مقدمه
از فقر تعاریف متعددی به عمل آمدهاست. برخی آن را نوعی آلودگی قلمداد کردهاند که هر سیمای اجتماعی را زشت و نازیبا ساخته و مهمترین مانع در راه توسعه است. شاخصهای وجود فقر در جامعه را هم توسعهنیافتگی، بیکاری و نابرابری اقتصادی، عنوان کردهاند (بایادن و لیم، 2013). به طور مشخص، وقتی خانواری نتواند نیازهای اصلی خود را تأمین کند، فقیر محسوب میشود (سوپارلان2، 2021).
ریشهها و دلایل بروز و استمرار فقر پیچیده و متنوع است. به همین دلیل، تقلیل آن به یک عامل و یا زمینه خاص، سادهانگارانه و خطاست. شاید از همین روست که برای سنجش فقر نمیتوان به ابزارهای پولی و مادی صرف اکتفا کرد (بورگنیان و چاکراپارتی3، 2003). اساساً برخی از ابعاد فقر و ازجمله شمول و پذیرش عام، ارتباطی با دسترسی افراد به مادیات ندارد؛ بنابراین، بهرهمندی از شیوههای سنتی و قدیمی، کارایی چندانی در تحلیل فقر نخواهد داشت (الکر و سانتوس4، 2014؛ لیو لیو و خو5، 2016 و بورگنیان و چاکراپارتی، 2003). اساساً فقر مقولهای کثیرالابعاد بوده و برای تحلیل و تفسیر آن باید به همه ابعاد آن توجه کرد.
به همان میزانی که فقر پیچیدگی و تنوع دارد، خانوارهایی که بدین حوزه وارد میشوند نیز متنوع و متکثرند. هر یک از خانوارها، با توجه به دلایل و زمینههایی که به چرخه فقر درغلطیدهاند، ابزارها و راهبردهای مختلفی را برای مقابله با این پدیده، مدنظر قرار میدهند (سانتوسو6، 2008). ازآنجاکه استراتژیهای مورداشاره هر یک پیامدهای اجتماعی، خانوادگی و فردی خاصی دارند، شناخت خانوارها، نوع استراتژیهای مدنظر و میزان اثر هر یک از آنها میتواند زمینه را برای مقابله با پیامدهای اجتماعی و اقتصادی این شرایط بهخصوص در بافتهای ناکارآمد شهری (حاشیهای) آمادهسازی کند. همانطور که در بخش روش تحقیق عنوان شده است، نمونه موردمطالعه در این بررسی، از فقرای ساکن در بخش ناکارآمد (حاشیهنشین) که بهنوعی از کمکهای حمایتی بهرهمند میشدند، انتخاب شد. استدلال اصلی برای این گزینش آن بود که با وجود آنکه فقرای شهری در بخش وسیعی از فضاهای شهری پراکنده هستند، اما تمرکز و تجمع خانوارهای شهری در بافتهای ناکارآمد و یا حاشیهای شهرها، بیش از سایر نقاط است. به همین دلیل دسترسی به خانوارهای فقیر در این نقاط راحتتر بوده و این افراد بیشتر خود واقعی خویش را نمایش میدهند. بنابراین، کسب اطلاعات دقیق و واقعی از این گروه سهلتر از سایر افراد به نظر میرسد. به همین دلیل، تعیین راهکارهای بقای خانوارها در این مناطق بهراحتی ممکن است. انتخاب شهر موردمطالعه به لحاظ نظری نیز از آن روی اهمیت دارد که این منطقه در شمار مناطق مرزی محسوب شده و بر اساس رویکرد مرکز-پیرامون کمترین توجهات را برای جذب اعتبارات و افزایش درآمد و اشتغال به خود اختصاص میدهد. همین عامل هم باعث شده است که هرساله بر تعداد فقرای آن افزوده شود (رستمعلیزاده و حسینی، 2020). به همین دلیل، چنانچه راهکاری مفید برای کاهش آسیب گزینههای مدنظر فقرا برای بقا به دست آید، میتواند در سایر مناطق و موقعیتها، مورداستفاده قرار گیرد.
مبانی نظری
به لحاظ تحقیقی، دو مقوله موردتوجه این بررسی (فقر و سرمایه اجتماعی)، در دو قالب ذهنی و عینی قابلبررسی بوده و به همین دلیل، بهرهگیری از روشهای کمی و کیفی در رویکردهای مختلف، میتواند مثمر ثمر باشد. خوشبختانه در ارتباط با مقولات مورداشاره تحقیقات فراوانی به عمل آمده است و همین امر باعث شده است که ابعاد و زوایای پنهان این مقولات بهتر و دقیقتر مشخص شود (بوسرا و همکاران، 2018).
همانطور که در مقدمه بیان شد، تعاریف متعددی از فقر ارائه شده و بهمنظور شناسایی این مقوله اساسی، روشهای مختلف کمی و کیفی بسیاری معرفی شده است. در حقیقت، با توجه به ورود محققان متعدد در این حوزه (سن، 2004؛ الکر و سانتوس، 2014)، ابعاد و زوایای پنهان بیشتری از پدیده فقر آشکار شده است. تحقیقات مربوط به سرمایه اجتماعی و ارتباط آن با فقر نیز به طور گستردهای به انجام رسیده است (وکه و کاهایا2، 2015؛ ولکوک3، 1998؛ ولکوک و نارایان4، 2000). مطابق همین تحقیقات، سرمایه اجتماعی که با اعتماد، روابط اجتماعی و شبکههای ناشی از این روابط، شکلگرفته و وسعت پیدا میکند، دستاوردهای مادی و رفاهی متعددی را در پی میآورد. بهطوریکه در حضور سرمایه اجتماعی، بروز فقر و یا حداقل گسترش آن غیرممکن است. به همین منظور، اندیشمندان بسیاری به چگونگی شکلگیری و افزایش سرمایه اجتماعی پرداختهاند (ولکوک و نارایان، 2000؛ باسانته5، 2022) و ادعای بسیاری از آنها این است که این سرمایه در رفع فقر و توانمندسازی فقرا اثر غیرقابلانکاری دارد. بااینوجود، هنوز برنامهای که در ارتباط با فقرزدایی نتایج قابلملاحظهای داشته باشد، در دسترس نبوده و یا تعداد آنها بسیار اندک است. چراکه اغلب برنامههای مربوط به فقرزدایی توسط دولتها به انجام رسیده و بهجای پرداختن به ریشهها، تنها به پیامدهای فقر توجه کردهاند.
درواقع، این برنامهها کمتر به این موضوع توجه دارند که اساساً، فقرا پتانسیل توسعه را در درون خود دارند و اصلیترین قابلیت دراینارتباط، همان سرمایههای اجتماعی است. بنابراین، اگر این قابلیت بهدرستی شناخته شده و بهموقع از آن بهرهبرداری به عمل آید، اصولاً فقری حادث نخواهد شد و اگر هم خانواری به این مصیبت گرفتار آید، در اتخاذ روشهای استمرار بقا، به سوی شیوههای غیرعادی و خطرناک میل نخواهد کرد. در حقیقت، ارتباط فقر، استراتژیهای مدنظر فقرا برای بقا، وجود سرمایه اجتماعی و چگونگی شکلگیری و اثرگذاری آن در تقلیل آثار و پیامدهای فقر، وقتی ممکن خواهد بود که نظریههای مطرح در این دو حوزه بهخوبی شناخته شود.
با توجه به شرح فوق، میتوان عنوان کرد که فقر بهنوعی زندگی اشاره دارد که در سطحی پایینتر از نُرم پذیرفتهشده جامعه در جریان است. در حقیقت، وقتی فرد و یا خانواری احساس کمبود کند، درجاتی از فقر را احساس میکند. برخی مواقع این کمبودها مادی است و در مواردی حوزههای غیرمادی را هم شامل میشود (شکل 1). اگر کمبودهای مادی در کانون توجه باشد، فقر در دو سطح مطلق و نسبی مطرح میشود (بوسرا و همکاران، 2018). به دلیل سهولت بررسی و اندازهگیری این نوع فقر، اغلب محققان در همین سطح باقیماندهاند، اما واقعیت آن است که فقر ابعاد و زوایای دیگری دارد که بخشی از آنها به کمبودهای اقتصادی، محرومیتهای اجتماعی، فقدان فرصتها یا دسترسی کافی به خدمات عمومی و حتی آسیبپذیریهای مختلف، اشاره دارد. همین شرایط باعث شده است که فقر به لحاظ سیاسی و جغرافیایی به پهنههای محلی و حتی ملی محدود نشده و در شمار دغدغههای جهانی هم درآید. بر این اساس، به لحاظ نظری، فقر از چشماندازهای مختلف موردتوجه قرار دارد.
شکل (1) انواع فقر
.jpg)
اولین رویکرد، نگاه پولی به فقر است. در این معنا، فقر عمدتاً کمبود درآمد و ناتوانی افراد برای تأمین حداقلی از تأمین معاش است. سادهترین ابزار برای شناسایی و مطالعه این نوع فقر، تعیین موقعیت افراد نسبت به خط فقری است که بهصورت سالانه و یا دورههای بلندمدتتری تعیین و مشخص میشود. چشمانداز نظری و منظر دیگر نگاه به فقر، رویکرد قابلیتی است. این منظر بیشتر به شرایط و فرصتهایی اشاره دارد که افراد در اختیار دارند تا زندگی و معاش خود را تأمین کنند. در این مفهوم، فقیر کسی است که تواناییهای لازم برای دستیابی به حداقلهای ممکن را در اختیار ندارد. رویکرد طرد اجتماعی نیز ازجمله رویکردهایی است که علاوه بر ابعاد مادی و قابلیتی، به بعد فضایی و جغرافیایی نیز اشاره دارد. در این معنا، فقیر کسی است که نهتنها در سازمان اقتصادی و اجتماعی جامعه پذیرفته نشده، بلکه به لحاظ فضایی نیز، حاشیهنشین بوده و از بافت مرسوم شهر، رانده شده است. در این رویکرد، زمانی فقر از بین خواهد رفت که پدیده حاشیهنشینی و اسکان غیررسمی، به روشی دقیق و عالمانه کنترل، مدیریت و در بهترین حالت، برچیده شود. با توجه به شرح ارائه شده، فقر، دور باطل و چرخه خودتقویتکنندهای است که اگر درزمانی دقیق و با ابزاری مناسب موردتوجه و کنترل قرار نگیرد، اساس زندگی اجتماعی را به نابودی میکشاند (نورسه، 1953).
رویکرد دیگر مطرح در این زمینه، نظریههای رفتاری و تصمیمگیری خانوارهاست. مطابق این نظریهها، نتایجی مانند رفاه یا فقر افراد را باید در تصمیمات اقتصادی آنها جستجو کرد؛ یعنی افراد فقیر نسبت به چنین تجربهای، پاسخگو هستند. این امر اغلب با خصوصیات شخصی و نقص در قضاوت2 در ارتباط است. این نظریه استدلال میکند که مداخله دولت برای مقابله با فقر، هیچ کمکی نخواهد کرد یا کمک ناچیزی در پی خواهد داشت؛ زیرا خصوصیاتی که باعث فقر میشوند، توسط نیروهای بازار، اعطا یا تعیین میشوند (ایگبیرمولن3، 2018). به همین دلیل، هیچ جایی برای مداخله دولت وجود ندارد و تا زمانی که یارانه فقرا در دسترس باشد، ممکن است انگیزههای رفتاری برای خروج از فقر وجود نداشته باشد. در بیشتر کشورهای پیشرفته، این منطق بحث و نگرانی عمدهای در مورد وابستگی رفاهی3 ایجاد کرده است (دیویس و سانچز مارتینز4، 2014).
نظریه مهم دیگر در همین ارتباط، نظریه سرمایه انسانی است (شولتز5، 1961؛ بکر6، 1964). این نظریه، مبانی مفهومی لازم را برای رابطه مثبت بین آموزش و کاهش فقر فراهم میکند. هسته اصلی نظریه اقتصادی ارتدوکسی، متکی بر پیش فرضهای رقابت کامل و تعادل بازار است که مستلزم وجود رابطهای قوی بین دستمزدها و بهرهوری حاشیهای است. مطابق این دیدگاه، تقاضایی که در بازار کار وجود دارد، بهوسیله یک رشته از خصوصیات و مهارتهای مربوط به کارگران، تعیین میشود. اهمیتی که مهارتهای کارگران دارد، باعث توسعه و گسترش نظریه سرمایه انسانی میشود. بر این اساس، یک بخش از اقتصاد نئوکلاسیک بر انتخابهای فردی در رابطه با آموزش، بر رابطه بین آموزش، پرورش و تحرک (به عنوان عوامل تعیینکننده سرمایه انسانی)، تمرکز دارد تا تفاوت در درآمد را توضیح دهد. البته هنوز هم با اشاره اندک یا بدون هیچ اشارهای به نقشی که سایر عوامل مانند نهادهای اقتصادی و هنجارهای اجتماعی میتوانند در این خصوص داشته باشند، روبرو هستیم. در همین ارتباط، مهلنگا (2020)، نشان میدهد سطح رفاه خانوار بهشدت با داراییهای سرمایه انسانی اعضای خانواده، بهویژه تحصیلات و دستیابی به کار مرتبط است.
نظریه داراییها و ریسک مالی نیز ازجمله تئوریهایی است که به فقر و استراتژیهای انتخابی فقر پرداخته است. تأکید این نظریه بر آن است که اساس توسعه انسانی و توسعه اقتصادی بر معیشت استوار است. معیشت چیزی بیشتر از شغل است. معیشت شامل همه کارهایی است که افراد انجام میدهند تا گذران زندگی کنند. از گزارش امنیت غذایی (2000) به این سو، مباحثه بر فقر، پایداری، سیستمهای معیشتی روستا و تنوعبخشی آنها و تمرکز و تأکید بر فرآیند مشارکت و ماهیت فقر، منجر به رسمیت رویکرد معیشت پایدار شد (شن، 2009).
معیشت زمانی پایدار است که بتواند با شوکها و استرسها مقابله کند و یا آن را بهبود بخشد و همچنین تواناییها و داراییهای خود را – در حال و آینده- حفظ کند و یا آن را افزایش دهد و درعینحال منابع طبیعی پایه را تضعیف نکند (بابولو و همکاران، 2008؛ دفید، 2019). پژوهشگران معتقدند که مردم در نواحی در حال پیشرفت و کشورهای جهان سوم، معیشت خود را از میان مجموعهای از داراییها و سرمایهها شکل میدهند و شناخت معیشت آنها از طریق شناخت این چارچوب امکانپذیر خواهد بود. رویکرد معیشتی، فقر را فراتر از ناکافی بودن درآمد میداند (حیدری ساربان و عبدپور، 2019). هسته اصلی و کانونی این نظریه این است که خانوارهایی که سطح کافی از دارایی دارند، کمتر تحتتأثیر نوسانات درآمد قرار میگیرند، زیرا داراییهای افراد میتواند متنوع باشد (مانند زمین، مسکن و سایر سرمایهها). ازاینرو، خطر فقیرشدن هنگامیکه افراد تحتتأثیر شوک «درآمدی» منفی قرار بگیرند، کمتر از خانوارهایی است که ازنظر «دارایی» فقیر هستند، زیرا خانوادههایی که دارایی کافی در اختیار دارند، میتوانند بهراحتی ریسک درآمدی را تحمل کنند (دیویس و سانچز مارتینز، 2014).
یکــی از نظریههایی کــه روی ناامنــی اقتصــادی تأکید میکنــد، تئــوری اجتناب از خطر است. نظریه اجتناب از خطر از نظریه انتخاب عقلانی و اقتصاد جدید خانوار ریشه میگیــرد. بر این اساس، اگر افراد تا حدی درگیر فقر باشند که حاضر به سرمایهگذاری در داراییهای جدید که ریسک بیشتری دارند، نباشند، با وجود تمایل به صعود از نردبان فقر، فقیر خواهند ماند؛ زیرا فرآیندهای سرمایهگذاری در سرمایه فیزیکی، انسانی و حتی اجتماعی محدود به افرادی است که ازنظر اقتصادی دارای امنیت هستند و از دفاع کافی در برابر خطر برخوردار میباشند (لطفیخاچکی و همکاران، 2022). مثلاً کشاورزان، هنگام ارزیابی فرصتهای امیدوارکننده سرمایهگذاری (مثلاً یک فناوری برتر)، باید به طور ضمنی احتمالات بهبود معیشت و احتمال ناتوانی در تأمین هزینههای سرمایهگذاری موردنیاز را (که شاید توسط اعتبار خرد تأمین شود)، در نظر بگیرند (کولاوله، 2022). این امر، آنها را محکمتر به فقر گره میزند؛ بنابراین، بر مبنای این نظریه، استراتژیهای بقای افراد کم برخوردار تحتتأثیر ترسی که آنان از خطرات سرمایهگذاریهای جدید دارند مانند احتمال شکست یا احتمال عدم توانایی گذران معیشت شکل میگیرد.
پارامتر اساسی دیگری که در این بررسی بر آن تأکید فراوانی صورت گرفته، مفهوم سرمایه اجتماعی است. از سرمایه اجتماعی تعاریف گوناگون و متنوعی ارائه شده است. بهعنوانمثال، برخی آن را شامل سرمایه و منابع حاصل از نهادها، روابط و هنجارهایی میدانند که کنش متقابل اجتماعی جامعه را به لحاظ کمی و کیفی شکل میدهد (چلپی، 2005: 3). کلمن معتقد است سرمایه اجتماعی به عنوان جنبهای از ساخت اجتماعی، کنشهای افرادی را که در درون ساخت هستند، تسهیل میکند و مانند دیگر شکلهای سرمایه، مولد است و دستیابی به هدفهای معینی را که در نبود آن دستیافتنی نیست، امکانپذیر میسازد (کلمن، 1998). پراستیامارتاتی و همکاران (2016)، عنوان داشتند که سرمایه اجتماعی به عنوان مجموعهای از هنجارها و روابط اجتماعی تعریف میشود که در ساختارهای جامعه جای گرفته و زمینه همکاری افراد را برای نیل به اهداف فراهم میآورد. گروهی هم اعتقاد دارند که سرمایه اجتماعی، بخشی از سازمان اجتماعی است که به شکل اعتماد، هنجارها و شبکهها متجلی شده و میتواند شرایطی برای کنش جمعی فراهم آورد که کارایی و اثربخشی بهبود پیدا کند. بر همین اساس، سرمایه اجتماعی هماهنگ، قابلیتی تعریف میشود که از یک باور مشترک در جامعه یا بخشهای خاصی از جامعه سرچشمه میگیرد (نارایان، 2000).
بسیاری از پژوهشگران، نبود سرمایه اجتماعی را مهمترین عامل در بقای فقرا معرفی کردهاند (ولکوک و نارایان، 2000؛ ولکوک، 1998؛ وکه و کاهایا، 2015). سرمایه اجتماعی و عوامل شکلدهنده و نشانگر آن، یعنی اعتماد، روابط اجتماعی و شبکهها، در کسب دستاوردهای مادی و رفاهی ضرورتی غیرقابلانکار است. این عامل در رفع فقر و توانمندی فقرا نیز نیروی مؤثر و قابلملاحظهای محسوب میشود. در تحقیقات بسیاری نحوه بروز و شکلگیری سرمایه اجتماعی موردتوجه و تشریح قرارگرفته است (ولکوک و نارایان، 2000).
با وجود آنکه هیرشمن، آدلمن و موریس سالها قبل به موضوع ابعاد اجتماعی و شرایط نهادی و اقتصادی توجه کرده بودند، اما بحث و بررسی علمی در این حوزه، از 1980 آغاز شد. بهطورکلی، سرمایه اجتماعی زمانی برای فرد خلق شده و شکل میگیرد که وی به هنجارها، باورها و شبکههای اجتماعی موجود احساس تعلق پیدا کرده و از این طریق، دست به همکاری بزند و به کمک این توانایی، به اهداف فردی و اجتماعی خود نایل آید. درواقع، سرمایه اجتماعی نحوه ارتباط بازیگران اقتصادی را مشخص کرده و چگونگی پیوند آنان را با نهادهای اقتصادی تسهیل میکند. اگر سرمایه اجتماعی در سطح مناسبی شکل بگیرد، تأثیرات مثبت خود را بر میزان مشارکت در آموزش، بهداشت مناسب و مشارکت در تصمیمگیریهای مختلف و همچنین کاهش جرم و جنایت، میگذارد (پوتنام و همکاران، 1994؛ شیا، 2001).
برخی سرمایه اجتماعی را شامل پیوندهای افقی و ارتباطات عمودی در جوامع محلی تعریف میکنند (ولکوک، 1998). در این معنا، سرمایه اجتماعی بر اساس ابعاد زیر قابلبحث و بررسی است:
(1) پیوند و تعامل سازنده افراد با اعضای خانواده و همسایگان؛
(2) پیوند فرد با جامعه خود و سایر اجتماعاتی که غیرخودی تلقی میشوند؛
(3) مشارکت در سازمانها و نهادهای رسمی در سطح کلان و
(4) همافزایی و تشریکمساعی از طریق تعامل با دولت و تشکیلات اجتماعی در سطح ملی و محلی.
بهطورکلی، تحقیقات صورتگرفته در ارتباط با سرمایه اجتماعی در سطوح فردی و اجتماعی نشانگر آن است که این عامل به طور قابلتوجهی بر کاهش فقر اثرگذار است (ژانگ و همکاران، 2017). بررسی رابطه سرمایه اجتماعی و امکان خروج از چرخه فقر نیز موردتوجه بسیاری از محققان بوده است. به عنوان نمونه یک مطالعه گسترده در استانهای غربی چین در ارتباط با تأثیر سرمایه اجتماعی بر چهار معیار مختلف فقر به انجام رسید. نتایج این بررسی نشان داد که علاوه بر ماهیت ساختاری و ارتباطات شبکهای، خصایص و ویژگیهای نهفته در این شبکهها، بهخصوص روابط تجاری، روابط سیاسی و سازمانهای اجتماعی همطراز میتوانند به میزان قابلتوجهی در کاهش فقر اثرگذار باشند. این یافتهها در سایر کارها مورد تأیید قرارگرفته و مشخص شد که سرمایه اجتماعی عامل غیرقابلانکاری در کاهش فقر است (شیا، 2011؛ عبدول و همکاران، 2010).
این تحقیقات همچنان ادامه داشته و زوایای دیگری را موردبررسی قرار میدهند (اوکون مادوا و همکاران، 2022). همین مطالعات نیز تأکید زیادی دارند که برای فقرزدایی ضرورت دارد که سرمایهگذاری بیشتری روی مؤسسات محلی به انجام برسد (پاتنام، 2012). سایر محققان به اثر میزان تحصیلات، نوع کار و تعداد افراد تحت تکفل خانوار در میزان و زمان ماندگاری در چرخه فقر اشاره کردهاند (گوندر و زینگ، 2012). تحقیقات دیگری هم روی تأثیر آموزش و بهداشت بر کاهش فقر در ابعاد پولی و غیر پولی متمرکز بودهاند. یک نمونه از این تحقیقات، در فیجی با استفاده از دادههای مربوط به درآمد و هزینه خانوار انجام شد. نتایج حاصل از مدلهای آماری مشخص کرد که سرمایه اجتماعی نهتنها در میزان آموزش و تحصیلات، بلکه در میزان درآمد ناشی از دستمزد و... نیز اثرگذار بوده و حتی به سایر حوزهها ازجمله رفتار سالم و تصمیمگیریهای مناسب هم تسری پیدا میکند. بهطورکلی، سرمایهگذاری در آموزش نهتنها میتواند آینده مناسبتری را برای فرد فراهم کرده و شرایط مالی او را بهبود بخشد، بلکه میزان رضایت از زندگی را هم در وی ارتقا میدهد. این ارتباط بین سازمانهای مردمنهاد، سرمایه اجتماعی و فقرزدایی و کاهش آسیبپذیری هم مطرح است. درواقع، نهادگرایی و روابط انجمنی، در افزایش احتمال موفقیت رویکردهای فقرزدایی اثرگذار هستند. با توجه به شرح اشاره شده، مدل مفهومی این تحقیق را میتوان بهصورت شکل شماره (2) ارائه کرد.
روش
این بررسی به لحاظ شیوه اجرا توصیفی و تحلیلی و ازنظر هدف، کاربردی بود. به این منظور عوامل مؤثر بر گزینش استراتژیهای بقا در بین ساکنان بافتهای ناکارآمد شهری (بخش حاشیهای) بررسی شد. با توجه به ماهیت موضوع، دادهها به دو روش کیفی (نمونهای به حجم 30 خانوار) و کمی (نظرسنجی از 300 نفر از خانوارهای ساکن در این محدوده) به دست آمد. اگرچه حضور در بافتهای ناکارآمد شهری همیشه به معنای فقر نبوده و از طرف دیگر، فقرا همگی در بافتهای ناکارآمد سکونت ندارند، ولی چون سهم فقرا در بافتهای ناکارآمد شهری بیشتر است، نمونه موردمطالعه در این بررسی از فقرای بافتهای ناکارآمد شهری انتخاب شد. بهاینترتیب که در بخش اول، عمدتاً خانوارهایی گزینش شدند که بهنوعی از کمکهای حمایتی نهادهای رسمی و عمومی استفاده کرده و یا در جستجوی این نوع از حمایتها بودند. بااینوجود، برای یافتن بهترین گزینه از روش گلوله برفی نیز نمونههای بعدی شناسایی شدند. اطلاعات موردنیاز این بخش به شیوه مصاحبه عمیق گردآوری و بر اساس تحلیل مضمون (طبق چهارچوب براون و کلارک) تجزیهوتحلیل شدند.
شکل (2) مدل مفهومی تحقیق
.jpg)
با توجه به اینکه مطابق اعلام وزارت راهوشهرسازی و شهرداری تربتجام (رمضانی مقدم، 2022)، قریب به 30 هزار نفر در بافتهای ناکارآمد شهری زندگی میکنند؛ مطابق فرمول کوکران در این بخش 380 خانوار (از همه بافتهای مورداشاره) انتخاب شدند که درنهایت و بعد از تکمیل پرسشنامهها، به دلیل نقص برخی از موارد، تنها اطلاعات 300 مورد از خانوارهایی که در بافت ناکارآمد شهر سکونت داشتند و بهنوعی از حمایتهای نهادهای حمایتی و یا کمکهای موردی اقوام و آشنایان بهرهبرداری میکردند، وارد تحلیل نهایی شدند. این گروه شامل 30 خانواری که در بخش کیفی موردبررسی قرار گرفته بودند نیز میشدند. در این بررسی، در همه موارد سؤالات پرسشنامه از سرپرست خانوار انجام شد. نمونه انتخابی از تمامی پهنههایی که تحت عنوان بافت ناکارآمد محسوب میشدند، گزینش شدند. در این بررسی، منظور از بافتهای ناکارآمد شهری، مناطقی بودند که در ادبیات مرسوم، تحت عنوان حاشیهای و ساکنان آنها، حاشیهنشین تلقی شده و از طرف نهادهای رسمی بهخصوص وزارت راهوشهرسازی محدودههای آنها تعیین و به شهرداریها ابلاغ شده است (شکل 3). شیوه انتخاب نمونه در این بخش، تصادفی هدفمند بود. به این منظور، محدوده بافتهای ناکارآمد شهر به چند بخش معین تقسیم شده و با توجه به تعداد جمعیت، نمونه موردنیاز گزینش شدند. دادههای موردنیاز از این نمونه با استفاده از پرسشنامه محققساخته که پایایی آن بهوسیله صاحبنظران این حوزه و فرمول کوکران (ضریب 89/0) تعیین شده بود، گردآوری شد. برای تکمیل پرسشنامهها، معمولاً از سرپرست خانواده پرسش به عمل آمده و در صورت عدم حضور وی، فردی که حداقل 20 سال داشته و بیشترین اطلاعات را از وضعیت خانوار داشت، مورد پرسش قرار گرفت. دادههای بخش کمی در قالب رگرسیون لجستیک، تجزیهوتحلیل شد.
شکل (3) محلات موردمطالعه در شهر تربتجام
.jpg)
یافتهها
همانطور که بیان شد، در این بررسی جمعیت مشارکتکننده در دو بخش کمی و کیفی مشارکت داشتند. در بخش کیفی، 30 خانوار از ساکنان بافتهای ناکارآمد تربتجام انتخاب شدند که یا زیر پوشش کمیته امداد و بهزیستی بوده و یا برای تحت پوشش قرارگرفتن، تقاضا داده و درخواست آنها در مراحل نهایی پذیرش قرار داشت. سرپرست این خانوارها زنان بودند و یا اگر سرپرست مرد داشتند، وی شغل ثابت و پایداری نداشته و درآمد وی و سایر اعضای خانوار، کفاف تأمین معیشت آنها را نمیکرد. به همین دلیل، آنها بهناچار برخی از نیازهای اساسی خود را بیپاسخ گذاشته و یا آنها را در حداقل ممکن برآورده میساختند.
در بخش کمی، 300 خانوار حضور داشتند که اغلب از نظر درآمد و تأمین معاش با مشکلات متعددی درگیر بوده و به همین دلیل در بافتهای ناکارآمد سکونت داشتند. متوسط درآمد این خانوارها کمتر از 5 میلیون تومان بوده، اکثر اعضای آن کمسواد و بیسواد محسوب میشدند و متوسط سطح تحصیلات کل اعضای خانوار عمدتاً کمتر از دیپلم بود. این افراد بیشتر متولد روستا بوده و به دلیل مشکلات مربوط به آب، زمین و مرتع از روستا راهی شهر تربتجام شده بودند. با وجود آنکه اغلب آنها (بیش از 80 درصد) زمین تحت تصرف خود را به شیوه قانونی به دست آورده بودند، اما به دلیل نوع مصالح مورداستفاده، زیربنای واحد مسکونی و تعداد اتاق، با مشکلاتی روبرو بوده و تقریباً همگی آنها به فضای مسکونی کافی دسترسی نداشتند.
در این بررسی، مقولات اصلی رویکردهای بقای مورداستفاده بهوسیله ساکنان بافتهای ناکارآمد شهر تربتجام عبارتند بودند از حمایتجویی معیشتمحور، بهرهمندی از اشتغال موقت و یا اشتغالگزینی ناقص، کسب مهارتهای پایهای و دریافت آموزشهای ضروری، کاهش شدید مصرف و هزینه خانوار و فعالیتهای موردی و یا مقطعی بزهکارانه. لازم به توضیح است که استراتژیهای حمایتجویی معیشتمحور، حمایت غیررسمی مقطعی و حمایت رسمی حداقلی را در بر میگیرد. استراتژی اشتغالگرایی ناقص شامل اشتغال نیمه پایدار در بخش غیررسمی و خرده مشاغل کاربر غیرماهرانه است. استراتژی آموزش و کسب مهارتهای پایهای، تحصیلگرایی معیشتمحور و مهارتآموزی سطحی را شامل میشود. استراتژی کاهش شدید مصرف خانوار نیز دربرگیرنده عدم تأمین تغذیه پایه خانواده، کاهش تأمین پوشاک و کاهش هزینههای بهداشت و درمان است و بالاخره، استراتژی رویآوری به سمت فعالیتهای مجرمانه گه گاهی، سرقتهای خرد و روسپیگیری اجباری را شامل میشود. با توجه به مقولات مورداشاره و نتایج حاصل از مصاحبههای انجام شده، میتوان مضمون تداوم زیست فقیرانه مبتنی بر اتخاذ استراتژیهای شکننده بقا را به عنوان مضمون کلان پژوهش حاضر انتخاب کرد. جداول (1) تا (5)، مضامین اصلی و فرعی استراتژیهای بقای افراد کم برخوردار ساکن در بافتهای ناکارآمد شهر تربتجام را ارائه میکند.
جدول (1) حمایتجویی معیشتمحور و اجزای آن
مضامین اصلی |
مضامین فرعی |
مفاهیم |
فراوانی گزارش |
حمایت جویی معیشتمحور |
حمایت غیررسمی مقطعی |
حمایتهای گهگاه پدر |
12 |
حمایتهای گهگاه مادر |
کمک مقطعی خویشان یاریگر |
حمایت رسمی حداقلی |
تسهیلات کمیته امداد |
18 |
تسهیلات سازمان بهزیستی |
اعانات دولتی |
جدول (2) اشتغالگزینی ناقص و عناصر فرعی آن
مضامین اصلی |
مضامین فرعی |
مفاهیم |
فراوانی گزارش |
اشتغال گزینی ناقص |
اشتغال نیمه پایدار در بخش غیررسمی |
کار مقطعی کودکان |
28 |
تعدد مشاغل کم ثبات |
افزایش ساعات کار |
خرده مشاغل کاربر غیرماهرانه |
مشاغل خانگی کم مهارت |
10 |
مشاغل بدون سرمایه |
جدول (3) آموزش و کسب مهارتهای پایهای و عناصر وابسته
مضامین اصلی |
مضامین فرعی |
مفاهیم |
فراوانی گزارش |
آموزش و کسب مهارتهای
پایهای |
تحصیل گرایی معیشتمحور |
ارتقای تحصیلات جهت ارتقای معیشت |
5 |
استفاده از تحصیلات برای تأمین هزینههای اولیه زندگی |
مهارتآموزی سطحی |
یادگیری حرَف ساده |
5 |
کارورزی کم مهارت بدون مزد |
جدول (4) نزول شدید مصرف خانوار و اجزای آن
مضامین اصلی |
مضامین فرعی |
مفاهیم |
فراوانی گزارش |
نزول شدید مصرف خانوار |
عدم تأمین تغذیه پایه خانواده |
مصرف غذاهای سیرکننده غیرمفید |
30 |
کاهش در میزان غذا |
کاهش یا حذف میوهجات و لبنیات |
کاهش تأمین پوشاک |
استفاده از لباسهای دستدوم |
25 |
تهیه لباس بدون هزینه دوخت |
کاهش هزینههای سلامت و بهداشت |
مصرف خودسرانه دارو |
22 |
عدم مراجعه به پزشک |
جدول (5) فعالیتهای مقطعی مجرمانه و شایعترین نمونههای آن
مضامین اصلی |
مضامین فرعی |
مفاهیم |
فراوانی گزارش |
فعالیتهای مقطعی مجرمانه |
سرقتهای خرد |
سرقت لوازم درون خودرو |
3 |
سرقت کفش و دوچرخه از درب منازل |
روسپیگری اجباری |
مجبور شدن به تنفروشی |
4 |
خدمات جنسی درازای بدهکاری مالی |
همانطور که از نتایج ارائه شده در جداول (1) تا (5) برمیآید، مهمترین استراتژیای که تقریباً توسط همه خانوارها به کارگرفته شده است، عدم تأمین تغذیه پایه خانوار بود که در طبقه مقوله اصلی نزول شدید مصرف خانوار قرار میگیرد. بهطوریکه همه 30 خانوار شرکتکننده در این بررسی، از این رویکرد بهرهبرداری کردهاند. در مقابل، کمترین اقبال به سرقتهای خرد از مقوله اصلی فعالیتهای مقطعی مجرمانه، مربوط است که تنها 10 درصد خانوارها به آن توجه داشتهاند.
مطابق نتایج استخراجشده از مصاحبههای عمیق صورت گرفته با خانوارهای ساکن در بافتهای ناکارآمد تربتجام، مقولات نزول شدید مصرف خانوار، اشتغالگزینی ناقص، حمایتجویی معیشتمحور، آموزش و کسب مهارتهای پایهای و فعالیتهای مقطعی مجرمانه، به ترتیب مهمترین استراتژیهای موردتوجه ساکنان بافتهای ناکارآمد شهری برای ادامه بقا و تأمین معیشت خانوار در حداقل ممکن بوده است. درواقع، این رویکردها، به ترتیب اولویت، تأثیرات فردی و خانوادگی خاصی به همراه داشته و هر چه به سمت انتهای فهرست میرسد، ابعاد اجتماعی آنها بیشتر شده و امکان جبران پیامدهای آنها، با دشواری اساسیتری همراه است. به همین دلیل، این شرایط بایستی به نحوی برنامهریزی و مدیریت شود که استراتژیهای مورداشاره اصلاً موردتوجه قرار نگرفته و یا در حداقل ممکن به کار گرفته شده و در صورت امکان، استراتژیهای انتهای فهرست، بههیچعنوان جنبه اجرایی پیدا نکند.
برای آنکه عوامل مؤثر بر گزینش استراتژیهای مورداشاره مشخص شود، در بخش دوم مطالعه، دادهها نمونه 300 خانواری مورد تجزیهوتحلیل قرارگرفت. در این بخش و مطابق نتایج استخراج شده از پرسشنامهها، خانوارهای شرکتکننده به لحاظ دسترسی به درآمد کافی، سطح سواد، جنسیت سرپرست، میزان تحصیلات، اشتغال دائم و ... به دو گروه با کدهای یک و صفر، تفکیک شدند. برای مشخص ساختن میزان سرمایه اجتماعی در نزد خانوارهای مورد پرسش، پنج سازه اصلی مدنظر بود.
اولین سازه، حضور در گروهها و شبکههای محلی موجود بود. هر چه تعداد این گروهها و شبکهها بیشتر بوده و اعضای بیشتری از خانوار در این گروهها مشارکت داشتند، میزان سرمایه اجتماعی آنها بالاتر در نظر گرفته شد. در حقیقت، خانوارهای شرکتکننده در چنین گروههایی امکان تأمین برخی از نیازهای خود را بهتر و آسانتر مییافتند. سازه بعدی، میزان اعتماد و همبستگی خانوار در محله مسکونی نسبت به سایر ساکنان و همینطور اعتماد و احساس تعلق به شهر و کشور بود. چنین اعتماد و حس تعلقی، این امیدواری را به آنها میبخشید که بالاخره نیرویی برای همکاری و کمک خواهد رسید و میزان تابآوری آنها را افزایش میداد.
سازه دیگری که برای سنجش میزان سرمایه اجتماعی در نزد خانوارهای موردبررسی، استفاده شد، همکاری و مشارکت خانوارها در پیگیری خواستههای محلی و میزان مشارکت در جلسات رسمی و غیررسمی بود که بهمنظور مقابله با مشکلات و تنگناهای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی در محل تشکیل میشد.
سازههای چهارم و پنجم به نحوه کسب اطلاعات و پیوندهای ارتباطی و انسجام و همهشمولی اجتماعی مربوط بود. با استفاده از این سازهها، وضعیت سرمایه اجتماعی مشارکتکنندگان در این بررسی و اثر آن بر روی سایر متغیرها به شکل جدول شماره (6) تعیین شد.
جدول (6) ارتباط میزان سرمایه اجتماعی و متغیرهای اصلی پژوهش با گزینش استراتژیهای بقا
شرح |
ضریب |
معنیداری |
ضریب انبساط (شانس) |
فاصله اطمینان |
بالا |
پایین |
مقدار ثابت |
14578/30 |
0049/0 |
|
|
سرمایه اجتماعی |
54096/0- |
00784/0 |
56448/0 |
84574/0 |
37632/0 |
دارایی در اختیار |
02254/0- |
16072/0 |
95746/0 |
98882/0 |
92708/0 |
جنسیت سرپرست |
01252/3- |
07644/0 |
04508/0 |
37788/1 |
00196/0 |
سواد ابتدایی و کمتر |
294/0- |
62524/0 |
72618/0 |
5284/2 |
20874/0 |
سواد راهنمایی و بیشتر |
62426/0- |
27244/0 |
51842/0 |
63856/1 |
16366/0 |
وضعیت شغل خانوار |
8918/0- |
22834/0 |
39494/0 |
76204/1 |
0882/0 |
مطابق جدول شماره (6)، سرمایه اجتماعی و جنسیت سرپرست خانوار، بالاترین جایگاه را به خود اختصاص دادهاند و در حقیقت این دو متغیر، با اطمینان 95 درصد، وضعیت فقر و گزینش استراتژیهای بقا را توضیح میدهند و رابطه معناداری با آن دارند. همچنین، میزان دارای و سرمایه خانوار، فرصتهای فراوانی را در اختیار آن قرار داده، خود زمینهساز آغاز فعالیتهایی میشود که به معیشت خانوار کمک کرده و آنها از این طریق میتوانند، کمتر به سوی رویکردهای خشن میل پیدا کنند. علاوه بر آن، وقتی سرپرست خانوار زن است، احتمال اینکه فقر خانوار تشدید شده و ناچار باشد به سمت استراتژیهای نامناسبتر گرایش پیدا کند، بیشتر است.
مطابق اطلاعات ارائه شده در جدول (5)، رابطه بین گرفتار شدن به دام فقر و گزینش استراتژیهای خشن با سطح معنیداری 008/0 و با اطمینان 95 درصد به تأیید رسیده و نشانگر آن است که هر چه سرمایه اجتماعی بالاتر باشد، احتمال اینکه خانوارها از استراتژیهای کمخطرتر استفاده کنند، بیشتر خواهد بود. نسبت شانس بهدستآمده دراینارتباط نیز 555/0 به دست آمده است که مشخص میکند، خانوارهایی که از سرمایه اجتماعی کمتری برخوردارند، احتمال بیشتری دارد که به سوی استراتژیهای خشن میل کنند.
با وجود آنکه ضرایب محاسبهشده در بخش اثر سواد بر انتخاب نوع استراتژی، از نظر آماری معنادار نیست، اما اثر منفی این عامل نشانگر آن است که سرپرستان خانواری که از سوادکمتری برخوردارند، بیشتر به سوی استراتژیهای خطرناکتر تمایل نشان دادهاند. همانطور که بیان شد، مهمترین عامل بعد از سرمایه اجتماعی در گزینش استراتژیهای بقا، عامل جنسیت سرپرست خانوار است. بهطوریکه مطابق محاسبات صورتگرفته، خانوارهایی که سرپرست آنان خانم است، بیستودو برابر بیشتر از خانوارهای با سرپرست مرد، به دامن استراتژیهای خطرناک میافتند. همچنین نداشتن شغل و حرفه مناسب و پردرآمد سرپرست خانوارها، احتمال در غلتیدن به وادی استراتژیهای خطرناک را تا دو و نیم برابر بیشتر میکند.
بحث
واقعیت آن است که در تمام جوامعی که به عدالت اجتماعی توجه نمیشود، همیشه گروهی از مردم به دلیل عدم دسترسی به قابلیتهای لازم، گرفتار فقر و تنگدستی میشوند. رویکردهای هر گروه از خانوارها در شرایط اضطرار و تنگدستی متفاوت بوده و مجموعه این رویکردها را با عنوان استراتژیهای بقا میشناسند. مصاحبههای صورتگرفته با خانوارهای موردبررسی نشان داد که مقولات نزول شدید مصرف خانوار، اشتغالگزینی ناقص، حمایتجویی معیشتمحور، آموزش و کسب مهارتهای پایهای و فعالیتهای مقطعی مجرمانه، به ترتیب مهمترین استراتژیهای موردتوجه ساکنان بافتهای ناکارآمد شهری هستند. این شرایط در تحقیق لطفی خاچکی و همکاران (2022) هم به همین شکل مورد تأیید قرارگرفته است. با وجود آنکه فعالیتهای مقطعی مجرمانه کمترین فراوانی (حدود 10 درصد) را به خود اختصاص داده و شیوع بسیار اندکی دارد، اما این رویکردها بیشترین تأثیرات اجتماعی و خانوادگی را در پی دارد. به همین منظور، در بخش کمّی، شرایط و زمینههایی موردبحث و بررسی قرارگرفت که منجر به تمایل خانوارها به سوی چنین استراتژیهایی میشود. در این بخش، وضعیت سرمایههای اجتماعی، وضعیت سواد و تحصیلات سرپرست خانوار، داراییهای در اختیار، جنسیت سرپرست خانوار، داشتن یا نداشتن شغل ثابت و پایدار سرپرست، به عنوان اصلیترین عوامل اثرگذار بر ورود به چرخه فقر و گزینش استراتژیهای آسیبزا مورد ارزیابی قرارگرفت.
بهطورکلی یافتههای این مطالعه نشان داد که خانوارهای موردبررسی همیشه از کمخطرترین استراتژیها برای بقا بهره میبرند؛ اما وقتی تنگناها به حد غیرقابلتحمل نزدیک میشود، ناچارند موارد خطرناکتر را هم مدنظر بگیرند. این گروه اگرچه در مواردی هم به موفقیتهایی هرچند کوچک دست یافتهاند، اما تقریباً هیچیک از این رویکردها، نتوانسته است آنها را به طور کامل از چرخه فقر خارج کرده و زندگی معمول و متداولی را برای آنها زمینهسازی کند. همراستا با همین نتایج، یافتههای تحقیقات قبلی نشان داد در مواردی که مداخلات فردی و سازمانی در این روند به انجام رسیده است، این رویکردها نتایج قابل قبولی را به همراه داشته است (صابریفر و قیصاری، 2009). ظاهراً تمام این خانوارها به سطحی از مداخلات رسمی نیازمند هستند. البته قبل از ورود نهادها و سازمانهای ملی و محلی به این روند، بایستی از فرصتهای موجود بهخصوص کمکهای رسمی و غیررسمی که از قدیم برای یاری به چنین خانوارهایی در اختیار بوده است هم بهرهبرداری شود. این یافته در مناطق و کشورهای دیگری نیز مورد تأیید قرارگرفتهاست (اورلی و گاردون، 1995)؛ اما بایستی به این نکته مهم توجه شود که این رویکردها تنها و اصلیترین رویکرد محسوب نشده و همراهی و همگامی آنها با سایر رویکردها، ضروری و لازم به نظر میرسد. یافتهای که در سایر تحقیقات هم به اثبات رسیده است (فانتین، 2012).
بااینوجود، همیشه گروهی از خانوارها به کمکهای رسمی و غیررسمی دسترسی پیدا نکرده و بهناچار به استراتژیهای روی میآورند که پیامدهای مشهود و نامشهود آنها بسیار زیاد است. در چنین شرایطی بایستی با اولویتبندی خانوارها، آنهایی موردتوجه قرارگرفته و کمک دریافت کنند که احتمال رویآوری آنها به استراتژیهای خطرناک بیشتر است. این در حالی است که برخی تحقیقات هم نشان میدهد (بارنت، 2001) که اقدامات متناسب و بهموقع میتواند پیامدهای این مجموعه از رویکردها را به حداقل ممکن کاهش دهد. با وجود تلاشهای تبلیغی زیادی که در رسانههای کشور در ارتباط با اندک بودن رویکردهای خطرناک به انجام میرسد، تحقیقات ایزدی و ضرغامی (2014)؛ اکبری (2015)؛ ربانی و قانع (2015) و شکربیگی و قزوینه (2015) بهخوبی نشان میدهند که استراتژیهای خطرناک بهخصوص روسپیگیری و سرقتهای کوچک، همچنان از شیوع زیادی در جامعه برخوردار است. برای کنترل این شرایط، در این بررسی با استفاده از تحقیق کمی تلاش شد تا عوامل تأثیرگذار بر اتخاذ چنین رویکردهایی مشخص شده و احتمال ورود این خانوارها تعیین شود.
یافتههای بخش کمی مطالعه نشان داد که خانوارهایی که از سرمایه اجتماعی بالاتری برخوردارند، کمتر به دامن فقر افتاده و به همین دلیل هم از استراتژیهای بقای خطرناک استفاده نمیکنند. این روند در تحقیقات صورتگرفته در خارج از کشور نیز به اثبات رسیده است (بوسرا و همکاران، 2018). حتی خانوارهایی که به چرخه فقر درافتادهاند هم اگر به سرمایه اجتماعی دسترسی داشته باشند، کمتر از استراتژیهای آسیبزا بهره خواهند برد.
یافتههای این بررسی مشخص کرد که خانوارهایی که دارای سرپرست زن هستند، بیشتر دچار فقر شده و احتمال آنکه از استراتژیهای پرخطر استفاده کنند، بیشتر است. این یافته در کارهای پرامونو نیز تأیید شده است (2012). این شرایط در مورد خانوارهایی که امکانات مالی و سرمایه کمتری دارند نیز صادق است. این نتایج در تحقیقات کونکورا (1997) هم به تأیید رسیده است. مطابق نتایج این بررسی، مهمترین عامل رهایی از فقر و گزینش استراتژیهایی که کمترین پیامدهای منفی را دارند، سرمایه اجتماعی بوده و اثر این عامل در شرایطی که سرپرست خانوار مرد با تحصیلات بالاتر و دارای کار ثابت و پایدار با حداقلی از دارایی باشد، چند برابر میشود. این یافته در سایر تحقیقات مشابه هم به تأیید رسیده است (ولکوک و نارایان، 2000؛ بوسرا و همکاران، 2018؛ عبدول و همکاران، 2010؛ پیرس، 2016؛ ژانگ و همکاران، 2017).
شاید یکی از دلایل اصلی این امر آن باشد که سرمایه اجتماعی این امید را در افراد ایجاد میکند که یاریکنندهای خواهد رسید و این امید، تابآوری آنان را افزایش میدهد؛ نکتهای که در بررسی سیرون نیز به اثبات رسیده است (سیرون، 2006).
منابع
Abdul-Hakim, R., Abdul-Razak, N. A., & Ismail, R. (2010). Does social capital reduce poverty? A case study of rural households in Terengganu, Malaysia. European journal of social sciences, 14 (4), 556-566.
Akbari, H. (2015). Urban Poverty and the Distribution of Injuries and Social Crimes, Proceedings of the Third National Conference on Social Injuries. Iranian Sociological Association, Center for Women Studies and Research, University of Tehran. (in Persian)
Alkire, S., & Santos, M. (2014). Measuring Acute Poverty in the Developing World: Robustness and Scope of the Multidimensional Poverty Index. World Development, 59, 251-274.
Babulo, B., Muys, B., Nega, F., Tollens, E., Nyssen, J., Deckers, J.f., & Mathijs, E. (2008). Household livelihood strategies and forest dependence in the highlands of Tigray. Northern Ethiopia, Agricultural Systems, 98 (2), 147-155.
Basante, P. (2022). Survival strategies in inner-city neighborhoods: the case of Colombian and Peruvian migrants in Brussels, Belgium. Urban Research & Practic, 15 (5), 210-221.
Bayudan-Dacuycuy, C., & Lim, J. A. (2013). Family size, household shocks and chronic and transient poverty in the Philippines. Journal of Asian Economics, 29, 101-112.
Becker, G. S. (1964). Human Capital: A Theoretical and Empirical Analysis, with Special Reference to Education. University of Chicago Press, Chicago.
Bourguignon, F., & Satya, R. (2003). The Measurement Of Multidimensional Poverty. Jounal Economic Inequality, 1, 25-49.
Busra, Masbar, R., Sabti, A., & Nasir, M. (2018). Social Capital and Survival Strategies of the Poor in the Rural Community in Aceh. Indonesia. International Journal of Academic Research in Economics and Management Sciences, 8 (4), 78–88.
Chalpi, M. (2005). Analysis of the Relationship between Social Capital and Crime at the Micro and Macro Levels. Iranian Journal of Sociology, 6 (2), 20-1.
Coleman, J. (1998). Foundations of Social Theory, translated by Manouchehr Sabouri. Ney Publishing, Tehran.
Davis, P., & Sanchez-Martinez, M. (2014). A review of the economic theories of poverty. National Institute of Economic and Social Research (NIESR) Discussion Papers, 435.
DFID. (2019). Sustainable livelihoods guidance sheets: Department for International Development (DFID). Lincoln University, USA.
Eigbiremolen, G. S. O. (2018). Poverty trends and poverty dynamics: analysis of Nigerian’s first‐ ever national panel survey data. Journal of International Development, 30 (4), 691-706.
Fontaine, L. (2012). The influence of the market on household survival strategies in preindustrial Europe. Field Actions Science Reports. The Journal of Field Actions, 4, 13-17.
Gounder, R., & Xing, Z. (2012). Impact of education and health on poverty reduction: Monetary and non-monetary evidence from Fiji. Economic Modelling, 29 (3), 787-794.
Heidari Sarban, V., & Abdpour, A. (2019). Factors Improving Sustainable Rural Livelihood from the Perspective of Local Residents, Case Study: Ardabil. Journal of Applied Research in Geographical Sciences, 19 (4), 46-23. (in Persian)
Izadi, H., & Zarghami, A. (2014). Economic and social factors affecting the phenomenon of prostitution in Shiraz in 2010. Social Development, 9 (1), 245-227. (in Persian)
Kuncoro, M. (1997). Ekonomika Pembangunan: Teori, Masalah dan Kebijakan. UPP Edisi Keempat, Yogyakarta.
Liu, Y., & Xu, Y. (2016). A geographic identification of multidimensional poverty in rural China under the framework of sustainable livelihoods analysis. Applied Geography, 73, 62-76.
Lotfi Khachki, T., Akbari, H., Kermani, M., & Imani Jajarmi, H. (2022). Survival Strategies in Poverty, Among the Poor People in Mashhad. Applied Sociology, 33 (85), 158-133. (in Persian)
Mhlanga, D. (2020). Financial inclusion and poverty reduction: evidence from small scale agricultural sector in Ma1nicaland Province of Zimbabwe (Doctoral dissertation. North-West University, South Africa.
Narayan-Parker, D. (2000). Bonds and bridges: Social capital and poverty. World Bank Publications.
Nurkse, R. (1953). The Problem of capital Formation in less-developed Countries. Oxford University Press, 33, 1-337
Okunmadewa, F., Olaniyan, O., Yusuf, S. A., Bankole, A. S., Oyeranti, O. A., Omonona, B. T., & Kolawole, K. (2022). Human capital, institutions and poverty in rural Nigeria. Report submitted to AERC.
O’Reilly, C., & Gordon, A. (1995). Survival strategies of poor women in urban africa: the case of zambia (Vol. 10). Natural Resources Institute, Chatham, UK.
Pierce, J. C., Lovrich, N. P., & Budd, W. W. (2016). Social capital, institutional performance, and sustainability in Italy’s regions: Still evidence of enduring historical effects? The Social Science Journal, 3, 1-11.
Pramono, D. A. (2012). Pengaruh Modal Sosial Terhadap Kemiskinan Rumah Tangga. Jejak, 5 (2), 198-209.
Putnam, R. D., Leonardi, R., & Nanetti, R. Y. (1994). Making democracy work: Civic traditions in modern Italy. Princeton university press, Princeton.
Rabbani, A., & Ghaneh, F. (2015). A Study of Living Experiences of Prostitutes (Case Study: Yazd and Isfahan Cities). Strategic Research on Social Issues in Iran, 4 (2), 68-49.
Ramezani Moghadam, M. R. (2022). Survival strategies of the residents of settlements of non-efficient peripheral urban structures (the case of Torbat Jam city). Master’s thesis, field of geography and urban planning, Payam Noor University, Mashhad.
Rostamalizadeh, V., & Hosseini, G. (2020). A Study of Migration Status in Rural Areas of Border Cities of Iran. Quarterly Journal of Border Science and Technology, 9 (32), 206-178.
Saberifar, R., Ghisari, S. (2009). Social Management of Rural Areas and Poverty Alleviation in Iran: A Case Study of the Villages of Hosseinabad Ghinab Region of Sarbisheh County. Village and Development, 12 (2), 15-36.
Santoso, I. (2008). Root Construction of Issues and Strategic Solutions for Urban Poverty. National Seminar of Sociology Laboratory, Surakarta
Schultz, T. W. (1961). Investment in Human Capital. American Economic Review,51 (1), 1-17.
Sen, A. (2004). Capabilities, lists, and public reason: continuing the conversation. Feminist economics, 10 (3), 77-80.
Shen, F. (2009). Tourism and sustainable livelihoods approach: Application within the Chinese context (Unpublished doctoral dissertation). Lincoln University, USA.
Shokrbeigi, A., & Qazvineh, J. (2017). Women Prostitution (Case Study of Gypsy Women Prostitution in Hekmatabad neighborhood of Kermanshah). Social and Psychological Studies of Women, 15 (3), 164-145.
Sirven, N. (2006). Endogenous social capital and self-rated health: cross-sectional data from rural areas of Madagascar. Social Science & Medicine, 63 (6), 1489-1502.
Suparlan, P. (2021). Kemiskinan Di Perkotaan, Bacaan Untuk Antropologi Perkotaan. Penerbit Sinar Harapan dan Yayasan Obor Indonesia, Jakarta.
Wekke, I. S., & Cahaya, A. (2015). Fishermen Poverty and Survival Strategy: Research on Poor Households in Bone Indonesia. Procedia Economics and Finance, 26, 7-11.
Woolcock, M. (1998). Social capital and economic development: Toward a theoretical synthesis and policy framework. Theory and society, 27 (2), 151-208.
Woolcock, M., & Narayan, D. (2000). Social capital: Implications for development theory, research, and policy. The world bank research observer, 15 (2), 225-249.
Xia, M. (2011). Social capital and rural grassroots governance in China. Journal of Current Chinese Affairs, 40 (2), 135-163.
Zhang, Y., Zhou, X., & Lei, W. (2017). Social capital and its contingent value in poverty reduction: Evidence from Western China. World Development, 93, 350-361.