هدف از مقاله حاضر ارائه چارچوبی نظری است برای تحلیل رابطه متقابل میان دو دسته از واکنشهای سیاسی و اقتصادی معلمان به نارضایی شغلی. از اینرو بررسی تئوریک اقتصاد سیاسی مطالبات اقتصادی معلمان مدنظر است. فرضیه مقاله به این قرار است: نارضایتی شغلی معلمان موجبات شکلگیری فشار مطالبات اقتصادی میشود، فشاری که یا معلمان را به سمت کنش فردی و جداجدا در زندگی اقتصادی روزمرهشان هدایت کند؛ و یا به سمت اظهار نارضایی جمعی به مقامات سیاستگذار در عرصه سیاست میکشاند؛ هر چه میزان بیشتری از فشار نارضایی از طریق عرصههای اقتصادی نشت کند، میزان کمتری از فشار نارضایی برای شکلگیری کنش جمعی میان معلمان در عرصه سیاست در اختیار خواهد بود و، برعکس، هر چه میزان بیشتری از فشار نارضایتی معلمان، به عرصه سیاست هدایت شود و در عین حال بر بهبود امور معیشتیشان نیز مؤثر واقع شود، میزان کمتری از فشار نارضایتی از طریق کنشهای فردی و جداجدای معلمان در عرصههای اقتصادی آزاد خواهد شد. بدین اعتبار، انتظار میرود هر چهقدر فضای سیاسی برای فعالیتهای اعتراضآمیز معلمان بازتر شود، با فرض ثبات دیگر ضرورتها، از حجم کنشهای اقتصادی جداجدای معلمان در زندگی روزمره اقتصادیشان کاسته شود؛ که چهبسا این امر پیامدهای منفی در سطح اقتصاد کلان داشته باشد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |