مقدمه
خشونت علیه زنان یکی از مهمترین مشکلات حقوق بشر و سلامتی در سطح جهان به شمار میرود (میر[1]، 2016) که نهتنها حقوق، سلامت، رفاه و شخصیت زنان، بلکه بنیان خانواده و جامعه را نیز با تهدید جدی مواجه میکند (کلارک و همکاران[2]، 2018). شایعترین خشونت علیه زنان، توسط همسر صورت میگیرد و با عنوان همسر آزاری
[3] علیه زنان شناخته میشود که عبارت است از اعمال هرگونه بدرفتاری عمدی نسبت به زن توسط همسر (میر، 2016).
همسرآزاری بهمراتب ازآنچه به نظر میآید، رایجتر است. آمار سازمان جهانی بهداشت بیانگر آن است که شریک زندگی 16 تا 52 درصد زنان با آنان با خشونت رفتار میکنند (سازمان جهانی بهداشت، 2016). در ایران نیز خشونت علیه زنان از سوی همسران یک معضل مهم اجتماعی است. در پیمایش ملی گستردهای که در 28 استان ایران در سال 1388 صورت گرفت، گزارشها نشان داد که 66 درصد زنان حداقل یکبار در طول زندگی مشترک خود با خشونت همسر مواجه شدهاند (داساربند و همکاران، 2017). همچنین در تحقیق کیوان آرا و همکاران (2011) شایعترین خشونت علیه زنان خشونت عاطفی به میزان 52 درصد گزارش شد و یافتهها حاکی از آن بودند که زنان خانهدار بیشتر در معرض خشونت خانگی قرار میگیرند. در استان لرستان نیز بر اساس پژوهشی بین ابعاد خشونت علیه زنان، خشونت روانی بالاترین نوع خشونت خانگی بود (غضنفری، 2010)؛ که یکی از عوامل حاضر شدن زنان در دادگاهها و متقاضی طلاق یکی از جنبههای خشونت (فیزیکی، اقتصادی، روانی، اجتماعی، کلامی و جنسی) است که در رنج بودهاند (عطادخت و زارع، 2015).
خشونت علیه همسر در چهار شکل روانی-کلامی، اقتصادی، جسمانی و جنسی مشاهده میشود که نوع روانی-کلامی شامل استفاده از شیوههای منزوی کننده فرد (مانند تضعیف روابط زن با اطرافیان)، القاء ترس (مانند تهدید به صدمه جسمانی یا تهدید به دور کردن فرزندان) یا دشنام و ناسزا گفتن، تحقیر، قهر کردن و صحبت نکردن با وی است و شایعترین شکل خشونت علیه زنان به شمار میرود (دوکتهالی و همکاران[4]، 2019). خشونت اقتصادی دربرگیرنده رفتارهایی مانند خودداری از پرداخت پول و تأمین مالی، دخل و تصرف در اموال زن یا آزار رساندن در محیط کار است؛ بهطوریکه منجر به از دست دادن منبع درآمد زن شود. خشونت جسمانی شامل رفتارهای تکرارشونده مبنی بر حمله فیزیکی به اشکال مختلف (سیلی، مشت و لگد و ...) یا جلوگیری از دستیابی همسر به خدمات بهداشتی- درمانی و نیز خشونت جنسی به هر نوع رابطه جنسی با همسر بدون رضایت وی یا رابطهای با توسل بهزور و خشم و روشهای غیرطبیعی اطلاق میشود (مکسول و همکاران[5]، 2015).
خشونت به هر شکلی که باشد، تأثیر منفی زیادی بر جنبههای مختلف سلامت زنان از جمله کیفیت زندگی، عملکرد اجتماعی و سلامت جسمی آنان دارد. زنان آسیبدیده از خشونت همسران با بیاعتمادی و عدم تسلط بر قوای فکری و روانی خویش و با روحیهای خسته و شکننده بهناچار بار زندگی را بر دوش میکشند (محسنی تبریزی و همکاران، 2013). احساس عدمکفایت در مدیریت خانواده، ازکارافتادگی جسمی و روانی، عدم کارایی زن در محیط کاری، کاهش منزلت خانوادگی و اجتماعی زن (قهاری و همکاران، 2018)، بیماریهای جسمانی (یایا و همکاران[6]، 2019)، پناه آوردن به داروهای روانگردان، الکل، مواد مخدر (آلانگیل و همکاران[7]، 2018)، کاهش سلامت روانشناختی (کینجاد و همکاران
[8]، 2020؛ شارما و همکاران
[9]، 2019)، احساس درماندگی و افسردگی مزمن (پاتل و همکاران
[10]، 2019)، کاهش انرژی احساسی و عاطفی، اضطراب شدید (راکووک-فلسر
[11]، 2017)، سلب توانمندی، ابتلا به بیماریهای روانتنی و کاهش رضایت از زندگی (ویلسون و همکاران
[12]، 2017) و استرس (تول و همکاران
[13]، 2020) از تأثیرات منفی رفتارهای خشونتآمیز مردان علیه زنان در خانواده است. علاوه بر این، مطالعات اخیر بهطور مداوم ارتباط معنیداری را بین خشونت همسر و سلامت روان زنان بیان میکند (هوارد و همکاران
[14]، 2011).
یکی از نشانههای سلامت روان در زنان امید[15] است (حسنی طباطبایی و شاکردولق، 2018) که میتواند تحت تأثیر خشونت همسر قرار گرفته و تضعیف شود. امید نیرویی هیجانی است که تخیل را به سمت موارد مثبت هدایت میکند، امید به انسانها انرژی میدهد و مجهزشان میکند و مانند کاتالیزوری برای کار و فعالیت عمل میکند (دو و همکاران[16]، 2016). امید به افراد انعطافپذیری، نشاط و توانایی خلاصی از ضربههایی که زندگی بر آنها تحمیل میکند را میدهد و باعث افزایش رضایت از زندگی میشود (فلدمن و کوباتا، 2015). این در حالی است که اعمال خشونت از طرف همسر میتواند منجر به پایین آمدن عزتنفس در زنان و ایجاد حس ناتوانی در کنترل امور و ناامیدی در آنان شود (شایان و همکاران، 2015) و حس ناامیدی یا فقدان کنترل نیز اثرات منفی شدیدی بر رفتار، خلق و فیزیولوژی آنها میگذارد (رسیک و همکاران
[17]، 2012).
از جمله آثار منفی دیگری که خشونت همسر میتواند در زنان قربانی ایجاد کند، فشار عصبی پس از آسیب[18] (PTSD) است (جانکر و همکاران[19]، 2019). فشار عصبی پس از آسیب نوعی از اختلالات اضطرابی است که پس از برخورد با یک حادثه تهدیدکننده حیات بهصورت علائم مختلف روانی مانند کابوس شبانه، یادآوری حادثه و علائم اضطرابی و کاهش آستانه تحریک مشخص میشود (مک هاگ و تریزمان[20]، 2015). درواقع، فشار عصبی پس از آسیب (
PTSD) یک اختلال روانپزشکی شایع و مهم است که در این بیماری شخص در معرض یک رویداد آسیبرسان شدید که شدت آن برای هر کس آسیبرسان خواهد بود قرار گرفته و پاسخ شخص نیز همراه با ترس شدید و درماندگی است و این رویدادها میتواند تجارب سوانح طبیعی یا تصادفات شدید (استیکایر و همکاران[21]، 2014) و حتی تجربه خشونت خانگی (راکووک-فلسر،2017) و ... بوده باشد. این عارضه مرکب است از تجربه مجدد سانحه در رؤیا یا خیالات یا بیداری، اجتناب مستمر از یادآوری سانحه و کرختی پاسخگویی به چنین یادآوریها، برانگیختگی مستمر و مفرط که حداقل طول مدت علائم یک ماه بوده و درنهایت این اختلال موجب ناراحتی شدید یا اختلال در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای مهم فرد میشود (ویلد و همکاران[22]، 2018). این مشکل معمولاً به دنبال یک حادثه تروماتیک که فرد تجربه کرده است رخ میدهد (کمالمنش و مارد پور، 2016). وجود علائم مختلف ازجمله افسردگی و اضطراب در زنان قربانی خشونت همسر و شدت این علائم میتواند نشاندهنده فشار عصبی پس از آسیب در این افراد باشد که برای فرد، خانواده و اجتماع عوارض بسیار شدیدی بهجای میگذارد (چو
[23]، 2012).
با توجه به اینکه بر اساس مطالب ذکرشده، خشونت یک آسیب نهفته اجتماعی و نگرانکننده از نقطهنظر بهداشت و سلامت فیزیکی و روانی است که با صدمات جسمی، روانی، خانوادگی و اجتماعی متعددی همراه است، لذا بررسی همهجانبه آن دارای اهمیت بسیار زیادی است. همچنین با توجه به شیوع روزافزون پدیده خشونت خانگی علیه زنان از طرف همسران، لازم است پژوهشهایی در جهت تعیین تأثیر خشونت همسران بر حالات روانشناختی زنان قربانی انجام شود تا بر اساس نتایج حاصله بتوان اقدامات مؤثری در جهت پیشگیری از اعمال خشونت و کاهش آثار روانشناختی آن انجام داد؛ بنابراین با توجه به اهمیت موضوع، زمینه برای انجام پژوهشهای وسیعتر با در نظر گرفتن آثار همهجانبه خشونت علیه زنان فراهم است. این در حالی است که مطالعات موجود در این زمینه اغلب به یک بعد از حالات روانشناختی زنان قربانی خشونت پرداختهاند و خشونت را بهعنوان یک تروما که میتواند علائم PTSD در زنان قربانی ایجاد نماید موردبررسی قرار ندادهاند. لذا با در نظر گرفتن خلأ موجود در این زمینه و مطابق نتایج پژوهش کیوان آرا و همکاران (1390) که حاکی از میـزان خشونت خانگی بالا در شهر اصفهان بود، پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این سؤال است که آیا بین میزان ناامیدی و فشار عصبی پس از آسیب در زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر شهر اصفهان تفاوت وجود دارد؟
روش
طرح پژوهش با توجه به ماهیت موضوع و اهداف آن، علی-مقایسهای (پس رویدادی) بود. جامعه آماری در گروه مورد، کلیه زنان قربانی خشونت همسر در شهر اصفهان در سهماهه اول سال 1398 بودند که دارای سابقه همسرآزاری بوده و از پرسشنامه همسرآزاری قهاری و همکاران (2005)، نمره بالاتر از 132 کسب کرده بودند. در گروه شاهد نیز جامعه آماری شامل کلیه زنان متأهل شهر اصفهان در سهماهه اول سال 1398 بودند که سابقه همسر آزاری نداشته و از پرسشنامه همسرآزاری قهاری و همکاران (2005)، نمره پایینتر از 88 کسب کرده بودند.
در این پژوهش برای انتخاب آزمودنیها از روش نمونهگیری در دسترس استفاده شد. علاوه بر این ازآنجاکه بر اساس متون روش تحقیق، حداقل حجم نمونه موردنیاز برای پژوهشهای علی-مقایسه ای در هر گروه 30 نفر است (دلاور، 2018)، لذا جهت جلوگیری از کاهش نمونه در اثر ریزش و حذف پرسشنامههای ناقص و نیز بر اساس حجم نمونه در پژوهشهای مشابه و با در نظر گرفتن محدودیتهای زمانی جهت انجام پژوهش، حجم نمونه در پژوهش حاضر 120 نفر (شامل 60 نفر زنان قربانی خشونت همسر و 60 نفر زنان بدون تجربه خشونت همسر) در نظر گرفته شد. گروه نمونه در جمعیت زنان قربانی خشونت، بر اساس معیارهای ورود و خروج پژوهش از بین زنان دارای سابقه همسرآزاری مراجعهکننده به مراکز روانشناختی و مشاوره اصفهان بودند. بدین منظور پس از تقسیم شهر اصفهان به 5 ناحیه شمال، جنوب، شرق، غرب و مرکز (جهت از میان برداشتن تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی اقتصادی و ...)، از هر ناحیه بهطور تصادفی یک مرکز مشاوره انتخاب و ضمن مراجعه به مراکز فوق، از میان افرادی که واجد معیارهای ورود به پژوهش بودند جمعاً 60 نفر بهعنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. گروه نمونه در جمعیت زنان بدون تجربه خشونت همسر نیز بر اساس معیارهای ورود و خروج پژوهش از بین زنان حاضر در سطح شهر اصفهان (پارکها، مراکز تفریحی و ...) انتخاب شدند.
معیارهای ورود به پژوهش در گروه زنان قربانی خشونت همسر عبارت بودند از: متأهل بودن، ساکن شهر اصفهان، ازدواج اول و دائم داشتن، کسب نمره بالاتر از 132 از پرسشنامه همسر آزاری (کسب نمره بالاتر از 132 از پرسشنامه همسرآزاری نشاندهنده زیاد بودن میزان همسر آزاری است)، داشتن رضایت جهت شرکت در پژوهش. معیارهای ورود به پژوهش در گروه زنان بدون تجربه خشونت همسر نیز عبارت بودند از: متأهل بودن، ساکن شهر اصفهان، ازدواج اول و دائم داشتن، کسب نمره پایینتر از 88 از پرسشنامه همسر آزاری (نمرات بین 44 تا 88 در پرسشنامه همسرآزاری نشاندهنده کم بودن میزان همسرآزاری است)، اعلام رضایت شفاهی جهت شرکت در پژوهش.
معیارهای خروج از پژوهش نیز در هر دو گروه زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر عبارت بودند از: داشتن سابقه بیماری روانپزشکی بر اساس اظهارات خود فرد، متقاضی طلاق یا در متارکه بودن، عدم پاسخگویی به سؤالات پرسشنامه به طور صحیح.
در پژوهش حاضر برای جمعآوری اطلاعات و دادههای موردنیاز از روش کتابخانهای و نیز از پرسشنامه و روش میدانی استفاده شد. پرسشنامههای مورداستفاده در پژوهش حاضر عبارت بودند از:
- پرسشنامه همسر آزاری: این پرسشنامه توسط قهاری و همکاران در سال 2005 ساخته شده و دارای 44 ماده است که 20 ماده آن بدرفتاری عاطفی، 10 ماده آن بدرفتاری جسمانی و 14 ماده آن بدرفتاری جنسی را میسنجد. بدرفتاری جسمانی مواردی مانند کتک زدن و هرگونه آزار و اذیت جسمانی؛ بدرفتاری عاطفی یا هیجانی مواردی مانند تحقیر کردن، برآورده نکردن نیازهای اقتصادی و روانی، مسخره کردن و هرگونه رفتار تخریب گرایانه؛ و بدرفتاری جنسی، اعمال هرگونه عمل خارج از عرف و غیرمعمول در برقراری رابطه جنسی، رابطه جنسی توأم با خشونت و اجبار را در برمیگیرد. استادان روانپزشکی و روانشناسی بالینی انستیتو روانپزشکی تهران روایی صوری و محتوایی پرسشنامه را تأیید کردهاند و پایایی درونی آن را از ضریب آلفای کرونباخ 92/0 به دست آوردند (پناغی و همکاران، 2016). در پژوهش حاضر نیز میزان آلفای کرونباخ پرسشنامه 89/0 به دست آمد که نشاندهنده مطلوب بودن پایایی پرسشنامه است.
- مقیاس ناامیدی بک[24] (BHS): یک مقیاس خود گزارشی مشتمل بر 20 جمله است که توسط بک و همکاران[25] در سال 1974 ساخته شده و هدف آن، بررسی سه بعد ناامیدی فرد یعنی احساس فرد نسبت به آینده، بیانگیزگی یا از دست دادن انگیزه و انتظارات است. در نسخه اصلی پرسشنامه، پایایی مقیاس به روش باز آزمایی پس از یک هفته 69/0 و پس از شش هفته 66/0 گزارش شده است (بک و همکاران، 1974). در ایران همسانی درونی آزمون با استفاده از روش آلفای کرونباخ 79/0 برآورد شده است که نشاندهنده مطلوب بودن پایایی پرسشنامه است. آنها همچنین روایی محتوایی این پرسشنامه را تأیید کردند (دژکام و همکاران، 2003، به نقل از بتوئی و مظفریان، 2017). در پژوهش حاضر نیز میزان آلفای کرونباخ پرسشنامه 83/0 به دست آمد که نشاندهنده مناسب بودن پایایی پرسشنامه است.
- مقیاس استرس پس از سانحه میسیسیپی[26]: این آزمون یک مقیاس خود گزارشی است که توسط کیان و همکاران[27] در سال 1988 جهت ارزیابی شدت نشانههای اختلال استرس پس از سانحه تدوین شد. ضریب پایایی از طریق ضریب آلفای کرونباخ در نسخه اصلی از 86/0 تا 94/0 به دست آمده و روایی آن نیز در حد مطلوب گزارش شده است (کیان و همکاران، 1988). این مقیاس در ایران توسط گودرزی اعتبار یابی شد و ضریب آلفای کرونباخ برابر 92/0 گزارش گردید (گودرزی، 2003). در پژوهش حاضر نیز میزان آلفای کرونباخ پرسشنامه 90/0 به دست آمد که نشاندهنده مطلوب بودن پایایی پرسشنامه است.
جهت رعایت نکات اخلاقی پژوهش، در آغاز هدف از اجرای پژوهش برای کلیه شرکتکنندگان در پژوهش شرح داده شد و با تأکید بر محرمانه بودن اطلاعات و حفظ رازداری به این مطلب اشاره شد که نیازی به ذکر نام و نام خانوادگی نیست و خاطرنشان شد که شرکت در آزمون اختیاری است و در حین اجرای آزمون نیز آزمودنی حق انصراف از آزمون را دارد. همچنین تأکید شد که اطلاعات شخصی شرکتکنندگان بهصورت محرمانه نگه داشته میشود.
درنهایت، دادههای حاصل از این پژوهش با توجه به فرضیههای موردبررسی، با استفاده از نرمافزار SPSS.ver24 در دو بخش توصیفی (میانگین و انحراف استاندارد) و استنباطی (تحلیل واریانس چندمتغیره و آزمون T دو گروه مستقل) مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت.
یافتهها
تحلیل شاخصهای توصیفی برای ویژگیهای جمعیت شناختی شرکتکنندگان در پژوهش، نشان داد که میانگین سنی زنان شرکتکننده در پژوهش 52/8 ± 64/39 سال بود. از 120 نفر شرکتکننده در پژوهش، 5/12 درصد دارای تحصیلات زیر دیپلم، 3/38 درصد دارای تحصیلات در سطح دیپلم و فوق دیپلم، 35 درصد دارای تحصیلات در سطح لیسانس و 2/14 درصد دارای تحصیلات در سطح فوقلیسانس بودند. ازنظر وضعیت اشتغال تنها 10 درصد دانشجو، 15 درصد کارمند و 2/19 درصد دارای مشاغل آزادی چون خیاطی، آرایشگری، فروشندگی و ... بودند. این در حالی است که 8/55 درصد از آنان خانهدار بودند. از بین 120 نفر نمونه پژوهش، مدتزمان سپری شده از ازدواج در 8/10 درصد زیر 5 سال، در 8/20 درصد بین 6 تا 10 سال، در 3/33 درصد بین 11 تا 15 سال، در 8/20 درصد بین 16 تا 20 سال و در 2/14 درصد بیشتر از 20 سال بود. ازنظر تعداد فرزند نیز 7/16 درصد بدون فرزند، 2/24 درصد دارای یک فرزند، 3/43 درصد دارای دو فرزند و 8/15 درصد دارای سه فرزند یا بیشتر بودند.
جدول (1) شاخصهای توصیفی متغیرهای پژوهش را در دو گروه زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر نشان میدهد.
جدول (1) شاخصهای توصیفی متغیرهای پژوهش
متغیر |
گروه |
M |
SD |
N |
احساس فرد نسبت به آینده |
زنان قربانی خشونت همسر |
08/3 |
23/1 |
60 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
92/0 |
77/0 |
60 |
بیانگیزگی |
زنان قربانی خشونت همسر |
35/3 |
36/1 |
60 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
28/1 |
42/1 |
60 |
انتظارات |
زنان قربانی خشونت همسر |
53/3 |
13/1 |
60 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
98/0 |
08/1 |
60 |
نمره کل ناامیدی |
زنان قربانی خشونت همسر |
97/9 |
34/2 |
60 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
18/3 |
75/2 |
60 |
فشار عصبی پس از آسیب |
زنان قربانی خشونت همسر |
08/102 |
52/34 |
60 |
|
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
50/58 |
51/10 |
60 |
بر اساس نتایج جدول شماره (1)، میانگین نمرات مؤلفه «احساس فرد نسبت به آینده» در گروه زنان قربانی خشونت همسر 08/3 و در زنان بدون تجربه خشونت همسر 92/0؛ میانگین نمرات مؤلفه «بیانگیزگی» در زنان قربانی خشونت همسر 35/3 و در زنان بدون تجربه خشونت همسر 28/1؛ همچنین میانگین نمرات مؤلفه «انتظارات» در زنان قربانی خشونت همسر 53/3 و در زنان بدون تجربه خشونت همسر 98/0؛ و درنهایت میانگین «نمره کل ناامیدی» در زنان قربانی خشونت همسر 97/9 و در زنان بدون تجربه خشونت همسر 18/3 بود. علاوه بر این، بر اساس نتایج جدول فوق، میانگین نمرات فشار عصبی پس از آسیب در گروه زنان قربانی خشونت همسر 08/102 و در زنان بدون تجربه خشونت همسر 50/58 بود.
پیش از اعمال تحلیل کوواریانس چندمتغیره، جهت رعایت پیشفرضهای آزمونهای پارامتری، جهت بررسی نرمال بودن توزیع نمرات و همسانی واریانسها، آزمونهای کولموگروف-اسمیرنف و لون به عمل آمد که نتایج آن در جدول (2) قابلمشاهده است.
جدول (2) نتایج آزمون کلموگراف-اسمیرنوف و شاپیرو-ویلک در مورد پیشفرض نرمال بودن نمرات کلیه متغیرها
|
کولموگروف- اسمیرنف |
لون |
متغیر |
گروهها |
آماره |
df |
p |
F |
درجه آزادی صورت |
درجه آزادی مخرج |
P |
همسرآزاری |
زنان قربانی خشونت همسر |
091/0 |
60 |
200/0 |
045/1 |
1 |
118 |
632/0 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
124/0 |
60 |
203/0 |
|
|
|
|
ناامیدی |
زنان قربانی خشونت همسر |
124/0 |
60 |
168/0 |
383/3 |
1 |
118 |
168/0 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
131/0 |
60 |
159/0 |
|
|
|
|
فشار عصبی پس از آسیب |
زنان قربانی خشونت همسر |
137/0 |
60 |
181/0 |
652/2 |
1 |
118 |
254/0 |
زنان بدون تجربه خشونت همسر |
089/0 |
60 |
200/0 |
|
|
|
|
بر اساس نتایج حاصل از جدول (2)، فرض صفر مبنی بر نرمال بودن توزیع نمرات در همه متغیرهای پژوهش باقی است. علاوه بر این، پیشفرض تساوی واریانسها برای کلیه متغیرها نیز رعایت شده است (05/0<P). لذا میتوان از آزمونهای پارامتری جهت تجزیهوتحلیل دادهها استفاده کرد.
برای مقایسه میانگین نمرات مؤلفههای ناامیدی در دو گروه زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر و بررسی وجود و یا عدم وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمرات دو گروه، از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره (MANOVA) استفاده شد. نتایج این آزمون در جدول (3) قابلمشاهده است.
جدول (3) نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره (MANOVA) برای مقایسه نمرات مؤلفههای ناامیدی در دو گروه
اثر |
اثر |
مقدار |
F |
p |
|
اثر پیلای |
670/0 |
525/78 |
0001/0 |
گروه |
لامبدای ویلکز |
330/0 |
525/78 |
0001/0 |
|
اثر هتلینگ |
031/2 |
525/78 |
0001/0 |
|
بزرگترین ریشه روی |
031/2 |
525/78 |
0001/0 |
همانطور که در جدول فوق مشاهده میشود، نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره (MANOVA) نشان میدهد که بین نمرات مؤلفههای ناامیدی در دو گروه زنان با و بدون تجربه خشونت همسر تفاوت معنادار وجود دارد (05/0p<).
جدول (4) نتایج تحلیل واریانس چند متغیره برای بررسی نمرات تکتک مؤلفههای ناامیدی در دو گروه
|
شاخص آماری |
SS |
df |
MS |
F |
P |
|
احساس فرد نسبت به آینده |
833/140 |
1 |
833/140 |
926/134 |
0001/0 |
گروه |
بیانگیزگی |
133/128 |
1 |
133/128 |
363/66 |
0001/0 |
|
انتظارات
نمره کل ناامیدی |
075/195
408/1380 |
1
1 |
075/195
408/1380 |
946/159
292/211 |
0001/0
0001/0 |
|
احساس فرد نسبت به آینده |
167/123 |
118 |
044/1 |
|
|
خطا |
بیانگیزگی |
833/227 |
118 |
931/1 |
|
|
|
انتظارات
نمره کل ناامیدی |
917/143
917/770 |
118
118 |
220/1
533/6 |
|
|
|
احساس فرد نسبت به آینده |
000/744 |
120 |
|
|
|
کل |
بیانگیزگی |
000/1000 |
120 |
|
|
|
|
انتظارات
نمره کل ناامیدی |
000/951
000/7339 |
120
120 |
|
|
|
مطابق نتایج جدول شماره (4)، میان نمرات مؤلفههای «احساس فرد نسبت به آینده»، «بیانگیزگی»، «انتظارات» و «نمره کل ناامیدی» در زنان قربانی خشونت همسر و زنان بدون تجربه خشونت همسر تفاوت معنادار وجود دارد (05/0>P)؛ بنابراین میانگین نمرات ناامیدی و مؤلفههای آن در زنان قربانی خشونت همسر از زنان بدون تجربه خشونت همسر بیشتر است.
برای مقایسه میانگین نمرات فشار عصبی پس از آسیب در دو گروه زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر و بررسی وجود و یا عدم وجود تفاوت معنادار بین نمرات دو گروه، از آزمون t دو گروه مستقل استفاده شد. نتایج این آزمون در جدول (5) قابلمشاهده است.
جدول (5) نتایج آزمون t دو گروه مستقل برای بررسی نمرات فشار عصبی پس از آسیب در دو گروه
متغیر |
t |
df |
p |
MD |
SD |
فاصله اطمینان 95% |
L |
H |
فشار عصبی پس از آسیب |
356/9 |
118 |
0001/0 |
58/43 |
66/4 |
36/34 |
81/52 |
همانطور که در جدول فوق مشاهده میشود، نتایج آزمون t دو گروه مستقل نشان میدهد که بین نمرات فشار عصبی پس از آسیب در دو گروه زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر t معنادار وجود دارد (05/0P<). علاوه بر این، ازآنجاکه حد پایین و بالا هر دو مثبت هستند، لذا میزان فشار عصبی پس از آسیب در گروه اول یعنی زنان قربانی خشونت همسر از گروه دوم یعنی زنان بدون تجربه خشونت همسر بالاتر است.
بحث و نتیجهگیری
هدف پژوهش حاضر مقایسه مؤلفههای ناامیدی و فشار عصبی پس از آسیب در زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر بود. نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره (MANOVA) نشان داد که بین نمرات مؤلفههای ناامیدی در دو گروه زنان قربانی خشونت همسر و زنان بدون تجربه خشونت همسر تفاوت معنادار وجود دارد (05/0P<) و این یافته با نتایج پژوهشهای پیشین همسو است. در این راستا راکووک-فلسر (2017) در بررسی تأثیر خشونت خانگی علیه زنان بر بهداشت عمومی آنان نشان دادند که خشونت علیه زنان دارای آثار روانشناختی متعدد مانند بروز سطوح بالای افسردگی، اضطراب و ترس و وحشت و نیز بروز میزان بالایی از ناامیدی و خودکشی در این افراد است. آلن و همکاران[28] (2013) نیز در ارزیابی آثار خشونت مردان علیه همسران بیان کردند که از عمدهترین آسیبهای روانی وابسته به خشونت علیه زنان میتوان به استرس، تشویش، اضطراب، احساس درماندگی و ناامیدی، اشاره کرد. در ایران نیز، شایان و همکاران (2015) در پژوهش خود عنوان کردند که اعمال خشونت از طرف همسر میتواند منجر به پایین آمدن عزتنفس در زنان و ایجاد حس ناتوانی در کنترل امور و ناامیدی در آنان شود.
در یک تبیین برای یافتههای حاصل از این فرضیه مبنی بر بالاتر بودن میزان ناامیدی در زنان قربانی خشونت همسر نسبت به زنان بدون تجربه خشونت همسر، میتوان به بروز اختلالات روانشناختی در زنان قربانی خشونت همسر مانند افسردگی و اضطراب و متعاقب آن ناامیدی اشاره کرد. پژوهشها نشان میدهند که قربانیان خشونت خانگی از مشکلات روانشناختی زیادی ماند افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی، نشانههای جسمانی و غیره رنج میبرند (آلانگیل و همکاران، 2018؛ گیلوری[29]، 2015؛ داساربند و همکاران، 2017) که این اثرات بهنوبه خود منجر به مختل شدن قدرت تصمیمگیری، پیروی از ترس، تحمیل شرایط، ناتوانی در حل مسائل، بروز احساسات منفی نسبت به آینده، بیانگیزگی، انتظار پیامدهای منفی و بهطورکلی ناامیدی در این افراد میشود.
در تبیینی دیگر میتوان به پایین بودن میزان عزتنفس و خودپنداره در این زنان و تأثیر آن بر بروز ناامیدی در آنها اشاره کرد. قرار گرفتن زنان در معرض خشونت همسر سبب پایین آمدن عزتنفس آنها میشود (دپراینس و همکاران[30]، 2014)، چراکه این زنان معمولا احساس خوبی در مورد خود و نقشهای اجتماعی و خانوادگی خود ندارند و همچنین خودپنداره پایینی دارند (لطیفی و همکاران، 2012). ازآنجاکه ارزیابی مثبت افراد از خود موجب افزایش عزتنفس و خودپنداره و ارزیابیهای منفی از خود و عملکرد خود منجر به پایین آمدن عزتنفس و خودپنداره میشود، لذا زنان قربانی خشونت همسر به دلیلی ارزیابیهای منفی از خود و عملکردشان غالبا دارای عزتنفس و خودپنداره پایینی هستند و به همین دلیل بیشتر از زنان دیگر دچار ناامیدی میشوند.
علاوه بر آن، به نظر میرسد زنان قربانی خشونت همسر به دلیل تحقیر شدن و عدم احساس تسلط بر موقعیتهای پیش آمده، احساس توانمندی و خودکارآمدی پایینی دارند، لذا انگیزه خود برای اصلاح شرایط موجود را از داده و چون همیشه در انتظار اتفاقات و پیامدهای منفی هستند، دید آنها نسبت به آینده بسیار منفی است. بهعبارتدیگر، قربانیان خشونت خانگی ممکن است احساس ناتوانی کنند، در استفاده از رفتارهای حل مسئله دلسرد باشند و پیامدهای منفی را به ویژگیهای ثابت و درونیشان نسبت دهند که این امر منجر به ایجاد افکار ناکارآمد و بیش تعمیمدهی پیامدهای منفی و درماندگی آموختهشده در آنها شود و همه این موارد زمینههای لازم برای بروز ناامیدی در این افراد را فراهم میکند.
بر اساس یافته دیگر پژوهش حاضر، بین نمرات فشار عصبی پس از آسیب در دو گروه زنان با و بدون تجربه قربانی خشونت همسر تفاوت معنادار وجود داشت و میزان فشار عصبی پس از آسیب در زنان قربانی خشونت همسر از زنان بدون تجربه خشونت همسر بالاتر بود. این نتایج با نتایج پژوهشهای اودیبگویک و همکاران[31] (2017) و چو (2012) مبنی بر بالاتر بودن میزان فشار عصبی پس از آسیب در زنان قربانی خشونت همسر نسبت به زنان بدون تجربه خشونت همسر، همسو است.
یکی از پیامدهای خشونت علیه همسر، تجربه فشار عصبی پس از آسیب در زنان قربانی خشونت است (چو، 2012). پژوهشگران معتقدند که اثرات استرس و رویدادهای منفی زندگی از فردی به فرد دیگر متفاوت است و به منابع مقابله با استرس در افراد بستگی دارد. منابع مقابله با استرس بهعنوان اقدامات پیشگیریکننده اجتماعی و روانشناختی هستند که میتوانند احساس آسیبپذیری و فشار عصبی ناشی از استرس را کاهش دهند و به فرد کمک کنند تا در مواجهه با حوادث استرسزا، نشانههای مرضی کمتری داشته باشند. ویژگیهایی چون عزتنفس بالا، احساس تسلط بر موقعیت، سبکهای شناختی، منبع کنترل، توانایی حل مسئله، افکار مثبت و حمایتهای اجتماعی، امکانات مالی، سلامتی و ... انواع منابع مقابله با استرس به شمار میآیند (بیرامی و همکاران، 2012). بر این اساس، اگر منابع مقابله با استرس در فرد ضعیف باشد میزان آسیبپذیری فرد در برابر استرس و فشارهای عصبی ناشی از آن نیز بیشتر میشود. بهعبارتدیگر، میزان فشار عصبی پس از آسیب و آسیبپذیری افراد در برابر استرس در وهله نخست به ویژگیهای خود فرد و سپس به عوامل خانوادگی و اجتماعی او مربوط میشود.
درزمینه عوامل فردی پیشگیریکننده از فشار عصبی پس از آسیب، تشویش، استرس، احساس درماندگی و نداشتن اعتمادبهنفس از جمله عوامل زمینهساز بروز فشار عصبی در برابر رویدادهای آسیبزای زندگی به شمار میروند. ازاینرو، زنان قربانی خشونت همسر که طیف وسیعی از علائم آسیبشناسی روانی و مشکلات جسمانی مانند استرس، احساس درماندگی، ناامیدی، اعتمادبهنفس و خودپنداره پایین، تابآوری پایین و افسردگی و اضطراب را در درازمدت تجربه میکنند (راکووک-فلسر، 2017)، بیش از زنان بدون تجربه خشونت همسر علائم فشار عصبی پس از آسیب را نشان میدهند.
از طرفی غیر از تأثیر عوامل فردی در بروز فشار عصبی پس از آسیب، عوامل اجتماعی مانند حمایت اجتماعی نیز میتوانند در بروز یا عدم بروز فشار عصبی پس از آسیب مؤثر باشند. افرادی که از حمایت اجتماعی مناسبی برخوردارند و در گروهها عضویت دارند و مسائل و مشکلات خود را با دیگران در میان میگذارند، بهزیستی خود را در برابر فشار روانی محافظت میکنند. به این معنی که فرد با بهرهمندی از منابع حمایتی، قادر خواهد بود سپری اجتماعی در برابر منابع استرس به وجود آورد و از میزان منابع استرس به حد معنادار بکاهد. بهعبارتدیگر، حمایت اجتماعی از طریق محافظت و کاهش اثرات زیانبار وقایع استرسزا نقش مهمی در حفظ سلامتی و افزایش ظرفیت روانی فرد برای عبور از مشکلات دارد (ستوده ناورودی و همکاران، 2012). براین اساس، ازآنجاکه زنان قربانی خشونت همسر غالبا از سطوح پایین اجتماعی و اقتصادی هستند (قهاری و همکاران، 2018)، ارتباط زیادی با خانواده و دوستان ندارند و در اغلب موارد به دلایل مختلف از بیان مشکلات خود با دیگران خودداری میکنند، لذا حمایت کافی از طرف خانواده، دوستان و جامعه دریافت نمیکنند، بنابراین ظرفیت روانی آنها برای عبور از وقایع استرسزای زندگی نسبت به زنان دیگر که از حمایت بیشتری برخوردارند، پایینتر است و لذا علائم فشار عصبی پس از آسیب بیشتری نشان میدهند.
درمجموع نتایج پژوهش حاضر نشان داد که میزان ناامیدی و فشار عصبی پی از آسیب در زنان قربانی خشونت همسر از زنان بدون تجربه خشونت همسر بیشتر است. لذا توصیه میشود ضمن شناسایی زودهنگام زنان در معرض خشونت، اقدامات لازم مانند آموزش مهارتهای زندگی، آموزش مدیریت استرس و اضطراب، آموزش افزایش عزتنفس و خودکارآمدی، آموزش کنترل خشم، آموزش مدیریت هیجانات و ... برای پیشگیری از ناامیدی و فشار عصبی پس از آسیب و کنترل اثرات منفی و مخرب آنها در جامعه انجام شود. همچنین ضرورت انجام پژوهشهای بیشتر درزمینه خشونت علیه زنان با توجه به اندک بودن تحقیقات در این زمینه احساس میشود.
با همه دقتهایی که ضرورت هر کار علمی است، محدودیتهای روششناختی و تعمیم دهی نتایج نمیتواند دور ازنظر قرار بگیرد. لذا هر پژوهشی با محدودیتهایی همراه است و این پژوهش نیز از این قاعده مستثنی نیست. ازجمله محدودیتهای این پژوهش عبارت بودند از: عدم تمایل برخی از زنان به شرکت در مطالعه به خاطر ترس از افشای اسرار خصوصی که برای رفع این محدودیت سعی شد با توضیح اهمیت موضوع و جلب اعتماد نمونهها از نظر محرمانه بودن اطلاعات و پاسخهای پرسشنامه و بدون نام و مشخصات فردی بودن پرسشنامهها این معضل تا حدی حل شود. محدودیت دیگر، کم بودن جامعه آماری پژوهش و محدود بودن آن به شهر اصفهان بود که این میتواند تعمیمپذیری نتایج پژوهش را تحتتأثیر قرار دهد. در این راستا، جهت از میان برداشتن محدودیتهای موجود، پیشنهاد میشود که جهت بررسی تأثیر احتمالی جنسیت و یا عوامل فرهنگی و اقتصادی، در پژوهشهای دیگری، مقایسه ناامیدی و فشار عصبی پس از آسیب در مردان قربانی خشونت و نیز در شهرهای دیگر بررسی شود. همچنین پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آینده برای ارزیابی ناامیدی و فشار عصبی پس از آسیب، در کنار پرسشنامه از روشهای دیگر مانند مصاحبه نیز استفاده شود و نتایج حاصله با نتایج این پژوهش مقایسه شود.
ملاحظات اخلاقی نویسندگان:
مشارکت نویسندگان
در مقاله حاضر هر دو نویسنده مشارکت داشتهاند.
منابع مالی برای تهیه مقاله
برای انتشار این مقاله، حمایت مالی مستقیم از هیچ نهاد یا سازمانی دریافت نشده است.
تعارض منافع
این مقاله با سایر آثار منتشرشده از نویسندگان همپوشانی ندارد.
پیروی از اصول اخلاقی پژوهش
در این مقاله همه حقوق مرتبط با اخلاق پژوهش رعایت شده است.
سپاسگزاری
نویسندگان مقاله بر خود لازم میدانند از همه شرکتکنندگان که تا پایان پژوهش همراه بودند سپاسگزاری کنند.
[18]. post-traumatic stress disorder
[24]. Beck Hopelessness Scale
[26]. Mississippi Post Traumatic stress disorder scale
[31]. Avdibegovic & et al