گرفته میشوند. ازاینرو، میتوان گفت که حمایت اجتماعی یک فرایند ساختاری است که در آن، شرورها منابع حمایت را درک و از آن استفاده میکنند، به استقلال شخصی میرسند و در یک روند تکاملی، به منبع حمایت تبدیل میشوند.
 بااینحال، ویژگی اساسی اسطوره آن است که برای زندگی هواداران خود سرمشق ارائه میدهد؛ بنابراین بهتبع اسطورهسازی و حمایت اجتماعی، افراد از سرمشقهای ارائه شده توسط شرورها الگوبرداری میکنند. الگوبرداری ابتدا جلوههای ظاهری همچون نوع رفتار، گفتار، پوشش و انجام حرکات خاص را دربرمیگیرد. در فرایندهای تقلیدمحور، فرد به علت ویژگیهای شخصیتی اشرار، در تلاش است تا خود را به آنها شبیه کند. درواقع، برخی از افراد، متعاقب اسطورهسازی و در پرتو تقلید و الگوبرداری، سبک زندگی شرورها را بهعنوان شیوه زندگی خود تعریف میکنند. بخش مهم الگوبرداری زمانی اتفاق میافتد که فرد رفتارهای اشرار را در برخوردهای اجتماعی مشاهده میکنند. ازاینرو، رفتارهای آنها الگوبرداری و استفاده میشوند. این امر که مؤید یادگیری اجتماعی است، ثابت میکند که کنشهای انسانی محصول رابطه دوسویه رفتار و محیط است. به همین دلیل، فرد رفتار شرورها را بهعنوان الگوی توأم با موفقیت برمیگزیند. مبنای یادگیری اجتماعی در این بستر، تمرکز بر رابطه متقابل فرد با جامعه است؛ بدین معنا که جرم محصول یادگیری رفتارهای مجرمانه در بستر تعاملات اجتماعی است. ازاینرو، میتوان گفت که الگوبرداری از اشرار، بخش مهمی از فرایندهای یادگیری جرم است.
با وجود آنکه قهرمانسازی و حمایت اجتماعی در ابتدا جلوه ظاهری به خود میگیرد، اما در گام بعد موجب اثرگذاری بر ابعاد شخصیتی هواداران میشود. این امر که از آن به همذاتپنداری با شرورها یاد میشود، ناظر بر فرایندی است که در آن فرد هویت و شخصیت خود را با هویت اشرار در هم میآمیزد تا از این طریق، آرزوها و رؤیاهای خود را محقق کند. به عبارت دقیقتر، برخی از افراد به دلیل کمبودهای شخصیتی و برخی دیگر از اشخاص به دلیل عشق به شرورشدن، به مرحله همذاتپنداری با مجرمان میرسند تا از طریق پیوند خود با اشرار، به اهداف مدنظر خود نزدیک شوند. در این مرحله است که افراد به مرحله همانندسازی میرسند و به درونیسازی الگوها میپردازند.
تحلیل محتوای نظرات در این پژوهش با تأکید بر یافتههایی چون میکروسلبریتی بهمثابه قهرمان، تشویق و حمایت، شبیهسازی مجرمانه و همذاتپنداری با مجرم به یک فراگرد ختم میشود؛ بدین معنا که تحلیل دادههای خام و درنهایت، دستیابی به یافتههای تحقیق در بستر روش تحلیل محتوای کمی، نهتنها متغیرهای کلیدی در تبیین علل گرایش افکار عمومی به بزهکاران را نشان میدهد، بلکه نحوه همگرایی افکار عمومی با شرورها را نیز تبیین میکند. ازاینرو، میتوان گفت که فرایند گرایش افکار عمومی به اشرار حاوی یک مدل فرایندمحور است که در آن، ابتدا اسطورهسازی صورت میگیرد، متعاقب آن، حمایت اجتماعی از شرورها انجام میشود، سپس، شبیهسازی مجرمانه صورت میپذیرد و درنهایت، فرد به مرحله همذاتپنداری با اشرار میرسد.
ملاحظات اخلاقی
مشارکت نویسندگان
همه نویسندگان در این مقاله مشارکت داشتند.
تأمین مالی
برای انتشار این مقاله حمایت مالی دریافت نشده است.
