دوره 22، شماره 87 - ( 11-1401 )                   جلد 22 شماره 87 صفحات 104-73 | برگشت به فهرست نسخه ها


XML English Abstract Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Momeni Mahmouei F, Razmi M J. (2023). The Relationship between Government Size and Happiness. refahj. 22(87), : 3 doi:10.32598/refahj.22.87.3593.2
URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3898-fa.html
مومنی مهموئی فاطمه، رزمی محمدجواد. رابطه اندازه دولت با شادکامی رفاه اجتماعی 1401; 22 (87) :104-73 10.32598/refahj.22.87.3593.2

URL: http://refahj.uswr.ac.ir/article-1-3898-fa.html


متن کامل [PDF 673 kb]   (1147 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (1882 مشاهده)
متن کامل:   (1212 مشاهده)
مقدمه
از بدو تولد علم اقتصاد توسط آدام اسمیت، تئوریهای اقتصادی بر پایه مفهوم شادی استوار است زیرا وی اظهار می‌دارد که درآمد بیشتر منجر به سودمندی یا رضایت بیشتر می‌شود (ریبریو و سانتوس، 2019). مطالعات بی‌شماری نشان می‌دهند که خصوصیات فردی، متغیرهای اقتصاد کلان و متغیرهای نهادی بر خوشبختی و رضایت از زندگی شخصی تأثیر می‌گذارد (نول و پیتلیک، 2016). لیکن از اوایل دهه 1990، تحقیقات در مورد شادی درزمینه‌های اقتصاد از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است.
 آنچه در بین اهالی علم اقتصاد سابقه بیشتری دارد، اندازه‌گیری رفاه در قالب شاخصهای عینی است. مهم‌ترین این شاخصها رشد اقتصادی است. استفاده از تولید ناخالص داخلی برای سنجش توسعه منطقی بود، اما برای اندازه‌گیری رفاه انسان محدودیتهایی داشت. اگر هدف از توسعه اقتصادی -در ساده‌ترین شکل آن- فراهم‌کردن ابزارهایی برای بهبود کیفیت سطح زندگی باشد، تولید ناخالص داخلی می‌تواند تا حد مناسبی منعکس‌کننده این موضوع باشد. تا دهه ۱۹۷۰، رشد تولید ناخالص داخلی معیار خوبی برای توسعه کلی یک کشور تلقی می‌شد؛ اما در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، ثروت مادی به معنای مراقبتهای بهداشتی، آموزش و مسکن بهتر برای ساکنان یک کشور تعبیر نمی‌شد. به‌طور خلاصه، تولید ناخالص داخلی، تصویر درستی از بهروزی فردی را نشان نمی‌داد (تیموری، 2021). اقتصاددانان و سیاستمداران از این ‌رویکرد بسیار انتقاد کرده‌اند. همچنین تلاشهای فراوانی هم برای جایگزینی آن با شاخصهای کامل‌تر صورت گرفته است.
رویکرد جایگزین برای اندازه‌گیری و ارزیابی رفاه فردی و اجتماعی رویکرد رفاه ذهنی است. این روش اندازه‌گیری رفاه را در قالب شاخصهای شادکامی و رضایت از زندگی ارزیابی می‌کند؛ بنابراین به‌طورکلی، بخشی از ادبیات اقتصادی که از شاخصهای ذهنی رفاه استفاده می‌کند، به نام اقتصاد شادکامی شناخته ‌شده است.
اقتصاد شادکامی رویکردی برای ارزیابی رفاه است که در آن از ابزارهای دانش اقتصاد و روان‌شناسی (به شکل ترکیبی) استفاده می‌شود. اقتصاددانان نوعا آموخته‌اند که ترجیحات را از انتخابهای مشاهده‌شده (آشکارشده) افراد استنباط کنند؛ اما رفاه ذهنی، به‌جای آنکه رفاه را بر مبنای ترجیحات آشکارشده اندازه‌گیری کند، آن را از طریق ترجیحات بیان‌شده افراد اندازه‌گیری می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، اقتصاددانان بیشتر به آنچه افراد انجام می‌دهند می‌نگرند، نه به آنچه آنها می‌گویند (دی تلا و مک کولوچ، 2007). بنابر تعریف وینهوون (2013) جامعه‌شناس هلندی «شادکامی درجه و میزانی است که با آن یک فرد کیفیت کلی زندگی‌اش را به‌عنوان یک زندگی کاملا مطلوب مورد قضاوت قرار می‌دهد؛ به‌عبارت‌دیگر، اینکه «یک نفر چقدر زندگی خود را دوست دارد» ملاکی برای درجه‌بندی شادی افراد در نظر گرفته‌شده است».
 تحقیقات رو به رشد درزمینه اقتصاد شادی نشان داده است که افراد شادتر می‌توانند بهره‌ورتر و نوآورتر باشند. این امر می‌تواند منجر به سودآوری بیشتر و رشد اقتصادی می‌شود؛ بنابراین برای اندازه‌گیری شادی و طراحی سیاستها برای بهبود شادی توجه به عوامل مؤثر بر آن، امری ضروری به نظر می‌رسد (چاملو، 2014).
عوامل مؤثر بر رفاه ذهنی به دو دسته عوامل کلان و خرد تقسیم می‌شوند. عوامل کلان برای تمام افراد یکسان هستند مانند تورم، درآمد ملی و... اما عوامل خرد از فردی به فرد دیگر تغییر می‌کنند، مانند احساس نابرابری، وضع سلامت و... (فکور، 2016). شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد پول همیشه شادی به همراه ندارد، پس از رسیدن ثروت مادی به سطح معینی، افزایش بیشتر آن باعث افزایش شادی نمی‌شود (یو و وانگ، 2017). درواقع توسعه چیزی نیست مگر بهبود شرایط زندگی برای تک‌تک شهروندان و رفع نیازهای ملی یک جامعه (تیموری، 2021). پویش فکری توسعه، توسعه را این‌گونه تعریف می‌کند: توسعه، فرایند شکل‌گیری ساختارهای نهادی است که منجر به ایجاد رفاه پایدار و توزیع نسبتا عادلانه آن در سطح جامعه با هدف توانمندسازی همه افراد جامعه می‌شود، به‌طوری‌که هیچ محدودیت درونی (نیاز اولیه رفع‌نشده) یا هیچ محدودیت بیرونی (آزادیهای سلب شده) افراد را از انتخاب آزادانه و مختارانه فرصتهای خودشکوفایی محروم نکند (پویش فکری توسعه، 2020).
برخی افراد ازجمله کسبیر و دینر (2009) خاطرنشان کردند که در حوزه اقتصاد خرد، شادکامی بالاتر با بهره‌وری بالاتر و سطوح پایین غیبت مرتبط است (ریبریو و سنتوس، 2019). در مطالعات گذشته به ارتباط بین متغیرهای کلان اقتصادی نظیر درآمد سرانه، تورم، بیکاری و نابرابری درآمدی با مفهوم شادکامی (رفاه ذهنی) پرداخته‌ شده است اما در این ‌بین آنچه کمتر از مابقی متغیرها موردتوجه بوده است اندازه دولتهاست.
دخالت دولت در اقتصاد از موضوعاتی است که همواره موردتوجه اقتصاددانان بوده است. هزینه‌های دولت سهم فراوانی از درآمد ملی را به خود اختصاص می‌دهد. اگرچه درگذشته هزینه‌های عمومی، فقط ناظر بر حفظ نظام حاکمیتی کشور، برقراری نظم و عدالت و دفاع از قلمرو ملی بوده است و دولتها تنها به سرمایه‌گذاریهای کلان و زیرساختهای اقتصادی و به‌طورکلی سرمایه فیزیکی توجه داشتند؛ اما امروزه اهدافی نظیر توسعه امکانات زیربنایی، تأمین رفاه اجتماعی، فراهم‌کردن شرایط مناسب زندگی و توجه به سرمایه انسانی از اهداف دولتها در کشورهای مختلف است (صفاتیان، 2016).
همچنین در اکثر مطالعات تأثیر متغیرها به‌صورت خطی موردبررسی قرارگرفته است و مطالعات اندکی رابطه غیرخطی بین متغیرها و شادکامی را تحلیل کرده‌اند. نکته مهم این است که اثر تفاوت سطح توسعه‌یافتگی کشورها در نقش دولت بر شادی مورد غفلت واقع شده است. مسئله اصلی پژوهش حاضر بررسی نقش اندازه دولتها بر شادکامی جوامع در رژیمهای متفاوت ازنظر توسعه‌یافتگی است که با استفاده از رویکرد رگرسیون آستانه‌ای پانل انجام می‌شود. به‌عبارت‌دیگر اینکه سطح توسعه‌یافتگی جوامع چگونه بر نحوه اثرگذاری اندازه دولتها بر متغیر شادی مؤثر است مهم‌ترین مسئله‌ای است که در این تحقیق دنبال می‌شود.
در بخش دوم مقاله به چارچوب نظری و پیشینه مطالعاتی تحقیق می‌پردازیم. بخش سوم به روش تحقیق اختصاص داده ‌شده است و در دو بخش نهایی به یافته‌ها و نتیجه‌گیری پرداخته شده است.
چارچوب نظری
درحالی‌که افزایش رفاه ذهنی فرد یک اصل اساسی در اقتصاد است، تلاش برای سنجش این مفهوم و مشخص‌کردن اینکه چه عواملی باعث تغییر بهزیستی می‌شود، زمینه تحقیقات تجربی است (بلاسن و هافر، 2013). در اقتصاد، شادی به‌عنوان مطلوبیت تعریف ‌شده است و در روانشناسی، شادی به‌عنوان بهزیستی ذهنی شناخته ‌شده است. تحقیقات شادی در اقتصاد، بهزیستی ذهنی گزارش‌شده را به‌عنوان یک نماینده برای اندازه مطلوبیت در نظر می‌گیرند (فری و اشتوتزر، 2002).
باید مطالعات استرلین (1974) را به‌عنوان آغازگر مباحث شادی دانست؛ به‌طوری‌که تئوری وی درزمینه ارتباط بین درآمد و شادی افراد به‌عنوان یکی از مقالات بـزرگ و مطرح در ادبیات اقتصاد شادی است که تأثیر فاکتورهـای متعـدد و گونـاگون را روی شادی فردی تحلیل می‌کند. استرلین اولین اقتصاددانی است که از داده‌های شادمانی برای مطالعات اقتصادی بهره برده است. وی از اطلاعات رشد اقتصادی و شادمانی ایالات‌متحده امریکا در دوره 1946-1957 استفاده کرد. در سطح یک کشور مطالعه استرلین حاکی از بیشتربودن رفاه ذهنی افراد با درآمد بالا در مقایسه با درآمد پایین است اما استرلین با استفاده از اطلاعات تغییر درآمد در طی زمان 1946- 1970 نشان داد درآمد بالا لزوما شادمانی را موجب نمی‌شود. هدف اصلی او در این مطالعه این بود که نشان دهد، شادمانی فردی در کشورهای مختلف و با رشد اقتصادی متفاوت، رابطه‌ای ندارد. به بیانی ساده‌تر، افزایش رشد اقتصادی به افزایش شادمانی افراد منجر نمی‌شود. او این بحث را تحت عنوان پارادوکس شادکامی یا پارادوکس استرلین مطرح کرد.
در طول دوره موردبررسی، به‌رغم رشد چشمگیر درآمد سرانه، میانگین شادکامی تقریبا ثابت مانده است. به‌عبارت‌دیگر، رابطه ضعیفی بین این دو متغیر در طول زمان مشاهده ‌شده است. استرلین معتقد است که شادکامی نسبی است و افراد چون خود را در مقام قیاس با دیگران قرار می‌دهند، پس هر سطحی از رشد اقتصادی جامعه‌شان تأثیری بر شادکامی افراد آن جامعه نخواهد گذاشت. به‌عبارت‌دیگر شادکامی، علاوه بر سطح مصرف حاصل از درآمد، به جایگاه نسبی فرد نسبت به سایر افراد اجتماع وابسته است.
بعدها دیگر اقتصاددانان ازجمله فری و اشتوتزر (2000) و ساکس و همکاران (2012 وینهوون و هاگرتی (2003)، مسئله تناقض استرلین را رد کردند. امروزه اجماع نظر بر این است که درآمد تأثیر مثبت روی رفاه فردی و شادی برجای می‌گذارد و این ارتباط ازنظر آماری معنادار و ازنظر مقداری و کمی نسبتا کوچک است.
مطالعات بی‌شماری که سعی در کشف شادی داشته‌اند، عواملی مانند نهادهای مختلف سیاسی و همچنین ارزیابی عوامل اقتصادی را در نظر گرفتند (منصف و همکاران، 2019). همبستگی بین عوامل اقتصادی و شادی تأیید شده است و این رابطه هم در سطح خرد و هم در کلان وجود دارد (ریبریو و سنتوس، 2019). مطالعات مربوط به اثرات دولت بر رفاه ذهنی شهروندان از اوایل دهه 2000 به‌طور پیوسته رشد کرده است. این مطالعات چگونگی تأثیرگذاری بخشهای عمومی بر شادی شهروندان را بررسی می‌کنند.
ازنظر اوت (2015) برای اندازه دولت می‌توان سه وجه در نظر گرفت: وجه اول، دولت رفاه که مستقیما درآمد را از توزیع بازار آزاد به یک توزیع سیاسی منتقل می‌کند. وجه دوم شامل بسیاری از فعالیتهای دولت فراتر از توزیع مجدد مانند پشتیبانی از آموزش، مسکن و بهداشت ملی است؛ وجه سوم بار مالیاتی است که دولت به جامعه تحمیل می‌کند (اوت، 2015). میزان و اندازه مطلوب دولت برای اثرگذاری بر اقتصاد، از جنبه‌های مختلف قابل‌بررسی است و اعتقاد بر این است که اندازه مخارج دولت تأثیرات قابل‌توجهی در بهزیستی اجتماعی دارد (تانگ، 2017).
بااین‌حال، دو دیدگاه متناقض در مورد نتایج فعالیتهای دولت وجود دارد. اول، ازنظر اقتصاد نئوکلاسیک، دولت نقش مهمی در کاهش شکست بازار ایفا می‌کند. درنتیجه، به دلیل تهیه کالاهای عمومی توسط دولت، احتمالا شهروندان احساس شادی می‌کنند (زارع و همکاران، 2019). این تئوری حاکی از آن است که دولت به‌عنوان یک «دیکتاتور خیرخواه» عمل می‌کند که همواره سعی در به حداکثر رساندن منافع شهروندان دارد، به این معنی که متوسط عمومی رضایت از زندگی با اندازه دولت افزایش می‌یابد (بیورنسکوف و همکاران، 2007).
 دوم، زمانی که بین دولتها و شهروندان عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد و در این شرایط، سیاستمداران قصد دارند به‌جای به حداکثر رساندن رفاه شهروندان، احتمال انتخاب مجدد خود را به حداکثر برسانند. درنتیجه اندازه دولت بزرگ‌تر از اندازه مطلوب شهروندان یک کشور خواهد بود که به کاهش احساس شادی شهروندان منجر می‌شود. درواقع تئوری انتخاب عمومی استدلال می‌کند که سیاستمداران و بوروکراتها ممکن است در هنگام تهیه و اجرای سیاستها، منافع خود را در اولویت قرار دهند که منجر به مداخلات اضافی، هزینه‌های بیشتر دولت و گسترش فعالیتهای رانت‌جویی می‌شود. ازاین‌رو، تئوری انتخاب عمومی نشان می‌دهد که اندازه بزرگ‌تر دولت، شکستهای بیشتری در دولت دارد که باعث می‌شود میانگین رفاه عمومی کمتر شود (بیورنسکوف و همکاران، 2007).
مخارج عمومی اصلی‌ترین ابزار اقتصادی در دست دولت است تا بهزیستی شهروندان را نقض کند. از طریق این ابزار، دولتها می‌توانند با ایجاد مثلا یک سیستم تأمین اجتماعی خوب یا سرمایه‌گذاری در مراقبتهای بهداشتی و آموزش، روی شادی تأثیر بگذارند (کاسمائوی و بورهابا، 2017). هزینه‌های بالاتر دولتی درزمینه‌هایی مانند آموزش، بهداشت و توسعه می‌تواند منجر به افزایش سطح استاندارد زندگی شود که به معنای سطح شادکامی بالاتر است. از طرفی هزینه‌های پایین‌تر دولت می‌تواند به معنای این باشد که دولت نرخ مالیات پایین‌تری را اعمال می‌کند که می‌تواند رشد اقتصادی را افزایش دهد و این نیز می‌تواند به افزایش سطح زندگی در کشور منجر شود (تانگ، 2017).
افزایش اندازه دولت، از طریق مخارج آموزشی، تفریحی، ورزشی و تقویت کالاهای عمومی و اعطای کمکهای تأمین اجتماعی و بیمه‌های بیکاری و حمایت از اقشار ضعیف جامعه می‌تواند موجب ارتقای سطح رفاه در جامعه شود اما پس از گسترش بیش‌ازحد دولت در اقتصاد، افزایش اندازه دولت ممکن است از طریق ناکارآمدی مخارج دولت، گسترش فعالیتهای رانت‌جویی، شکل‌گیری اثر ازدحامی، گسترش فساد اداری، اتلاف منابع و برهم‌زدن تخصیص منابع در بازار، گسترش انحصار و تشدید محدودیت رقابت در بازارها اثراتی منفی بر رشد اقتصادی، رفاه اجتماعی، اشتغال، توزیع درآمد و فقر و نابرابری داشته باشد (زارع و همکاران، 2019).

پیشینه تجربی
تأثیر مثبت کیفیت و اندازه دولت بر شادی توسط بسیاری از تحقیقات تجربی موردحمایت قرار می‌گیرد (کاسمائوی و بورهابا، 2017؛ جکسون، 2017؛ رادکلیف، 2013؛ بلانچفلاور و اوسوالد، 2008؛ اوت، 2015؛ دی تلا و مک کولاچ، 2007). درحالی‌که یک مطالعه جدید توسط نول و پیتلیک (2016) نشان داد که هزینه‌های بالاتر دولت در 25 کشور اروپایی بر شادی آنها تأثیر منفی می‌گذارد. میناس (2013) نیز در یک مطالعه با بررسی اینکه آیا دولتهای بزرگ شادی را کاهش می‌دهند؟ نشان داد که مخارج ساختاری دولت به‌طور قابل‌توجهی شادی و رضایت از زندگی را در کشورهای اروپایی کاهش می‌دهد و بیورنسکوف و همکاران (2007) نیز بر اثر منفی افزایش مخارج دولت بر رضایت از زندگی تأکید کرد. حسامی (2010) به وجود یک رابطه به شکل u معکوس بین هزینه‌های عمومی دولت و رفاه ذهنی اشاره کرد. از طرف دیگر، پروویچ و گلم (2010) نشان دادند که هزینه‌های عمومی دولتها و شادی رابطه غیرخطی دارند؛ و برخی مطالعات نیز مانند رام (2009) هیچ رابطه آماری قابل‌ملاحظه‌ای بین دولت و شادی یافت نکرده‌اند.
فلاوین (2019) در بررسی تأثیر مخارج عمومی دولت بر شادی و رضایت از زندگی شهروندان ایالتهای آمریکا در بازه زمانی 1976-2006 به این نتیجه دست‌یافت که با افزایش در مخارج عمومی دولتهای ایالتی روی کالاهای عمومی، شادی شهروندان آمریکایی افزایش می‌یابد؛ اما مخارج دولت مرکزی به‌خصوص مخارجی که روی کالاهای عمومی نبوده است تأثیر معنی‌داری بر شادی نداشته است. تانگ (2017) به برسی اثرات مستقیم و غیرمستقیم دولت بر شادی در 183 کشور و در فاصله سالهای 1990-2016 پرداخت. نتایج بررسی نشان داد که هزینه‌های دولت فقط در کوتاه‌مدت بر شادی تأثیر می‌گذارد و کانالهای انتقال که از طریق آنها هزینه‌های عمومی می‌تواند بر شادی تأثیر بگذارد ممکن است به‌اندازه میزان خود هزینه مهم باشد. اوت در سال 2011 در مطالعه‌ای که به بررسی ارتباط دولتها با شادی در 130 کشور پرداخت در نمونه تحت بررسی به این نتایج دست یافت که تنها درصورتی‌که کیفیت فنی دولت بالا باشد، رابطه مثبتی بین اندازه دولت و شادمانی وجود دارد؛ این کیفیت فنی با در نظر گرفتن متوسط مقدار شاخصهای اندازه‌گیری‌شده توسط بانک جهانی شامل حاکمیت قانون، اثربخشی دولت، کنترل فساد و کیفیت تنظیم مقررات حاصل می‌شود. اگر کیفیت فنی کم باشد رابطه مثبتی بین اندازه دولت و شادمانی وجود ندارد و حتی این رابطه می‌تواند منفی باشد. کوتاکورپی و لامانن (2010)، در مطالعه‌ای با عنوان «دولت رفاه و رضایت از زندگی: شواهدی از مراقبتهای بهداشت عمومی» به این نتیجه دست یافت که اثر مخارج عمومی دولت فنلاند در مراقبتهای سلامت بر رضایت از زندگی شهروندان مثبت است. بیورنسکوف و همکاران (2007) با بررسی اثرات اندازه دولت بر رضایت از زندگی در میان 74 کشور نشان دادند که رضایت از زندگی با افزایش مخارج دولت کاهش می‌یابد؛ و این اثر منفی با افزایش کارایی دولتها، به‌خصوص در کشورهایی که در حال حاضر بخش دولتی در آنها کوچک است، کاهش می‌یابد.
در یک مطالعه داخلی که توسط زارع و همکاران (2019) انجام شده است، در مطالعه اثرات غیرخطی اندازه دولت بر شادی در کشورهای درحال‌توسعه و توسعه‌یافته، نتایج حاکی از این است که در هر دودسته کشورهای درحال‌توسعه و توسعه‌یافته، اندازه دولت در وضعیت دولت کوچک، تأثیر معنی‌داری بر شادی نداشته است اما در وضعیت دولت بزرگ، اندازه دولت تأثیری منفی بر شادی در کشورهای درحال‌توسعه و تأثیری مثبت بر شادی در کشورهای توسعه‌یافته داشته است. همچنین نتایج پژوهش نشان‌دهنده تأثیر افزایشی درآمد سرانه بر شادی و تأثیر کاهشی نرخ بیکاری و نرخ تورم بر شادی در کشورهای منتخب است. به‌طورکلی عوامل اقتصادی مؤثر بر شادی که در مطالعات گذشته موردبررسی قرارگرفته‌اند در جدول شماره 1 به‌صورت خلاصه ذکر شده‌اند.
جدول 1- پیشینه مطالعاتی در خصوص عوامل اقتصادی مؤثر بر شادی
مطالعات خارجی
محقق سال عوامل اقتصادی مؤثر بر شادی
جوزفسون و کوریا 2019 نابرابری درآمدی
وو 2018 کیفیت دولت و حکمرانی خوب
تانگ 2017 مخارج دولت
ریس 2017 نابرابری درآمدی
یو و وانگ 2017 نابرابری درآمدی
جکسون 2017 آزادی اقتصادی
وانگ و همکاران 2015 مصرف
اسپراک و کشلجویچ 2016 نهادها و آزادی اقتصادی
بلانچفلاور و همکاران 2014 بیکاری، تورم، سن، تأهل، جنسیت، سطح آموزش
آلویس 2014 نابرابری درآمدی
بلاسن و هافر 2013 آزادی اقتصادی
مطالعات داخلی
منصف و همکاران 2019 درآمد سرانه، سلامت، مصرف، مخارج دولتی، آزادی اقتصادی
نادمی و جلیلی 2018 فقر مطلق و نسبی
فکور 2016 وضعیت شغلی، سلامت فردی، اعتقادات مذهبی، پیوندهای خانوادگی، سن، جنسیت، تورم، بیکاری، نابرابری درآمدی
صفاتیان 2016 تولید ناخالص داخلی سرانه، بیکاری، تورم، توسعه انسانی، هزینه‌های دولت
خورسندی و عزیزی 2015 بیکاری و تورم
دهمرده 2014 فقر، نابرابری درآمدی، توسعه انسانی

بررسی پیشینه مطالعاتی موضوع نشان‌دهنده این است که درزمینه اثرگذاری اندازه دولت بر شادی هرچند که در مطالعات خارجی به‌صورت محدود به این موضوع پرداخته ‌شده است اما هیچ‌کدام از آنها به سطح توسعه‌یافتگی جوامع و نقش این عامل در این رابطه توجهی نداشته‌اند. از طرفی در مطالعات داخلی نیز توجه به متغیر اندازه دولت مورد غفلت قرارگرفته است و تنها مطالعه زارع و همکاران (2019) به این موضوع پرداخته است. تفاوت تحقیق حاضر با مطالعه مذکور در این است که برای تحقیق فعلی حد آستانه برای سطح توسعه انسانی محاسبه و اثرگذاری اندازه دولت در دو طرف حد آستانه توسعه‌یافتگی سنجیده و مقایسه می‌شود.
ازآنجایی‌که تجربه کشورها نشان داد که الزاما رشد اقتصادی رفاه جامعه را به همراه ندارد، مفهوم توسعه انسانی که علاوه بر شاخصهای اقتصادی، مطلوبیت اجتماعی و انسانی را نیز شامل می‌شود، شکل گرفت که مبتنی بر این ایده است که پیشرفت جوامع انسانی را نمی‌توان تنها با درآمد سرانه اندازه‌گیری کرد، بلکه لازمه دستیابی به زندگی بهتر علاوه بر داشتن درآمد بالاتر، پرورش و بسط استعدادها و ظرفیتهای انسانی است (سازمان ملل متحد، 2019). توسعه انسانی فرایندی از انتخابهای مردم است به‌طوری‌که این انتخابها، فرصتهای بیشتری را برای لذت‌بردن از افزایش امکانات در دسترس فراهم کنند. درواقع توسعه انسانی توسعه مردم از طریق ایجاد قابلیتهای انسانی است که از طریق خود انسانها با مشارکت فعال در فرایندهایی که زندگی آنها را شکل می‌دهد، به دست می‌آید (برنامه توسعه سازمان ملل متحد،2015).
جان هال در گزارش شادی جهانی در سال 2013 در خصوص ارتباط مفهومی و تجربی بین شاخص توسعه انسانی و رضایت از زندگی مطرح می‌کند که به‌طورکلی مقادیر بالاتر شاخص توسعه انسانی با رضایت از زندگی بالاتری همراه است. همچنین بین معیار رضایت از زندگی و چند معیار مهم توسعه انسانی، ازجمله رضایت شغلی بالاتر، دولت کاراتر، آزادی بیشتر در انتخاب و نابرابری کم، پیوندهای شدیدی وجود دارد. درواقع آن متغیرهایی که طبق گزارش شادی جهانی با رضایت از زندگی ارتباط دارد -یعنی درآمد، حمایت اجتماعی، امید به زندگی سالم در بدو تولد، آزادی در انتخاب زندگی، سخاوت و فساد- همگی ابعاد توسعه انسانی هستند (هال، 2013).
همچنین عناصر شاخص توسعه انسانی با هم ارتباط دارند و همدیگر را تقویت می‌کنند (گوین داراجو و همکاران، 2011). ازآنجایی‌که شاخص توسعه انسانی یک شاخص ترکیبی است که در آن معیارهای اصلی و پایه توسعه انسانی یعنی معیارهای اقتصادی، آموزشی و بهداشتی شامل برخورداری از زندگی سالم و طولانی، دستیابی به دانش و توانایی دستیابی به منابع برای زندگی مناسب در نظر گرفته ‌شده است (بانک جهانی، 2012)؛ بنابراین دولت با تعیین سطح مخارج خود درزمینه تأمین این کالاها و خدمات می‌تواند این شاخص را تحت‌تأثیر قرار دهد. لذا تحقق توسعه انسانی که به تعبیر هال می‌تواند معیارهای ارزیابی بالاتر زندگی (معیاری شادی گزارش‌شده) را تأمین کند نیازمند دولتی فعال است.

روش
در این مطالعه به‌منظور بررسی اثر اندازه دولت بر شادی با در نظر گرفتن نقش توسعه انسانی از مدل رگرسیونی حد آستانه استفاده ‌شده است. با تعیین مقدار آستانه برای متغیر توسعه انسانی می‌توان هم‌زمان اثرگذاری اندازه دولت بر شادی را در رژیمهای مختلف با سطوح توسعه‌یافتگی متفاوت مورد تحلیل قرارداد. در این بخش ابتدا به معرفی متغیرهای تحقیق و روش گردآوری داده‌ها پرداخته، سپس روش رگرسیون آستانه پانل شرح داده ‌شده است و درنهایت در قسمت تصریح مدل، مدل تحقیق ارائه شده است.

ساختار الگو
با توجه به مطالب مطرح‌شده، در این مطالعه شادکامی را تابعی از اندازه دولت، رشد اقتصادی، تورم، بیکاری و توسعه انسانی در نظر گرفته‌ایم و ازآنجاکه هدف اصلی این مطالعه بررسی نقش سطح توسعه‌یافتگی کشورها در ارتباط بین اندازه دولتها و شادکامی است، متغیر توسعه انسانی را به‌عنوان متغیر آستانه‌ای در نظر گفته‌ایم. می‌توان این متغیرها را در قالب مدل رگرسیون آستانه هانسن (1999)، نشان داد:

در رابطه بالا Hapit شاخص شادکامی است که از گزارشهای بانک اطلاعات جهانی شادکامی استخراج ‌شده است. بانک اطلاعات جهانی شادکامی یک بایگانی از یافته‌های تحقیقاتی در مورد لذت ذهنی زندگی افراد است. پژوهشکده تحقیقات اقتصاد شادی دانشگاه اراسموس هلند که توسط وینهوون هدایت می‌شود با استفاده از پرسشنامه‌های گسترده و معیارهایی که در بسیاری از مطالعات استفاده ‌شده‌اند داده‌های شادی را به‌طور سالانه برای 175 کشور گردآوری و گزارش می‌کند.
 Xit بردار متغیرهای توضیحی است که شامل نرخ رشد اقتصادی (GDPgit)، نرخ بیکاری (UNit) و نرخ تورم (INFit) است. همچنین GSit اندازه دولت است که از نسبت مخارج کل دولت به تولید ناخالص داخلی محاسبه می‌شود که همگی از مجموعه داده‌های شاخص توسعه جهانی (WDI) بانک جهانی استخراج ‌شده است. HDIit شاخص توسعه انسانی است که به‌عنوان متغیر آستانه و تقسیم‌کننده نمونه عمل می‌کند و از برنامه توسعه سازمان ملل متحد جمع‌آوری شده است. متغیر آستانه HDI از طریق ضرایب 1 η و 2η معادله را به دو رژیم تقسیم می‌کند و ما را قادر می‌کند تا میزان اثر اندازه دولت (GS) بر شادکامی را در دو زیرمجموعه متفاوت بسته به اینکه شاخص توسعه انسانی بزرگ‌تر یا کوچک‌تر از سطح آستانه γ باشد، تعیین کنیم.
ملاک انتخاب کشورها در دسترس‌بودن اطلاعات موردنیاز برای آنها بوده است و بر این اساس اطلاعات مربوط به 110 کشور برای بازه زمانی سالهای 2017-2006 جمع‌آوری شده است.
رگرسیون پانل آستانه‌ای
مدل آستانه، شکست ساختاری یا ویژگی جهشی در رابطه بین متغیرها را توصیف می‌کند که توسط هانسن (1999) ارائه شده است. اگرچه مدلهای آستانه‌ای در تحلیل سری زمانی معمول هستند ولی کاربرد آنها با استفاده از داده‌های پانل محدود بوده است (وانگ، 2015). در یک مدل رگرسیون پانل آستانه‌ای هر یک از مشاهدات را می‌توان برحسب ارزش یک متغیر مشاهده‌شده به نام متغیر آستانه‌ای دسته‌بندی کرد هانسن (1999).
 در یک مدل رگرسیون پانل آستانه‌ای در هر زمان کشورها با توجه به یک متغیر قابل‌مشاهده به نام متغیر آستانه به گروههایی با کششهای یکسان تقسیم می‌شوند. در این مدل رگرسیون، مکانیزم انتقال بین رژیمهای حدی چنین تعریف می‌شود که در هر زمان اگر متغیر آستانه‌ای مشاهده‌شده برای یک کشور مشخص کمتر از یک مقدار معین موسوم به پارامتر آستانه باشد رابطه اندازه دولت و شادی با مدل (رژیم) خاصی تعریف می‌شود که با مدل مورداستفاده در زمانی که متغیر آستانه بزرگ‌تر از پارامتر آستانه است متفاوت خواهد بود. درواقع یک مدل آستانه‌ای حاوی حداقل یک حد آستانه است که معمولا در دو طرف این حد آستانه، نحوه اثرگذاری متغیر مستقل بر متغیر وابسته متفاوت است. مزیت اصلی این روش نسبت به روشهای سنتی این است که تصورات ذهنی در شکل‌گیری نوع رابطه غیرخطی دخالتی نداشته و نیاز به هیچ‌گونه فرم تابعی معین غیرخطی در بررسی روابط غیرخطی ندارد.
در این مدل داده‌ها باید از یک مدل داده‌های ترکیبی متوازن { yit,qit, xit:1 ≤ i < n, 1 ≤ t ≤T} باشند که اندیس i نشان‌دهنده مقاطع و اندیس t نمایانگر زمان است. متغیر وابسته yit و متغیر آستانه‌ای qit اسکالر هستند درصورتی‌که xit یک بردار است. فرم ساختاری مدل پانل آستانه‌ای به‌صورت زیر است (هانسن، 1999):
Yit = µi + β'1xit I (qit ≤ γ) + β'2xit I (qit ˃ γ) +eit

در این رابطه I(.) تابع شاخص، qit متغیر آستانه و γ مقدار آستانه است. این مدل را می‌توان به‌صورت زیر بازنویسی کرد:
اگر بردار X را به‌صورت زیر در نظر بگیریم:
ازاین‌رو معادله را می‌توان به این صورت نوشت:
yit = µi+ β' xit (γ)+ eit

مشاهدات بر اساس این‌که متغیر آستانه (qit) کمتر یا بیشتر از مقدار آستانه (γ) باشد، به دو رژیم تقسیم می‌شوند. این رژیمها توسط تفاوت شیبهای رگرسیون 1β و 2β مشخص می‌شوند. شناسایی مستلزم آن است که عناصر xit در طول زمان تغییرپذیر باشند. همچنین فرض شده است که متغیر آستانه‌ای نیز در طول زمان تغییرپذیر است. در مورد جمله خطای eit نیز فرض شده است که مستقل و دارای توزیع نرمال با میانگین صفر و واریانس 2σ است هانسن (1999).
یافته‌ها
قبل از تخمین مدل رگرسیونی باید ایستایی متغیرها بررسی شود و ازآنجایی‌که داده‌ها از نوع داده‌های ترکیبی هستند، از آزمون ریشه واحد لوین-لین-چو استفاده می‌شود که نتایج آن حاکی از این است که تمامی متغیرها در سطح 5% ایستا هستند. لذا می‌توان برآورد مدل را بدون گرفتاری در دام رگرسیون کاذب انجام داد (بالتاجی، 2017).

جدول 2- آزمون ریشه واحد
متغیر سطح احتمال (آزمون لوین، لی و چو) (p) نتیجه آزمون
Hap 000/ 0 مانا
GS 000/ 0 مانا
GDPg 000/ 0 مانا
INF 000/ 0 مانا
UN 000/ 0 مانا
Constant 000/ 0 مانا

در ادامه قبل از برآورد مدل باید مقدار آستانه و معنی‌داری آن بررسی شود. ارزش حد آستانه‌ای به پیروی از روش هانسن (1999) به ازای مقادیر مختلف متغیر آستانه و حداقل‌کردن مجموع مجذور خطاها به دست می‌آید؛ به‌عبارت‌دیگر آن میزان از متغیر آستانه که متضمن کمترین میزان مجذور خطاست، آستانه بهینه است و با آزمون‌کردن معنی‌داری این آستانه، در صورت معنی‌دار بودن آن به برآورد مدل می‌پردازیم. معنی‌داری پارامتر γ با استفاده از آزمون F و با فرض H012 مورد آزمون قرار می‌گیرد. در این آزمون فرض صفر بیانگر عدم وجود آستانه است (به عبارتی یعنی رگرسیون خطی است).

جدول 3- نتایج آزمون معنی‌داری آستانه
آزمون فرضیه F سطح احتمال (p) مقدار بحرانی در سطح 10% مقدار بحرانی در سطح 5%
عدم وجود آستانه: H0
وجود یک آستانه: H1
01/ 427 000/ 0 88/ 87 82/ 92
بنا بر نتایج جدول و با توجه به مقدار احتمال بوت استرپ فرض صفر یعنی خطی‌بودن مدل پذیرفته نمی‌شود و لذا مدل دارای یک آستانه است و بر اساس داده‌های موجود، مدل تک آستانه‌ای مدل مناسبی است. مقدار آستانه نیز بر اساس این آزمون 577/ 0 محاسبه شده است. در ادامه به برآورد مدل پرداخته می‌شود که جدول زیر این برآورد را نشان می‌دهد:
جدول 4- نتایج برآورد مدل پانل آستانه‌ای
متغیر ضریب t مقدار احتمال (P)
GS (HDI<0/577) 044/ 0- 51/ 5- 000/ 0
GS (HDI˃0/577) 022/ 0 48/ 4 000/ 0
GDPg 03 /0 44/ 2 015/ 0
INF 036/ 0- 75/ 3- 000/ 0
UN 06/ 0- 73/ 6- 000/ 0
Constant 99/ 5 74/ 29 000/ 0
همان‌طور که نتایج جدول بالا نشان می‌دهد ضریب اندازه دولت قبل و بعد از آستانه متفاوت و معنی‌دار است. زمانی که سطح توسعه انسانی کمتر از حد آستانه است، با ثبات سایر متغیرها، یک واحد افزایش در اندازه دولت موجب کاهش شادی به‌اندازه 044/ 0 می‌شود. حال آنکه زمانی که سطح توسعه انسانی بالاتر از حد آستانه باشد، یک واحد افزایش در اندازه دولت موجب افزایش شادی به‌اندازه 022 /0 می‌شود. علت این امر را می‌توان این‌گونه تحلیل کرد که ازآنجایی‌که با افزایش سطح توسعه کشورها و بهبود آموزش، بهداشت، رشد اقتصادی، کاهش نابرابری‌های درآمدی، حمایتهای اجتماعی و بیمه‌های اجتماعی، سطح استانداردهای زندگی افزایش می‌یابد؛ لذا این امر موجب ارتقای رفاه و درنتیجه شادی افراد در جامعه می‌شود.
در یک کشور توسعه‌یافته وجود عواملی از قبیل بیمه، شرایط بهداشتی بهتر، رفاه بالاتر اجتماعی، امنیت روانی بیشتر، تحصیلات رایگان یا کمک‌تحصیلی که از طرف دولت پرداخت می‌شود باعث آسودگی خاطر بیشتر مردم می‌شود و امنیت روانی هم به‌تبع آن، بالاتر می‌رود. درحالی‌که در کشورهای درحال‌توسعه به دلیل نرسیدن به این شرایط مطلوب، غم و اندوه نمود بیشتر پیدا می‌کند و امنیت روانی در میان مردم پایین است. ازآنجایی‌که شرایط زندگی انسان در کانون توجه توسعه انسانی است لذا ارتقای کیفیت نیروی انسانی، یکی از راههای افزایش بهره‌وری جوامع است. هزینه‌های آموزشی و بهداشتی در زمره هزینه‌های مصرفی دولتها قرارگرفته‌اند که در حقیقت سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی‌اند که منافع عمده و درازمدتی برای توسعه اقتصادی دارند. نقشی عمده‌ای که دولتها بر توسعه انسانی می‌توانند بگذارند از طریق مخارجی است که صرف سه شاخص سازنده توسعه انسانی می‌شود. به‌خصوص در مورد دو شاخص آموزش و بهداشت که در سبد مصرفی خانوارها جزو کالاهایی محسوب می‌شوند که قشرهای با درآمد متوسط و پایین، کمتر توانایی تأمین آن را دارند، نقش دولت تعیین‌کننده‌تر خواهد بود؛ بنابراین دولت با تعیین سطح مخارج خود درزمینه تأمین این کالاها و خدمات می‌تواند این شاخص را تحتتأثیر قرار دهد. لذا تحقق توسعه انسانی که به تعبیر هال می‌تواند معیارهای ارزیابی بالاتر زندگی (معیارهای شادی گزارش‌شده) را تأمین کند نیازمند دولتی فعال است.
 درواقع افزایش شادی در کشورهای توسعه‌یافته نشان‌دهنده کارآمدی سیاستهای دولت از طریق گسترش دولت رفاه، بهبود درزمینه‌هایی مانند آموزش، بهداشت و خدمات اجتماعی، سیاستهای بازتوزیع درآمدی است که می‌تواند منجر به افزایش سطح استاندارد زندگی و تقویت شادی در جامعه شود. به عبارتی گسترش دولتها در کشورهای توسعه‌یافته در راستای دولت رفاه است.
این در حالی است که در کشورهای با سطح توسعه‌یافتگی پایین‌تر با گسترش بیش‌ازحد اندازه دولت در اقتصاد، افزایش اندازه دولت ممکن است از طریق ناکارآمدی مخارج دولت، گسترش فعالیتهای رانتجویی، شکل‌گیری اثر ازدحامی، گسترش فساد اداری، اتلاف منابع و برهم زدن تخصیص منابع در بازار، گسترش انحصار و تشدید محدودیت رقابت در بازارها اثراتی منفی بر رشد اقتصادی، رفاه اجتماعی، اشتغال، توزیع درآمد و فقر و نابرابری داشته باشد و درنتیجه موجب کاهش رفاه و شادی جامعه شود.
همچنین نتایج تحلیل بیان‌کننده این است که نرخ رشد اقتصادی دارای اثر مثبت و معنی‌داری بر شادکامی است. با افزایش رشد اقتصادی و درنتیجه آن درآمد افراد، رفاه جامعه و رضایت از زندگی بهبود می‌یابد و این منجر به گسترش شادی در جامعه می‌شود. تورم و نرخ بیکاری نیز دارای اثری منفی بر شادی جامعه است. تورم از طریق کاهش قدرت خرید مردم موجب کاهش مصرف حقیقی کالاها و خدمات شده و لذا سطح رفاه را کاهش می‌دهد همچنین از کانال ایجاد عدم اطمینان نسبت به آینده نیز می‌تواند باعث نارضایتی و کاهش شادکامی شود.
آرگایل و همکاران معتقدند که بیکاری و ترس از نداشتن شغل، یکی از بزرگ‌ترین منابع ناشادی در دنیای مدرن است. البته نه صرفا به این دلیل که افراد بدون شغل، پول کمتری دارند تا خرج کنند، بلکه به این دلیل که کیفیت زندگی فرد بیکار به‌شدت نزول می‌کند زیرا از دیدگاه روانشناسان فرد بیکار جایگاه و منزلت اجتماعی خود را درخطر می‌بیند و ازاین‌رو، دچار ناامیدی و عدم رضایت می‌شود (خورسندی و عزیزی، 2015). نکته قابل‌توجه این است که بیکاری دارای اثر منفی بیشتری بر شادی نسبت به تورم است. این نتیجه هم‌راستا با مطالعات گذشته (بلانچفلاور و همکاران،2014؛ بلانچفلاور 2007؛ فکور، 2016؛ خورسندی و عزیزی، 2015) در این زمینه است.
بحث
در گذشته بسیاری از اقتصاددانان نئوکلاسیک برای اندازه‌گیری رفاه فردی، بیشترین توجه خود را روی ثروت، دارایی، مصرف و یا کل پول موجود در دست فرد معطوف می‌کردند. ولی امروزه، مفهومی به نام شادی در مقایسه با مفاهیم رفاه مادی جایگاه مناسبی در تحلیلهای رفاهی بین اقتصاددانان پیداکرده است (گراهام، 2011).
مطالعه حاضر با هدف بررسی نقش توسعه انسانی در اثرگذاری اندازه دولت بر شادکامی کشورهای منتخب جهان در بازه زمانی 2017-2006 با کاربرد روش رگرسیون حد آستانه‌ای در داده‌های پانل مورد ارزیابی قرارگرفته است. پس از جمع‌آوری اطلاعات برای 110 کشور که ملاک انتخاب آنها موجودبودن داده‌های متغیرهای تحقیق در بازه زمانی موردنظر است، مدل تحقیق برای رگرسیون پانل آستانه‌ای و بر اساس روش هانسن (1999) مورد آزمون قرار گرفت. حد آستانه برآورد‌شده برای متغیر توسعه انسانی 577/ 0 است و درنتیجه اندازه دولت در بالاتر و پایین‌تر از این حد آستانه اثرات متفاوتی بر شادی دارد. تا قبل از آستانه توسعه انسانی، اثر اندازه دولت بر شادکامی کشورها منفی است و با گسترش دولتها ازآنجایی‌که این افزایش اندازه دولت در راستای سیاستهای ناکارآمد، فعالیتهای رانت جویی، گسترش فساد اداری و اتلاف منابع است منجر به کاهش شادی افراد می‌شود؛ اما پس از عبور از آستانه توسعه انسانی با افزایش اندازه دولت، شادی افراد بیشتر می‌شود که نشان‌دهنده کارآمدی سیاستهای دولت است و مبین این است که حرکت به سمت دولت رفاه در کشورهای با سطح توسعه بالاتر دارای اثرات مثبتی بر رفاه ذهنی افراد جامعه است. به‌عبارت‌دیگر دولتها در کشورهای توسعه‌یافته در راستای تقویت رفاه و شادی جامعه گسترش‌ یافته‌اند. بنابراین در راهبرد توسعه انسانی اندازه دولت مهم نیست و در عوض نوع وظایف دولت و نحوه انجام آن مهم است.
همچنین با توجه به اثر منفی تورم و بیکاری بر شادی و این نکته که با افزایش تورم و بیکاری اثر منفی آنها بر شادی افزایش می‌یابد و ازآنجایی‌که نتایج این مطالعه و مطالعات پیشین نشان می‌دهد که بیکاری بیش از تورم شادی را کاهش می‌دهد، ازاین‌رو سیاست‌گذاران در هدف‌گذاریهای خود بهتر است وزن بالاتری به بیکاری بدهند.

ملاحظات اخلاقی
مشارکت نویسندگان
همه نویسندگان در تهیه مقاله مشارکت داشته‌اند.
منابع مالی
برای انتشار این مقاله حمایت مالی مستقیم از هیچ نهاد یا سازمانی دریافت نشده است.
تعارض منافع
این مقاله با سایر آثار منتشرشده از نویسندگان همپوشانی ندارد.
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
در این مقاله همه حقوق مرتبط با اخلاق پژوهش رعایت شده است.
 
Alois, P. (2014). Income inequality and happiness: is there a relationship? No. 614, LIS Working Paper Series.
Baltaji, B. (2017). Econometric analysis of panel data, (translated by Mohammad Nasr Isfahani and Ehsan Rasoulinejad), Tehran, Noor Elm Publishing (In Persian)
Belasen, A. R., & Hafer, R. W. (2013). Do changes in economic freedom affect well-being. Journal of Regional Analysis & Policy, 43(1), 56-64.
Bjørnskov, C., Dreher, A., & Fischer, J. A. (2007). The bigger the better? Evidence of the effect of government size on life satisfaction around the world. Public Choice, 130(3-4), 267-292.
Blanchflower, D. G. (2007). Is unemployment more costly than inflation? (No. w13505). National Bureau of Economic Research.
Blanchflower, D. G., & Oswald, A. J. (2008). Is well-being U-shaped over the life cycle?. Social science & medi-cine, 66(8), 1733-1749.
Blanchflower, D. G., Bell, D. N., Montagnoli, A., & Moro, M. (2014). The happiness trade‐off between unemployment and inflation. Journal of Money, Credit and Banking, 46(S2), 117-141.
Chamlou, N. (2014). The Economics of Happiness and Anger in North Africa. UNU-WIDER, Working Paper 2014/060
Dehmardeh, L. (2014). Examining the effect of poverty, income inequality and human development index on happiness in selected countries, Master’s thesis, Al-Zahra University (In Persian)
Di Tella, R., & MacCulloch, R.J. (2007). Happiness, Contentment and Other Emotions for Central Banks, NBER Working Paper, No. 13622, National Bureau of Economic Research
Fakur, M. (2016), Investigating the effect of income inequality on mental well-being in developing countries, Master’s the-sis, Ferdowsi University (In Persian)
Flavin, P. (2019). State government public goods spending and citizens’ quality of life. Social science research, 78, 28-40.
Frey, B.S., & Stutzer, A. (2000). Happiness, Economy and Institutions. Economic Journal. 110 (446): 918–938.
Govindaraju, V..,C & Rao, R. & Anwar, S. (2011). Economic growth and government spending in Malaysia: a re-examination of Wagner and Keynesian views. Economic Change and Restructuring, 44(3), 203-219.
Graham, C. (2011). The Pursuit of Happiness an Economy of Well-Being. Washington
Hall, J. (2013). From capabilities to contentment: Testing the links between human development and life satisfac-tion. World happiness report, 2013, 138-153.
Hansen, B. E. (1999). Threshold effects in non-dynamic panels: Estimation, testing, and inference. Journal of economet-rics, 93(2), 345-368.
Hessami, Z. (2010). The size and composition of government spending in Europe and its impact on well‐being. Kyklos, 63(3), 346-382.
Jackson, J. (2017). Free to be happy: Economic freedom and happiness in US states. Journal of Happiness Studies, 18(4), 1207-1229.
Josefsson, A., & Koria, S. (2019). Income Distribution and Happiness in Europe-Are Scandinavians more Sensitive to Ine-quality?. Student essay. School of business., University of Gothenburg
Kasmaoui, K., & Bourhaba, O. (2017). Happiness and Public Expenditure: Evidence from a panel analysis.
Kesebir, P., & Diener, E. (2009). In pursuit of happiness: Empirical answers to philosophical questions. In The science of well-being (pp. 59-74). Springer, Dordrecht.
Khorsandi, M., & Azizi, Z. (2015). Estimating the Threshold Effect of Unemployment on Happiness. Iranian Economic Development Analyses, 3(2), 59-79. doi: 10.22051/edp.2016.2525 (In Persian)
Knoll, B., & Pitlik, H. (2016). Who benefits from big government? A life satisfaction approach. Empirica, 43(3), 533-557.
Kotakorpi, K., & Laamanen, J. P. (2010). Welfare state and life satisfaction: Evidence from public health care. Economica, 77(307), 565-583.
Minas, T. A. S. (2013). Do large governments decrease happiness?: evidence from European Countries (Doctoral disserta-tion)., Da Beira Interior University of Portugal.
Monsef, A., Moalemi, M., Biyabani, J., Nejati, M., & Taherizadeh, J. (2019). Investigating Economic Factors Affecting Happiness in Selected Countries: Panel Threshold Regression Approach. Economic Growth and Development Research, 9(36), 15-34. (In Persian)
Nademi, Y., & Jalili Kamjoo, S. (2018). Evaluating the Effect of Absolute and Relative Poverty on Happiness Inequality in Iran. Economical Modeling, 12(41), 1-26. (In Persian)
Ott, J. (2015). Impact of size and quality of governments on happiness: Financial insecurity as a key-problem in market-democracies. Journal of Happiness Studies, 16(6), 1639-1647.
Ott, J. C. (2011). Government and happiness in 130 nations: Good governance fosters higher level and more equality of happiness. Social indicators research, 102(1), 3-22.
Perovic, L. M., & Golem, S. (2010). Investigating macroeconomic determinants of happiness in transition countries: How important is government expenditure?. Eastern European Economics, 48(4), 59-75.
Radcliff, B. (2013). The political economy of human happiness: how voters’ choices determine the quality of life: Cam-bridge University Press
Ram, R. (2009). Government spending and happiness of the population: additional evidence from large cross-country samples. Public Choice, 138(3-4), 483-490.
Reis, J. (2017). What is The Effect of Income Inequality on Happiness? A Cross Section of the Period between 1981 and 2014 from 43 Countries around the World. Bachelor Thesis, Erasmus University Rotterdam, School of Economics. 1-30
Ribeiro, C., & Santos, A. D. (2019). The Economics of Happiness: an Approach to Portuguese Economy. Economics & Sociology, 12(4), 197-332.
Sacks, D. W., Stevenson, B., & Wolfers, J. (2012). The new stylized facts about income and subjective well-being. Emotion, 12(6), 1181.
Sefatian, F. (2016). Comparing the effects of government spending on happiness in two groups of developing and devel-oped countries, Master’s thesis, Semnan University (In Persian)
Spruk, R., & Kesˇeljevic´, A. (2016). “Institutional Origins of Subjective Well- Being Estimating the Effects of Economic Freedom on National Happiness”. Journal of Happiness Studies, 17, 659–712.
Teymoori, E. (2021). A historical review of development paradigms. published on the website of the intellectual campaign of development Institute (In Persian)
The intellectual campaign of development (2020) Iran’s national development index report (special for policymakers), published on the website of the intellectual campaign of development Institute (In Persian)
Tung, D. K. (2017). Government expenditure and happiness: direct and indirect effects. Institute of Social Studies, Nether-lands
United Nations (2019). Human development report. 2019: beyond income, beyond averages, beyond today: inequalities in human development in the 21st century. Washingto DC: United Nations.
United Nations Development Program (UNDP). (2015). “Human Development Report”.
Veenhoven, R. (1984). Conditions of happiness: (Factoren van invloed op het geluk) (Doctoral dissertation).
Veenhoven, R. (2013). Conditions of happiness. Springer Science & Business Media.
Veenhoven, R., & Hagerty, M.R. (2003). Wealth and Happiness Revisited Growing National Income does Go with Greater Happiness, Social Indicators Research, (64): 1-27.
Wang, H., Cheng, Z., & Smyth, R. (2015). “Does Consuming More Make You Happier? Evidence from Chinese Panel Da-ta”. BOFIT Discussion Papers, 21(15), 1-25.
Woo, C. (2018). Good Governance and Happiness: Does Technical Quality of Governance Lead to Happiness Universally in both Rich and Poor Countries?. Journal of International and Area Studies, 25(1), 37-56.
World Bank. (2012). World Development Indicators. http://www.worldbank.org
World Happiness Report (2013). New York: UN Sustainable Development Solutions Network. http://unsdsn.org/resources/publications/world-happiness-report-2013/Worlddatabaseofhappiness.eur.nl/
Yu, Z., & Wang, F. (2017). Income inequality and happiness: An inverted U-shaped curve. Frontiers in psychology, 8, 2052
Zare, E., Ebrahimi, M., Aminifard, A., & Zare, H. (2019). The Study of Nonlinear Effects of Government Size on Happi-ness in Developing and Developed Countries by the Threshold Approach. Refahj, 19(73), 9-38. (In Persian)

 
نوع مطالعه: اصیل | موضوع مقاله: رفاه اجتماعی
دریافت: 1400/3/6 | پذیرش: 1401/8/28 | انتشار: 1401/11/19

ارسال پیام به نویسنده مسئول


بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه رفاه اجتماعی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | Social Welfare Quarterly

Designed & Developed by : Yektaweb