متن کامل [PDF 757 kb]
(2876 دریافت)
|
چکیده (HTML) (2310 مشاهده)
متن کامل: (1715 مشاهده)
مقدمه
اساساً اندیشمندان و علمای تعلیم و تربیت را عقیده بر آن است که نظام آموزشی ماهیتاً پدیدهای اجتماعی زیستی و روانی است. به دیگر سخن، در تحلیل هدفدار و نظاممند از نهاد تربیتی هر کشور باید مؤلفههای اجتماعی (رویکرد جامعهشناختی)، زیستی (رویکرد زیستشناختی) و روانی (رویکرد روانشناختی) آن را مورد تحلیل و بررسی عالمانه قرار داد. به همین دلیل روانشناسان اجتماعی، جامعهشناسان و علمای تعلیم و تربیت درصددند تا آسیبها و مشکلات هر نظام آموزشی را از یک سو و فرصتها و ظرفیتهای آن را از سوی دیگر متناسب با همین رویکرد و روش، موردبررسی علمی و روشمند قرار دهند.
یکی از مناسبترین و پرثمرترین روش جهت شناسایی آسیبها و مشکلات نظامهای آموزشی هر کشور مطالعات و پژوهش با رویکرد جامعهشناختی آن است تا به مدد آن، فرآیندها بهدقت مورد رسیدگی علمی قرار بگیرد. در این نوع از مطالعات، مسائل اساسی نظامهای آموزشی با کمک نظریههای جامعهشناسی موردبررسی قرار میگیرد. برای مثال، اگر موضوع سلامت روان دانشآموزان (که موضوع و مسئله این تحقیق است) هدف بررسی جامعهشناسان در یک مطالعه علمی باشد، آنان درصددند این موضوع را که ضرورتاً موضوع موردمطالعه روانشناسان و فعالیت روانشناسی است موردبررسی علمی قرار دهند. ازاینرو همانطور که میلز گفته است (1956) بهترین روش برای مطالعه مشکلات فردی، مطالعه مشکلات جمعی است. لذا، میتوان گفت که وجه تمایز سنت جامعهشناختی و روانشناختی مطالعه سلامت روان، تلاش جامعهشناسان برای کشف الگوهای اجتماعی تولید و توزیع سلامت و بیماری روانی است. بهمثابه نمونه آشکار، رویکرد فرآیند استرس اجتماعی در چارچوب مطالعات جامعهشناختی سلامت روان در تلاش است تا علل بروز و شیوع اختلالات روانی ناشی از استرس را که متأثر از محیط اجتماعی است، توصیف و تبیین کند. این رویکرد در چهارچوب رویکردهای جامعهشناختی در باب استرس و متفاوت با رویکردهای زیستشناختی (ازجمله نظریههای ضعف جسمانی، واکنش اختصاصی استرس و سیستم ایمنی، جنگوگریز) و روانشناختی (ازجمله نظریههای روانکاوی رفتارگرایی، شناختی) به دنبال توضیح این نکته است که در پیدایش و بروز استرس، تداوم و ماندگاری آن تأثیرگذاری استرس بر زندگی و نحوه مقابله با آن، عوامل زیستی و روانی تنها متغیرهای تبیینکننده نیستند. بلکه مجموعهای از عوامل اجتماعی نیز در این امر دخیلاند؛ بهگونهای که در مقایسه با کژکارکردهای زیستی کژکارکردهای اجتماعی نقش اصلیتری در تولید و توزیع استرس ایفا میکنند (ریاحی و رهبری،2014).
توجه و اهتمام به تاریخچه و پیشینه روند و فرآیند استرس میتواند ما را در فهم دقیق و عمیق آن کمک بهتر و بیشتر کند. چون «رویکرد فرآیند استرس هم سو با مطالعه تأثیر عوامل اجتماعی بر ایجاد و توزیع اختلالات روانی ناشی از استرس در دهه 1980 شکل گرفت و از همان زمان تاکنون سیطره خود را در مطالعات جامعهشناسی سلامت روان حفظ کرده است (ریاحی و رهبری،2014).
مشخصه اصلی مطالعه جامعهشناختی استرس، علاقهمندی به بررسی الگویی از توزیع اجتماعی مؤلفهها و عناصر فرآیند استرس است. یعنی تنشزاها یا عوامل استرسزا، میانجیها یا تعدیلکنندههای اثرات عوامل استرسزا و نتیجهها یا پیامدهای استرس (پیرلین، 1989؛ ریاحی و رهبری،2014).
مدل فرآیند استرس برای اولین بار توسط لئونارد پیرلین و همکارانش منتشر شد (پیرلین و همکاران، 1981). مدلی مرجعی که برای پژوهش درزمینه تفاوتهای سلامت روان به کار میرود (پیرلین،1989؛ پیرلین،1999، به نقل از آنشنسل، 2009)؛ و به عبارتی این مدل در پاسخ به این ادعا است که تجربه در معرض استرس قرار گرفتن به شکل تصادفی و اتفاقی رخ نمیدهد؛ بلکه باید از توزیع اجتماعی استرسها سخن به میان آورد (آویسون و همکاران، 2010؛ رحیمی راد، 2013).
مدل فرآیند استرس لئونارد پیرلین (پیرلین و همکاران، 1981؛ پیرلین، 1989؛ 1999) تأثیر عمیقی بر جامعهشناسی، بهداشت عمومی، ... و در میان سایر رشتهها داشته است. مدل فرآیند استرس از صدها مطالعه الهام گرفته است (تویتس، 2006). این مدل ابتدا و در درجه اول به تبیین راههایی میپردازد که ساختار اجتماعی بر سلامت روان تأثیر میگذارد (آنشنسل،2009).
تحقیقات انجامشده توسط محققان حاکی از آن بوده که عوامل ساختاری میتوانند تأثیر معناداری بر سلامت روان داشته باشند. لذا محققان توجه خود را به این سؤالات که: چگونه عوامل ساختاری سلامت فرد را تحتتأثیر قرار میدهند و تحت چه شرایطی، چنین اثراتی از شدت بیشتر یا کمتری برخوردارند؛ معطوف کردهاند (هوس و مورتیمر، 1990؛ ترنر و همکاران، 1995). با توجه به اهمیت این موضوع، سؤال اساسی و بنیادی این مقاله آن است که بهواسطه مدل فرآیند استرس، چگونه میتوان ریشهها و عوامل ساختاری تفاوتهای سلامت روان دانشآموزان را شناسایی کرد که مطمئناً نقش و سهم نظامهای آموزشی در قیاس با سایر نظامهای اجتماعی بیبدیل و مثالزدنی است به همین دلیل، جهتگیری و هدف اصلی و اساسی این تحقیق و پیمایش علمی، معطوف به آموزشوپرورش است.
روند اتفاقات در جامعه ما بهگونهای است که بخش اعظم و مهمی از مسائل و مشکلات برآمده از وقایع اجتماعی است. همانطوری که پیشازاین بدان اشاره کردیم همیشه این موضوعات و مسائل نهتنها نمیتوانند حلال مشکلات نظام آموزشی باشند بلکه بر مشکلات آن خواهد افزود. بررسیها نشان میدهد که بررسی مسائل نظام آموزشی با رویکرد و از منظر جامعهشناختی کمتر موردعنایت علمی واقع شده است.
بهعنوانمثال بررسی محققان نشان میدهد که بهطور خاص پژوهشی که با رویکردی جامعهشناختی به شناسایی و ارائه راهحل علمی جهت رفع مشکلات دانشآموزان دوره متوسطه در این خصوص بپردازد، انجام نشده است. با عنایت به همین موضوع و با علم به همین اهمیت، این تحقیق درصدد بررسی جامعهشناختی فرآیند استرس در مدارس استان مازندران است که بر اساس آن به شناسایی منابع استرس (کادر آموزشی مدرسه)، نقش تعدیلکنندههای استرس یعنی حمایت اجتماعی (خانواده، دوستان و کادر پرورشی و مشاوره مدرسه) و عزتنفس و پیامد استرس یعنی اضطراب و افسردگی برحسب بافت اجتماعی یعنی نوع مدارس (که در این تحقیق شامل مدارس دولتی و غیردولتی و خاص آن است) بپردازد.
در کشور ما ایران عمده فعالیتهای پژوهشی درزمینه استرس (حوزه سلامت روان) بیشتر ناظر بر جنبه روانشناختی آن طراحی و اجرا میشود و بررسیها نشان میدهد که پژوهشی جامعهشناختی با استفاده از مدل نظری تحقیق حاضر با تأکید بر مدرسه کار نشده است. یعنی بهطور مشخص پژوهشی که از منظر مطالعات جامعهشناختی درون مدرسهایی (با لحاظ کردن متغیرهایی که بدان اشاره خواهد شد) تفاوتهای سلامت روان دانشآموزان را مورد پیمایش قرار دهد، اقدامی انجام نگرفته است.
همچنین انتخاب دوره متوسطه در این تحقیق ازاینجهت است که این دوره نقش واسطه میانی (همانطور که از کلمه متوسطه در نظام آموزشوپرورش مستفاد میشود)، دوره ابتدایی و دوره عالی را ایفا میکند. بهعبارتدیگر دوره انتقال میان کودکی و جوانی است و یک دوره میانی که بهواسطه بسیاری از فشارهای روانی جسمانی و مشکلات سازگاری، ویژگیهای خاصی را به نوجوان و جوان میبخشد (صافی،2007).
لذا (اهمیت آنی) این تحقیق ازآنجهت است که با پیمایشی دقیق، میتوان، وضعیت سلامت روان دانشآموزان متوسطه استان مازندران را موردبررسی جامعهشناختی قرار دهیم و با استنادات علمی متقن مبتنی بر یافتهها و نتایج تحقیق پیشنهادهای مهم و مشخصی را به مربیان و مشاوران و دستاندرکاران آموزشی و تربیت ارائه دهیم و بخشی از مشکلات را در این حوزه با راهکارهای علمی (مبتنی بر یافتهها این تحقیق) مرتفع کنیم.
و درنهایت (اهمیت آتی) با استفاده از نتایج و یافتههای این تحقیق، راهکارهای علمی و عملی را به دستاندرکاران مدیران آموزشی خصوصاً برنامهریزان تربیتی و مشاوران در سطح وزارت آموزشوپرورش، مؤلفان کتب درسی، کارشناسان تربیت در سطح وزارتخانه، مدیران اجرایی مسئول در این زمینه ارائه کنیم.
پیشینه نظری
بسیاری از پژوهشهای جامعهشناختی صورتگرفته در حوزه استرس مرهون مقاله کلاسیک پیرلین (1981) است. مدل مفهومی ارائهشده در این مقاله بر تحقیقات جامعهشناختی سه دهه اخیر تأثیر گذاشته است (آویسون و همکاران، 2010). بهعبارتیدیگر میتوان گفت، نقطه اتکا تحقیقات جامعهشناختی درزمینه تفاوتهای سلامت روان است (آنشنسل،2009). در مقاله مذکور، پیرلین و همکاران عناصر اصلی فرآیند استرس را در حد اختصار شرح دادهاند: فرآیند استرس ترکیبی از سه قلمرو مفهومی: یعنی (منابع استرس، میانجیها یا تعدیلکنندهها و پیامدهای استرس) است. هرکدام از این عناصر در سالهای اخیر بهشدت موردمطالعه قرارگرفتهاند و دارای زیر بخشهای متفاوتی هستند (پیرلین،1981). در مقاله بعدی (1989) پیرلین به جد در مورد اهمیت بافت اجتماعی بحث کرده است و همکاری و نقش پیرلین (1999) در کتاب راهنمای جامعهشناسی سلامت روان (آنشنسل و فلان، 1999) بازتاب جامعی در مورد پارادایم فرآیند استرس (تقربیاً دو دهه پس از ظهور مفهوم بافت اجتماعی) را ارائه میدهد.
در این فصل، پیرلین سه مفروضه کلیدی را شناسایی میکند که مبنای مدل او هستند؛ اول: فرآیند استرس ماهیتی پویا دارد؛ تغییرات در یک مجموعه عوامل باعث تغییرات در دیگر عوامل میشود. دوم: پیرلین مدعی است که استرس اجتماعی بههیچوجه غیرمعمول یا ناهنجار نیست؛ درواقع نوعی زندگی روزمره است. استرس ناشی از نقشهای اجتماعی متداول زندگی روزمره و در بافت اجتماعی خاص است. سوم: منشأ یا ریشههای استرس در جهان اجتماعی است. این امر مطالعات جامعهشناختی را با تأکید بیشتر بر بافت اجتماعی نسبت به تاریخ یا زیستشناسی هدایت میکند. سه اظهاریه اصلی پیرلین در سالهای 1981، 1989 و 1999 (که در بالا، کوتاه به آن اشاره شد) همراه با برنامههای تجربی مدل خوبی را برای جامعهشناسان فراهم آورد که درنتیجه به موضوعات متنوعی تبدیل شد و به عبارتی در موضوعات مختلفی مورداستفاده قرار گرفت. با توجه به اهمیت مدل استرس و به عبارتی، مبنا قرار گرفتن رویکرد فرایند استرس در حوزهها و موضوعات مختلف، در ادامه به تشریح هر یک از عناصر رویکرد فرآیند استرس (بحث کلیدی مقاله است) میپردازیم.
1- منابع استرس (مواجهه با استرسورهای متفاوت)
پیرلین (1989) معتقد است که بیشتر منابع استرس در اصل اجتماعی هستند. ازاینرو، استرس از طریق مکانیزمهای متعدد میتواند موجب تفاوتهای اجتماعی- اقتصادی در سلامت شود (باوم و همکاران، 1999؛ ایوانز و همکاران،1994؛ مک یون، 2001؛ ویلکینسون،1999، به نقل از لانتز و همکاران، 2005).
حوادث یا رخدادهای استرسزا، وقایع عینی و درخور مشاهدهای هستند که در مقطع زمانی کوتاهمدت و عموماً به هنگام بروز تغییرات اساسی زندگی بر فرد وارد میشوند و آغاز و پایان مشخصی دارند. در مقابل استرسزاهای مزمن، تنشزاهایی هستند که ضرورتاً بهمثابه حادثه یا رخدادی آغاز نمیشوند بلکه بهصورت آهسته و پیوسته و به شکل مشکلاتی در محیط اجتماعی یا نقش روزمره خود را نشان میدهند و بهتدریج در نقش عامل استرسزای مزمن و ماندگار خود را بر فرد تحمیل میکنند. ویتون (1977) هفت نوع از مشکلات را استرسهای مزمن برشمرده است:
تهدیدها (تهدیدهای ناشی از خشونت فیزیکی و...)؛
مطالبات و انتظارات (وظایف و انتظاراتی که فرد توانایی برآورد آنها را ندارد، نظیر اضافهبار نقش به علت انتظارات متعدد و متناقض)؛
فشارها و محدودیتهای ساختاری (نظیر فقدان امکانات یا ابزار لازم برای دستیابی به اهداف یا محدودیتهای ساختاری برای انتخاب گزینهها یا شقوق موردنظر)؛
محرومیت و کمپاداشی (نسبت اندک منافع حاصل در مقایسه با تلاشهای انجام شده)؛
پیچیدگی (نظیر کثرت مطالبات و تقاضاها، تعارض و تضاد مستقیم بین مسئولیتهای نقشها یا محتوای پیچیده نقشها)؛
ابهام و عدم اطمینان (انتظار ناخواسته برای رسیدن به یک نتیجه، یا زمانی که فرد تمایل یا نیاز به راهحلی برای پایان دادن به مشکلاتش دارد)؛
تضاد و تعارض (بروز مشکلاتی در روابط با دیگران زمانی که بهطور مداوم ریشهدار یا نهادینهشدهاند و راهحلی برای آنها وجود نداشته باشد، مانند تضاد بر سر ارزشها یا اهداف) (ویتون و منتظر ،2010؛ ریاحی و رهبری،2014).
تمایز میان استرسزاهای مزمن و رخدادهای استرسزا برای محققان مهم است؛ زیرا این امر به شناسایی استرسورهایی منجر میشود که ریشههای اجتماعی دارند. همچنین حوادث مکرر به فشارهای مزمن تبدیل میشوند. لذا میتوان این تمایز را تحت عنوان استرسورهای اولیه یا ثانویه مطرح کرد. اما این تمایز دلالت بر این ندارد که یکی مهمتر از دیگری است یا در ایجاد پیامد زیانبخشتر است؛ بلکه بر اساس نظم زمانی است که میتوانند آن را مشاهده کنند. بحث فوق با هدف برجسته کردن این نکته کلیدی است که همان شرایط اساسی که موجب ایجاد یا تشدید استرسورهای اولیه میشود، باعث ایجاد یا تشدید استرسورهای ثانویه میشود (پیرلین، 1999).
در مورد اهمیت بحث فوق، باید گفت «طول مدت (زمان) مواجهه با عوامل استرسزا بیشتر مورد ارزیابی قرار میگیرد (آویسون و ترنر،1988؛ آنشنسل،1992). به دیگر سخن، این تمایز (اولیه و ثانویه) منحصراً به طول مدت مواجهه با عوامل استرسزا و نه طول اثر آنها اشاره دارد (ویتون، 1983). رخدادهای زودگذر و فشارهای مزمن بهعنوان پروکسیهایی از ویژگیهای استرسورها، بعلاوه طول مدت استنباط میشوند و این ویژگیها است که باید موردتوجه قرار بگیرد. این ویژگیها حاکی از آن است که استرسورهای زودگذر معمولاً حوادث عینی هستند که نتیجه عملکرد روانی افراد نیستند. در مقابل، عوامل استرسزا مزمن که ذهنی دیده میشوند، متأثر از عملکرد عاطفی و فاقد یک منشأ مشخصی در زمان هستند؛ هرچند، استرسورهای زودگذر و مزمن، اغلب به هم مرتبط هستند (کسلر و همکاران،1985؛ آنشنسل،1992)؛ و وقوع هر دو آنها ممکن است اثر همافزایی (تشدیدکننده) داشته باشد (پیرلین،1983؛ پیرلین، لیبرمن، میناقان و مولان،1981، به نقل از آویسون و ترنر، 1988).
تأکید زیاد محققان روی استرسهای مزمن دلالت بر این موضوع مهم و اساسی دارد که «استرس مزمن به یک شرایط دائمی و مداوم در محیط اجتماعی اشاره دارد که منجر به رویهای مشکلساز در توانش افراد برای انجام درست نقشهای اجتماعی (که انجام این نقشها، ضروری است) میشود (ویتون،1986؛ ویتون،1990).
2- میانجیها یا تعدیلکنندههای عوامل استرسزا (دسترسی متفاوت به منابع مقابلهای: روانی-اجتماعی)
یکی از روشنترین گرایشهای جامعهشناسی سلامت روان در دهه گذشته، افزایش علاقه به تبیینهای تعاملی ازجمله اثرات مشترک استرس و منابع مقابلهای است (براون و بیرلی،1968؛ دوهرنوند و دوهرنوند،1970، به نقل از ویتون،1983). منظور از اثرات مشترک یعنی اینکه «استرس یک تجربه منفی است که با تجربه عاطفی، شناختی و رفتاری و... همراه است (باوم،1999؛ تیلور و استنتون، 2007) و مقابله کردن، فرآیند تلاش برای مدیریت فشارهای ناشی از وقایع استرسزا است (لازاروس و فولکمن، 1984؛ تیلور و استنتون،2007).
ادبیات رو به رشد این حوزه (استرس و منابع مقابلهای) حاکی از آن است که: راهبردهای مقابلهای و حمایت اجتماعی (بهعنوان منابع مقابلهای) اثرات استرسزاهای زندگی را خنثی میکنند (تویتس، 1982). اما این سؤال کلیدی (در حوزه جامعهشناسی سلامت روان) مطرح میشود «که چگونه منابع مقابلهای عمل میکنند تا اثر عوامل استرسزای اجتماعی را خنثی کنند؟ (ویتون، 1985). در پاسخ به این سؤال، در ادامه، نخست به حمایت اجتماعی و سپس به راهبردهای مقابلهای (بهعنوان منابع مقابلهای) میپردازیم.
2-1- حمایت اجتماعی
در مدل فرآیند استرس، یک نوع از میانجیها یا تعدیلکنندههای روانشناختی- اجتماعی، حمایت اجتماعی است که بیشترین تأثیر را بر پیامدهای سلامت روان دارند و به عبارتی، نابرابری سلامت روان را کاهش میدهند (آنشنسل، 2009؛ ترنر و مارینو،1994). حمایت اجتماعی مثل تابع مقابلهای عمل میکند (گور،1978؛ لین و همکاران، 1979). لذا، به نظر میرسد که حمایت اجتماعی میتواند از مردم در بحران، از طیف گستردهای از حالات بیمارگونه حمایت کند (کوب،1976).
اما حمایت اجتماعی چیست؟ «حمایت اجتماعی به نیازهای اجتماعی اولیه افراد همچون: محبت، ارزشمندی، تأیید، تعلق، هویت و امنیت اشاره دارد که از طریق تعامل با دیگران، ارضا میشوند» (کوب، 1976؛ تویتس، 1982، به نقل از آنشنسل، 2009). به دیگر سخن، حمایت اجتماعی میتواند بهعنوان کمک از سوی افراد مهم تلقی شود که تمایل به برآورده کردن نیازهای عاطفی یا مادی فرد دارند» (تویتس،1982؛ تویتس، 1984).
نکته کلیدی تعاریف فوق تعامل با دیگران است. به عبارتی، حمایت اجتماعی به پیوند اجتماعی فرد یکپارچگی اجتماعی و روابط گروهی اولیه اشاره دارد (ترنر و براون، 2010). هرکدام از تعاریف فوق یعنی پیوند اجتماعی، پکپارچگی اجتماعی و... مفاهیم اصلی نظریههای جامعهشناسی هستند و از دیرباز مباحث اصلی تحلیلهای جامعهشناختی بودهاند (ترنر، 1981).
بازدارندگی استرس به جد برای حمایت اجتماعی، موردبررسی قرار گرفته است و فرضیه اصلی این است که تأثیر استرس در میان افراد با حمایت اجتماعی کافی، کاهش مییابد. یا متناوباً، تأثیر استرس در میان افراد فاقد حمایت اجتماعی، تقویت میشود. از دیدگاه دیگر، تصور میشود که حمایت اجتماعی، بالاترین مزیت سلامت روان را در بالاترین سطوح مواجهه با استرس دارد (آنشنسل، 2009). درنتیجه میتوان گفت که از دیدگاه فرضیه بازدارندگی، واکنشهای مقابلهای/ یا حمایت اجتماعی میتوانند، بهطور قابلتوجهی اثرات روانشناختی رخدادهای زندگی و فشارهای در حال پیشرفت را کاهش دهند (کاپلان، 1974؛ کاسل،1976؛ کوب، 1976؛ هندرسون، 1980؛ کاپلان، کاسل و گور، 1977، به نقل از تویتس، 1982).
حمایت اجتماعی بهعنوان یک فراسازه، متشکل از چندین سازه نظری مستدل و متمایز است (وکس،1988؛ ترنر و مارینو، 1994). به دیگر سخن، حمایت اجتماعی یک سازه چند عاملی است که انواع یا دستههای مختلف را توصیف میکند که باید موردتوجه قرار گیرد. چراکه ممکن است پیامدهای متفاوتی داشته باشند (دین و لین، 1977؛ فانچ و میتین،1982؛ هیرش، 1980؛ هوس، 1981؛ پینو،1975؛ شافر و همکاران، 1981، به نقل از ترنر و مارینو، 1994).
رایجترین انواع حمایتهای اجتماعی که پژوهشگران معرفی کردهاند و در تحقیقات پرشمار بررسی شده است شامل سه مقوله حمایت اجتماعی عاطفی (سرافینو،1998): دربردارنده احساس همدلی مراقبت و توجه و علاقه به شخص است؛ ابزاری (درنتا و همکاران،2006: 598): به کمکهای مادی ازجمله قرض دادن پول و... اطلاق میشود و اطلاعاتی (گاچل و دیگران،1377): به دست آوردن اطلاعات ضروری از طریق تعامل اجتماعی با دیگران است.
از زاویه دیگر، حمایت اجتماعی را میتوان دارای دو بعد دانست: حمایت اجتماعی ادراکشده یا ذهنی و حمایت اجتماعی دریافتشده یا عینی (هورویتز،2007). حمایت ادراکشده، باور یا ارزیابی فرد از میزان دریافت حمایتهای عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی است. یعنی این تصور که فرد در ذهن خود چنین میپندارد که در مواقع نیاز، کسانی هستند که به او کمک کنند و از او حمایت به عمل آورند. درحالیکه حمایت دریافتشده، میزان حمایتی است که بهطور واقعی و ملموس وجود دارد و فرد در مواقع نیاز عملاً آن را دریافت میکند (تویتس،1995؛ پیرلین،1989؛ سارافینو،1998؛ درنتا و همکاران،2006؛ گاچل و دیگران،1377؛ هورویتز،2007؛ کوب،1976، به نقل از ریاحی و رهبری،2014).
2-2- راهبردهای مقابلهای
علاوه بر حمایت اجتماعی، نقش راهبردهای رفتاری و یا شناختی خاص در مقابله، قابل ملاحظه و مهم است (پیرلین و شولر،1978؛ فولکمن و لازاروس، 1980؛ بیلینگ و موس، 1981؛ پیرلین و همکاران،1981، به نقل از ویتون، 1985).
مقابله به رفتاری اشاره دارد که از مردم در برابر آسیب روانی ناشی از تجربه اجتماعی مسئلهساز، محافظت میکند (پیرلین و شولر، 1978). مهمترین منابع مقابله عبارتند از: احساس خودکنترلی و حس کنترل بر زندگی و عزتنفس (ریاحی و رهبری،2014).
راهبردهای مقابلهای، حاکی از تلاشهای فردی/ شناختی برای مدیریت فشارهای موقعیتی خاص هستند (لازاروس و فولکمن،1984؛ تویتس، 1995)؛ که اغلب بر اساس دستههای کارکردی طبقهبندی میشوند. بهعنوانمثال راهبردهایی برای حفظ یا بازگرداندن روابط بین فردی، جستجوی اطلاعات، احساس بهتر، حفظ عزتنفس و تصمیمگیری خوب (فولکمن و لازاروس، 1980). تعدادی از مطالعات (با تمرکز روی راهبردهای مقابلهای) نشان میدهند که افراد معمولاً از تاکتیکهای چندگانه در هنگام مقابله با رخدادهای مهم زندگی یا فشارهای مداوم، استفاده میکنند (بهطور مثال بیلینگ، کرونکیت و موس، 1983؛ فولکمن و لازاروس، 1980؛ استون و نیل، 1984، به نقل از تویتس، 1995).
به عقیده پیرلین (1989) اگرچه مقابله به اعمال و ادراکهای افراد مربوط میشود، میتواند کانون توجه جامعه شناسان قرار گیرد؛ چراکه فرد میتواند همانند دیگر رفتارها، روشهای مقابله با استرس را نیز از گروههای مرجع اجتماعی خود بیاموزد و درونی کند. همچنین، پیرلین (1978) مدعی است: مدلهای مؤثر مقابله بهطور نابرابر در جامعه توزیعشدهاند. لذا بخشی از کار تحقیقاتی جامعهشناسان باید با هدف شناسایی ارتباط بین وضعیت اجتماعی و اقتصادی و نقش مقابلهها انجام شود (پیرلین،1989).
3- پیامد استرس
پیامدهای استرس دربرگیرنده مجموعه احتمالی عواقب سلامتی است. جامعهشناسان تمایل دارند که روی علائم بیماری روانی یا سنجههای پریشانی روانی تمرکز کنند (آویسون و توماس،2010). بهعبارتیدیگر، جامعهشناسان غالباً به اثرهای استرس بر بروز نشانههای بیماریهای افسرده کننده، اختلالات تشخیصپذیر جسمی و روانی، مصرف الکل و بیماریهای جسمی بهمثابه مهمترین نشانهها یا پیامدهای استرس اشاره میکنند. محققان اجتماعی و جامعهشناسان سعی در شناسایی اختلالاتی دارند که با علتشناسی اجتماعی تبیینپذیر باشند (نظیر اضطراب و افسردگی)(پیرلین،1989؛ ریاحی و رهبری،2014).
4- بافت اجتماعی
برای پیرلین، وجه مشخصه مطالعه جامعهشناختی استرس، توجه به اثرات پایگاهها و نقشها در نظام نابرابری اجتماعی بر بروز استرس است. جایگاه فرد در ساختار جامعه، غیرمستقیم، از طریق میزان قرار گرفتن در معرض استرس و نیز برخورداری از منابع تعدیلکننده استرس، بر سلامتی تأثیر میگذارد (آویسون و توماس،2010؛ ریاحی و رهبری،2014). به دیگر سخن، عوامل استرسزا به شکل رخدادهای مخرب و یا مشکلات مداوم (متأثر از بافت زندگی اجتماعی هستند، بدین معنا که توسط ساختارها ایجاد میشوند)، ظاهر میشوند که به هردو وضعیت اجتماعی- اقتصادی و شاخصهای سلامت نیز، مرتبط هستند (پیرلین، 2010)؛ لذا میتوان روی این دیدگاه کلیدی پیرلین (1989) صحه گذاشت که توجه دقیق و جامع به بافت ساختاری زندگی افراد لازم است.
به نظر او رخدادهای استرسزا و شرایط زندگی، ریشه در این بافت ساختاری دارند. با توجه به اهمیت این موضوع، نوع مدرسه غیرانتفاعی و دولتی و خاص که میتواند انعکاسی از پایگاههای اجتماعی- اقتصادی متفاوت افراد و بهنوعی ساختارهای آموزشی باشد بهعنوان یک بافت (برای بررسی تفاوتهای سلامت روان دانشآموزان) در این تحقیق در نظر گرفته شده است. بهعبارتدیگر میتوان گفت افراد بسته به اینکه در مدارس غیرانتفاعی یا دولتی و خاص باشند، میتوانند «در معرض عوامل استرسزای متفاوتی قرار بگیرند و ثانیاً به منابع متفاوتی جهت مقابله و مواجهه با عوامل استرسزا دسترسی داشته باشند (پیرلین،1989 و 1999؛ ریاحی و رهبری،2014).
روش
روش تحقیق و جمعآوری دادهها: روش پژوهش حاضر، پیمایش و طرح تحقیق از نوع مقطعی است. بهمنظور تدوین ادبیات نظری و سوابق مطالعات تجربی پیشین از روش کتابخانهای (اسنادی) بهره گرفته شده است. واحد تحلیل در این تحقیق در سطح فرد (دانشآموز) بوده است. برای گردآوری دادههای پژوهش، از پرسشنامه محققساخته استفاده شده است.
جامعه آماری: جامعه آماری این تحقیق، کلیه دانشآموزان دوره متوسطه دوم استان مازندران بودند که تعداد آنها بر اساس آمار بهدستآمده از اداره کل آموزشوپرورش استان مازندران 109525 نفر است.
شیوه نمونهگیری و تعیین حجم نمونه: مراحل محاسبه تعداد نمونه در این تحقیق عبارت بودند از:
مرحله اول (پیشآزمون): آمار و اطلاعات مربوط به جامعه آماری، از اداره کل آموزشوپرورش استان مازندران استخراج و آزمون مقدماتی، گرفته شده است.
مرحله دوم (انتخاب تعداد نمونه کل): از نمونهگیری طبقهای متناسب با حجم، برای افزایش دقت و قابلیت مقایسه بین نوع مدارس (دولتی، غیردولتی و خاص) استفاده شد. مطابق با نمونهگیری طبقهای متناسب تعداد نمونه در طبقات بر اساس آمار و اطلاعات استخراج شده و آزمون مقدماتی انجام گرفته است.
مرحله سوم (تعداد خوشههای نمونه): سپس، تعداد خوشههای نمونه محاسبه شد. (انتخاب خوشهها به روش تصادفی ساده بوده است). درمجموع 794 مدرسه، 106 خوشه منتخب (مدرسه) بهعنوان نمونه تعیین شد.
مرحله چهارم (تعداد دانشآموزان نمونه در هر خوشه): از تقسیم تعداد نمونه کل در مرحله دوم (742 نفر) و تعداد خوشههای منتخب (یعنی 106 مدرسه) در مرحله سوم به دست میآید؛ و درنهایت دسترسی به نمونهها از طریق روش نمونهگیری سیستماتیک بوده است.
کلیه اطلاعات بهدستآمده از مراحل نمونهگیری در جداول (1) و (2) نشان دادهشدهاند.
جدول (1) اطلاعات جامعه آماری
تعداد دانشآموزان تعداد کل مدارس تعداد مدارس دخترانه تعداد مدارس پسرانه نوع مدرسه
15072 173 89 84 غیردولتی
76170 535 278 257 دولتی
18283 86 45 41 خاص
109525 794 412 382 جمع کل
جدول (2) اطلاعات نمونه
تعداد دانشآموزان تعداد کل مدارس تعداد مدارس دخترانه تعداد مدارس پسرانه نوع مدرسه
168 24 13 11 غیردولتی
504 72 38 34 دولتی
70 10 6 4 خاص
742 106 57 49 جمع کل
تعداد نمونه در خوشه (مدرسه): هر مدرسه: 7 دانشآموز
روش تجزیهوتحلیل دادهها: برای تجزیهوتحلیل دادهها از آمار توصیفی، آزمون تفاوت میانگین، آزمون همبستگی و تحلیل رگرسیونی چندگانه استفاده شده است. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS و LISREL انجام گرفته است.
اعتبار و پایایی ابزار سنجش: در این تحقیق برای حصول اطمینان از اعتبار ابزار مورداستفاده، از روش اعتبار صوری، محتوایی و اعتبار سازه استفاده شده است. یکی از صورتهای اعتبار سازه، اعتبار سازه تجربی است که از طریق تحلیل عاملی تأییدی حاصل میشود. در این تحقیق، تحلیل عاملی تأییدی در مدل اندازهگیری لیزرل مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج حاصل بیانگر آن بوده که مقیاسهای تحقیق دارای اعتبار سازه هستند؛ چراکه بار عاملی گویهها و مؤلفهها بیشتر از 5/0 بوده است. نتایج به شرح زیر است:
در متغیر مکنون حمایت اجتماعی ذهنی، گویه حمایت اطلاعاتی خانواده دارای خطای اندازهگیری کمتر و بار عاملی بیشتر بوده و درنتیجه، سنجهی مناسبتری است.
در متغیر مکنون حمایت اجتماعی عینی، گویه حمایت ابزاری خانواده، حمایت عاطفی دوستان و حمات ابزاری دوستان دارای خطای اندازهگیری کمتر و بار عاملی بیشتر بودهاند و درنتیجه، سنجهی مناسبتری هستند.
در هر متغیر مکنون منابع استرس عینی و ذهنی، گویههای (مؤلفه مطالبات و انتظارات) دارای خطای اندازهگیری کمتر و بار عاملی بیشتر بوده و درنتیجه سنجههای مناسبتری هستند.
در متغیر مکنون عزتنفس، افسردگی و اضطراب تمام (مؤلفهها) سنجههای مناسبی بودهاند. لازم به ذکر است که مقیاسهای فوق استاندارد بودهاند و تمام مؤلفهها بهمراتب در مطالعات پیشین بررسیشدهاند.
همچنین، برای سنجش پایایی ابزار تحقیق، از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شده است. بدین ترتیب که پس از تنظیم پرسشنامه یک مرحله پیشآزمون مقدماتی با نمونه 45 نفری بر اساس نوع مدرسه{(15 نفر دولتی)، (15 نفر غیردولتی)، (15 نفر خاص)} تکمیل و پایایی پرسشنامه از طریق سازگاری درونی آن با استفاده از آزمون آلفای کرونباخ انجام شد. دادهها بیانگر آن است که مقیاسهای این تحقیق دارای پایایی هستند. با توجه به این امر، پرسشنامه در بین جامعه آماری توزیع شد. ضریب آلفای کرونباخ برای مقیاس منابع استرس (عینی)(8/0)، منابع استرس (ذهنی)(7 /0)، حمایت اجتماعی (ذهنی)(7/0) حمایت اجتماعی (عینی)، (8/0)، عزتنفس (8/0)، اضطراب (9/0) و افسردگی (9/0) به دست آمد که از اعتماد ابزار تحقیق حکایت دارد؛ لذا، پرسشنامه در بین جامعه آماری توزیع شد.
تعریف عملیاتی: در تحقیق حاضر، بهمنظور سنجش عملی متغیرهای منابع استرس و حمایت اجتماعی از مطالعه اکتشافی استفاده شده است. مطالعه اکتشافی شامل خواندن متون و مصاحبههای اکتشافی است. بدین منظور، با مصاحبه از محققان، کارشناسان، بهویژه معلمان و افرادی که به لحاظ شغلی یا مسئولیت شناخت خوبی از مسئله تحقیق داشتند؛ گزارههای متغیرهای فوق شناسایی شدند؛ سپس تعریف عملیاتی شدند.
ذیلاً در قالب جدول، تعاریف عملیاتی متغیرهای فوق ارائه میشود.
جدول (3) فرآیند عملیاتیسازی متغیر «منابع استرس»
گویهها معرف مؤلفهها ابعاد متغیر مستقل
اصلاً=0 گاهی اوقات=1 همیشه= 2 نگرانم که تنبیه بدنی شوم. اصلاً=0 یک و دو بار (استرس اولیه)= 1 سه بار و بیشتر (استرس ثانویه)= 2 تهدید به تنبیه بدنی شدهام. کادر آموزشی (مدیر معلمان و معاون) تهدیدها
از اینکه از مدرسه اخراج شوم، میترسم. تهدید به اخراج از مدرسه شدهام.
از اینکه پروندهام به مدرسه دیگر منتقل شود، میترسم. تهدید به انتقال پرونده به مدرسه دیگر شدهام.
نگرانم که جهت تذکر کتبی درج در پرونده به دفتر مدرسه معرفی شوم. تهدید به تذکر کتبی درج در پرونده، شدهام.
نگران کسر نمره امتحانی هستم. تهدید به کسر نمره امتحانی شدهام.
نگران کسر نمره انضباطی هستم. تهدید به کسر نمره انضباطی شدهام.
از اینکه والدینم به مدرسه احضار شود، میترسم. تهدید به احضار والدین به مدرسه شدهام.
اصلاً=0 گاهی اوقات=1 همیشه= 2 میترسم که مورد تهدید کلامی (فحش، تمسخر، ناسزا و ...) قرار بگیرم. اصلاً=0 یک و دو بار (استرس اولیه)= 1 سه بار و بیشتر (استرس ثانویه)= 2 تهدید کلامی (فحش، تمسخر، ناسزا و ...) شدهام. کادر آموزشی (مدیر معلمان و معاون) تهدیدها مزمن (ذهنی)
اولیه و ثانویه (عینی) منابع استرس
نگرانم که معلم مربوطه به من تکالیف اضافی دهد و من نتوانم انجام دهم. برایم پیشآمده که باید تکالیف اضافی انجام میدادم، اما نتوانستم. مطالبات و انتظارات
نگرانم که در مسابقات (علمی، ورزشی و...) شرکت نمایم اما موفق به کسب رتبه نشوم. برایم پیشآمده که انتظار داشتند در مسابقات (علمی ورزشی و...)، موفق به کسب رتبه شوم، اما در عمل اتفاق نیفتاد.
نگرانم که من را وادار به شرکت در مسابقات (علمی ورزشی و...) نمایند. وادار به شرکت در مسابقات (علمی، ورزشی و...) شدم.
یکی از نگرانیهایم، پرداخت هزینه اعلامشده از سوی مدرسه است. برایم پیشآمده که باید پولی را پرداخت میکردم اما خانوادهام نتوانستهاند. فشارها و محدودیت ساختاری
اصلاً=0 گاهی اوقات=1 همیشه= 2 نگران فهم دقیق مطالب دروس تخصصی و امتحان این مباحث هستم. اصلاً=0 یک و دو بار (استرس اولیه)= 1 سه بار و بیشتر (استرس ثانویه)= 2 برایم پیشآمده که مبحثی را متوجه نشدهام اما در امتحان آمده است. کادر آموزشی (مدیر معلمان و معاون) فشارها و محدودیت ساختاری مزمن (ذهنی)
اولیه و ثانویه (عینی) منابع استرس
نگران تشکیل بهموقع کلاسهای دروس تخصصی هستم. برایم پیشآمده که کلاس درس تخصصی با تأخیر شروعشده، با وجود اینکه مبحث خیلی مهم بوده است.
به دلیل ازدحام جمعیت کلاس، نگران یادگیری دقیق و مناسب موضوعات درسی هستم. برایم پیشآمده که کلاس شلوغ و بینظم بوده و من متوجه مبحث نشدهام.
یکی از دلمشغولیهایم کمبود وسایل و تجهیزات آزمایشگاهی مرتبط با مباحث دروس تخصصی است. برایم پیش آمده که وسایل و تجهیزات آزمایشگاهی مرتبط با مبحث درس تخصصی ناقص بوده است.
یکی از نگرانیهایم، ناتوانی در تأمین پرداخت شهریه است. برایم پیش آمده است که خانوادهام بهسختی شهریه مدرسه را پرداخت کرده باشند.
اصلاً=0 گاهی اوقات=1 همیشه= 2 یکی از نگرانیهایم، ناتوانی در خرید کتب کمک آموزشی است. اصلاً=0 یک و دو بار (استرس اولیه)= 1 سه بار و بیشتر (استرس ثانویه)= 2 برایم پیش آمده است که توانایی خرید کتب کمک آموزشی (دروس تخصصی) را نداشته باشم. کادر آموزشی (مدیر معلمان و معاون) فشارها و محدودیت ساختاری مزمن (ذهنی)
اولیه و ثانویه (عینی) منابع استرس
نگران حضور بهموقع روزانه در مدرسه هستم. به دلیل عدم حضور بهموقع در مدرسه توبیخ شدم.
نگرانم، اگر رتبه ممتاز شوم، موردتوجه قرار نگیرم. برایم پیش آمده که حائز رتبه ممتاز شدم، اما مورد بیتوجهی قرار گرفتم. محرومیت و کم پاداشی
نگرانم که نمره کم بگیرم. مطمئن به گرفتن نمره مناسب از دروس بودم، ولی نمره کم گرفتم.
نگران اخذ جایزه از سوی برگزارکنندگان مسابقه در مدرسه هستم. با وجود شرکت در مسابقات مدرسه (علمی ورزشی و...) موفق به اخذ جایزه نشدم.
اصلاً=0 گاهی اوقات=1 همیشه= 2 یکی از دلمشغولیهایم، تکالیف اضافی مدرسه و مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی است. اصلاً=0 یک و دو بار (استرس اولیه)= 1 سه بار و بیشتر (استرس ثانویه)= 2 برایم پیش آمده که تعدد و تکثر تکالیف مدرسه من را از سایر مسئولیتهایم (خانوادگی و اجتماعی) وا داشته است. کادر آموزشی (مدیر معلمان و معاون) پیچیدگی مزمن (ذهنی)
اولیه و ثانویه (عینی) منابع استرس
به خاطر انتظارات بیشازحد مدرسه (کسب نمره بالا و ...) نگرانم و نیاز دارم کسی به من کمک کند. به خاطر انتظارات بیشازحد مدرسه (کسب نمره بالا ...) دچار نگرانی و دلهره شدهام و نیاز داشتم کسی به من کمکی کند. ابهام و عدم اطمینان
نگرانم، به خاطر نوع پوششم مرا مورد تهدید قرار دهند. به خاطر نوع پوششم درگیر شدم. تضاد و تعارض
به خاطر داشتن لهجه خاص از بیم تمسخر دیگران، در فعالیت کلاسی مشارکت ندارم. برایم پیش آمده در هنگام جوابگویی به سؤال معلم، به خاطر لهجهام مورد تمسخر قرار گرفتم.
جدول 4: فرآیند عملیاتیسازی متغیر «حمایت اجتماعی»
گویهها معرف ابعاد متغیر میانجی
کاملاً موافق= 5 موافق= 4 بینظر=3 مخالف=2 کاملاً مخالف=1 به گمانم، میتوانم راجع به مشکلاتم در مدرسه با خانوادهام صحبت کنم. خانواده دوستان و کادر پرورشی و مشاوره عاطفی ذهنی حمایت اجتماعی
به گمانم، میتوانم راجع به مشکلاتم در مدرسه با دوستانم صحبت کنم.
به گمانم، میتوانم راجع به مشکلاتم در مدرسه با کادر پرورشی و مشاوره صحبت کنم.
به گمانم، هر زمان نیاز مالی (امور تحصیلی: شهریه، کتاب و ...) داشته باشم، میتوانم روی کمک خانوادهام حساب کنم. ابزاری
به گمانم، هر زمان نیاز مالی (امور تحصیلی: شهریه، کتاب و ...) داشته باشم، میتوانم روی کمک دوستانم حساب کنم.
به گمانم، در امور تحصیلی (مثلاً: هدایت تحصیلی و ...) میتوانم روی کمک کادر پرورشی و مشاوره حساب کنم.
به گمانم به هنگام بروز مشکلات در مدرسه، خانوادهام به من کمک میکنند. اطلاعاتی
به گمانم به هنگام بروز مشکلات در مدرسه، دوستانم به من کمک میکنند.
به گمانم به هنگام بروز مشکلات در مدرسه، کادر پرورشی و مشاوره به من کمک میکنند.
اصلاً= 1 کم=2 تا حدودی=3 زیاد=4 خیلی زیاد=5 برایم پیش آمده که خانوادهام در مسیر حل مشکلات مدرسه با من صحبت کردند. خانواده دوستان و کادر پرورشی و مشاوره عاطفی عینی
حمایت اجتماعی
برایم پیش آمده که دوستانم در مسیر حل مشکلات مدرسه با من صحبت کردند.
برایم پیش آمده که کادر پرورشی و مشاوره در مسیر حل مشکلات مدرسه با من صحبت کردند.
هر زمان، نیاز مالی (امور تحصیلی: شهریه، کتاب و ...) داشتم، خانوادهام به من کمک کردند. ابزاری
هر زمان، نیاز مالی (امور تحصیلی: شهریه، کتاب و ...) داشتم، دوستانم به من کمک کردند.
هر زمان، نیاز به کمکتحصیلی (مثلاً هدایت تحصیلی و ...) داشتم، کادر پرورشی و مشاوره به من کمک کردند.
هر زمان با مشکلاتی در مدرسه روبرو شدم، خانوادهام به من کمک کردند. اطلاعاتی
هر زمان با مشکلاتی در مدرسه روبرو شدم، دوستانم به من کمک کردند.
هر زمان با مشکلاتی در مدرسه روبرو شدم، کادر پرورشی و مشاوره به من کمک کردند.
لازم به ذکر است که گزارههای متغیرهایی چون عزتنفس (بهعنوان متغیر تعدیلکننده)، افسردگی و اضطراب (متغیرهای وابسته) از پرسشنامههای استاندارد، یعنی عزتنفس روزنبرگ (رجبی و بهلول،2007) ویرایش دوم افسردگی بک (قاسمزاده و همکاران،2005؛ رجبی و کسمایی، 2013) و اضطراب بک (بک،1990؛ کاویانی و موسوی، 2008) استخراج شده است. نحوه سنجش مقیاسهای فوق به شرح زیر است:
- عزتنفس: مقیاس عزتنفس روزنبرگ (1965) شامل 10 ماده خودگزارشی است که احساس کلی ارزش یا پذیرش خود را به صورت مثبت بیان میکند. همچنین، هر گزاره مقیاس چهارگزینهای (از کاملاً موافقم تا کاملاً مخالفم) است که دامنه آن از 1 تا 4 مرتب شده است. بعلاوه کمینه و بیشینه آن نمره آن 10 و 40 است که نمره بالاتر بیانگر میزان بالای عزتنفس در میان دانشآموزان است (رجبی و بهلول، 2007).
- اضطراب: از مقیاس 21 مادهای بک (بک و استر،1990) استفاده شده است. در این مقیاس، هر ماده بر اساس شدت آن به چهار درجه تقسیم شده و از 0 تا 3 نمره میگیرد. شیوه امتیازدهی به صورت اصلاً، امتیاز صفر، خفیف امتیاز یک، متوسط دو و شدید امتیاز سه را میگیرد.
- افسردگی: از مقیاس 21 مادهای بک (1996) استفاده شده است (ویراست دوم). در این مقیاس، هر ماده بر اساس شدت آن به چهار درجه تقسیم شده و از 0 تا 3 نمره میگیرد. نمره صفر نشاندهنده پایینترین میزان و نمره سه نشاندهنده بالاترین تجربه یک نشانه افسردگی است.
و درنهایت عنصر چهارم مدل فرآیند استرس، متغیر بافت اجتماعی است که همانطور که بدان اشارت رفت نوع مدرسه{یعنی (دولتی: مدارس عادی، وابسته و ورزش)، (غیردولتی: عادی غیرانتفاعی) و (خاص: نمونه دولتی، تیزهوشان و شاهد)} بهعنوان بافت اجتماعی در نظر گرفته شده است. لازم به ذکر است که هرچند مدارس خاص (نمونه دولتی، تیزهوشان و شاهد) دولتی هستند اما چون دارای شیوههای نامه متفاوت هستند در طبقهبندی بهعنوان یک طبقه مجزا مورد مقایسه قرار میگیرند. همچنین متغیر فوق جزء متغیرهای مستقل دیگر تحقیق است.
استانداردسازی: برای سنجش پایگاه اقتصادی-اجتماعی، از سه بعد تحصیلات، درآمد و نوع شغل والدین استفاده شده است. سؤالات به صورت باز در پرسشنامه مطرح شده است. با مراجعه به «جدول ساختار پرستیژ شغلی در ایران (نایبی و عبدالهیان،2002) نمره پرستیژ شغلی تعیین شده است. سپس ابعاد سهگانه فوق استاندارد و پس از ترکیب کردن آنها با هم، متغیر موردنظر به دست آمده است.
یافتهها
توصیف ویژگیهای جمعیت نمونه برحسب مشخصات فردی
توصیف خصوصیات جمعیت نمونه برحسب مشخصات فردی نشان داد که از مجموع دانشآموزان موردمطالعه 8/53 درصد را دختران و 2/46 درصد را پسران تشکیل دادهاند. بیش از نیمی از پاسخگویان (52 درصد) معدلشان در سطح بالا 20-18 بوده است. همچنین معدل دانشآموزان دختر با میانگین 52/18 بیشتر از پسران با میانگین 21/17 بوده است. بیشتر دانشآموزان با 7/50 درصد، پایگاه اقتصادی-اجتماعیشان در سطح متوسط (که در این میان پایگاه اقتصادی-اجتماعی دانشآموزان پسر با 1/55 درصد، بیشتر از دانشآموزان دختر با 47 درصد بوده است)، در مدارس دولتی (9/67 درصد) و نوع واحد عادی (66 درصد) مشغول به تحصیل و 17 سال (5/46 درصد) سن داشتهاند؛ لازم به ذکر است دامنه سنی پاسخگویان 14 تا 19 سال بوده است. به ترتیب شهر قائمشهر و ساری، آمل، بابل و چالوس (درمجموع 9/50 درصد)، شاخه نظری (6/63 درصد)، رشته انسانی (7/27 درصد) و تجربی (5/25 درصد)، پایه یازدهم (1/44 درصد) و دهم (3/40 درصد) بیشترین پاسخگویان را به خود اختصاص دادهاند. اکثر دانشآموزان (4/76 درصد)، محل تحصیلشان، مدارس شهری بوده است.
توصیف متغیر مستقل{منابع استرس (مؤلفهها و ابعاد)}
- بر اساس نتایج تحقیق، در مؤلفه (تهدیدها)، بیشترین میزان استرس (اولیه و ثانویه) عینی مربوط به کسر نمره انضباطی و بیشترین میزان استرس (مزمن) ذهنی به ترتیب مربوط به ترس از اخراج از مدرسه و نگرانی از کسر نمره امتحانی بوده است. در مؤلفه (مطالبات و انتظارات)، بیشترین میزان استرس عینی و ذهنی به ترتیب عبارتند از: (اولیه: وادار شدن به شرکت در مسابقات علمی و ورزشی و...، ثانویه: انجام تکالیف اضافی) و (نگرانی از وادار شدن به شرکت در مسابقات علمی و ورزشی و...، نگرانی از عدم انجام تکالیف اضافی) است. در مؤلفه (فشارها و محدودیت ساختاری) بیشترین میزان استرس (اولیه و ثانویه) عینی مربوط به عدم یادگیری به دلیل شلوغی و بینظمی کلاس بوده و بیشترین استرس ذهنی به ترتیب مربوط به پرداخت شهریه و فهم دقیق مطالب دروس تخصصی و امتحان این مباحث است. در مؤلفه (محرومیت و کم پاداشی و تضاد و تعارض) بیشترین استرس (اولیه و ثانویه) عینی و ذهنی به ترتیب مربوط به کسب نمره کم (عینی: مطمئن به گرفتن نمره مناسب ولی کسب نمره کم و ذهنی: نگرانی از کسب نمره کم) و نوع پوشش (عینی: درگیر شدن به خاطر نوع پوشش و ذهنی: نگرانی از باب تهدید به خاطر نوع پوشش) بوده است. کمتر از نیمی از پاسخگویان استرس اولیه و ثانویه را تجربه کردهاند، یعنی کمتر از نیمی از پاسخگویان برایشان پیش آمده که زیادی تکالیف مدرسه آنها را از سایر مسئولیتهای (خانوادگی و اجتماعی) باز داشته است (مؤلفه پیچیدگی)؛ و به خاطر انتظارات بیشازحد مدرسه (کسب نمره بالا و...) دچار نگرانی و دلهره شدهاند و نیاز داشتند کسی به آنها کمکی کند (مؤلفه ابهام و عدم اطمینان).
نتایج کلی یافتههای فوق، در تأیید این نکته کلیدی پیرلین (1999) است که همان شرایط اساسی که موجب ایجاد یا تشدید استرسورهای اولیه میشود، باعث ایجاد یا تشدید استرسورهای ثانویه میشود.
- از سویی دیگر، در مورد مقایسه نتایج فوق (بیشترین استرس در هر مؤلفه در شکلهای 1 و 2) باید گفت: بیشترین میزان استرسی (اولیه و ثانویه) که دانشآموزان تجربه کردهاند (عینی)، مربوط به مؤلفه محرومیت و کمپاداشی و فشارها و محدودیت ساختاری است و همچنین بیشترین میزان استرس مزمن مربوط به مؤلفه تهدیدها و محرومیت و کمپاداشی است.
شکل (1) نمودار مقایسه توزیع درصدی بیشترین استرس عینی دانشآموزان به تفکیک مؤلفه
شکل (2) نمودار مقایسه میانگین بیشترین استرس ذهنی دانشآموزان به تفکیک مؤلفه
- درمجموع، میزان استرس (اولیه و ثانویه) عینی دانشآموزان پسر در سطح متوسط، زیاد و خیلی زیاد (با 9/32 درصد) بیش از دختر (با 5/29 درصد) و میزان استرس مزمن ذهنی دانشآموزان دختر (با 7/79 درصد) بیش از پسر (74 درصد) بوده است. همچنین بیش از نیمی از دانشآموزان (69 درصد) استرس عینیشان در سطح کم و دارای استرس مزمن (1/77 درصد) هستند.
- توزیع میزان استرس ذهنی برحسب میزان استرس عینی
جدول (5) توزیع میزان استرس ذهنی برحسب میزان استرس عینی
میزان استرس عینی
میزان استرس ذهنی کم متوسط
زیاد
کل
کم 7/66 3/79 6/55 3/70
بالا 5/8 3/17 3/33 4/11
فاقد استرس 8/24 4/3 1/11 3/18
کل 100 100 100 100
جدول فوق نشانگر آن است که بیشتر دانشآموزان فاقد استرس مزمن ذهنی (8/24 درصد)، استرس (اولیه و ثانویه) کمی را تجربه کردهاند. همچنین، بیشتر (3/33 درصد) دانشآموزان دارای استرس ذهنی بالا استرس (اولیه و ثانویه) زیاد و بیشتر دانشآموزان (3/79 درصد) دارای استرس ذهنی کم، سطح متوسطی از استرس (اولیه و ثانویه) را تجربه کردهاند؛ لذا میتوان گرفت:
در تأیید نظریه پیرلین (1983)، پیوستگی دو بعد منابع استرس حاکی از آن بوده هرچقدر دانشآموزان استرسهای بیشتری را تجربه کنند (عینی) بیشتر در معرض استرس مزمن (ذهنی) هستند.
توصیف متغیرهای تعدیلگر (حمایت اجتماعی و عزتنفس)
- میزان عزتنفس بیش از نیمی از دانش آموزان در سطح بالا (2/66 درصد) است که سهم میزان دختران (با 3/68 درصد) بیش از پسران (با 6/63 درصد) است.
- در هر دو بعد حمایت اجتماعی یعنی (دریافت شده و ادراک شده)، بیشترین (و به تفکیک جنس) میزان حمایت عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی دانشآموزان، مربوط به خانواده و کمترین میزان حمایت عاطفی و اطلاعاتی مربوط به کادر پرورشی و مشاوره مدرسه و نیز کمترین میزان حمایت ابزاری مربوط به دوستان است.
شکل (3) نمودار توزیع درصدی مؤلفههای بعد ذهنی حمایت اجتماعی پاسخگویان به تفکیک جنسیت
شکل (4) نمودار توزیع درصدی مؤلفههای بعد عینی حمایت اجتماعی پاسخگویان به تفکیک جنسیت
ماتریس ضرایب همبستگی میان متغیرهای مستقل و وابسته تحقیق
جدول (6) ماتریس ضرایب همبستگی میان متغیرهای مستقل و وابسته تحقیق
عزتنفس حمایت اجتماعی افسردگی اضطراب میزان استرس متغیر
1 میزان استرس
1 **26/0
000/0 اضطراب
1 **54/0
000/0 **29/0
000/0 افسردگی
1 **21/0-
000/0 076/0-
074/0 **12/0-
003/0 حمایت اجتماعی
1 **20/0
000/0 **40/0-
000/0 **24/0-
000/0 **13/0-
000/0 عزتنفس
* 05/0 >p ** 01/0 >p
جدول (6)، ماتریس ضرایب همبستگی میان متغیرهای مستقل و وابسته تحقیق را نشان میدهد. بر اساس ضرایب همبستگی مشاهده شده، بهطور خلاصه میتوان گفت:
بین میزان استرس، اضطراب و افسردگی دانشآموزان همبستگی مثبت وجود دارد. بدین معنا که: هر چه میزان استرس دانشآموزان بیشتر باشد، میزان اضطراب و افسردگی افزایش مییابد؛ و برعکس با کاهش میزان استرس دانشآموزان، انتظار میرود از میزان اضطراب و افسردگی دانشآموزان کاسته شود.
متغیر حمایت اجتماعی با میزان استرس و افسردگی معنادار شده است که جهت آن منفی است؛ لذا میتوان گفت: هر چه حمایت اجتماعی دانشآموزان بیشتر باشد، میزان استرس و افسردگی کاهش مییابد؛ و برعکس با کاهش میزان حمایت اجتماعی دانشآموزان، انتظار میرود، میزان اضطراب و افسردگی آنها افزایش یابد.
بین عزتنفس و میزان استرس، اضطراب و افسردگی همبستگی منفی وجود دارد؛ بهعبارتیدیگر میتوان گفت: هر چه عزتنفس دانشآموزان بیشتر باشد، میزان استرس و افسردگی کاهش مییابد؛ و برعکس با کاهش میزان عزتنفس دانشآموزان انتظار میرود، میزان اضطراب و افسردگی آنها افزایش یابد. لازم به ذکر است در تمامی روابطی که معنادار شدهاند بیشترین همبستگی مربوط به متغیر افسردگی است.
آزمون تفاوت میانگین (میزان استرس، اضطراب، افسردگی، عزتنفس، حمایت اجتماعی) برحسب نوع مدرسه
جدول (7) آزمون تفاوت میانگین (میزان استرس، اضطراب، افسردگی، عزتنفس، حمایت اجتماعی) برحسب نوع مدرسه
متغیر مقوله میزان استرس اضطراب افسردگی عزتنفس حمایت اجتماعی
M F LSD M F M F LSD M F M F LSD
نوع مدرسه دولتی
غیردولتی
خاص 91/35
36/33
76/35 821/8 000/0 Sig = وجود اختلاف معنیدار بین (مدارس دولتی و غیردولتی و خاص و غیردولتی) 96/10
34/10
60/9 616/0 54/0 Sig = 39/11
31/9
92/7 575/4 011/0 Sig = وجود اختلاف معنیدار بین (دولتی و غیردولتی و دولتی و خاص) 95/32
59/33
52/32 393/1 249/0 Sig = 99/59
30/62
35/63 895/3 021/0 Sig = وجود اختلاف معنیدار بین (دولتی و غیردولتی و دولتی و خاص)
جدول (7)، آزمون تفاوت میانگین (میزان استرس، اضطراب، افسردگی، عزتنفس، حمایت اجتماعی) برحسب نوع مدرسه است. دادههای جدول بیانگر آن است که تنها میانگین (میزان استرس، افسردگی، حمایت اجتماعی) در میان مدارس مختلف متفاوت بوده و این تفاوت معنادار است (000/0، 01/0، 02/0= p). به عبارتی درزمینه (میزان استرس، افسردگی، حمایت اجتماعی) تفاوت مهمی وجود دارد؛ بدین معنا که دانشآموزان مدارس دولتی و خاص بیشتر در معرض استرس هستند و همچنین افسردگی در مدارس دولتی بیشتر از سایر مدارس است. حمایت اجتماعی نیز در مدارس خاص و غیردولتی بیش از مدارس دولتی است. در ادامه با توجه به معناداری متغیرهای فوق، جهت مقایسه گروههای مختلف (اینکه میانگین کدام گروهها با یکدیگر معنادار هستند) با استفاده از نتایج آزمون LSD میتوان گفت:
میزان استرس: اختلاف میانگین مدارس دولتی نسبت به غیردولتی (اختلاف میانگین برابر با *55/2 و 000/0=p) و مدارس خاص نسبت به مدارس غیردولتی (اختلاف میانگین برابر با *40/2 و 01/0=p) معنادار و مثبت بودن علامت اختلاف میانگین بدین معناست که (مدارس دولتی بیش از مدارس غیردولتی) و (مدارس خاص بیش از مدارس غیردولتی) بهطور معناداری در معرض منابع استرس هستند.
افسردگی: اختلاف میانگین مدارس دولتی نسبت به غیردولتی (اختلاف میانگین برابر با *07/2 و 03/0=p) و مدارس دولتی نسبت به مدارس خاص (اختلاف میانگین برابر با *46/3 و 01/0=p) معنادار و مثبت بودن علامت اختلاف میانگین بدین معناست که افسردگی بهطور معناداری در (مدارس دولتی بیش از مدارس غیردولتی) و (مدارس دولتی بیش از مدارس خاص) است.
حمایت اجتماعی: اختلاف میانگین مدارس دولتی نسبت به غیردولتی (اختلاف میانگین برابر با 30/2- و 03/0=p) و مدارس دولتی نسبت به مدارس خاص (اختلاف میانگین برابر با *35/3- و 02/0=p) معنادار و منفی بودن علامت اختلاف میانگین بدین معناست که حمایت اجتماعی بهطور معناداری در (مدارس دولتی کمتر از مدارس غیردولتی) و (مدارس دولتی کمتر از مدارس خاص) است.
تحلیل رگرسیونی افسردگی بر اساس متغیر استرس (مستقل) و حمایت اجتماعی و عزتنفس (تعدیلکننده)
جدول (8) تحلیل رگرسیونی افسردگی بر اساس متغیر استرس (مستقل) و حمایت اجتماعی و عزتنفس (تعدیلکننده)
مدل B
β
T p همبستگی آمار همخطی1
مرتبه صفر2 تفکیکی3 نیمه تفکیکی4 ضریب حداقل تحمل5 تورم واریانس6
استرس 496/0 267/0 048/7 000/0 338/0 287/0 261/0 958/0 044/1
حمایت اجتماعی 105/0- 112/0- 953/2- 003/0 214/0- 124/0- 110/0- 948/0 055/1
عزتنفس 647/0- 317/0- 278/8- 000/0 387/0- 332/0- 307/0- 937/0 067/1
000/0=p 438/57=F 233/0=R2Adj. 237/0=R2 487/0=R
جدول (8) حاکی از آن است که همبستگی چندگانه (R) متغیرهای مستقل با وابسته معادل 487/0 است. این مقدار گویای آن است که متغیرهای استرس، حمایت اجتماعی و عزتنفس، بهطور همزمان، 487/0 همبستگی با افسردگی دارند. ضریب تعیین (2R) نشاندهنده آن است که 23 درصد تغییرات افسردگی در میان دانشآموزان توسط متغیرهای مستقل تبیین میشود و 77 در صد باقیمانده، متعلق به عوامل دیگری است که در این تحقیق موردبررسی قرار نگرفته است. مقدار F محاسبهشده (438/57) در سطح معنیداری (000/0 = p)، نشان میدهد مدل رگرسیونی با 99 در صد اطمینان، معنادار است و متغیرهای مستقل توانستهاند متغیر وابسته را پیشبینی کنند. با توجه به مقدار t محاسبهشده، در میان سه متغیر واردشده در مدل، متغیرهای مستقل به ترتیب در سطح (000/0، 003/0 و 000/0 = p) معنادار هستند. برای تشخیص سهم هر یک از متغیرهای مستقل در تبیین و پیشبینی افسردگی ضرایب تأثیر استانداردشده (β) متغیرهای مستقل با یکدیگر مقایسه شدهاند. نتیجه مقایسه نشان میدهد، متغیر عزتنفس (317/0- =β) و استرس (267/0 =β) بیشترین سهم را در پیشبینی افسردگی دارا هستند. به عبارتی به ازای یک واحد تغییر در انحراف معیارِ عزتنفس و استرس، بهاندازه 317/0- و 267/0 در انحراف معیارِ افسردگی تغییر ایجاد میشود. بدین ترتیب میتوان پیشبینی کرد که بالاترین میزان افسردگی در میان دانشآموزانی است که بیشتر در معرض منابع استرسزا هستند و عزتنفس پایینتری دارند.
همچنین درباره نقش متغیرهای تعدیلکننده بر روابط میان متغیر مستقل و وابسته باید گفت، طبق دادههای جدول فوق، همبستگی مرتبه صفر بین استرس و افسردگی 338/0 است. با کنترل اثر متغیرهای تعدیلکننده (حمایت اجتماعی و عزتنفس)، بر استرس و افسردگی، میزان همبستگی به 278/0 رسیده است؛ بهعبارتدیگر در شرایطی که تأثیر سایر متغیرها را بر استرس و افسردگی کنترل میکنیم میزان همبستگی به 287/0 رسیده است. همچنین با کنترل اثر دو متغیر فوق، فقط بر استرس، میزان همبستگی به 261/0 رسیده است. لذا دراینباره میتوان گفت، با کنترل اثر متغیرهایی چون حمایت اجتماعی و عزتنفس، همبستگی تفکیکی و نیمه تفکیکی آن به 287/0 و 261/0 تقلیل یافته است و این امر نشان از اهمیت متغیرهایی چون حمایت اجتماعی و عزتنفس در تقلیل روابط بین استرس و افسردگی است.
لازم به ذکر است که بهمنظور اثر تعدیلکنندگی، از روش آماری رگرسیونی چندگانه به شیوه بارون و کنی (1986) استفاده شد. نتایج رگرسیونی چندگانه تعاملی به شیوه بارون و کنی (1986) نیز نشان میدهد که تأثیر جمله تعاملی به لحاظ آماری تأیید شدهاند. یعنی نقش تعدیلگری متغیر عزتنفس و حمایت اجتماعی در ارتباط بین دو متغیر مستقل و وابسته تأییدشده و معنادار (در سطح 017/0 و 001/0) شدهاند و نکته قابلتأمل به این شیوه آن است که: اثر تعدیلگری متغیر حمایت اجتماعی (144/0- = Beta) در ارتباط با میزان استرس و افسردگی بیشتر از عزتنفس (103/0- = Beta) است.
- ضرایب تأثیر متغیر استرس بر افسردگی (با کنترل متغیرهای تعدیلکننده) به تفکیک نوع مدرسه
جدول (9) ضرایب تأثیر متغیر استرس بر افسردگی (با کنترل متغیرهای تعدیلکننده) به تفکیک نوع مدرسه
مدل افسردگی
دولتی غیردولتی خاص
استرس ** 282/0 * 170/0 * 270/0
R2 24/0 22/0 30/0
* 05/0 >p ** 01/0 >p
جدول (9)، ضرایب تأثیر متغیر استرس بر افسردگی با کنترل اثر (عزتنفس و حمایت اجتماعی) به تفکیک نوع مدرسه است. ضریب تعیین نشان میدهد که 30، 22 و 24 درصد از تغییرات افسردگی دانشآموزان مدارس خاص، غیردولتی و دولتی توسط متغیر مستقل (و با کنترل متغیرهای تعدیلکننده) تبیین میشود. مقایسه ضرایب تأثیر استانداردشده متغیرهای مستقل برحسب نوع مدرسه نشان میدهد که متغیر استرس در هر سه نوع مدرسه معنادار شده و سهم تأثیر آن در تبیین افسردگی دانشآموزان مدارس دولتی (282/0=β) و خاص (270/0=β) بیش از مدارس غیردولتی است که این امر میتواند نشاندهنده این باشد که دانشآموزان مدارس دولتی و خاص بیش از دانشآموزان مدارس غیردولتی (170/0=β) در معرض منابع استرس هستند.
تحلیل رگرسیونی اضطراب بر اساس متغیر استرس (مستقل) و حمایت اجتماعی و عزتنفس (تعدیلکننده)
جدول (10) تحلیل رگرسیونی اضطراب بر اساس متغیر استرس (مستقل) و حمایت اجتماعی و عزتنفس (تعدیلکننده)
مدل B β T p همبستگی
مرتبه صفر تفکیکی نیمه تفکیکی
استرس 566/0 312/0 839/7 000/0 345/0 315/0 306/0
حمایت اجتماعی 004/0 004/0 097/0 923/0 075/0- 004/0 004/0
عزتنفس 372/0- 188/0- 669/4- 000/0 242/0- 194/0- 182/0-
000/0=p 490/33=F 148/0=R2Adj. 153/0=R2 391/0=R
جدول (10) نشان میدهد که همبستگی چندگانه (R) متغیرهای مستقل با وابسته معادل 391/0 است. این مقدار گویای آن است که متغیرهای استرس، حمایت اجتماعی و عزتنفس، بهطور همزمان، 391/0 همبستگی با اضطراب دارند. ضریب تعیین (2R) نشاندهنده آن است که 15 درصد تغییرات افسردگی در میان دانشآموزان توسط متغیرهای مستقل تبیین میشود و 85 در صد باقیمانده، متعلق به عوامل دیگری است که در این تحقیق موردبررسی قرار نگرفته است. مقدار F محاسبهشده (490/33) در سطح معنیداری (000/0 = p)، نشان میدهد مدل رگرسیونی با 99 در صد اطمینان، معنادار است و متغیرهای مستقل توانستهاند متغیر وابسته را پیشبینی کنند. با توجه به مقدار t محاسبهشده، در میان سه متغیر واردشده در مدل متغیرهای استرس و عزتنفس در سطح (000/0 = p) معنادار هستند. برای تشخیص سهم هر یک از متغیرهای مستقل در تبیین و پیشبینی اضطراب ضرایب تأثیر استانداردشده (β) متغیرهای مستقل با یکدیگر مقایسه شدهاند. نتیجه مقایسه نشان میدهد، متغیر استرس (312/0 =β) بیشترین سهم را در پیشبینی افسردگی دارا است. به عبارتی به ازای یک واحد تغییر در انحراف معیارِ استرس بهاندازه 267/0 در انحراف معیارِ اضطراب تغییر ایجاد میشود. بدین ترتیب میتوان پیشبینی کرد بالاترین میزان اضطراب در میان دانشآموزانی است که بیشتر در معرض منابع استرسزا هستند.
همچنین درباره نقش متغیرهای تعدیلکننده بر روابط میان متغیر مستقل و وابسته باید گفت، طبق دادههای جدول فوق همبستگی مرتبه صفر بین استرس و اضطراب 345/0 است. با کنترل اثر متغیرهای تعدیلکننده (حمایت اجتماعی و عزتنفس)، بر استرس و اضطراب، میزان همبستگی به 315/0 رسیده است. بهعبارتدیگر در شرایطی که تأثیر سایر متغیرها را بر استرس و افسردگی کنترل میکنیم میزان همبستگی به 315/0 رسیده است؛ همچنین با کنترل اثر دو متغیر فوق، فقط بر استرس، میزان همبستگی به 306/0 رسیده است. لذا دراینباره میتوان گفت، با کنترل اثر متغیرهایی چون حمایت اجتماعی و عزتنفس، همبستگی تفکیکی و نیمه تفکیکی آن به 315/0 و 306/0 تقلیل یافته است و این امر نشان از اهمیت متغیرهایی چون حمایت اجتماعی و عزتنفس در تقلیل روابط بین استرس و اضطراب است.
لازم به ذکر است که بهمنظور اثر تعدیلکنندگی از روش آماری رگرسیونی چندگانه به شیوه بارون و کنی (1986) استفاده شد. نتایج رگرسیونی چندگانه تعاملی به شیوه بارون و کنی (1986) نیز نشان میدهد که تأثیر جمله تعاملی به لحاظ آماری تأییدشدهاند، یعنی نقش تعدیلگری متغیر عزتنفس و حمایت اجتماعی در ارتباط با بین دو متغیر مستقل و وابسته تأییدشده و به لحاظ آماری معنادار (در سطح 001/0) شده است. نکته قابلتأمل به این شیوه آن است که: اثر تعدیلگری متغیر حمایت اجتماعی (172/0 =β) در ارتباط با میزان استرس و اضطراب (همانند افسردگی) بیشتر از عزتنفس (002/0- =β) است.
- ضرایب تأثیر متغیر استرس بر اضطراب (با کنترل متغیرهای تعدیلکننده) به تفکیک نوع مدرسه
جدول (11) ضرایب تأثیر متغیر استرس بر اضطراب (با کنترل متغیرهای تعدیلکننده) به تفکیک نوع مدرسه
مدل اضطراب
دولتی غیردولتی خاص
استرس ** 346/0 089/0 ** 590/0
R2 18/0 063/0 42/0
* 05/0 p< ** 01/0 p<
جدول (11)، ضرایب تأثیر متغیر استرس بر اضطراب با کنترل اثر (عزتنفس و حمایت اجتماعی) به تفکیک نوع مدرسه است. ضریب تعیین نشان میدهد که 18 و 42 درصد از تغییرات افسردگی دانشآموزان مدارس دولتی و خاص توسط متغیر مستقل (و با کنترل متغیرهای تعدیلکننده) تبیین میشود. مقایسه ضرایب تأثیر استانداردشده متغیرهای مستقل برحسب نوع مدرسه نشان میدهد که متغیر استرس در مدارس دولتی و خاص معنادار شده و سهم تأثیر آن در تبیین اضطراب دانشآموزان مدارس خاص (590/0=β) بهمراتب بیش از مدارس دولتی (346/0=β) است که این امر میتواند نشاندهنده این باشد که دانشآموزان مدارس خاص و دولتی بیشتر در معرض منابع استرسزا هستند.
بحث
این مقاله، با مرور بر تحقیقات انجام شده درزمینه رویکرد فرآیند استرس با تأکید بر شرح دقیق عناصر آن در پاسخ به این ادعا بوده که بهواسطهی مدل فرآیند استرس، میتوان تفاوتهای سلامت روان دانشآموزان را شناسایی کرد.
بهطورکلی، مهمترین ویژگی مثبت رویکرد فرآیند استرس اجتماعی خاصیت پیشگیرانه آن است؛ چراکه مدل فرآیند استرس وسیلهای برای تبیین تفاوتهای سلامت روان است و به عبارتی، این مدلها، تفاوتها را به شیوه معنیدار (تبیین) میکنند. اساساً رویکرد مدلسازی علی، ابزار بسیار ارزشمندی برای مداخلات پیشگیرانه است. دقیقاً بهاینعلت که هدف آن مسیرهایی است که تأثیر عوامل اجتماعی دور را بررسی میکند؛ و به همین دلیل این مسیرهای غیرمستقیم مهم هستند که نقاط بالقوه قوی را برای مداخله، شناسایی میکنند. خصوصیت این مکانیزمها باعث میشود، چنین مدلهای علی، اهمیت اساسی برای طراحی مداخلات (منظور سیاست مداخله) داشته باشند (آنشنسل،2009). بدین منظور پیشنهادهای تحقیق در قالب دو بخش خواهد بود:
الف: پیشنهادهای اجرایی
پیشنهاد به مدیران، برنامهریزان، کادر آموزشی مدارس و بهطورکلی همهکسانی که در نظام آموزشی کشور نقش مهم و تأثیرگذار دارند. این پیشنهادها عبارتند از:
بر اساس نتایج تحقیق، در مؤلفه (تهدیدها)، بیشترین میزان استرس (اولیه و ثانویه) عینی مربوط به کسر نمره انضباطی و بیشترین میزان استرس (مزمن) ذهنی به ترتیب مربوط به ترس از اخراج از مدرسه و نگرانی از کسر نمره امتحانی بوده است. در مؤلفه (مطالبات و انتظارات)، بیشترین میزان استرس عینی و ذهنی به ترتیب عبارتند از: (اولیه: وادار شدن به شرکت در مسابقات علمی و ورزشی و...، ثانویه: انجام تکالیف اضافی) و (نگرانی از وادار شدن به شرکت در مسابقات علمی و ورزشی و...، نگرانی از عدم انجام تکالیف اضافی) است. در مؤلفه (فشارها و محدودیت ساختاری) بیشترین میزان استرس (اولیه و ثانویه) عینی مربوط به عدم یادگیری به دلیل شلوغی و بینظمی کلاس بوده و بیشترین استرس ذهنی به ترتیب مربوط به پرداخت شهریه و فهم دقیق مطالب دروس تخصصی و امتحان این مباحث است. در مؤلفه (محرومیت و کمپاداشی و تضاد و تعارض) بیشترین استرس (اولیه و ثانویه) عینی و ذهنی به ترتیب مربوط به کسب نمره کم (عینی: مطمئن به گرفتن نمره مناسب ولی کسب نمره کم و ذهنی: نگرانی از کسب نمره کم) و نوع پوشش (عینی: درگیر شدن به خاطر نوع پوشش و ذهنی: نگرانی از باب تهدید به خاطر نوع پوشش) بوده است؛ لذا به اداره کل استان، مشاوران و بهویژه کادر آموزشی مدارس پیشنهاد میشود که راهحل حذف عوامل استرسزا مهم را موردتوجه قرار دهند.
برابر نظر متخصصان تعلیم و تربیت، ارزشیابی از اندوختههای فراگیران و دانشآموزان یکی از مراحل اساسی و مهم آموزش و یادگیری تلقی میشود به همین جهت برای این فرآیند مهم، ترتیبات و شرایط مهمی در نظر میگیرند اما اگر خود همین فرآیند (ارزشیابی) دستخوش شرایطی قرار گیرد که برای دانشآموزان آسیبزا و استرسافزا باشد دستیابی به هدفهای تربیتی ممکن نیست؛ همانطور که نتایج تحقیق نشان میدهد بیشترین عامل مشترک استرسزا مربوط به کسب نمره و آزمون است.
و همین مشکل و مسئله را باید به چشم ضرورتی انکارناپذیر نگریست که فضای عاطفی و روانی کلاسهای درس دانشآموزان را دستخوش نابهسامانیهای عدیدهای خواهد کرد. البته نوع مواجهه با این معضل آسیبزا (کسب نمره و آزمون) میتواند مبنای چندین پژوهش و پیمایش علمی قرار گیرد تا ابعاد زوایای و جوانب مسئله بهدرستی و با دقت تمام شناسایی و از قبیل شناسایی آن، راهحلهای ممکن نیز ارائه شود.
در مورد نتایج مهم و قابلتوجه دیگر تحقیق درباره متغیرهای تعدیلکننده باید گفت، در هر دو بعد حمایت اجتماعی دریافت شده و ادراکشده، بیشترین (و به تفکیک جنس) میزان حمایت عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی دانشآموزان، مربوط به خانواده و کمترین میزان حمایت عاطفی و اطلاعاتی مربوط به کادر پرورشی و مشاوره مدرسه و نیز کمترین میزان حمایت ابزاری مربوط به دوستان است.
میدانیم که مؤسسات آموزشی و تربیتی نقش بسیار مهمی در ارتقاء سلامت عاطفی و روانی دانشآموزان دارند اگر کادر پرورشی و مشاوره مدارس نتوانند به ایفای رسالت مهم حمایت اجتماعی خود بپردازند، دانشآموزان و مربیان مدارس دچار اختلال روانی و عاطفی میشوند. حال سؤال این است که این مسئولان تربیتی در مدارس با چه سازوکارهایی مشخص و مبینی این مهم را با سامان برسانند؟
رسالت و مأموریت ذاتی کادر پرورشی و مشاورهای مدارس، حسب دستورالعملهای وزارتی این است که اول فضای عمومی مدارس را از بدو ورود دانشآموزان به مدرسه تا پایان ساعت آموزشی در آرامش و سلامت عاطفی به مفهوم دقیق کلمه حفظ کنند و ثانیاً چنانچه به هر دلیلی این فضای عمومی و عاطفی دستخوش اتفاقات خواسته یا ناخواسته قرار گرفت، با حسن تدبیر و با راهکارهای علمی و عملی بتوانند بر آن مشکل فائق آیند؛ طبیعی است اگر کادر پرورشی و مشاورهای نتواند در ایفای رسالت و مأموریت خود موفق باشند مدارس گرفتار اختلال عاطفی و روانی میشوند. همانطور که پیشازاین اشاره شد کمترین میزان حمایت عاطفی و اطلاعاتی دانشآموزان مربوط به کادر پرورشی مدرسه است و همین یافته خود مبنای تأملات آموزشی، تربیتی و مشاروهای فراوانی را میطلبد تا با درانداختن طرحی نو به ریشهیابی علل زمینه تقویت حضور مشاوران و مربیان را در مدارس تقویت و بهتبع آن زمینه برای ارتقای سلامت روان دانشآموزان مهیا شود.
در مورد نتایج تبیینی تحقیق میتوان گفت که متغیرهای تعدیلکننده نقش مؤثری در تعدیل روابط بین میزان استرس و (افسردگی و اضطراب) داشتهاند که در این میان نقش حمایت اجتماعی پررنگتر است. همچنین، در تبیین افسردگی و اضطراب باید گفت: دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی کمتر در معرض منابع استرسزا هستند و مدارس دولتی و خاص بیشتر در معرض منابع استرسزا هستند که تهدیدکننده افسردگی و اضطراب است. لذا، دستاندکاران نظام آموزشی کشور این موضوع را در شورای برنامهریزی، سازمان پژوهش کتب درسی و مجموعه کسانی که تصمیمات کلان برای نظام آموزشی کشور اتخاذ میکنند، نتیجه تحقیق را به جد موردتوجه قرار دهند و در خصوص موضوعات زیر به انجام پژوهشهای علمی بپردازند:
از نکات مهم و درخور تأمل پژوهش حاضر این است که میزان استرس دانشآموزان مدارس دولتی و خاص در قیاس با مدارس غیردولتی، بالا و هشداردهنده است. همین مهم خود مبنای توجهات دیگری را درزمینه شناسایی و بهتبع آن کاهش عوامل استرسزا در مدارس طلب میکند. جای آن دارد که مسئولان و مدیران آموزشی از سطح استان مازندران تا سطح عملیاتی آن (مدرسه) از یک سو و پژوهشگران حوزههای تخصصی از سوی دیگر دراینباره اندیشه کنند که چه مسائلی در افزایش استرس دانشآموزان مدارس دولتی و خاص وجود دارد؟ بهعبارتیدیگر چه عوامل و شرایطی موجبات بروز این مشکل و معنا را سبب شد که کادر آموزشی مدارس دولتی و خاص رفتارهای استرسزا بیشتری نسبت به مدارس غیردولتی داشته باشند؟ طبیعی است شناسایی این مسائل با رویکردی نظاممند و پژوهشی قابلشناسایی و حلوفصل است.
ب: پیشنهاد به محققان
تحقیق حاضر به بررسی مدل فرآیند استرس با تکیه بر مدل نظری پیرلین پرداخته که متشکل از عناصر منابع استرسزا، تعدیلکنندههای استرس (حمایت اجتماعی و عزتنفس) و پیامدهای استرس (اضطراب و افسردگی) و بافت اجتماعی (نوع مدارس: دولتی، غیردولتی و خاص) بوده است. پس با عنایت به اهمیت رویکرد فوق، حال میتوان این موضوع را به پرسش گرفت:
چه استرسورهای دیگری منجر به افسردگی، اضطراب و... دانشآموزان میشوند؟
چه تعدیلکنندههای دیگری در کاهش روابط بین منابع و واکنش به استرس مؤثر هستند؟
منابع استرسزا چه واکنشهای دیگری را در پی خواهند داشت؟
جامعه آماری موردمطالعه تحقیق حاضر را دانشآموزان دوره متوسطه دوم استان مازندران شامل شدهاند لذا پیشنهاد میشود برای فهم عمیق مشکلات و آسیبهای اساسی در این زمینه، پژوهشگران، دانشآموزان دوره متوسطه اول را موردمطالعه قرار دهند.
ملاحظات اخلاقی
مقاله حاضر مستخرج از طرح تحقیقاتی است که اینجانب مریم شعبانی (نویسنده مسئول) مجری آن بودهام. این طرح پژوهشی با استفاده از اعتبارات شورای تحقیقات اداره کل آموزشوپرورش استان مازندران به اجرا در آمد. نویسنده مسئول از جانب سایر نویسندگان تأیید میکند و اصالت محتوا آن را اعلام میکند. همچنین نویسنده مسئول اعلام میدارد که این اثر قبلا در جای دیگری منتشرنشده و همزمان به نشریه دیگری ارائه نشده است. همچنین کلیه حقوق استفاده از محتوا، جداول و... به ناشر محول شده است.
نوع مطالعه:
روشی 1 |
موضوع مقاله:
روانشناسی اجتماعی دریافت: 1398/7/30 | پذیرش: 1399/10/16 | انتشار: 1399/12/24
ارسال پیام به نویسنده مسئول