تعارض منافع
مقاله حاضر تعارض منافع با سایر مقالات نویسندگان ندارد.
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
در این مقاله همه حقوق مربوط با اخلاق پژوهش رعایت شده است.
  Aboohamze, A., & Khooshabi, K.(2020). John Balbi )Attachment Theory(. Tehran: Danje Publications.(in persion)
Ogburn, W., & Nimkoff, M. (2002). Field of Sociology (Translator Amir Hossein Arianpour). Tehran: Scope.
Agha yusofi, A., & others. (2019). General Psychology (17th Edition). Tehran: Payame Noor University Press.(in persion)
Aghaei, S. (2016). crime analysis in culture criminology, first edition, Tehran, mizan publishing house.( in persion)
Anbarzadeh, S. (1993, Nov). What is cloning, Journal of humanities,34-39. (in persion)
AsadSangabi, K. (1998). What is myth?, Fiction Literature, 47, 24_28. (in persion)
Asiai, R. (2016). An introduction to cultural criminology, first edition, Tehran, Majd Scientifc and Cultural Assembly. (in persion)
Bandura, A. (1993, Spring). Social learning theory, (Farhad Maher’s translator),Shiraz, Rahgosha.
Bashir, H., & Hosseini, B. (2012, Summer). Model function of personality on audience: a case study of Barbie doll, Religion and Communication, 19(1), 5-35. (in persion)
Campbell, C. (2017). The power of myth, Interview with Bill Moyers, (translated by Abbas Mokhber), 12th Edition, Tehran, Publishing Center.
Danesh Nari, H., et al. (2023). Application of Hayward and Young’s Cultural Criminology Framework to the Film, Joker. Rassegna Italiana di Criminologia, XVII, 4, 265-278. https://doi.org/10.7347/RIC-042023-p265
Darabi, J. (2018). Personality Psychology Theories, Second Edition, Tehran, Aige. (in persion)
Danesh, T. (2014). Who is guilty? What is crimionology?, Keyhan Publications. (in persion)
Ebrahimi Ghavam, p. (1996), The role of social support in maintaining physical health, Upbringing, 12(1), 42-49. (in persion)
Etslander, P. (1992). Empirical Methods of Research in Social Sciences, (Translated by Bijan Kazemzadeh). Tehran: Astan-e Qods Publications.
Fazli, M., & Darabi, Sh. (2016). Analysis of the effects of imprisonment on female prisoners in light of gabriel tard’s imitation laws theory, Criminal Law and Criminology Research, 7, 5-32. (in persion)
Ferrell, J. (1999). Cultural Criminology, Annual Review of Sociology, vol. 25, Department of Criminal Justice, Northern Arizona University, Flagstaff, USA.
Fissette, C. & Fissette, G. (2022). Personality theories (Translated by Yahya Seyyed Mohammadi) (23th Edition). Tehran: Ravan Publications.
Gott, B. (2006). Identification and emotions in narrative cinema. (Translated by babak taraei), Farabi magazine, No. 61.
Haljin, R., & Cross Whitburn, S. (2014). Psychopathology (Translated by Yahya Seyed Mohammadi). Tehran: Rouen Publications.
Hamedi, F., & Pashayi, K. (2021). Analysis of the novel “Aho Khanum’s Husband” based on Albert Bandura’s theory of cognitive-social learning, Baharestan, 53, 199-216. (in persion)
Hammer, M., Makiesky, Barrow, S., & Gutwirth, L. (1978). Social network and schizophrenia. Schizophrenia bulletion, 4, 45-522.
Jung, K. (1980). Man and his symbols, )translated by Aboutaleb Saremi(, Tehran, Amir Kabir.
Kasirer, A. (1998). Myth of the State) translated by Yadollah Maqan(, Tehran, Hermes.
Kroll, N. (2001). Detailed report on beyond Aesthetics: Philosophical Essays Chapter 4: Art, Emotion and Ethics. (Translated by mehdi shams), Interpreter Mgazine.
Mahmoodi, A., & Gholamreza Kashi, F. (2017). The mythodizing of ISIS in American newspapers, Political Researches of the Islamic World, 7th Year, 2, 225-252. (in persion)
Marwick, A E., & Boyd, D. (2010). I tweet honestly, I tweet passionately: tweeter users, context collapse, and the imagined audience. New media & society.
Marwick, A.(2013). Status Update: Celebrity, publicity and Branding in the Social Media Age. NEW Hven: Yale University Press.
Memar, S., Adlipoor, S., & khakshoor, F. (2012). Virtual social networks and identity crisis (with an emphasis on Iran’s identity crisis), Quarterly Journal of Social Studies and Research in Iran, 1(4), 155-176.( in persion)
Mesgarian, F. (2017, autumn). Thematic relationships and defense mechanisms in social anxiety, Transformational Psychology, 14(53), 3-14.(in persion)
Miller, H., & J. Arnold. (2001). Self in Web Home Pages: Gender, Identity and Power in Cyberspace. Towards Cyber Psychology. Amsterdam: IOS Press. Online: http://www.vepsy.com/communication/book1/cap5.pdf.
Monadi, M. (2006). Content Analysis method of speech and writing text in behavioral and social sciences, Journal of Humanities Methodology, 48, 20-28. (in persion)
Mulla Ebrahimi, A., & Hamza, R. (2022, summer). Analysis of Ghassan Kanfani’s novel “Men of the Sun” based on freud’s theory of defense mechanism. Contemporary World Literature Research, 27, 1, 480-502. (in persion)
Najafi Abrandabadi, A. (2013), Discussions in Criminal Sciences, by Shahram Ebrahimi, 6th edition, available at: Lawtest.ir (in persion)
Najafi Aberandabadi, A., & Hashem Beigi, H. (2018).  Encyclopedia of Criminology (5th Edition). Tehran: Ganj Danesh. (in persion)
Nasiri, A., & Salehi, R. (2015). Investigating the relationship between the big five factors of personality and defense mechanisms, Paper presented to national conference on psychology and educational sciences, 297-308. (in persion)
Dadsetan, P., & Mansoor, M. (2021). Genetic Psychology 2. Tehran: Roson. (in persion)
Rheingold, H. (1993). A Slice of Life in My Virtual Community. In L. Harasim (ed.), Global Networks. Computers and International Communication (pp. 57–80). Cambridge, MA: The MIT Press.
Riahi, M., Verdinia, A., & Pourhossein, S. (2010). Investigating the relationship between social support and mental health, Social Welfare, 10(39), 85-121. (in persion)
Sarafino, E,P, (1994). Health psychology: biopsycho-social interaction (second edition). New York: John wierly and sons inc.
Sarokhani, B.(1994). Research Methods in Social Sciences (Second Edition). Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran. (in persion)
Schultz, D. & Schultz, S.C. (2010). Personality theories. (Translated by Yahya Seyed Mohammadi), Tehran, Editing.
Sediq Sarvestani, R.(1996). Application of Content Analysis in Social Sciences. Journal of Sociological Studies, 8, 91-114. (in persion)
Sediq Sarvestani, R. (2022), Social Pathology: Sociology of Deviance, 11th Edition, Tehran, SAMT. (in persion)
Shams najafabadi, E, Nazeri, A. (2017), Mythology and Modern cinematic superheroization from the perspective of cultural studies, Art research, 10(39),31- 43. (in persion)
Siasi, A. (2016). Personality Theories or Schools of Psychology. Tehran: University of Tehran Press. (in persion)
Sotode, H., Mirzae, B., & Pazand, A. (2016). Criminal Psychology. 10th Edition, Avaye Noor Publications. (in persion)
Danesh, T.(1364). Who is the perpetrator? What is criminology?. Second Edition, Kayhan Institute.. (in persion)
Turner, G. (2004). Undrestanding Celebrity. Los Angeles: Sage.
Warner, R. (2000). The concept of myth (Translated by Dr. Abolghasem Esmaeilpour). Art Month Book.
Zahedin Fard, M. and Tavakoli Rostami, F. (2020). The difference between eco-identification from David Herman’s point of view and identification in narratology. Literary Criticism Studies, No. 51.

نوع مطالعه: روشی 1 | موضوع مقاله: آسیب های اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی از اینترنت و فناوری های نوین
دریافت: 1401/12/13 | پذیرش: 1402/7/4 | انتشار: 1403/2/14

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb