دوره 22، شماره 84 - ( 2-1401 )                   جلد 22 شماره 84 صفحات 297-267 | برگشت به فهرست نسخه ها

XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Kazemipur A, Goodarzi M. (2022). The Decline of Community in Iran: A chronological story. refahj. 22(84), : 8
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4066-fa.html
کاظمی پور عبدالمحمد، گودرزی محسن. افول اجتماع در ایران: روایتی گاهشمارانه (کرونولوژیک) رفاه اجتماعی 1401; 22 (84) :297-267

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-4066-fa.html


متن کامل [PDF 2609 kb]   (3495 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (4154 مشاهده)
متن کامل:   (64 مشاهده)

مقدمه


در نیمه قرن نوزدهم میلادی یک دیپلمات فرانسوی به نام آلکسی دو توکویل سفری چندماهه به آمریکا داشت، کشوری که در آن زمان تنها نیم‌قرن از پیدایشش می‌گذشت. در پایان آن سفر توکویل مشاهدات خود را در کتابی دوجلدی تحت عنوان دمکراسی در آمریکا به رشته تحریر درآورد؛ کتابی که بعدها به‌عنوان یکی از بهترین کتابهای موجود هم برای شناخت دمکراسی و هم برای شناخت آمریکا توصیف شد. توکویل سعی داشت تا در این کتاب پنجره‌ای در مقابل هم قاره‌ایها و هموطنان فرانسوی خود بگشاید به روی جامعه و تجربه جدیدی که در آمریکای شمالی در حال پیدایش و نشو و نما بود و لذا در جای‌جای کتاب به مقایسه میان آمریکا و اروپا (و به‌طور خاص، فرانسه) پرداخت. یکی از مشاهدات وی درباره چیزی بود که شاید بتوان آن را «حیات انجمنی» نام گذاشت؛ او دراین‌باره نوشت:‌

«آمریکاییها از هر سن و سالی، در هر شرایطی و با هر گرایشی، یکسره در کار تشکیل انجمن هستند. آن‌هم نه‌فقط انجمنهای تجاری و یا تولیدی که در آن همه کمابیش مشارکت می‌کنند، بلکه هزاران نوع دیگر که شامل انجمنهای مذهبی،‌ اخلاقی، جدی، ناقص، کلی، اختصاصی، خرد و کلان می‌شوند. آمریکاییها برای هر کاری انجمنی می‌سازند:‌ برای سرگرمی، برای ساختن مدارس مذهبی، برای بنای هتل و متل، برای بنای کلیساها، برای انتشار کتاب، برای فرستادن هیئتهای تبشیری به مدارس مختلف و بالاخره برای ساختن بیمارستان، زندان،‌ و مدرسه…  در همه جاها و کارهایی که مثلا در فرانسه حکومت در رأس آن حضور دارد و یا در انگلیس یک فرد عالی‌مقام کار را می‌گرداند، در آمریکا به‌طورقطع یک انجمن می‌بینید.»  (Tocqueville 1956 [1840], 106)   

توکویل این حیات پرنشاط انجمنی را یک ویژگی سطحی و بی‌اهمیت نمی‌دید،‌ بلکه آن را به مفاهیم بنیادینی نظیر دمکراسی، برابری و آزادی ربط می‌داد و می‌گفت که با گسترش برابری در جوامع مدرن قدرت میان همه شهروندها توزیع می‌شود و لذا هریک از آنها به میزان ناچیزی از این قدرت برخوردار می‌گردد. این قدرتهای کوچک تنها درصورتی‌که بتوانند در انجمنها کنار هم گرد آیند می‌توانند از حق آزادی خود برای اعمال‌نفوذ بر روند کلی جامعه برخوردار شوند؛ و در غیر این صورت،‌ «هرچه که شهروندها ضعیف‌تر و کم صلاحیت‌تر شوند، دولتها باید قوی‌تر شوند تا جامعه بتواند کاری را که افراد قادر به انجام آن نیستند به انجام برساند» (Tocqueville 1956 [1840], 108). به‌عنوان‌مثال، او به یک جنبش ضد مصرف مشروبات الکلی در آمریکا اشاره می‌کند که طی آن صد هزار نفر به‌صورت مشترک و با اعلامی همگانی تصمیم خود را به عدم مصرف مشروبات الکلی ابراز داشته بودند؛‌ و می‌افزاید که «اگر این کار قرار بود در فرانسه انجام شود، هر یک از آن صد هزار نفر به‌صورت تک‌تک و جداجدا از دولت می‌خواستند و به او این قدرت را می‌دادند تا مراقب میکده‌ها باشد» (p. 109-110). پس از بیان این نکات و این تفاوتها، توکویل نتیجه می‌گیرد که «به نظر من، هیچ‌چیز بیشتر از این پدیده انجمنهای فکری و اخلاقی [علاوه بر انجمنهای سیاسی و صنعتی] در آمریکا شایسته توجه ما نیست... در جوامع دمکراتیک این علم  تشکیل انجمنها مادر همه علوم است... اگر مردمی بخواهند که متمدن بشوند یا متمدن بمانند، باید در کنار گسترش برابری، هنر گرد هم آمدن در انجمنها را نیز رشد و ارتقا دهند» (p. 110).

کمی بیش از یک قرن بعد، اما نشانه‌هایی ظهور کرد مبنی بر این‌که آمریکا در حال از دست دادن این ویژگی منحصربه‌فرد خود بود. در سالهای پایانی قرن بیستم رابرت پاتنام، استاد بنام در دانشگاه هاروارد، کتابی منتشر کرد به نام بولینگ تک نفره (Putnam 2000)  که در آن با استفاده از داده‌هایی وسیع و متنوع نشان می‌داد که آن نشاط انجمنی مورداشاره توکویل (که پاتنام آن را سرمایه اجتماعی نامید) از دهه ۱۹۶۰ به بعد در حال افول بوده است:‌ «در سالهای اخیر افراد دست‌اندرکار علوم اجتماعی در مورد تغییر ماهیت جامعه آمریکا به لحاظ آنچه آن را مفهوم سرمایه اجتماعی می‌نامند مرتبا ابراز نگرانی می‌کنند» (p. 18). پاتنام ریشه این نگرانی را در این می‌داند که «طی سه دهه آخر قرن بیستم حجم زیادی از سرمایه اجتماعی آمریکا ازدست‌رفته و «دچار فرسایش» گردیده است (p. 367). این فرسایش سرمایه اجتماعی،‌ به نظر پاتنام، تقریبا بر همه زمینه‌هایی که از طریق آن افراد جداجدا به جمعی بزرگ‌تر تعلق می‌گرفتند و بخشی از آن می‌شدند یعنی همان چیزی که توکویل بر آن به‌عنوان امتیاز آمریکا بر اروپا تأکید می‌کرد تأثیر منفی گذارده و روندهای نزولی مستمری ایجاد کرده است. یکی از نمودارهایی که پاتنام در کتابش ارائه کرده است نشان می‌دهد که جامعه آمریکا از حدود دهه ۱۹۶۰ به بعد در دست‌کم ۸ مورد از شاخصهای مربوط به سرمایه اجتماعی شاهد افولی مستمر بوده است، مثلا در شرکت در انتخابات، خواندن روزنامه، اعتماد عمومی، مشارکت در فعالیتهای داوطلبانه، عضویت در انجمنها، علاقه به دنبال کردن مسائل سیاسی روز، رفتن به کلیسا و رفتن به باشگاههای مختلف.

اطلاع از چنین تحول چشمگیری برای آنهایی که کارشان مطالعه جامعه آمریکاست قطعا جالب‌توجه و حائز اهمیت بسیاری بود و به همین جهت بلافاصله پس ‌از انتشار کتاب پاتنام مطالعات متعدد دیگری نیز انجام شدند که همگی به این موضوع اختصاص داشتند و هریک از زاویه‌ای به آن نگریسته بودند. سوالهای محوری این‌گونه مطالعات این بود که چرا چنین تحولی در آمریکا روی داده است، پیامدهای آن برای جامعه آمریکا چیست و چگونه می‌توان این روند افول اجتماع را متوقف و یا معکوس کرد؟‌ همزمان، در بیرون از آمریکا نیز موج بزرگی از مطالعات مشابه به راه افتاد. 

بیان مسئله

جوامع مختلفی، افول اجتماع را تجربه کرده‌اند. ایران هم از این روند تقریباً عمومی برکنار نبوده است. یافته‌های پیمایشهای متعددی که در چند دهه اخیر در ایران انجام شده‌اند گویای آنند که تحولی بنیادین رخ داده است که ماحصل آن افول اجتماع (community)  در جامعه ایران است. چنان‌که شواهد به‌دست‌آمده از پیمایشهای اجتماعی نشان می‌دهند در طول چهار دهه اعتماد عمومی در ایران رو به کاهش بوده است. افول اعتماد در حوزه‌های دیگر مثل اعتماد به حکومت و اعتماد به گروههای شغلی هم مشاهده می‌شود و روند نزولی طی کرده است. (نمودار ۱). در پنج دهه گذشته هم حیات انجمنی جز در برخی زمینه‌ها گسترش چندانی نداشته است. بااین‌حال، همین حیات کم‌رمق هم روند تنزلی داشته است. (نمودار ۲ و ۳)  (جزئیات تفصیلی این فرایند را در کتاب مستقلی که در دست انتشار است به بحث گذاشته‌ایم). دو جنبه از این تغییر قابل‌تأمل است؛ یکی آن‌که این تغییر در کدام ابعاد و به چه شدتی روی داده است و دوم آن‌که این تغییر در جامعه ایران از چه زمانی آغاز شده است. به پرسش اول کم‌وبیش از نگاههای متفاوت پرداخته شده است و ما نیز در کتاب فوق‌الذکر به آن پرداخته‌ایم، ولی پرسش دوم کمتر موردتوجه قرار گرفته است. در این مقاله سعی کرده‌ایم تا تنها به این سؤال پاسخ دهیم که این تحول از کی آغاز شد. این سؤال را رابرت پاتنام هم در مورد افول اجتماع در آمریکا مطرح ساخته و دهه ۱۹۶۰ میلادی را به‌عنوان نقطه عطفی معرفی کرده است که از آن به بعد حیات اجتماعی در جامعه آمریکا رو به افول گذاشته است. در مورد ایران دراین‌باره چه می‌توان گفت؟


نمودار 1: میزان اعتماد عمومی، 1353-1393 (درصد افراد با اعتماد زیاد)


نمودار 2: درصد عضویت در انجمنهای خانه و مدرسه (اولیا و مربیان)، 1353-1397

نمودار 3: عضویت در انجمنهای خیریه



پیش از پاسخ به سؤال تحقیق باید دو نکته کلی را یادآور شویم. نخست آن‌که تحولات اجتماعی کلان یک‌شبه صورت نمی‌گیرند. این بدین معناست که برای یافتن نقطه عطف تحولات مربوطه باید نه از سال و ماه بلکه از واحدهای زمانی و دوره‌های طولانی‌تری نظیر دهه استفاده کنیم. دوم آن‌که در شرایط نبود اطلاعات و داده‌هایی که مستقیماً برای سنجش پدیده‌های موردنظرمان به کار گرفته شده‌اند، ناچاریم بر داده‌های غیرمستقیم تکیه کنیم و از لابلای آنها پاسخ سؤال خود را بجوییم. همین امر هم موجب می‌شود که در بحث از یافته‌ها با قطعیت کمتر و احتیاط بیشتری سخن بگوییم و قضاوت نهایی را به زمانی موکول کنیم که داده‌های بیشتر و قابل‌اعتمادتری در اختیار داشته باشیم.

با وجود همه محدودیتهای فوق، اما به نظر می‌رسد که نقطه عطف قابل‌تشخیصی را می‌توان برای تحول وضعیت اجتماع در ایران مطرح کرد و آن یک دوره ۱۰-۱۵ ساله است که از میانه دهه ۱۳۶۰ شروع می‌شود و تا پایان دهه ۱۳۷۰ ادامه می‌یابد، اما نشانه‌های برخی از جنبه‌های این تحول را تا میانه دهه ۱۳۸۰ نیز می‌توان مشاهده کرد. جلوه‌های این تحول را در زمینه‌های مختلفی می‌توان دید که در مقاله به آن اشاره خواهیم کرد.

چارچوب مفهومی

از آنجا که قصد ما در این مطالعه صرفاً ارائه یک نظریه کلی در مورد گاهشمار روند افول اجتماع در ایران است و نه بررسی جامع مفهوم اجتماع و کارکردهای آن، چارچوب مفهومی مطالعه چارچوبی حداقلی و صرفاً وسیله‌ای برای سازمان دادن داده‌های مورداستفاده بوده است که به آن چارچوب مفهومی سازمان-بخش (organizing principles) گفته می‌شود. در این چارچوب دو مفهوم بنیادین «اجتماع» و «افول اجتماع» استفاده شده است. مفهوم «اجتماع» را به همان معنای موردنظر اتزیونی به‌کاربرده‌ایم: «آنچه من در نحوه کاربرد واژه اجتماع می‌بینم ناظر بر دو چیز است: نخست، شبکه‌ای از روابط عاطفی میان گروهی از افراد که اغلب به‌صورت ضربدری همدیگر را تقویت می‌کنند؛ و دوم، نوعی تعهد و پایبندی به مجموعه‌ای از ارزشها، هنجارها و معانی مشترک...» (Etzioni 2001, 223-224). بر این اساس، «افول اجتماع» به وضعیتی دلالت دارد که پیوندهای اجتماعی سست و حیات اخلاقی دچار زوال شده است. چنین وضعیتی به صورتهای مختلف بروز می‌کند.

برای بیان افول اجتماع از داده‌های مرتبط با جرایم و پرونده‌های قضایی و داده‌های مرتبط با ذهنیت جمعی مثل نام‌گذاری کودکان یا صورتهای فرهنگی مثل شعر یا خاطرات استفاده کرده‌ایم. داده‌های مربوط به جرائم به این دلیل مورداستفاده قرارگرفته‌اند که رابرت پاتنام در کتاب خود در مورد آمریکا معتقد است که بین قوت اجتماع و سرانه تعداد وکیلان در یک جامعه همبستگی منفی وجود دارد؛ بدین معنا که هرچه قدرت اجتماع بیشتر افول کند بر تعداد وکیلان افزوده می‌شود و این افزایش به این معناست که افراد جامعه قادر به حل مشکلات خود از طریق مکانیسمهای غیررسمی و مبتنی بر تفاهم متقابل و گذشت نیستند و لذا ناچار شده‌اند که به مکانیسمهای رسمی حقوقی و قضایی روی بیاورند. طبعاً در این کار خدمات وکیلان و کارگزاران مسائل حقوقی بیشتر مورداستفاده قرار می‌گیرند. یک مثال روشنگر از جامعه ایران را می‌توان این پدیده دانست که در گذشته در برخی از روستاها و شهرهای کوچک ایران رسم بر این بود که اختلاف‌نظر در مورد فرد متهم به سرقت از طریق قسم دادن فرد فیصله می‌یافت؛ به این شکل که فرد مورد اتهام در حضور جمعی از بزرگان و ریش‌سفیدان خانواده‌های مرتبط سوگند یاد می‌کرد که چنین کاری را نکرده است و همین برای رفع اتهام از وی کفایت می‌کرد. این مکانیسم با وضعیت اخلاقی و مذهبی جامعه ارتباط وثیقی داشت، چراکه طرفین ماجرا از یک‌سو احتمال دروغ گرفتن فرد متهم را بسیار پایین می‌دانستند و از سوی دیگر معتقد بودند که در صورت انجام قسم دروغین توسط متهم پیامدهای این عمل غیر صادقانه به شکل بلیه‌ای آسمانی دیر یا زود دامن او را خواهد گرفت.  طبعاً در شرایطی که هم فضیلت اخلاقی راست‌گویی رو به افول گذاشته باشد و هم اعتقادات مذهبی دچار سستی شده باشند (چنانکه پیمایشهای متعددی این را نشان داده‌اند)، چنین مکانیسمی دیگر قابلیت اجرایی و اعتبار ندارد و لذا فیصله موضوع باید از طریق شکایت به دستگاه قضایی و گشودن یک پرونده برای آن و نیز پیگیری امر از طریق وکلا صورت گیرد. علاوه بر این، افزایش پرونده‌هایی که در آنها کسی به دیگران لطمات جانی و مالی وارد کرده است نشان می‌دهد که ترحم و همدلی در آن جامعه رو به کاهش گذاشته است.

داده‌های نوع دوم، نظیر اطلاعات مربوط به روند اقدام به خودکشی، نیز ازاین‌جهت مورداستفاده قرارگرفته‌اند که امیل دورکیم جامعه‌شناس فرانسوی در کتاب کلاسیک خود به نام خودکشی، نوسانات این روندها را به نیروهای اجتماعی و از همه مهم‌تر میزان همبستگی اجتماعی ربط داده است. بنا به نظر دورکیم، در جوامع و گروههایی که در آنها همبستگی اجتماعی بالاتر است تعداد خودکشیها پایین‌تر است و لذا هرگونه افزایش قابل‌توجهی در میزان خودکشی حاکی از تغییری چشمگیر در وضعیت همبستگی اجتماعی در سطوح پنهان جامعه است (البته در نظریه دورکیم از جنبه‌های دیگری به‌جز همبستگی اجتماعی و انواع دیگری از خودکشی نیز سخن به میان آمده است که فراتر از بحث مقاله حاضر است).

داده‌های دموگرافیک نیز به این دلیل مورداستفاده قرارگرفته‌اند که فرانسیس فوکویاما در کتاب خود به نام اعتماد آنها را به‌عنوان شاخصی برای سنجش وضعیت سرمایه اجتماعی در یک جامعه می‌داند. به‌طور مشخص، او به شاخصهایی نظیر میزان طلاق اشاره می‌کند. در این مطالعه علاوه بر میزان طلاق و ازدواج، میزان باروری و روندهای مهاجرت خارجی و داخلی را نیز مورداستفاده قرار داده‌ایم.

روش تحقیق

این تحقیق در شمار تحقیقات اسنادی طبقه‌بندی می‌شود. داده‌های موردنیاز را از منابع و اسناد رسمی مثل سالنامه‌های آماری یا نتایج تحقیقات دیگر گردآورده‌ایم. روش تحلیل داده‌ها توصیفی است و توزیع متغیرها در طول زمان موردبررسی قرارگرفته‌اند. در این مطالعه سه نوع شاخص به کار گرفته ‌شده‌اند: داده‌های مربوط به جرائم، داده‌های مربوط به خودکشی و بالاخره داده‌های دموگرافیک (نظیر داده‌های مربوط به ازدواج، طلاق، باروری و مهاجرت). در کنار داده‌های فوق که نوعی روندهای پاتولوژیک را گزارش می‌کنند، در این مقاله شواهد دیگری را هم مورداستفاده قرار داده‌ایم که شاید بتوان آنها را داده‌های نرم خطاب کرد، بدین معنا که این داده‌ها بیشتر ناظر بر جنبه‌های ذهنی هستند که بیشتر به شکل پدیده‌های فرهنگی خود را جلوه‌گر می‌سازند. این داده‌ها به‌طور مشخص شامل روندهای نام‌گذاری کودکان و نیز برخی اشارات اجتماعی در آثار ادبی می‌شوند.



یافته‌ها

داده‌های سخت

نمودار ۴ میزان تغییرات تعداد پرونده‌های قضایی را در ایران در فاصله سالهای ۱۳۷۵-۱۳۹۲ نشان می‌دهد. همان‌طور که در نمودار مشهود است، تعداد این پرونده‌ها در فاصله سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ قوس صعودی قابل‌توجهی را طی کرده است، به‌طوری‌که از حدود ۳ میلیون پرونده در سال ۱۳۷۵ به نزدیک ۶ میلیون در سالهای اولیه دهه ۱۳۸۰ رسیده است. برای در یافتن معنای دقیق این تحول چند نکته را باید در نظر داشت. نخست این‌که این نمودار تعداد پرونده‌های مختومه را نشان می‌دهد و اگر فرض بگیریم که هرکدام از این پرونده‌ها چند سالی در جریان بررسی بوده‌اند، می‌توان این نتیجه را گرفت که نقطه شروع این تحول در سالهای آغازین دهه ۱۳۷۰ یا پیش‌تر از آن بوده است. نکته دوم این‌که هرچند از سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸ تعداد این پرونده‌ها ثابت بوده و یا حتی مختصری کاهش نیز یافته است، اما واقعیت این است که شوک اجتماعی قبلی که افزایش دوره قبلی را موجب شده در فاصله چند سال برطرف نمی‌شود و تا مدتها شتاب خود را حفظ می‌کند؛ و بالاخره نکته سومی که احتمال بازگشت اجتماع به وضعیت سابق را منتفی می‌کند این است که روند این پرونده‌ها از سال ۱۳۸۸ مجدداً سیر صعودی در پیش گرفته است. با توجه به این نکات می‌توان روند گزارش شده در نمودار ۴ را به معنای نشانه‌ای از تحولی بزرگ در سالهای اولیه دهه ۱۳۷۰ به شمار آورند که به‌واسطه آن جامعه از توانایی حل مشکلات خود به طریق اجتماعی و غیررسمی عاجز شده و درنتیجه به‌طور روزافزونی به دستگاه قضایی روی آورده است. (آمارهای قضایی را تا آخرین سالی که منتشرشده استفاده کرده‌ایم ولی از اواسط و گاه در اوایل دهه ۱۳۹۰ آمارهای جدید قضایی منتشر نشده است. هرچند برای فرضیه ما که شروع روند تغییرات از اواسط دهه ۱۳۶۰ تا اواسط دهه ۱۳۷۰ است، نبود این آمارها خدشه‌ای به استدلال اصلی وارد نمی‌کند).

نمودار 4: تعداد پرونده‌های مختومه در دادگاه‌های عمومی، 1375-1392 (میلیون پرونده)


داده‌های مرتبط دیگری که نتیجه‌گیری بالا را به‌طورکلی تأیید می‌کنند مربوط به روند تغییر تعداد جرائم مختلف‌اند. در نمودارهای ۵ تا ۹ این روندها برای جرائم زیر نشان داده‌شده‌اند: تعداد پرونده‌های مربوط به صدور چک بلامحل، قتل عمد، ایراد ضرب‌وجرح، اعمال منافی عفت و مشکلات میان موجر و مستأجر. در تمامی این موارد تعداد پرونده‌ها در نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ افزایشی ناگهانی را نشان می‌دهند، سپس به مدت تقریبا ده سال روندی کاهشی وجود داشته و از اواخر دهه ۱۳۸۰ مجدداً رو به افزایش گذاشته‌اند.

نمودار 5: ایراد ضرب و جرح

نمودار 6: قتل عمد


نمودار 7: چک بی‌محل


نمودار 8: اعمال منافی عفت

نمودار 9: مالک و مستأجر


شاخص دیگری که از تحول وضع روابط اجتماعی خبر می‌دهد تغییر سالانه خودکشیهاست. نمودار ۱۰ نوسانات تعداد اقدام به خودکشی را برای سالهای ۱۳۵۹-۱۳۹۴ نشان می‌دهد. در اینجا نیز همچون نمودارهای پیشین، از سال ۱۳۷۰ روند افزایشی چشمگیری آغاز می‌گردد که طی آن تعداد پرونده‌های خودکشی در یک فاصله سه چهار ساله نزدیک به ده برابر می‌شوند. این روند تا سال ۱۳۸۴ همچنان صعودی است، در سالهای ۱۳۸۵-۱۳۹۰ دچار کاهش مختصری می‌شود و پس‌ازآن مجدداً روند صعودی دیگری را آغاز می‌کند که تا ۱۳۹۴ یعنی آخرین سالی که داده‌های آن موجود است ادامه می‌یابد.

نمودار 10: تعداد پرونده‌های تشکیل‌شده در مورد اقدام به خودکشی، 1359-1394


شاخص دیگری که تحولات آن نوعی هم‌زمانی را با روندهای بالا نشان می‌دهد تحول میزان باروری عمومی در جمعیت است. این شاخص که معرف تعداد متوسط فرزندان متولدشده به ازای هر یک زن در جامعه است، می‌بایست که در حدود ۱/۲ باقی بماند تا جمعیت بتواند خود را بازتولید کند. همان‌طور که نمودار ۱۱ نشان می‌دهد، این رقم در ایران در حدود سال ۱۳۶۴ بیش از ۶ بود که یکی از بالاترین رقمهای موجود در جهان محسوب می‌شد. به فاصله یک دهه این مقدار به حدود ۳ تنزل یافته و در دهه بعدی به رقم ۸/۱ رسیده است که رقمی بسیار پایین‌تر از سطح بازتولید جمعیتی سابق‌الذکر ‌است. به‌بیان‌دیگر، میزان باروری عمومی در ایران در فاصله ۱۳۶۵-۱۳۸۵ به کمتر از یک‌سوم رقم اولیه کاهش یافته است. این کاهش چشمگیر تنها تغییری دموگرافیک نیست، بلکه از تغییرات عمیق دیگری به لحاظ سبک زندگی، میزان تحصیلات و اشتغال زنان، شهرنشینی، وضعیت اقتصادی کشور و بالاخره تغییر توجه از زندگی اجتماعی به سوی خانواده‌های هسته‌ای کوچک حکایت می‌کند. خانواده‌های کوچک‌تر هم در درون خود حجم روابط اجتماعی کمتری دارند و هم در ادامه و پس از ورود اعضای آن به جامعه بزرگ‌تر؛ و از این هر دو جهت به کاهش حجم پیوندهای اجتماعی منجر شده‌اند. البته یکی از دلایل کاهش تعداد فرزندان توجه والدین به کیفیت رشد و پرورش فرزندانشان و به خصوص توجه به مسئله تحصیلات آنهاست؛ اما همین هم به‌نوبه خود در دهه‌های بعدی، از طریق تسهیل مهاجرت آنان به خارج از کشور، تأثیر فزاینده‌ای بر افول اجتماع در ایران گذاشته است.    

نمودار 11: تغییرات میزان باروری عمومی، 1339-1396





نمودار ۱۲  نیز جنبه مرتبط دیگری از این تحول را نشان می‌دهد. فرانسیس فوکویاما در کتاب اعتماد خود نرخ طلاق را به‌عنوان یکی از شاخصهای افول اجتماعی به کار می‌گیرد. استدلال او این است که افزایش این نرخ به شکل چشمگیر نشانه کاهش توانایی افراد به همزیستی با یکدیگر و حل مسائل خود به طریق مؤثر است. به‌علاوه، فرزندانی که در چنین خانواده‌هایی رشد می‌کنند نیز از محیط مساعدی برای رشد روابط و روحیه اجتماعی خود برخوردار نیستند. داده‌های نشان داده‌شده در نمودار ۱۲ نسبت تعداد سالانه ازدواج به تعداد سالانه طلاق را در ایران در فاصله چهار دهه از ۱۳۵۸ تا ۱۳۹۹ گزارش می‌کنند. این نمودار گویای آن است که تا اوایل دهه ۱۳۷۰ این میزان نوساناتی داشته و کم‌وزیاد شده است، اما از آن زمان به بعد مستمراً سال بعد از سال دچار کاهش شده تا جایی که از رقم  نزدیک به ۱۶ در سال  ۱۳۷۲ به رقم ۳ در سال ۱۳۹۹ رسیده است. این بدین معناست که در سال پایانی در مقابل هر سه ازدواج یک طلاق صورت گرفته است. نکته قابل‌توجه در این زمینه این‌که شروع روند نزولی در نمودار ۹ از اوایل دهه ۱۳۷۰ است که نوعی هم‌زمانی با روندهای دیگر موردبحث در این مقاله را نشان می‌دهد.

نمودار 12: نسبت ازدواج به طلاق، 1358-1399




مهاجرت به خارج نیز ازجمله نشانه‌هایی است که می‌تواند از تحولاتی در عمیق‌ترین لایه‌های حیات اجتماعی خبر دهد. هرچه پیوندهای اجتماعی در میان افراد جامعه‌ای قوی‌تر باشند و میزان دل‌بستگی آنان به سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند مستحکم‌تر، باید انتظار داشت که میزان مهاجرت افراد از آن جامعه نیز به همان نسبت پایین‌تر باشد. نمودار ۱۳ میزان خالص مهاجرت را برای ایران در فاصله سالهای ۱۳۲۹-۱۳۹۹ گزارش می‌کند. این شاخص تفاوت تعداد افرادی را که به ایران وارد و یا از آن خارج‌شده‌اند نشان می‌دهد. مقادیر مثبت حاکی از مهاجرت بیشتر به داخل و مقادیر منفی حاکی از مهاجرت بیشتر به خارج است. نمودار دو تغییر چشمگیر را نشان می‌دهد: افزایش چشمگیر مهاجران به داخل در سالهای دهه ۱۳۶۰ که عمدتاً ناشی از ورود مهاجران افغانستانی و عراقی به کشور است و افزایش چشمگیر مهاجران به خارج در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ که ناشی از مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور است. در دهه‌های بعدی نیز مقدار مهاجرت به خارج همچنان بیشتر از کسانی بوده که به کشور واردشده‌اند. در اینجا نیز باید این نکته را مدنظر داشت که برنامه‌ریزی برای مهاجرت معمولا چند سالی طول می‌کشد و لذا تصمیم به مهاجرت و شروع اقدام برای تحقق آن می‌بایست در نیمه دوم دهه ۱۳۶۰ شتاب ویژه‌ای گرفته باشد تا چنین افزایشی را در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ تولید کند. 
نمودار 13: خالص نرخ مهاجرت به و از ایران(مهاجرت به داخل منهای مهاجرت به خارج، تقسیم بر کل جمعیت)، 1329-1399



علاوه بر مهاجرت به خارج، روند مهاجرتهای داخلی نیز از بروز تحولی بزرگ در فاصله ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ خبر می‌دهد. نمودار ۱۴ تعداد کسانی را که از شهر خود به شهرهای دیگر مهاجرت کرده‌اند به‌عنوان درصدی از کل جمعیت گزارش می‌کند. بر اساس این داده‌ها، در سالهای ۱۳۶۵-۱۳۷۵ نرخ مهاجرت با سرعت بیشتری رو به افزایش گذاشت و یک دهه بعد به رقم چشمگیر ۲/۱۷ درصد رسید. این رقم گویای آن است که نزدیک به یک‌ششم جمعیت کل کشور را در این دهه مهاجران داخلی تشکیل می‌داده‌اند؛ مهاجرانی که روابط اجتماعی دیرینه خود را پشت سر گذاشته و زندگی جدیدی را در شهر بزرگی از نو آغاز کرده‌اند.   

نمودار 14: درصد مهاجران داخلی به کل جمعیت، 1355-1395


داده‌های نرم

مجموعه داده‌های فوق را شاید بتوان داده‌های سختی تلقی کرد که بروز تحولی بنیادین در زیرساخت اجتماعی-فرهنگی جامعه را نشان می‌دهد. تحول فوق را می‌توان در مجموعه‌ای از داده‌های دیگر – که آنها را داده‌های نرم می‌نامیم نیز می‌توان مشاهده کرد. این داده‌های عمدتاً خصلت فرهنگی و یا ادبی-هنری دارند، اما از تغییری در لایه‌های پنهان‌تر اجتماعی حکایت می‌کنند. به‌عنوان یک نمونه از چنین شاخصهایی می‌توان به الگوها و روندهای مربوط به نام‌گذاری کودکان اشاره کرد (نمودار ۱۵). در مطالعه‌ای که توسط عباس عبدی (۱۳۹۶) انجام شده است نشان داده شده است که در سالهای اولیه پس ‌از انقلاب ۱۳۵۷ گرایش روبه رشدی در جهت استفاده از اسامی مذهبی و عربی در تهران وجود داشته است؛ اما این گرایش از سال ۱۳۶۰ تغییر جهت چشمگیری را به سوی استفاده از اسامی غیرمذهبی، ملی، غیرعربی و با ریشه‌های فارسی نشان می‌دهد. این گرایش در دهه‌های بعد نیز با شدت بیشتری ادامه می‌یابد. این روندها به دو شکل می‌توانند بر میزان قوت اجتماع در ایران تأثیر بگذارند. نخست، به نظر می‌رسد جامعه ایران یکدستی فرهنگی نسبی‌ای را که در سالهای اولیه دهه ۱۳۶۰ داشته از دست داده است و در میانه سالهای دهه ۱۳۹۰ به دو بلوک فرهنگی عمده تقسیم شده که یکی بیشتر متمایل به یک «فرهنگ سنتی مذهبی» و دیگری متمایل به‌نوعی «فرهنگ باستانگرایانه» است. این وضعیت دوقطبی (پولاریزاسیون) فرهنگی می‌تواند به‌طور بالقوه میزان تعامل و پیوندهای اجتماعی را میان دو گروه کاهش دهد. دوم، با توجه به سیاستهای رسمی دولتی برای ترویج «فرهنگ سنتی مذهبی» و نامگذاریهای برخاسته از این فرهنگ، این حالت دوگانگی می‌تواند از محدوده فرهنگی فراتر رفته و به‌نوعی دوگانگی سیاسی میان بخشهای مختلف جمعیت نیز منجر شود.   

نمودار 15: روند تغییر نام‌های انتخابی برای کودکان، 1345-1395



ازجمله نشانه‌های دیگری که می‌تواند ما را در یافتن زمان وقوع این تحول اجتماعی بزرگ یاری دهد مطالبی است که نه توسط متخصصان علوم اجتماعی بلکه توسط افرادی تولید شده است که در زمینه‌های مربوط به هنر و ادبیات کار می‌کنند. نمونه یکی از این گونه مطالب را می‌توان در کتاب خاطرات شاهرخ مسکوب با عنوان روزها در راه (۱۳۷۹) یافت. در این خاطرات وی فضای جامعه ایران را در سال ۱۳۵۷ و دوران انقلاب چنین توصیف می‌کند: «هرگز چنین تهرانی ندیده بودم. این شهر زشت، کج‌خلق و آشفته، شادترین، مهربان‌ترین و کامرواترین شهر دنیا بود و مردمش همه با هم رفیق شده بودند.» (ص. ۳۳). در جای دیگری در مورد همان زمان می‌نویسد: «چون حجاب ترس در میانه نیست رابطه مردم با همدیگر بهتر شده است، به هم اعتماد پیدا کرده‌اند و درزمینهٔ مشکلات اجتماعی در برابر دشمن مشترک و دستگاه دولت و ارتش به همدیگر کمک می‌کنند. در محله‌ها، انجمنهای جوانان و فروشگاههای اسلامی و پخش نفت نمونه‌هایی از این روحیه تازه است. آن مناسبات خشمگین گرگانه در رانندگی آرام‌تر و تااندازه‌ای دیگرگونه شده است.» (ص. 49). او پس از ده سال دوری از ایران و زندگی در فرانسه، در سال ۱۳۶۸ به ایران بازمی‌گردد و خود را در تهرانی بسیار متفاوت می‌یابد:‌«در ما چیزی تغییر کرده. در ایران آدم حس می‌کند همه‌چیز عوض شده» (ص.۴۷۱)‌. در بخش دیگری از توصیف خود از تغییر وضعیت می‌نویسد:‌«در تهران چیزی که بعد از یکی دو روز توجه را جلب می‌کرد، این خشم و ستیزه‌جویی مردم بود. انگار همه با هم قهرند؛ و همه در حال تجاوز به‌حق دیگری هستند و در این راه تا آنجا پیش می‌روند که حق زندگی – اولیه‌ترین حق را نه از دیگری بلکه حتی از خودشان سلب می‌کنند... رفتار اجتماعی مردم خیلی عوض شده. همیشه از این بابت پایمان می‌لنگید. حال انگار دیگر پاک فلج شده‌ایم ... در این کشتی شکسته هرکسی فقط و فقط در تقلای نجات خود است» (ص. ۴۶۸-۴۶۹). در سالهای پایانی جنگ که شهر تهران هدف حملات موشکی ارتش صدام حسین قرار گرفته بود و تعداد زیادی از شهروندان تهرانی مجبور به ترک شهر شده بودند، نیز مسکوب اوضاع را چنین توصیف کرده بود:

«شنیده‌ام مردمی که از ترس بمباران و موشک‌باران به اطراف تهران فرار می‌کنند، در دهات با اطاق و پستو و طویله شبی هزار تومان روبرو می‌شوند. یک می‌گفت چار شبی ... رقمی گفت که به هیچ حال باورکردنی نیست. انگار مثل کفتار در کمین جنازه پهلویی هستیم. جنگ و مرگ مرا نگران می‌کند؛ اما بدتر از آن از شده‌ایم، چرا این‌جوری هستیم. مردمی که به اینجا برسند آیا می‌توانند به‌عنوان یک ملت زنده بمانند؟‌ دیوانگان گرسنه‌ایم؟‌ مشتی دیوانه ... آدمیزاد چیز عجیبی است، لایه‌ای از اخلاق، آیین و آداب، تمدن، نهادهای اجتماعی و ... آن زیر آتشفشانی از غرایز درنده بهیمی. امان از وقتی‌که آن لایه را پس بزنند و اژدهای خفته اعماق بیدار شود.» (ص ۳۷۵)


اشعار سروده شده در این سالها نیز تحولات عمیق در لایه‌های زیرین اجتماع را منعکس می‌کنند. یکی از این اشعار شعر نسبتا بلندی است – تحت عنوان «مردابها و آبها» - که توسط سید حسن حسینی شاعر شناخته‌شده انقلاب در سال ۱۳۷۴ سروده شد (حسینی، ۱۳۸۷: ۳۰۹-۳۱۶). این شعر به‌خوبی از تحولی در زیرپوست جامعه خبر می‌دهد که مضمون آن افول پیوندهای اجتماعی، ارزشهای اخلاقی انسان دوستانه، محبت، مسئولیت‌پذیری مقامات دولتی و در مقابل، اهمیت یافتن منافع فردی و فرصت‌طلبی و فرد-محوری است. ابیاتی از شعر مذکور که بیشترین اشاره را به مطالب موردبحث ما دارند در زیر می‌آوریم:‌


ماجرا این است: کم‌کم کمیت بالا گرفت             جای ارزشهای ما را عرضهٔ کالا گرفت
احترام «یا علی» در ذهن بازوها شکست              دستِ مردی خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد             خطبه‌های آتشین متروک ماند و خاک‌خورد
زیر بارانهای جاهل، سقف تقوا نم کشید              سقفهای سخت، مانند مقوّا نم کشید
با کدامین سِحْر، از دلها محبت غیب شد؟            ناجوانمردی هنر، مردانگیها عیب شد؟
آتشی بی‌رنگ در دیوان و دفترها زدند                مُهرِ «باطل شد» به روی بال کفترها زدند
اندک‌اندک قلبها با زرپرستی خو گرفت               در هوای سیم و زر گندید و کم‌کم بو گرفت
غالباً قومی که از جان زرپرستی می‌کنند               زمرهٔ بیچارگان را سرپرستی می‌کنند
سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست            لنگی این قافله تا صبحگاه محشر است
از همان آغاز، دست کج-رویها پا گرفت             روح تاجر پیشگی در کالبدها جا گرفت
کارگردانان بازی، باز با ما جر زدند                              پنج نوبت را به نام کاسب و تاجر زدند
روزگارِ کینه پرور، عشق را از یاد برد                 باز چون سابق کلاه عاشقان را باد برد
از زمین خنده، خار اخم بیرون می‌زند                 خنده انگار از شکاف زخم بیرون می‌زند
طعم تلخی دایر است و قندها تعطیل محض                   جز به‌ندرت دفتر لبخندها تعطیل محض
خنده‌های گاه‌گاه انگار ره گم کرده‌اند                 یا که هق هقها  تقیّه در تبسم کرده‌اند
منقرض گشته است نسل خنده‌های راستین           فصل، فصل بارش اشک است اندر آستین
آنچه این نسل مصیبت‌دیده را ارزانی است           پوزخند آشکار و گریهٔ پنهانی است
مثل یک بیماری مرموز در این انجمن                           خنده‌های از ته دل، ریشه‌کن شد، ریشه‌کن
الغرض با مالهٔ غم، دستِ بنّایی شگفت             ماهرانه حفرهٔ لبخندها را گل گرفت
اشکهای نسل ما اما حقیقی می‌چکند                            از نگین چشمهای خون، عقیقی می‌چکند
ماجرا این است: مردار تفرعن زنده شد               شاخه‌های ظاهراً خشکیده از بن، زنده شد
آفتابی نامبارک نفسها را زنده کرد                      بار دیگر اژدهای خشک را جنبده کرد
از شما می‌پرسم آن شور اهورایی چه شد؟           شوق معراج و خیال عرش پیمایی چه شد؟
پشت این ویرانه‌های ذهن، شهری هست؟ نیست؟  زهر این دلمردگی را پادزهری هست؟ نیست؟
هان، کدامین فتنه دکان وفا را تخته کرد؟              در رگ ایمان ما خون صفا را لخته کرد
هان چه آمد بر سر شفّافی آیینه‌ها؟                    از چه ویران شد ضمیر صافی آیینه‌ها؟
شور و غوغای قیامت در نهان ما چه شد؟            ای عزیزان! «رستخیز ناگهان» ما چه شد؟
دشتِ دلهامان چرا از شور «یا مولا» فتاد؟             از چه تشت انتظار ما از آن بالا فتاد؟
پیش چشمم باغهای تشنه را سر می‌برند              شاخه‌هایی سرخ از نخلی تناور می‌برند
خارهای کینه قصد نوبهاران می‌کنند                             روی پل تابوتها را تیرباران می‌کنند



          در همین چارچوب، قیصر امین پور (۱۳۷۵) هم در برخی از اشعاری که در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ سروده است، نشانه‌های تحولی را هم در رابطه میان مردم و حکومت و هم در رابطه مردم با یکدیگر، به دست می‌دهد:

خدا پر داد تا پرواز باشد            گلویی داد تا آواز باشد
خدا می‌خواست باغ آسمانها        به روی ما همیشه باز باشد


خدا بال‌وپر و پروازشان داد        ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت‌آسمان باز را ساخت     ولی مردم قفس را آفریدند


پس از کشف قفس، پرواز پژمرد   سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سردرگم فرو ماند       شکفتن در گلوی گل گره خورد

چرا مردم قفس را آفریدند؟                  چرا پروانه را از شاخه چیدند
چرا پروازها را پر شکستند؟        چرا آوازها را سر بریدند؟

چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت؟ چه شد آن آرزوهای بهاری؟
چرا در پشت میله خط‌خطی شد   صدای صاف آواز قناری؟


چرا     نیلوفر    آواز     بلبل      به پای میله‌های سرد پیچید؟
چرا آواز   غمگین       قناری      درون سینه‌اش از درد پیچید؟

چرا لای کتابی، خشک کردند      برای یادگاری پیچکی را؟
به دفترهای خود سنجاق کردند    پر پروانه و سنجاقکی را؟




بحث

شواهد موجود حکایت از تحولی بنیادین در ارکان روابط اجتماعی و فضای فرهنگی جامعه ایرانی در دهه‌های گذشته می‌کند. در این مقاله تلاش کردیم تا زمان آن تحول بنیادین را از خلال اطلاعات موجود دریابیم. یافته‌های ارائه‌شده در این مقاله حاکی از آن است که چنین تحولی در فاصله یک و نیم تا دو دهه‌ای روی داده است که از نیمه دهه ۱۳۶۰ آغاز می‌شود و تا اواسط دهه ۱۳۸۰ ادامه می‌یابد. دانستن این نکته ازاین‌جهت اهمیت دارد که گاه افراد مختلف و به خصوص آنها که در سنین میان‌سالی یا سالخوردگی هستند، از تغییر رفتار و روحیه دیگران شکایت می‌کنند و با درکی فردی از تغییر افراد سعی می‌کنند تا راه‌حلی فردی نیز برای آن مسئله بیابند. اینها از زمره همان پدیده‌هایی هستند که سی. رایت میلز، جامعه‌شناس فقید آمریکایی، آنها را مشکلات شخصی و فردی نامیده و تأکید داشت که درک درست این مشکلات زمانی روی می‌دهد که بتوانیم آنها را با مسائل بزرگ‌تر اجتماعی پیوند دهیم. مطالب این مقاله نیز به ما نشان می‌دهد که تغییرات رفتاری و نگرشی افراد اطراف ما تنها محصول تصمیم شخصی خود آنها نبوده و نتیجه روندها و نیروهای اجتماعی بزرگ‌تری هستند. تنها در این صورت است که می‌توان برای چنین مشکلاتی راه حلهای اجتماعی پیدا کرد.
شناختن روندهای فوق ازاین‌جهت اهمیت دارد که بیشتر مباحثی که در دهه‌های اخیر در مورد تحولات ایران صورت گرفته، مستقیم و غیرمستقیم، به موضوعات سیاسی و دولت ربط داده شده‌اند و آنچه در این مطالعات و بحثها مورد غفلت قرار گرفته تحول بنیادین و گسترده‌ای است که در لایه‌های زیرین جامعه در جریان بوده است. ما این تحول را «افول اجتماع» نامیده‌ایم. به‌طور خلاصه مضمون عمده این تحول را می‌توان تضعیف شدید و از دست رفتن پیوندهای اجتماعی‌ای دانست که ستونهای مختلف جامعه را در کنار هم برپا نگاه می‌دارند و یا می‌توان آنها را به ملاتی تشبیه کرد که سنگها و آجرهای بنای اجتماعی را به هم متصل نگاه می‌دارد و یا به روغنی که موجب ادامه کار کرد روان چرخ‌دنده‌های ماشین اجتماع است. این تحول، پیکره اجتماع را از درون متحول کرده و هویت متفاوتی به جامعه ایرانی داده است؛ اما به دلیل آن‌که این تحول به مدتی طولانی و در زیر پوست جامعه در جریان بوده است به‌آسانی به چشم نیامده است.
نمونه‌های چنین تحولی را در جوامع دیگر نیز می‌توان دید، مثلاً در جامعه آمریکا از دهه ۱۹۶۰ به بعد؛ اما شاید بارزترین و شبیه‌ترین نمونه به آنچه در ایران روی داده تحولی باشد که در دهه ۱۹۶۰ در استان کبک کانادا صورت گرفت و با نام «انقلاب خاموش» از آن یاد می‌شود. در جریان این انقلاب خاموش مجموعه‌ای از تحولات عمیق نهادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همزمان با هم صورت گرفتند که نتیجه آن شکل‌گیری کبک مدرنی بود که با کبک پیشین تفاوتهای ماهوی داشت... در پی افول اجتماع،  اقتصاد کبک نیز رو به انحطاط گذاشت و مشکلات سیاسی و اجتماعی متعدد دیگری نیز یکی پس از دیگری سر بر آوردند.
این انقلاب خاموش خبر خوبی برای جامعه ایران نیست، چراکه در نتیجه آن جامعه ظرفیتهای بزرگی را از دست داده است. ادامه این مسیر ادامه حیات جامعه را به‌مثابه جامعه مختل کرده و امکان کارکرد آن به‌مثابه یک دولت-ملت را روزبه‌روز بیشتر تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در چنین حالتی زندگی اجتماعی به صورتهای ماقبل مدرن خود یعنی نظامهای قبیلگی و ملوک‌الطوایفی برمی‌گردد. چنین احتمالی با نیروی دیگری هم تقویت می‌شود و آن نیروهای جهانی است. با آن‌که روند اصلی حاکی از «افول اجتماع» است ولی به این معنا نیست که جامعه نسبت به این وضعیت واکنشی نشان نمی‌دهد. واکنشهایی که گروههای مختلف اجتماعی به مداخله‌های زیان‌بار زیست‌محیطی نشان می‌دهند، یا تلاش جمعی برای حقوق صنفی، همیاری در شرایط بحران و بلایای طبیعی و بسیاری دیگر از همکاریهای جمعی که برای حل‌وفصل مشکلات زندگی روزمره روی می‌دهد، حاکی از آن است که در برابر روند اصلی، صورتهای تازه‌ای از همبستگی اجتماعی هم در حال شکل‌گیری و رشد است. باآنکه «افول اجتماع» روند غالب است ولی این تحولات هنوز به مرحله بازگشت‌ناپذیر نرسیده‌اند و لذا هنوز هم می‌توان برای آنها چاره‌ای اندیشید و حیات اجتماعی را در ایران احیا کرد. انجام این کار، اما مستلزم وقوف کامل به مسیر این تحولات، اراده‌ای خلل‌ناپذیر برای تغییر جریان این تحولات و بالاخره بسیج تمامی نیروها در جهت انجام این کار است.

منابع و مآخذ


فارسی

امین پور، قیصر. ۱۳۷۵. به قول پرستو. تهران: نشر زلال.

فوکویاما، فرانسیس.۱۳۹۹.  اعتماد:‌ فضائل اجتماعی و خلق سعادت. ترجمه سید علیرضا بهشتی شیرازی. تهران:‌ نشر روزنه.

حسینی، حسن. ۱۳۸۷. گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس، تهران: انتشارات سوره مهر.

عبدی، عباس. ۱۳۹۶. تحول نام‌گذاری کودکان تهرانی:‌۱۳۷۵-۱۳۹۴. تهران:‌ پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)

مسکوب، شاهرخ. ۱۳۷۹.  روزها در راه، جلد دوم. پاریس:‌ انتشارات خاوران.

مرکز آمار ایران. سرشماری نفوس و مسکن در سالهای مختلف.

مرکز آمار ایران. سالنامه‌های آماری در سالهای مختلف.


انگلیسی

Durkheim, Émile. (1897) 2013. Suicide: A Study in Sociology. New York: The Free Press.

Etzioni, Amitai. 2001. "Review: Is Bowling Together Sociologically Lite?" Contemporary Sociology 30 (3): 223-224. http://www.jstor.org/stable/3089233


Putnam, Robert D. 2000. Bowling Alone: The Collapse and Revival of American Community, New York: Simon and Schuster.

Tocqueville, Alexis de. 1956 [1840]. Democracy in America, vol. II. New York: Alfred A. Knopf.

نوع مطالعه: اصیل | موضوع مقاله: سرمایه اجتماعی
دریافت: 1401/1/21 | پذیرش: 1401/2/23 | انتشار: 1401/2/23

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb